ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

از ستایش آلت تناسلی تا اهمیت باد معده

<p>محمد عبدی- بیست و دومین فیلم مجموعه سینمای جهان در صد فریم را اختصاص دادم به شاهکار تابوشکنی به نام &quot;پرخوری&quot; ساخته مارکو فرری که کمتر قدر دیده است.</p> <!--break--> <p>&nbsp;</p> <p><strong>پرخوری </strong>(La Grande Bouffe) <strong>چه داستانی دارد؟</strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>کارگردان: مارکو فرری- فیلمنامه: فرری، رافائل آسکونا و فرانسیس بلانش- بازیگران: مارچلو ماسترویانی، میشل پیکولی، فیلیپ نوآره، اوگو توگناتزی- محصول ۱۹۷۳- فرانسه و ایتالیا.</p> <p>چهار دوست در یک آخر هفته در ویلایی جمع می&zwnj;شوند تا آنقدر بخورند تا بمیرند.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>مارکو فرری کیست؟</strong></p> <blockquote> <p><img align="middle" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/abdigb02.jpg" alt="" />مارکو فرری</p> </blockquote> <p>متولد ۱۹۲۸ در میلان ایتالیا، متوفی ۱۹۹۷. آغاز فیلمسازی از ۱۹۵۸. شهرت جهانی با فیلم پر سر و صدای پرخوری.</p> <p>&nbsp;</p> <p>یکی از غریب&zwnj;ترین فیلمسازان سینمای ایتالیا. عاشق داستان&zwnj;های شوک&zwnj;آور از باردار شدن یک مرد تا عشق مردی نسبت به یک گوریل. تابوشکن و جنجالی.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>پرخوری را چگونه می&zwnj;توان تحلیل کرد؟</strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>جسارت مارکو فرری در به چالش کشیدن اخلاقیات حاکم بر زندگی و به سخره گرفتن معنا و مفهوم زیستن در این کمدی به غایت سیاه، برای اخلاق&zwnj;گرایان می&zwnj;تواند رکیک، بی&zwnj;شرمانه و غیر قابل تحمل به نظر برسد. اما در حقیقت فیلم پیشرو و منحصر به&zwnj;فردی است که جلو&zwnj;تر از زمان خود، با سبک و سیاقی آوانگارد، بورژوازی را به چالش می&zwnj;طلبد و در این راه ابایی ندارد که پا به حیطه&zwnj;های ممنوع بگذارد و به روشنی مرزی را بردارد که پیش&zwnj;تر غیر قابل لمس به نظر می&zwnj;رسید.</p> <p>&nbsp;</p> <p>همه چیز از یک ایده شگفت&zwnj;انگیز سرچشمه می&zwnj;گیرد: چهار دوست از طبقه مرفه - با شغل&zwnj;های گوناگون، از خلبان تا قاضی- تصمیم گرفته&zwnj;اند در خانه&zwnj;ای جمع شوند و آنقدر بخورند تا بمیرند. این تصمیم آن&zwnj;ها یک شوخی نیست و آن&zwnj;ها واقعاً آنقدر می&zwnj;خورند تا می&zwnj;میرند! <br /> این قصه ساده، راه را برای نوعی پرداخت و نگاه فلسفی به زندگی باز می&zwnj;گذارد و از سویی به انتقادی اجتماعی&zwnj; بدل می&zwnj;شود که نسبت به یک طبقه به&zwnj;خصوص با ویژگی&zwnj;ها و مختصات خاص خود صورت می&zwnj;گیرد و راه را برای انواع برداشت&zwnj;های سمبلیک باز می&zwnj;گذارد.</p> <p>&nbsp;</p> <p>فیلم ابتدا چهار شخصیت اصلی را تک تک به عنوان یک مقدمه کوتاه در زندگی روزمره&zwnj;شان در خانواده یا محل کار به نمایش می&zwnj;گذارد. خیلی زود هر چهار نفر - که نام شخصیت&zwnj;هایشان در فیلم، نام واقعی بازیگران این شخصیت&zwnj;هاست: مارچلو (ماسترویانی)، میشل (پیکولی)، فیلیپ (نوآره) و اوگو (توگناتزی) و به کار واقع&zwnj;گرایی فیلم می&zwnj;آید- دور هم جمع می&zwnj;شوند و به سمت مقصدی که ما نمی&zwnj;دانیم کجاست به راه می&zwnj;افتند.