ما دزد نیستیم، فرهنگی هستیم
به بهانهی اکران یک فیلم سینمایی
ایمان بهپسند - نوستالژی میتواند جالب باشد، اما به قول پنی آکارد، پرفورمر امریکایی بستگی به این دارد که کجای گذشته بوده باشی.
به بهانهی اکران یک فیلم سینمایی
ایمان بهپسند - نوستالژی میتواند جالب باشد، اما به قول پنی آکارد، پرفورمر امریکایی بستگی به این دارد که کجای گذشته بوده باشی.
رادیو زمانه از کوکیها استفاده میکند تا به بهترین شیوه گزارشگری مستقل را در اختیار شما بگذارد. برای اطلاعات بیشتر تگاه کنید به مقررات حریم خصوصی
فهرستی از راههای مقاومت در برابر سانسور برای شما تهیه کردهایم. این فهرست را تکمیل کنید
__SURVEY_BANNER_TEXT__
__SURVEY_BANNER_CTA__
نظرها
Faryad
«هشدار جدی» سازمان بهزیستی به مهدکودکها: آموزش رقص ممنوع است! حبیبالله مسعودی فرید، معاون امور اجتماعی سازمان بهزیستی ایران از «هشدار جدی» این سازمان خطاب به مهدکودکها خبر داد و گفت: «مهدها نمیتوانند برنامههای غیرآموزشی و غیرشرعی برخلاف موازین دینی!! از جمله رقص در مهدهای کودک آموزش دهند.!!» این مقام دولتی روز جمعه ۲۸ دی در گفتگو با خبرگزاری تسنیم تاکید کرد ارائه خدمات آموزشی در مهدکودکها باید «متناسب با موازین اسلامی و شرعی» باشد و در غیر این صورت با آنها برخورد خواهد شد. تابستان گذشته بازداشت دختر نوجوانی که در اینستاگرام از رقصیدنش فیلم منتشر میکرد و پخش اعترافات او از صدا و سیما جنجالی شد. !!
منتقد
عشقی جان چرا باید حمل بر جسارت بشود؟ بسیار هم خوشحالم که نوشته ی بنده را مطالعه فرمودید. اما راستش را بخواهی وقتی مثلا سایپا خودرو ثبت نام می کند و هزاران نفر به سایت هجوم می برند من این بخش از سخنان شما را حائز مصداق نمی یابم: "در ایران خودمان هم حداقل از دیماه گذشته...." آیا چنین عکس العملی از ما در نهایت همان ترس از بی پولی یا به عبارتی ترس از جا ماندن از خرید و مصرف نیست؟ با این بخش از سخنان شما موافقم: "اساسی ترین جنبشها و نظریات ضد سیستمی و متعارض مطرح شدند و به خیابانها ریختند...." و همان طور که می بینید بنده هم عرض کرده ام که ایشان (اروپای بعد از جنگ) تولید کننده هم بوده اند. امری که در مورد اکنون ما صادق نیست؛ آینده را نمی دانم. و اما در خصوص نوستالژی، از منظر بنده نوستالژی نه امری روانشناختی صرف است نه تاریخی و نه اجتماعی صرف بلکه مفهوم و واقعیتی اگزیستانسیال است که در حقیقت آمیزه ای از همه ی آنها است. بنابراین نوستالژی "صرف غم گذشته یا غم غربت" نیست که با بازگشت به مبدا و یا پرداختن به آینده ای روشن رفع و زدوده شود. در این باب سخن بسیار است.
