ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

ارنست همینگوی و نسل تباه‌شده

<p>حسین نوش&zwnj;آذر &ndash; همینگوی، در ایران، پیش از انقلاب یکی از شناخته&zwnj;شده&zwnj;ترین نویسنده&zwnj;های غرب بود. ما نه تنها با زندگی و اندیشه&zwnj;های او آشنا بودیم، بلکه پاره&zwnj;ای از بهترین نویسندگان ایران مبتنی بر سبک خاص همینگوی در داستان&zwnj;نویسی که بر &laquo;ایجاز&raquo; و &laquo;تکرار&raquo; استوار است، توانستند آثاری درخشان پدید آورند. ما به یک معنا همینگوی را از آن خود کردیم.</p> <!--break--> <p>همینگوی جهانگرد بود، به کوبا علاقه و توجه خاص داشت، به شکار حیوانات در آفریقا هم بدبختانه علاقه داشت، در زمانی که جویس و بکت و گرترود استاین و هنری میلر در پاریس زندگی می&zwnj;کردند، او هم به پاریس رفت و با ماجراجویی&zwnj;ها و زن&zwnj;بارگی&zwnj;ها و شب&zwnj;گردی&zwnj;ها و بدمستی&zwnj;هایش توجه همه را برانگیخت.</p> <p>&nbsp;</p> <p>همینگوی عاشق زندگی بود و با این&zwnj;حال در شصت&zwnj;و&zwnj;یک سالگی، او هم مثل پدرش با شلیک گلوله&zwnj;ای به شقیقه&zwnj;اش خودش را کشت و حتی در گزینش نوع خودکشی، نویسندگانی بودند مثل ریچارد براتیگان که سال&zwnj;ها بعد به راه او رفتند. همینگوی چه در زندگی، چه در مرگ و چه در نویسندگی مقلدان بسیار یافت.</p> <p>&nbsp;</p> <p>در مجموعه برنامه&zwnj;های ادبیات غرب در ۱۰ دقیقه که با هومر آغاز شد و با فیلیپ راث به پایان می&zwnj;رسد، امروز به همینگوی و نسل تباه&zwnj;شده پس از جنگ جهانی اول می&zwnj;پردازیم. یادآوری می&zwnj;کنم که فایل صوتی با متنی که می&zwnj;خوانید تفاوت دارد. <br /> &nbsp;</p> <p><a href="http://www.zamahang.com/podcast/2010/201020605_ernest_hemingway_nushazar.mp3"><img align="middle" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/musicicon_14.jpg" alt="" /></a></p> <p>&nbsp;</p> <p>در طی جنگ جهانی اول که از خونبار&zwnj;ترین جنگ&zwnj;های تاریخ تمدن در غرب است، حلقه&zwnj;ای از نویسندگان آمریکایی به پاریس مهاجرت کردند و برخی از آن&zwnj;ها بعد از پایان جنگ هم در این شهر ماندگار شدند. فیتزجرالد، کامینگز، ازرار پاوند و همینگوی جزو این گروه از نویسندگان تبعیدی بودند.</p> <p>&nbsp;</p> <blockquote> <p><img align="middle" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/ernhen03.jpg" alt="" />پیرمرد و دریا، ارنست همینگوی</p> </blockquote> <p>نخستین بار گرترود استاین اصطلاح &laquo;نسل تباه&zwnj;شده&raquo; را برای این گروه به&zwnj;کار برد. آن&zwnj;ها ارزش&zwnj;های سنتی فرهنگ کشورشان، مذهب رسمی و عرف متعارف را نفی می&zwnj;کردند، و به هدونیسم (لذت&zwnj;جویی) اعتقاد داشتند. این خیزش که از یک حلقه بسته از نویسندگان و شاعران آغازید، به زودی به همه جا تسری یافت. تا پایان جنگ بیش از ۳۰ هزار آمریکایی در پاریس زندگی می&zwnj;کردند و خود را تبعیدی می&zwnj;خواندند.