</p> <p>&nbsp;</p> <blockquote> <p><img align="middle" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/abdigb03.jpg" alt="" />مفهوم زندگی: پرخوری، سکس و مرگ</p> </blockquote> <p>آن&zwnj;ها به خانه&zwnj;ای وارد می&zwnj;شوند که قصه در آن شکل می&zwnj;گیرد. ورود یک وانت&zwnj;بار با انبوهی گوشت آماده پخت اولین سؤال را در ذهن تماشاگر ایجاد می&zwnj;کند که این چهار نفر چرا این همه گوشت سفارش داده&zwnj;اند؟</p> <p>&nbsp;</p> <p>از&zwnj;&zwnj; همان نخستین لحظه&zwnj;ها، خوردن به عنوان موتیف فیلم، رخ می&zwnj;نمایاند. مارچلو از داخل اتوموبیلی که آن&zwnj;ها را برای اولین بار با هم دیده&zwnj;ایم خوردن را شروع کرده و به محض رسیدن به خانه، عمل خوردن ادامه می&zwnj;یابد.</p> <p>&nbsp;</p> <p>مارچلو در اولین حضور در خانه، به باسن مجسمه زنی که در حیاط وجود دارد، دست می&zwnj;کشد و در یکی از اولین غذا خوردن&zwnj;های گروهی، آن&zwnj;ها مشغول تماشای عکس&zwnj;های برهنه&zwnj;ای از زنان می&zwnj;شوند و بدین ترتیب دومین موتیف فیلم یعنی سکس خودنمایی می&zwnj;کند.</p> <p>&nbsp;</p> <p>خیلی زود می&zwnj;فهمیم که شخصیت&zwnj;های فیلم در واقع در اینجا جمع شده&zwnj;اند تا به زندگی پشت پا بزنند. آن&zwnj;ها می&zwnj;خواهند در این خانه تا جای ممکن بخورند، باد معده در کنند و به شکلی حیوانی جفت&zwnj;گیری کنند، آنقدر که بمیرند.</p> <p>&nbsp;</p> <p>در واقع فیلم درباره مرز باریک انسان با حیوان است و لحظه&zwnj;ای را تصویر می&zwnj;کند که این مرز برداشته می&zwnj;شود. از اولین نماهایی که از داخل خانه می&zwnj;بینیم، حیوانات حضوری ملموس و چشمگیر دارند و حتی در آشپزخانه هم دیده می&zwnj;شوند. این روند تا انتها ادامه دارد تا جایی که فیلیپ در پایان سگی را که در کنارش است، با نام دوستش اوگو که پیش&zwnj;تر مرده، صدا می&zwnj;کند و در صحنه نهایی تنها حیوانات- یه صورت زنده یا به شکل گوشت مرده&zwnj;شان- در تصویر باقی می&zwnj;مانند و زندگی حیوانی ما را گوشزد می&zwnj;کنند.</p> <p>&nbsp;</p> <p>در اولین صحنه&zwnj;ها در خانه، میشل کله گاوی را برمی&zwnj;دارد و با صدایی رسا جمله مشهور شکسپیر را فریاد می&zwnj;زند: &laquo;بودن یا نبودن&raquo;؛ که از سویی به تصمیم آن&zwnj;ها برای خودکشی اشاره دارد، از سوی دیگر در مفهومی تماتیک، معنای زندگی را به چالش می&zwnj;طلبد و از طرف دیگر پیوند حیوانات با زندگی آن&zwnj;ها و اهمیتشان را در فیلم گوشزد می&zwnj;کند.</p> <p>&nbsp;</p> <p>از طرفی موسیقی&zwnj;ای که میشل با دهان می&zwnj;نوازد و با آن می&zwnj;رقصد، موسیقی کلاسیک معروفی است که در صحنه&zwnj;های بعدی با حرف زدن آن&zwnj;ها درباره آثار هنری امتداد می&zwnj;یابد تا سرانجام در صحنه پیانو زدن میشل با باد معده در کردن&zwnj;های ممتد او به هنگام نواختن به اوج می&zwnj;رسد و میشل با این خلق/زایش می&zwnj;میرد. این صحنه در واقع اوج نگاه هجوآمیز فیلم را به نمایش می&zwnj;گذارد که در آن حتی اثر هنری/ خلق هنری هم به هجو کشیده می&zwnj;شود.