ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

● پرونده ویژه

شکنجه، پرونده همیشه باز جمهوری اسلامی

زمانه برای بررسی فرآیند شکنجه در جمهوری اسلامی و آن‌چه بر امثال اسماعیل بخشی و سپیده قلیان رفته و می‌رود، پرونده‌ای باز کرده است.

شکنجه، یک روایت: ﺍﺛﺒﺎﺕ بیﮔﻨﺎهی یک محکوم به اعدام ۴۸ ﺳﺎﻋﺖ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍجرای حکم. او زیر شکنجه به قتل اعتراف کرده بود.

طرح از اسد بیناخواهی

شنیدن کلمه شکنجه ممکن است هر مخاطبی را یاد فرد یا روایت متفاوتی بیندازد. کسی که شکنجه دیده باشد، احتمالا تجربه خودش را به خاطر می‌آورد و کسی هم که چنین چیزی را تجربه نکرده باشد، احتمالا روایت‌ها و کسانی دیگر به ذهنش می‌آیند.

نویسنده این متن اما هر بار که کلمه شکنجه به گوشش می‌خورد، یاد ماجرای مرد محکوم به اعدامی می‌افتد که دو روز ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍجرای حکمش، معلوم می‌شود بی‌گناه است. مردی که زیر شکنجه، یک قتل را گردن گرفته بود.

بر اساس گزارشی که پنج سال پیش در روزنامه جام جم منتشر شد، این فرد از سال ۸۶ تا سال ۹۲، به مدت شش سال به اتهام قتل شاگرد مغازه‌اش در زندان ماند تا اینکه ۴۸ ساعت قبل از اجرای حکم اعدام، بی‌گناهی‌اش ثابت و آزاد شد.

داستان این مرد که نام و هویتش روشن نیست، از جمله روایت‌های تکذیب نشده درباره شکنجه است.

روایت جام جم:

«شش سال پیش شاگرد یک تعویض روغنی در یک شب سرد زمستانی در مغازه‌ای در کرج با ضربه چاقو کشته شد و ماموران یکی از کلانتری‌های کرج، صاحب مغازه را به‌عنوان قاتل به قاضی معرفی کردند. با اعتراف متهم در چند جلسه دادگاه، او مجرم شناخته شد و قاضی دادگاه، حکم اعدامش را صادر کرد، اما ۴۸ ساعت قبل از اجرای حکم معلوم شد او نقشی در جنایت نداشته است. بی‌گناهی این اعدامی به شکل اتفاقی آشکار شد چرا که دو روز قبل از اجرای حکم اعدام او، سارقی همراه همدستانش در یکی از شهر‌های شمالی کشور دستگیر و به سرقت کابل و یک مورد قتل در مغازه تعویض روغنی در کرج اعتراف کرد.»

اما پرسش این است که چرا صاحب مغازه تعویض روغنی به قتل شاگردش اعتراف کرده و به اعدام محکوم شد. پاسخ:

«شش سال پیش پس از پیدا شدن جنازه شاگردم در مغازه تعویض روغنی، پلیس آمد و مرا به کلانتری برد. در کلانتری همه گفتند تو قاتلی و مرا کتک زدند. دیدم تحمل این همه ضرب و جرح را ندارم. با خودم گفتم اگر اعتراف نکنم، مرا می‌کشند و اگر هم اعتراف کنم حکمم اعدام است. پس بهتر که اعتراف کنم تا حداقل کتک نخورم. سرانجام با توجه به آن چه از صحنه قتل دیده بودم، همه چیز را گردن گرفتم و به قتل شاگردم بدون این که روحم خبر داشته باشد، اعتراف کردم. بعد مرا به دادگاه بردند و آنجا هم همه چیز را گردن گرفتم.»

نکته مهم گفته‌های این مرد اما ارائه تصویر «نظام شکنجه» در جمهوری اسلامی‌ست:

«برای دوستان زندانی‌ام همه چیز را گفتم، آنها می‌گفتند اگر اعترافاتت را پس بگیری، تو را به آگاهی می‌برند و چون در کلانتری یک قتل را گردن گرفته‌ای، در آگاهی باید پنج شش قتل دیگر را هم گردن بگیری. به همین دلیل بود که در دادگاه به اختلاف مالی اشاره کردم و گفتم که قاتل هستم.»

گرچه تکذیبیه‌ای برای این روایت وجود ندارد اما نهادهای حکومتی در ایران در واکنش به چنین ماجراهایی معمولا یک رویه واحد دارند: انکار و تکذیب بدون بررسی و تحقیق در کنار تهدید افشاگر شکنجه به شکایت از سوی نهادهای امنیتی. تازه‌ترین نمونه: ماجراهای اسماعیل بخشی و سپیده قلیان و بازداشت دوباره‌شان پس از افشاگری‌های این دو فعال کارگری و مدنی در مورد شکنجه شدنشان. بازداشت این دو یک روز پس از آن صورت گرفت که «مستندی» با عنوان «طراحی سوخته» از تلویزیون حکومتی جمهوری اسلامی پخش شد و «اعترافات اجباری» این دو در آن به نمایش درآمد.