</p> <p>&nbsp;</p> <p>همینگوی که فرزند یک پزشک بود، ابتدا تلاش کرد به عنوان خواننده اپرا کاری انجام دهد، سپس به عنوان خبرنگار به استخدام روزنامه&zwnj;ها درآمد. با آغاز جنگ جهانی، او که ماجراجو بود در سال ۱۹۱۸ داوطلبانه به جبهه رفت. تجربه شرکت در جنگ و دیدن صحنه&zwnj;های دلخراش و خودکشی پدرش بر همینگوی جوان بسیار تأثیرگذار بود. همینگوی رمان بسیار مهم و معروف &laquo;وداع با اسلحه&raquo; را تحت تأثیر حوادثی که در جنگ جهانی اول از سر گذرانده بود نوشت.</p> <p>&nbsp;</p> <p>در این رمان، فریدریک هنری، یک سرباز جوان آمریکایی به ارتش ایتالیا پیوسته که با اتریشی&zwnj;ها بجنگد. در این جنگ اما او بیش از آنکه انگیزه جنگیدن داشته باشد، با مصائب محیط پیرامونش درگیر است. روزی تصادفاً ترکش می&zwnj;خورد، به بیمارستان صحرایی منتقل می&zwnj;شود و در حالی&zwnj;که دوستان و هم&zwnj;رزمانش، یکی بعد از دیگری می&zwnj;میرند، او به پرستار زیبایی به نام کا&zwnj;ترین دل می&zwnj;بندد. آن&zwnj;ها با هم بار&zwnj;ها همبستر می&zwnj;شوند و طبعاً کا&zwnj;ترین باردار می&zwnj;شود. سرباز جوان همراه با معشوقه&zwnj;اش از جبهه می&zwnj;گریزد و در لوزان، در سوئیس پناه می&zwnj;گیرد. در بیمارستان با سزارین بچه را به&zwnj;دنیا می&zwnj;آورند. هم مادر از خون&zwnj;ریزی جان سپرده و هم بچه مرده به دنیا آمده. همینگوی &laquo;وداع با اسلحه&raquo; را به این شکل به پایانی دردرناک می&zwnj;رساند و می&zwnj;نویسد: زندگی همه را در هم می&zwnj;شکند. آنهایی را هم که نمی&zwnj;خواهد درهم&zwnj;بشکند، می&zwnj;کشد.&raquo; <br /> &nbsp;</p> <p>همینگوی در این رمان که از نمونه&zwnj;های درخشان &laquo;ادبیات [ضد]ِ جنگ&raquo; است، از شعارهای توخالی و حماسه&zwnj;های جعلی پرده برمی&zwnj;دارد و جنایت و تباهی در جنگ را از زاویه&zwnj;ای محدود اما بسیار تأثیرگذار نشان می&zwnj;دهد.</p> <p>&nbsp;</p> <p>در این زمان همینگوی سبک و زبان خاص خود را در مجموعه داستان&zwnj;های &laquo;نیک آدامز&raquo; به وجود آورده است. جملات کوتاه، اما بسیار دقیق، تکرار برخی کلمات برای به نمایش گذاشتن و القای یک وضع یا حالت مشخص از ویژگی&zwnj;های سبک اوست. همینگوی اعتقاد داشت که نویسندگان باید سر پا داستانشان را بنویسند، چون در غیر این&zwnj;صورت جملات بیش از حد طولانی از کار درمی&zwnj;آورند.</p> <p>&nbsp;</p> <p>پس از جنگ همینگوی به پاریس رفت و به حلقه نویسندگان نسل تباه&zwnj;شده درآمد. او با ازرا پاوند، اسکات جرالد، و ادوارد کامینگز و همچنین با گرترود استاین که یک شخصیت کلیدی در این جمع به&zwnj;شمار می&zwnj;آمد، آمد و شد و دوستی داشت. سال&zwnj;های پاریس از بهترین دوره&zwnj;های زندگی همینگوی است. او دیگر هرگز نتوانست تا آن حد از زندگی لذت ببرد.