</p> <p>&nbsp;</p> <blockquote> <p><img align="middle" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/abdigb04.jpg" alt="" />در همه صحنه&zwnj;ها گویی که یک اتفاق خیلی ساده و واقعی در حال رخ دادن است</p> </blockquote> <p>از سویی نخستین باری که میشل نمی&zwnj;تواند باد معده&zwnj;اش را درکند و مارچلو برای کمک به بالین او می&zwnj;آید، عمل در کردن باد معده دقیقاً با زائیدن بچه یکی می&zwnj;شود و در واقع زایش یا به دنیا آمدن به هجو کشیده می&zwnj;شود. در صحنه پیانو هم میشل با در کردن باد معده در واقع در حال زایش است؛ زایشی که سرانجام با خراب کردن شلوارش به مرگ می&zwnj;انجامد.</p> <p>&nbsp;</p> <p>از طرفی مارچلو در فیلم نماد سکس است. از اولین صحنه&zwnj;ها او به فکر انجام عمل جنسی است و تقریباً تمامی اعمال جنسی همه این شخصیت&zwnj;ها در تحتخواب او صورت می&zwnj;گیرد و بالاخره در انتها زمانی که برخلاف معمول از نظر جسمی نمی&zwnj;تواند با یک زن سکس داشته باشد، نقطه پایان زندگی&zwnj;اش رقم می&zwnj;خورد؛ علیه جمع و تصمیم آن&zwnj;ها می&zwnj;شورد، جمع را ترک می&zwnj;کند و سوار بر اتوموبیل روبازش در حیاط یخ می&zwnj;زند و می&zwnj;میرد.</p> <p>&nbsp;</p> <p>شخصیت مارچلو و علاقه&zwnj;اش به اتوموبیل در راستای تحلیل فرویدی معنا می&zwnj;یابد و اتوموبیل در واقع به آلت تناسلی او شبیه می&zwnj;شود؛ آلتی که از کار می&zwnj;افتد (هم در شب عشقبازی و هم به معنای اتومبیلی که کار نمی&zwnj;کند و راه نمی&zwnj;افتد) و موجب مرگ او در سرما می&zwnj;شود.</p> <p>&nbsp;</p> <p>و دوربین فرری در سبکی آرام و متین- همچون سایر فیلم&zwnj;هایش، ساده و بدون حرکات زیاد یا تدوین پرتحرک- در گوشه&zwnj;ای می&zwnj;ایستد و به سبکی مستندوار تنها در حال ثبت وقایع است. مثلاً نگاه کنید به صحنه مرگ اوگو: فیلیپ به طور مرتب در حال غذا دادن به اوگوست، زن با دستش در حال ارضاء کردن اوست و دوربین فرری در حال نظاره آنهاست، در حالی که با عمق می&zwnj;دانی گسترده، دو جسد دیگر یعنی مارچلو و میشل هم در عمق صحنه به وضوح دیده می&zwnj;شوند و در واقع همه شخصیت&zwnj;ها در یک کادر دیده می&zwnj;شوند و به نوعی در معنای صحنه سهیم&zwnj;اند.</p> <p>&nbsp;</p> <p>از سویی در همه صحنه&zwnj;ها گویی که یک اتفاق خیلی ساده و واقعی در حال رخ دادن است. فرری شخصیت&zwnj;هایش را داوری نمی&zwnj;کند؛ تنها آن&zwnj;ها را در یک موقعیت قرار می&zwnj;دهد و خیلی ساده اعمالشان را ثبت می&zwnj;کند و آن&zwnj;ها را به عنوان&zwnj;های سمبل&zwnj;هایی از یک طبقه معرفی می&zwnj;کند و بر خلاف ظاهر رئالیستی فیلم، معناهای متعدد سمبلیک به آن&zwnj;ها می&zwnj;دهد؛ و همه وقایع ساده فیلم هم بعدی نمادی می&zwnj;یابند: مثلاً کمدی&zwnj;ترین صحنه فیلم یعنی منفجر شدن توالت و پاشیدن مدفوع بر سر و روی مارچلو و در ادامه به راه افتادن گه بر سطح زمین و عدم توانایی آن&zwnj;ها در متوقف کردن آن، نماد روشنی است از وضعیت آن&zwnj;ها که خود سمبلی هستند از انسان&zwnj;های روی کره زمین که ورودشان به این خانه معادل به دنیا آمدن و مرگشان رخت بربستن از جهانی است که در نگاه فیلمساز در خوردن و خوابیدن و آشامیدن و سپوختن خلاصه می&zwnj;شود.</p> <p>&nbsp;</p> <p>در همین زمینه:</p> <p><a href="#http://radiozamaneh.com/taxonomy/term/8290">::مجموعه &laquo;سینمای جهان در صد فریم&raquo; از محمد عبدی در زمانه::</a><br /> &nbsp;</p> <p>ویدئو: &quot;پرخوری&quot; به کارگردانی مارکو فرری</p>