یک توئیت از حسن مرتضوی Hassan Mortazavi @has_mor
یک توئیت از حسن مرتضوی Hassan Mortazavi @has_mor

زمانه برای بررسی فرآیند شکنجه در جمهوری اسلامی و آن‌چه بر امثال اسماعیل بخشی و سپیده قلیان رفته و می‌رود، پرونده‌ای برای این موضوع باز کرده است. برخی از مطالب این پرونده بر اساس هشتگ #من_هم_شکنجه_شدم شکل گرفته‌اند که تلاش و کارزاری‌ست برای ایجاد همدلی با اسماعیل بخشی و سپیده قلیان و دادخواهی از قوه قضاییه در مورد شکنجه شدن آنان:

رضا کاظم‌زاده

فرزاد صیفی‌کاران- رضا کاظم‌زاده به زمانه می‌گوید اعتراف‌گیری پدیده‌ای‌ست که در اکثر نظام‌های تمامیت‌خواه که تاکنون شناخته شده‌‌اند -مانند رژیم استالینیستی، فاشیسم موسولینی، نازیسم آلمانی و ...- به عنوان یکی از مهم‌ترین ابزارها علیه مخالفان به کار گرفته شده.

رسول بداقیی

رسول بداقی، فعال صنفی معلمان که سابقه هفت سال زندان بدون ملاقات و هفت ماه سلول انفرادی دارد، در گفت‌وگو با زمانه درباره تجربیاتش از شکنجه‌ در زندان‌های ایران و آنچه بر او رفته است می‌گوید.

منصور اسانلو در گفت‌وگو با زمانه از شکنجه‌های جسمی و روانی که در زندان بر او اعمال شده می‌گوید.

او بر تقویت کارزار «من هم شکنجه شدم» اصرار دارد.

محمد پورعبدلله کارزاری را به نام «#اعترافات_اجباری_مرا_نیز_پخش_کنید» آغاز کرده است.

این عضو سابق دانشجویان آزادی‌خواه و برابری‌طلب در دهه ۸۰، سه سال در زندان بوده و شکنجه را تجربه کرده است.

مهدی موسوی،‌ شاعر نوپرداز بخشی از شکنجه‌ها در زندان‌ جمهوری اسلامی را «بی‌دلیل»، «بیمارگونه» و «نوعی تصفیه‌حساب» با دگراندیشان می‌خواند: «می‌خواهند تو را برای تمام عمر فلج کنند».

شیوا محبوبی، زندانی سیاسی دهه ۶۰ و سخنگوی «کمیته مبارزه برای آزادی زندانیان سیاسی» می‌گوید در تمام چهل‌سال گذشته همیشه شکنجه در زندان‌های جمهوری اسلامی وجود داشته است.

امیرحسین بهبودی، جان‌به‌دربرده قتل عام تابستان ۶۷، در گفت‌و‌گو با زمانه وظیفه فعالان خارج از کشور را حمایت از کارزار لغو شکنجه با روایت مستند شکنجه‌های رخ‌داده در زندان و دورماندن از انتشار خبرهای کذب و اغراق‌شده می‌داند.

مهدی اصلانی از مواجهه‌اش با قاضی مقیسه در زندان دهه ۶۰ می‌گوید: «می‌گفت به این دلیل از شما مصاحبه تلویزیونی می‌گیریم که وقتی بیرون رفتی، آدم بشوی و رویت را کم کنی!»

سه‌شنبه ۲ بهمن: تجمع بازنشستگان فرهنگی و کشوری مقابل وزارت کار در تهران

گروهی از معلمان و کارمندان بازنشسته در اعتراض به وضع معیشت روزانه و بیمه خود مقابل وزارت کار تجمع کردند. آنان ضمن طرح مطالبات صنفی خود، خواهان آزادی معلمان زندانی شدند و علیه شکنجه شعار دادند.

استفاده از تابوهای مرسوم و تکیه بر فرهنگ ناموسی، این ابزار را به دست نیروهای امنیتی داده که زندانیان به ویژه زنان را برای اعتراف‌گیری تحت فشار اتهاماتی قرار دهند که زمینه جنسی دارد.

رقیه دانشگری- من در اینجا در همگامی با کارزار"#من_هم_شکنجه_شدم" از شکنجه و اعدام همسرم، علیرضا اکبری شاندیز، و آنچه بر همراهانش رفت می‌نویسم و نیز از مادرش می‌گویم که رنج فرزند، دق‌مرگش کرد.

کانون نویسندگان ایران

کانون نویسندگان ایران می‌گوید «اعتراف‌گیری» و نمایش تلویزیونی آن در تاریخ جمهوری اسلامی سابقه دیرینه‌ای دارد. تنها هدف آن مقدمه‌چینی برای سرکوب‌های مدنی و ایجاد وحشت در میان مردم.