عشقی
جناب "منتقد" امید است که حمل بر جسارت نشود, ولی مقدار زیادی کلی گویی در برخی از اظهارات شما به چشم می خورد. اینکه دههء شصت در ایران دوران آرمانخواهی بود, صحیح و به جای خود, اما آیا هیچ عنصری از پوچی گرایی و دیگر گرایشات در آن دهه اصلاً مطرح نبود؟ یا اینکه جنبهء غالب فرهنگ جامعهء ایرانی (که هنوز تب و تاب انقلاب و دگرگونی مثبت را داشت) جنبهء آرمانخوهی بود. گفتن اینکه: "تجربه ی اروپا بعد از جنگ دوم تنها نیهیلیسم بود" شاید از یاد ببرد که در همان اروپای پس از جنگ دوم. خصوصا در دههء شصت میلادی , اساسی ترین جنبشها و نظریات ضد سیستمی و متعارض مطرح شدند و به خیابانها ریختند. هر نوع مصرف کنندگی نیز نهیلیستی و محکوم نیست. خود مارکس در مقدمهء "گروندریسه" اشاره دارد بر انواع مصرف و تمیز مابین "مصرف سازنده" و انواع دیگرش. در ایران خودمان هم حداقل از دیماه گذشته بدین سوی, الگوهای زندگی مردم نیز مقداری تغییر کرده و عناصری قوی و جدی برای پایه ریزی نوعی متفاوت از زیستن و بودن (در کنار الگو هایی که شما به درستی اشاره می کنید) مطرح شده است. و در این کوشش برای پایه گذاری نظمی نوین است که نقش نوستالژیا کمرنگ تر گشته و پرداختن به آینده و امید به آتیه ای روشن جنبهء غالب را پیدا می کند. برای حسن ختام نیز, این شعری است از "عشقی" و خندیدن به تاریخ گذشته: من که خندم نه بر اوضاع کنون می خندم من بدین گنبد بی سقف و ستون می خندم تو بفرمانده اوضاع کنون می خندی من بفرماندهی کن فیکون می خندم همه کس بربشر بوقلمونی خندد من بحزب فلک بوقلمون می خندم خلق خندند به هر ابله رخساری و من برخ این فلک ابله گون می خندم هرکس ایدون بجنون من مجنون خندد من بر انکس که بخندد بجنون می خندم آنچه بایست بتاریخ گذشته خندم کرده ام خنده, بر اینده کنون می خندم
از آسمان میکروفن میبارید٬ جبراً. گوساله هم یکی را بلعید ٬ سهواً.
روزی که چمران در پارک وی آرام خسبید٬ روزی که فوزیه در کربلا شد شهید. روزی که شاه رفت٬ جمهوری یک بانده شد. روزی که تنها ره آزادی٬ از انقلاب بود. روزی که مهتاب بود٬ سراب بود٬ سراب ناب بود. آن نوشابه که هشت ساله کنار حضرت معصومه خوردمش٬ مادر خریده بود٬ سبز بود٬ سونآپ بود. روزی که شهوت هنوز در حومه شهر بود٬ روزی که در استعاره فلک٬ قطره ٬ بحر بود. روزی که دنیا تمام میشد٬ هر هفته٬ جمعهها غروب. روزی که آخرین لذت٬ در گزارش هفتگی بود. . روزی که رفت از یاد٬ روزی که ماند در یاد. شهر کلان که روزی٬ علیآباد باد. . روزی که سرد بود٬ حرام شطرنج و تختهنرد بود. تنها حلال باری این رنگ و روی زرد٬ تنها حلال افیون و گرد بود. روزی که یاد بزرگان دیدارها٬ درد قلب بود. روزی که پایان بود. پادگان باد. تهران نبود٬ خیابان دشتآزادگان بود. طراحی کتکلوریت، قدسی قاضینور٬ خشم شدید برفروب فقیر. روح جهان کارگری، پله عبور. انگشت یخزده پسر روزنامه فروش٬ یخشکسته با اشاره انگشت. عقده به تیراژ پنجهزارتا. از آسمان میکروفن میبارید٬ جبراً. گوساله هم یکی را بلعید ٬ سهواً. . دختر به نام نل٬ در های و هوی شهر٬ در جستجوی عدن ابد٬ پارادایس بود. در پشت موی ریخته بر چشم٬ برادرش یا موهای منفصل از گردن پدربزرگ. در لای چرخ کالسکه٬ در لای عین چرخ کالسکه٬ در لای چرخش عین عاج چرخ کالسکه٬ در لای چرخ چرخش اینهمه بازی روزگار. بسی رنج بردیم در این سال سی٬ بسی رنج بردیم ٬ در این سال سی٬ که رنج برده باشیم فقط٬ مرسی٬ مرسی٬ مرسی٬ مرسی
روز درک تضاد٬ تبعیض٬ تفاخر٬ ترجیح.