محمد عبدی- بیست و دومین فیلم مجموعه سینمای جهان در صد فریم را اختصاص دادم به شاهکار تابوشکنی به نام "پرخوری" ساخته مارکو فرری که کمتر قدر دیده است.

پرخوری (La Grande Bouffe) چه داستانی دارد؟

کارگردان: مارکو فرری- فیلمنامه: فرری، رافائل آسکونا و فرانسیس بلانش- بازیگران: مارچلو ماسترویانی، میشل پیکولی، فیلیپ نوآره، اوگو توگناتزی- محصول ۱۹۷۳- فرانسه و ایتالیا.

چهار دوست در یک آخر هفته در ویلایی جمع می‌شوند تا آنقدر بخورند تا بمیرند.

مارکو فرری کیست؟

مارکو فرری

متولد ۱۹۲۸ در میلان ایتالیا، متوفی ۱۹۹۷. آغاز فیلمسازی از ۱۹۵۸. شهرت جهانی با فیلم پر سر و صدای پرخوری.

یکی از غریب‌ترین فیلمسازان سینمای ایتالیا. عاشق داستان‌های شوک‌آور از باردار شدن یک مرد تا عشق مردی نسبت به یک گوریل. تابوشکن و جنجالی.

پرخوری را چگونه می‌توان تحلیل کرد؟

جسارت مارکو فرری در به چالش کشیدن اخلاقیات حاکم بر زندگی و به سخره گرفتن معنا و مفهوم زیستن در این کمدی به غایت سیاه، برای اخلاق‌گرایان می‌تواند رکیک، بی‌شرمانه و غیر قابل تحمل به نظر برسد. اما در حقیقت فیلم پیشرو و منحصر به‌فردی است که جلو‌تر از زمان خود، با سبک و سیاقی آوانگارد، بورژوازی را به چالش می‌طلبد و در این راه ابایی ندارد که پا به حیطه‌های ممنوع بگذارد و به روشنی مرزی را بردارد که پیش‌تر غیر قابل لمس به نظر می‌رسید.

همه چیز از یک ایده شگفت‌انگیز سرچشمه می‌گیرد: چهار دوست از طبقه مرفه - با شغل‌های گوناگون، از خلبان تا قاضی- تصمیم گرفته‌اند در خانه‌ای جمع شوند و آنقدر بخورند تا بمیرند. این تصمیم آن‌ها یک شوخی نیست و آن‌ها واقعاً آنقدر می‌خورند تا می‌میرند!
این قصه ساده، راه را برای نوعی پرداخت و نگاه فلسفی به زندگی باز می‌گذارد و از سویی به انتقادی اجتماعی‌ بدل می‌شود که نسبت به یک طبقه به‌خصوص با ویژگی‌ها و مختصات خاص خود صورت می‌گیرد و راه را برای انواع برداشت‌های سمبلیک باز می‌گذارد.

فیلم ابتدا چهار شخصیت اصلی را تک تک به عنوان یک مقدمه کوتاه در زندگی روزمره‌شان در خانواده یا محل کار به نمایش می‌گذارد. خیلی زود هر چهار نفر - که نام شخصیت‌هایشان در فیلم، نام واقعی بازیگران این شخصیت‌هاست: مارچلو (ماسترویانی)، میشل (پیکولی)، فیلیپ (نوآره) و اوگو (توگناتزی) و به کار واقع‌گرایی فیلم می‌آید- دور هم جمع می‌شوند و به سمت مقصدی که ما نمی‌دانیم کجاست به راه می‌افتند.