</p> <p>&nbsp;</p> <blockquote> <p><img align="middle" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/ernhen02.jpg" alt="" />وداع با اسلحه، ارنست همینگوی</p> </blockquote> <p>همینگوی که به اهمیت تجربه در داستان&zwnj;نویسی باور داشت، در سال ۱۹۲۶ رمان &laquo;خورشید هم طلوع می&zwnj;کند&raquo; را منتشر کرد. او در این رمان تجربه زندگی در پاریس را شرح می&zwnj;دهد. در این رمان، جک، یک نویسنده آمریکایی که در جنگ مجروح شده، حق&zwnj;التألیف نخستین رمانش را که پرداخت می&zwnj;کنند، تصمیم می&zwnj;گیرد، محیط روشنفکری پاریس با دلدادگی&zwnj;ها و شبگردی&zwnj;ها و کافه&zwnj;گردی&zwnj;هایش را&zwnj;&zwnj; رها کند و به دامن طبیعت بازگردد. او به اسپانیا می&zwnj;رود و همراه با دو نفر دیگر در مراسم گاوبازی شرکت می&zwnj;کنند. اما پیامدهای عاطفی زندگی در پاریس جک را&zwnj;&zwnj; رها نمی&zwnj;کند. در این رمان داستان در بستر تضاد بین زندگی شهری و محفلی با زندگی ساده و روستایی پیش می&zwnj;رود و راوی داستان هم از شخصیتی شبیه به خود همینگوی برخوردار است: مردی که می&zwnj;خواهد زندگی کند و از یک رابطه پایدار و برابر با یک زن رنج می&zwnj;برد. <br /> &nbsp;</p> <p>همینگوی در سال ۱۹۵۳ جایزه پولیتزر را از آن خود کرد و به خاطر رمان درخشان پیرمرد و دریا در سال ۱۹۵۴ نوبل ادبی به او تعلق گرفت.</p> <p>&nbsp;</p> <p>&laquo;پیرمرد و دریا&raquo; که جدال جاودانه انسان با طبیعت را در قالب داستانی با سویه&zwnj;های تمثیلی روایت می&zwnj;کند، از نقاط اوج ادبیات داستانی آمریکا در قرن بیستم است.</p> <p>&nbsp;</p> <p>همینگوی در آثارش برای ترس&zwnj;ها و واهمه&zwnj;های بی&zwnj;نشان نسل تباه&zwnj;شده بعد از جنگ جهانی اول بیان ادبی پیدا می&zwnj;کند و این عواطف ویرانگر را همراه با فضایلی مانند شجاعت، وفاداری، و رشادت و جنگجویی، مردانگی و رابطه بین زن و مرد در آثاری خواندنی بیان می&zwnj;کند. مهم&zwnj;ترین دستاورد او برای نسل&zwnj;های بعدی یادآوری این نکته است که گاهی یک داستان خوب بر اساس تجربه نویسنده&zwnj;اش نوشته می&zwnj;شود و چنین نیست که هر کس مانند پروست بپندارد که می&zwnj;تواند عمری را در بستر سپری کند و به یاری تخیل و تخییل زندگی از دست&zwnj;رفته&zwnj;اش را بازبیافریند. نکته اینجاست که این تجربه اما می&zwnj;بایست برای دیگران هم جالب باشد. ما نمی&zwnj;توانیم در آشپزخانه بایستیم، احساس کنیم عاشق شده&zwnj;ایم، به خیابان برویم، یک آتش&zwnj;بازی تماشا کنیم، به خانه برگردیم و بگوییم ما هم مثل همینگوی داستانی نوشته&zwnj;ایم مبتنی بر تجربه زندگی روزانه&zwnj;مان. این نوع ادبیات که امروز در ایران شایع شده، با کتاب&zwnj;های بس لاغر فقط یک تورم فرهنگی به&zwnj;وجود می&zwnj;آورد و تنها چیزی که از آن می&zwnj;ماند یک آمار جعلی از خلاصه&zwnj;نویسی&zwnj;هایی در اینترنت است. <br /> &nbsp;</p> <p>زندگی خصوصی همینگوی سرشار از ماجراجویی بود. او به شکار و ماهیگیری علاقه داشت و بیش از آن به الکل و میگساری&zwnj;های بی&zwnj;حد و حصر علاقمند بود. همینگوی در سالخوردگی به الکل معتاد بود و افزون بر آن از افسردگی و جنون ادواری نیز به شدت رنج می&zwnj;برد. این نویسنده بزرگ و تآثیرگذار در شصت و یک سالگی خود را به ضرب گلوله کشت و به یک اسطوره تبدیل شد.<br /> &nbsp;</p> <p>در همین زمینه:<br /> <a href="#http://radiozamaneh.com/taxonomy/term/3511"> :: ادبیات غرب در ۱۰ دقیقه، حسین نوش&zwnj;آذر، رادیو زمانه::</a><br /> &nbsp;</p>