فرج سرکوهی، نویسنده

فرج سرکوهی- چرا نظام شکنجه از ابزار رسوای مصاحبه تحمیلی دست برنمی‌دارد و آن را دوباره و دوباره تکرار می‌کند؟ اعتراف تحمیلی چه کارکردی دارد و برای کدام مخاطبان است که تولید و پخش می‌‌شود؟

ایرج مصداقی، زندانی سیاسی دهه ۶۰: «بازجو چندین نوع کابل را به دستم داد و گفت "اینجا دموکراسی حاکم است. با کدام پذیرایی کنیم؟"» به باور او،‌ کارزار لغو شکنجه یک قدم درست در مسیر عقب‌راندن نظام حاکم است.

از جمله موارد شکنجه‌ای که نقی محمودی، وکیل دادگستری سابق که اکنون ساکن کلن آلمان است به آن اشاره کرده، مورد جاويد هوتن کيان است. هوتن کيان وکالت سکينه محمدی آشتيانی را به عهده داشت که به سنگسار محکوم شده بود.

شکوفه سخی- شکنجه و مصاحبه تلویزیونی یا انزجارنامه به کدام نیاز یا نیازها پاسخ می‌گوید؟ کدام شکم گرسنه و سیری ناپذیر است که غذایش شکنجه است و از کدام وجود و هستی‌ای باید تغذیه ‌شود؟

عفت ماهباز درباره زندان دهه ۶۰ به زمانه می‌گوید: «شکنجه می‌کردند تا انسان را از انسانیت‌اش به‌در آورند، می‌خواستند بشوی "میمون لاجوردی"... می‌خواستند انسان نباشی.»

اسماعیل بخشی

معین خزائلی- ماجرای واکنش نهادهای حکومتی در ایران به بازگویی شکنجه‌ای که اسماعیل بخشی در دوران بازداشتش متحمل شده، ابعاد تازه‌تری به خود گرفته. نقطه ثقل این واکنش‌ها اما همگی بر یک رویه استوار است: انکار و تکذیب بدون بررسی و تحقیق.

محمد حبیبی

محمد حبیبی، فعال صنفی معلمان که در زندان اوین به سر می‌برد، به کارزار من هم شکنجه شدم پیوسته و از تجربه ضرب و شتم و شکنجه شدنش هنگام بازداشت و اثرات آن بر وضعیت سلامتش نوشته است.

شماری از فعالان سیاسی با انتشار نامه‌ای سرگشاده در حمایت از دادخواهی اسماعیل بخشی،‌ کمپین «تنها نمان به درد» را به راه انداخته‌اند. تاکنون بیش از ۱۳۴۵ تن این نامه را امضا کرده‌اند.

منیره برادران، نویسنده و زندانی سیاسی سابق به زمانه می‌گوید که شکنجه برای زندانبان‌های جمهوری اسلامی در دهه شصت «تنبیه و تعزیر» بود و توجیه شرعی داشت.

علیرضا روشن، شاعر و درویش گنابادی چنین از تجربه هولناک انفرادی می‌گوید: «تنها یک متر جا برای خوابیدن داشتم. ۳۰ روز انفرادی مثل یک‌سال می‌گذرد. به جایی رسیده بودم که با کپک‌های روی دیوار حرف می‌زدم».

مهرانگیز کار- اسماعیل بخشی به تنهایی رستم دستان است، اما تنها تا کجا پیش می‌رود؟ اگر همه با او نباشند مثل حباب در این سیستم می‌ترکد. فراموش می‌شود.

نامه سرگشاده اسماعیل بخشی، منتشر شده در اینستاگرام (برای دیدن اصل نامه بر روی تصویر کلیک کنید)
نامه سرگشاده اسماعیل بخشی، منتشر شده در اینستاگرام (برای دیدن اصل نامه بر روی تصویر کلیک کنید)

رقیه دانشگری – دعوت اسماعیل بخشی از وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی به یک مناظرۀ تلویزیونی در مورد شکنجه‌اش در بازداشتگاه، مبارزه‌ای است حق‌خواهانه و فریاد اعتراضیِ رسا علیه شکنجه و نقض حقوق بشر در ایران.

اسماعیل بخشی، کارگر معترض نیشکر هفت‌تپه که می‌گوید در دوره بازداشت ۲۴ روزه تا سر حد مرگ شکنجه شده

افشاگری اسماعیل بخشی بار دیگر بحث شکنجه در زندان‌های جمهوری اسلامی را به فضای عمومی کشاند. این فعال کارگری در پستی اینستاگرامی نوشت «تا سر حد مرگ» شکنجه شده است و وزیر اطلاعات را به مناظره زنده تلویزیونی فراخواند.

  • در همین زمینه

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • علیرضا

    آمریکا و سازمانهای حقوق بشری فقط نظاره گر این قبیل جنایات هستند ولی در عمل هیچ حمایتی نمیکنند