مفهوم زندگی: پرخوری، سکس و مرگ

آن‌ها به خانه‌ای وارد می‌شوند که قصه در آن شکل می‌گیرد. ورود یک وانت‌بار با انبوهی گوشت آماده پخت اولین سؤال را در ذهن تماشاگر ایجاد می‌کند که این چهار نفر چرا این همه گوشت سفارش داده‌اند؟

از‌‌ همان نخستین لحظه‌ها، خوردن به عنوان موتیف فیلم، رخ می‌نمایاند. مارچلو از داخل اتوموبیلی که آن‌ها را برای اولین بار با هم دیده‌ایم خوردن را شروع کرده و به محض رسیدن به خانه، عمل خوردن ادامه می‌یابد.

مارچلو در اولین حضور در خانه، به باسن مجسمه زنی که در حیاط وجود دارد، دست می‌کشد و در یکی از اولین غذا خوردن‌های گروهی، آن‌ها مشغول تماشای عکس‌های برهنه‌ای از زنان می‌شوند و بدین ترتیب دومین موتیف فیلم یعنی سکس خودنمایی می‌کند.

خیلی زود می‌فهمیم که شخصیت‌های فیلم در واقع در اینجا جمع شده‌اند تا به زندگی پشت پا بزنند. آن‌ها می‌خواهند در این خانه تا جای ممکن بخورند، باد معده در کنند و به شکلی حیوانی جفت‌گیری کنند، آنقدر که بمیرند.

در واقع فیلم درباره مرز باریک انسان با حیوان است و لحظه‌ای را تصویر می‌کند که این مرز برداشته می‌شود. از اولین نماهایی که از داخل خانه می‌بینیم، حیوانات حضوری ملموس و چشمگیر دارند و حتی در آشپزخانه هم دیده می‌شوند. این روند تا انتها ادامه دارد تا جایی که فیلیپ در پایان سگی را که در کنارش است، با نام دوستش اوگو که پیش‌تر مرده، صدا می‌کند و در صحنه نهایی تنها حیوانات- یه صورت زنده یا به شکل گوشت مرده‌شان- در تصویر باقی می‌مانند و زندگی حیوانی ما را گوشزد می‌کنند.

در اولین صحنه‌ها در خانه، میشل کله گاوی را برمی‌دارد و با صدایی رسا جمله مشهور شکسپیر را فریاد می‌زند: «بودن یا نبودن»؛ که از سویی به تصمیم آن‌ها برای خودکشی اشاره دارد، از سوی دیگر در مفهومی تماتیک، معنای زندگی را به چالش می‌طلبد و از طرف دیگر پیوند حیوانات با زندگی آن‌ها و اهمیتشان را در فیلم گوشزد می‌کند.

از طرفی موسیقی‌ای که میشل با دهان می‌نوازد و با آن می‌رقصد، موسیقی کلاسیک معروفی است که در صحنه‌های بعدی با حرف زدن آن‌ها درباره آثار هنری امتداد می‌یابد تا سرانجام در صحنه پیانو زدن میشل با باد معده در کردن‌های ممتد او به هنگام نواختن به اوج می‌رسد و میشل با این خلق/زایش می‌میرد. این صحنه در واقع اوج نگاه هجوآمیز فیلم را به نمایش می‌گذارد که در آن حتی اثر هنری/ خلق هنری هم به هجو کشیده می‌شود.

در همه صحنه‌ها گویی که یک اتفاق خیلی ساده و واقعی در حال رخ دادن است

از سویی نخستین باری که میشل نمی‌تواند باد معده‌اش را درکند و مارچلو برای کمک به بالین او می‌آید، عمل در کردن باد معده دقیقاً با زائیدن بچه یکی می‌شود و در واقع زایش یا به دنیا آمدن به هجو کشیده می‌شود. در صحنه پیانو هم میشل با در کردن باد معده در واقع در حال زایش است؛ زایشی که سرانجام با خراب کردن شلوارش به مرگ می‌انجامد.