حسین نوش‌آذر – همینگوی، در ایران، پیش از انقلاب یکی از شناخته‌شده‌ترین نویسنده‌های غرب بود. ما نه تنها با زندگی و اندیشه‌های او آشنا بودیم، بلکه پاره‌ای از بهترین نویسندگان ایران مبتنی بر سبک خاص همینگوی در داستان‌نویسی که بر «ایجاز» و «تکرار» استوار است، توانستند آثاری درخشان پدید آورند. ما به یک معنا همینگوی را از آن خود کردیم.

همینگوی جهانگرد بود، به کوبا علاقه و توجه خاص داشت، به شکار حیوانات در آفریقا هم بدبختانه علاقه داشت، در زمانی که جویس و بکت و گرترود استاین و هنری میلر در پاریس زندگی می‌کردند، او هم به پاریس رفت و با ماجراجویی‌ها و زن‌بارگی‌ها و شب‌گردی‌ها و بدمستی‌هایش توجه همه را برانگیخت.

همینگوی عاشق زندگی بود و با این‌حال در شصت‌و‌یک سالگی، او هم مثل پدرش با شلیک گلوله‌ای به شقیقه‌اش خودش را کشت و حتی در گزینش نوع خودکشی، نویسندگانی بودند مثل ریچارد براتیگان که سال‌ها بعد به راه او رفتند. همینگوی چه در زندگی، چه در مرگ و چه در نویسندگی مقلدان بسیار یافت.

در مجموعه برنامه‌های ادبیات غرب در ۱۰ دقیقه که با هومر آغاز شد و با فیلیپ راث به پایان می‌رسد، امروز به همینگوی و نسل تباه‌شده پس از جنگ جهانی اول می‌پردازیم. یادآوری می‌کنم که فایل صوتی با متنی که می‌خوانید تفاوت دارد.
 

در طی جنگ جهانی اول که از خونبار‌ترین جنگ‌های تاریخ تمدن در غرب است، حلقه‌ای از نویسندگان آمریکایی به پاریس مهاجرت کردند و برخی از آن‌ها بعد از پایان جنگ هم در این شهر ماندگار شدند. فیتزجرالد، کامینگز، ازرار پاوند و همینگوی جزو این گروه از نویسندگان تبعیدی بودند.

پیرمرد و دریا، ارنست همینگوی

نخستین بار گرترود استاین اصطلاح «نسل تباه‌شده» را برای این گروه به‌کار برد. آن‌ها ارزش‌های سنتی فرهنگ کشورشان، مذهب رسمی و عرف متعارف را نفی می‌کردند، و به هدونیسم (لذت‌جویی) اعتقاد داشتند. این خیزش که از یک حلقه بسته از نویسندگان و شاعران آغازید، به زودی به همه جا تسری یافت. تا پایان جنگ بیش از ۳۰ هزار آمریکایی در پاریس زندگی می‌کردند و خود را تبعیدی می‌خواندند.

همینگوی که فرزند یک پزشک بود، ابتدا تلاش کرد به عنوان خواننده اپرا کاری انجام دهد، سپس به عنوان خبرنگار به استخدام روزنامه‌ها درآمد. با آغاز جنگ جهانی، او که ماجراجو بود در سال ۱۹۱۸ داوطلبانه به جبهه رفت. تجربه شرکت در جنگ و دیدن صحنه‌های دلخراش و خودکشی پدرش بر همینگوی جوان بسیار تأثیرگذار بود. همینگوی رمان بسیار مهم و معروف «وداع با اسلحه» را تحت تأثیر حوادثی که در جنگ جهانی اول از سر گذرانده بود نوشت.