"دهه شصت" از محسن نامجو روزی که خرید مادر٬ کیف مدرسه. قرمز٬ چمدانی٬ کلاس اول٬ با کلید. روزی که سخت حل میشد٬ اصل هندسه. دبیر همدانی٬ صد کاروان شهید. روزی که مرد خواهد جان بچگی. روزی که حسرت واجب است بر تو٬ پای نشهای. روزی که رفت از باد٬ روزی که داد بر باد. شهر کلان که روزی٬ علیآباد باد. روزی که رفت از یاد٬ روزی که ماند در یاد. تا باد چونین باد٬ داد و بیداد٬ که تا باد٬ چونین باد. روزی که خطکش تصویری شکست میان تنبیه. روزی که زنگ خانهها صور اسرافیل بود گویی. روز درک تضاد٬ تبعیض٬ تفاخر٬ ترجیح. روز لکه آب شور چشمت بر غلط دیکته. . روزی که رفت از یاد٬ روزی که ماند در یاد. شهر کلان که روزی٬ علیآباد باد. . روز حسرت یک بارفیکس در ذهن لاغر بازو. روز حسرت یک یار فیکس بودن در تیم مدرسه. روز اشاعه سخنان نوآموخته٬ روز تعریف پرهیجان فیلم هندی. . روزی که رید بر تو دختر همسایه٬ روزی که درید پدرت را کشور همسایه. روزی که مرگ از در بسته ز پنجره تو آمد. روزی که دوکانال بود. یک به جنگ میرفت٬ از دو واتوواتو آمد. . روزی که رفت از یاد٬ روزی که ماند در یاد. شهر کلان که روزی٬ علیآباد باد. . روزی که رهبر نوجوان تانکخورده بود. روزی که آستین کوتاه لگد میان گرده بود. روزی که ریش٬ روزی که زیر بغل پاره٬ روزی که یخه از فرط ایمان چرک بود. روزی که داگلاس هنوز مایکل نبود٬ چرک بود. . روزی که رفت از یاد٬ روزی که ماند در یاد. شهر کلان که روزی٬ علیآباد باد. -
منتقد
در حقیقت خود این «فروختن» در برابر نوستالژی قد علم می کند. در دهه ی 60 همه چیز فروشی نبود، از جمله آموزش و خدمات بهداشت و درمان و .... صرف نظر از درست یا غلط بودنِ آن، دهه ی 60 به هر روی دهه ی آرمانخواهی بود، آرمانهایی که بنابر طبیعت خود دیری نپاییدند و فروریختند. اما نکته آن است که چه چیزی جایگزین این آرمانخواهی و آرمانها شد؟ این تجربه ای مشترک در دهه های اخیر در همه ی دنیا بود، تجربه ای که نسخه ی جدیدتری از نیهیلیسم اروپاییِ پس از جنگ جهانی دوم محسوب می شود. جایگزینی برای آرمانها که در کشورهای بلوک شرق و ایران پس از امحای آرمانهای انقلابی تجربه شد و آن نیهیلیسم مصرفگرا است. تجربه ی اروپا بعد از جنگ دوم تنها نیهیلیسم بود چراکه ایشان در کنار مصرف کنندگی تولید کننده هم بودند اما جوامعی که تولیدات فرهنگی و صنعتی و غیره ندارند در تجربه ی نیهیلیستی خود محکوم به مصرف کنندگی صرف هستند. در ایران امروز از خودروهای BMW تا iphone و میشل فوکو و کوکاکولا همه و همه در بستری نیهیلیستی تنها مصرف می شوند. کارکرد نوستالژی گذر از کنار آرمانها، نیهیلیسم و مصرفگرایی به سمت و سوی مفهومی درافتاده و غریب در جایی نامعلوم در گذشته ها است.