از طرفی مارچلو در فیلم نماد سکس است. از اولین صحنه‌ها او به فکر انجام عمل جنسی است و تقریباً تمامی اعمال جنسی همه این شخصیت‌ها در تحتخواب او صورت می‌گیرد و بالاخره در انتها زمانی که برخلاف معمول از نظر جسمی نمی‌تواند با یک زن سکس داشته باشد، نقطه پایان زندگی‌اش رقم می‌خورد؛ علیه جمع و تصمیم آن‌ها می‌شورد، جمع را ترک می‌کند و سوار بر اتوموبیل روبازش در حیاط یخ می‌زند و می‌میرد.

شخصیت مارچلو و علاقه‌اش به اتوموبیل در راستای تحلیل فرویدی معنا می‌یابد و اتوموبیل در واقع به آلت تناسلی او شبیه می‌شود؛ آلتی که از کار می‌افتد (هم در شب عشقبازی و هم به معنای اتومبیلی که کار نمی‌کند و راه نمی‌افتد) و موجب مرگ او در سرما می‌شود.

و دوربین فرری در سبکی آرام و متین- همچون سایر فیلم‌هایش، ساده و بدون حرکات زیاد یا تدوین پرتحرک- در گوشه‌ای می‌ایستد و به سبکی مستندوار تنها در حال ثبت وقایع است. مثلاً نگاه کنید به صحنه مرگ اوگو: فیلیپ به طور مرتب در حال غذا دادن به اوگوست، زن با دستش در حال ارضاء کردن اوست و دوربین فرری در حال نظاره آنهاست، در حالی که با عمق می‌دانی گسترده، دو جسد دیگر یعنی مارچلو و میشل هم در عمق صحنه به وضوح دیده می‌شوند و در واقع همه شخصیت‌ها در یک کادر دیده می‌شوند و به نوعی در معنای صحنه سهیم‌اند.

از سویی در همه صحنه‌ها گویی که یک اتفاق خیلی ساده و واقعی در حال رخ دادن است. فرری شخصیت‌هایش را داوری نمی‌کند؛ تنها آن‌ها را در یک موقعیت قرار می‌دهد و خیلی ساده اعمالشان را ثبت می‌کند و آن‌ها را به عنوان‌های سمبل‌هایی از یک طبقه معرفی می‌کند و بر خلاف ظاهر رئالیستی فیلم، معناهای متعدد سمبلیک به آن‌ها می‌دهد؛ و همه وقایع ساده فیلم هم بعدی نمادی می‌یابند: مثلاً کمدی‌ترین صحنه فیلم یعنی منفجر شدن توالت و پاشیدن مدفوع بر سر و روی مارچلو و در ادامه به راه افتادن گه بر سطح زمین و عدم توانایی آن‌ها در متوقف کردن آن، نماد روشنی است از وضعیت آن‌ها که خود سمبلی هستند از انسان‌های روی کره زمین که ورودشان به این خانه معادل به دنیا آمدن و مرگشان رخت بربستن از جهانی است که در نگاه فیلمساز در خوردن و خوابیدن و آشامیدن و سپوختن خلاصه می‌شود.

در همین زمینه:

ویدئو: "پرخوری" به کارگردانی مارکو فرری

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • کاربر مهمان

    پرداخت به موضوع زندگی و به تصویر کشیدن واقعیت حیوانی آن در این فیلم به خوبی انجام شده و به قول نویسنده موقعیت ها بداهه شکل گرفته. مرز انسان و حیوان همان چیزی است که در این فیلم هویدا نیست و آن تعقل است که در این فیلم به گوشه ای تاریک و دور از دسترس رها شده. به عقیده من تمامی عناصر این فیلم همگی نا خود آگاه حیوانی خود رابا کمال اشتیاق به عرصه ظهور میرسانند و هیچ ابایی از کتمان آن نیست. شاید شرایط زندگی برای هر انسانی این موقعیت را فراهم کند و بدون آگاهی همین واکنش ها از هر انسانی انجام شود. از نقد زیبای نویسنده لذت بردم

  • samira

    <p>یادش به خیر زمانی که بخش فرهنگی رادیو زمانه پر بار بود. لطفا*** تلاش دیگران و دوستاران رادیو را خراب نکنید. تیترهای هیجان انگیز و عجیب و غریب برای زیاد کردن تعداد کلیک خوب است ؛ اما برای رادیو زمانه شاید خوب نباشد. آخر ترا به خدا چه کسی باد معده را می گذارد تیتر؟!!</p>