در این رمان، فریدریک هنری، یک سرباز جوان آمریکایی به ارتش ایتالیا پیوسته که با اتریشی‌ها بجنگد. در این جنگ اما او بیش از آنکه انگیزه جنگیدن داشته باشد، با مصائب محیط پیرامونش درگیر است. روزی تصادفاً ترکش می‌خورد، به بیمارستان صحرایی منتقل می‌شود و در حالی‌که دوستان و هم‌رزمانش، یکی بعد از دیگری می‌میرند، او به پرستار زیبایی به نام کا‌ترین دل می‌بندد. آن‌ها با هم بار‌ها همبستر می‌شوند و طبعاً کا‌ترین باردار می‌شود. سرباز جوان همراه با معشوقه‌اش از جبهه می‌گریزد و در لوزان، در سوئیس پناه می‌گیرد. در بیمارستان با سزارین بچه را به‌دنیا می‌آورند. هم مادر از خون‌ریزی جان سپرده و هم بچه مرده به دنیا آمده. همینگوی «وداع با اسلحه» را به این شکل به پایانی دردرناک می‌رساند و می‌نویسد: زندگی همه را در هم می‌شکند. آنهایی را هم که نمی‌خواهد درهم‌بشکند، می‌کشد.»
 

همینگوی در این رمان که از نمونه‌های درخشان «ادبیات [ضد]ِ جنگ» است، از شعارهای توخالی و حماسه‌های جعلی پرده برمی‌دارد و جنایت و تباهی در جنگ را از زاویه‌ای محدود اما بسیار تأثیرگذار نشان می‌دهد.

در این زمان همینگوی سبک و زبان خاص خود را در مجموعه داستان‌های «نیک آدامز» به وجود آورده است. جملات کوتاه، اما بسیار دقیق، تکرار برخی کلمات برای به نمایش گذاشتن و القای یک وضع یا حالت مشخص از ویژگی‌های سبک اوست. همینگوی اعتقاد داشت که نویسندگان باید سر پا داستانشان را بنویسند، چون در غیر این‌صورت جملات بیش از حد طولانی از کار درمی‌آورند.

پس از جنگ همینگوی به پاریس رفت و به حلقه نویسندگان نسل تباه‌شده درآمد. او با ازرا پاوند، اسکات جرالد، و ادوارد کامینگز و همچنین با گرترود استاین که یک شخصیت کلیدی در این جمع به‌شمار می‌آمد، آمد و شد و دوستی داشت. سال‌های پاریس از بهترین دوره‌های زندگی همینگوی است. او دیگر هرگز نتوانست تا آن حد از زندگی لذت ببرد.

وداع با اسلحه، ارنست همینگوی

همینگوی که به اهمیت تجربه در داستان‌نویسی باور داشت، در سال ۱۹۲۶ رمان «خورشید هم طلوع می‌کند» را منتشر کرد. او در این رمان تجربه زندگی در پاریس را شرح می‌دهد. در این رمان، جک، یک نویسنده آمریکایی که در جنگ مجروح شده، حق‌التألیف نخستین رمانش را که پرداخت می‌کنند، تصمیم می‌گیرد، محیط روشنفکری پاریس با دلدادگی‌ها و شبگردی‌ها و کافه‌گردی‌هایش را‌‌ رها کند و به دامن طبیعت بازگردد. او به اسپانیا می‌رود و همراه با دو نفر دیگر در مراسم گاوبازی شرکت می‌کنند. اما پیامدهای عاطفی زندگی در پاریس جک را‌‌ رها نمی‌کند. در این رمان داستان در بستر تضاد بین زندگی شهری و محفلی با زندگی ساده و روستایی پیش می‌رود و راوی داستان هم از شخصیتی شبیه به خود همینگوی برخوردار است: مردی که می‌خواهد زندگی کند و از یک رابطه پایدار و برابر با یک زن رنج می‌برد.
 

همینگوی در سال ۱۹۵۳ جایزه پولیتزر را از آن خود کرد و به خاطر رمان درخشان پیرمرد و دریا در سال ۱۹۵۴ نوبل ادبی به او تعلق گرفت.

«پیرمرد و دریا» که جدال جاودانه انسان با طبیعت را در قالب داستانی با سویه‌های تمثیلی روایت می‌کند، از نقاط اوج ادبیات داستانی آمریکا در قرن بیستم است.

همینگوی در آثارش برای ترس‌ها و واهمه‌های بی‌نشان نسل تباه‌شده بعد از جنگ جهانی اول بیان ادبی پیدا می‌کند و این عواطف ویرانگر را همراه با فضایلی مانند شجاعت، وفاداری، و رشادت و جنگجویی، مردانگی و رابطه بین زن و مرد در آثاری خواندنی بیان می‌کند. مهم‌ترین دستاورد او برای نسل‌های بعدی یادآوری این نکته است که گاهی یک داستان خوب بر اساس تجربه نویسنده‌اش نوشته می‌شود و چنین نیست که هر کس مانند پروست بپندارد که می‌تواند عمری را در بستر سپری کند و به یاری تخیل و تخییل زندگی از دست‌رفته‌اش را بازبیافریند. نکته اینجاست که این تجربه اما می‌بایست برای دیگران هم جالب باشد. ما نمی‌توانیم در آشپزخانه بایستیم، احساس کنیم عاشق شده‌ایم، به خیابان برویم، یک آتش‌بازی تماشا کنیم، به خانه برگردیم و بگوییم ما هم مثل همینگوی داستانی نوشته‌ایم مبتنی بر تجربه زندگی روزانه‌مان. این نوع ادبیات که امروز در ایران شایع شده، با کتاب‌های بس لاغر فقط یک تورم فرهنگی به‌وجود می‌آورد و تنها چیزی که از آن می‌ماند یک آمار جعلی از خلاصه‌نویسی‌هایی در اینترنت است.
 

زندگی خصوصی همینگوی سرشار از ماجراجویی بود. او به شکار و ماهیگیری علاقه داشت و بیش از آن به الکل و میگساری‌های بی‌حد و حصر علاقمند بود. همینگوی در سالخوردگی به الکل معتاد بود و افزون بر آن از افسردگی و جنون ادواری نیز به شدت رنج می‌برد. این نویسنده بزرگ و تآثیرگذار در شصت و یک سالگی خود را به ضرب گلوله کشت و به یک اسطوره تبدیل شد.
 

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • کاربر مهمانrahman choopani

    سپاس از نوش آذر نازنین

  • کامران

    یاد همینگوی برای ما ما ایرانیان با یاد نجف دریابندری آمیخته است. با نثر دریابندری است که ادبیات مدرن انگلیسی، کارهای فاکنر، همینگوی و دکترف، به ذهن و روان ما راه یافته است. پیر ما نجف است، دریای ما بوشهر است، وداع ما نه با اسلحه که با دورانی است که قلم نجف بهترین آثار انگیسی زبان را ترجمه می کرد. اما خورشید بار دیگر طلوع می کند. مترجمانی جدید آموخته از دریابندری کارهای او را پی می گیرند. زنگها را برای که به صدا در می آوری نجف دریابندری؟!

  • تهران

    1-بد بختانه عاشق شکار در آفریقا بود! بدبختانه عاشق گاوبازی بود بدبختانه میخوار بود بدبختانه مخالف جنگ بود بدبختانه با عده دیگری از همگنانش از نسل تباه‌شده بود خوشبختانه این نسل در امتداد تاریخ هنوز هم زنده است وکسانی مثل دریابندری مرا بیاد این نسل می اندازد . نگویید بدبختانه ، "او این چنین است" علیرغم خواست ما. 2- گلوله را با تفنگ به دهان خود شلیک کرد. 3- خواهشمندم دقت کنید آیا کلمه "تسری " صحیح است یا نه اگر صحیح است مرانیز راهنمایی کنید. .

  • علی بودا

    اقای نوش اذر من همیشه کار های شما رو می خوانم . خیلی دوست دارم قبل از اینکه بخوانم، ان را با صدای تان از رادیو زمانه بشنوم ، متاسفانه پارازیت ها نمی گذارند. این اینترنت های نفتی هم امکان دانلود را از ادم می گیرند . اما با این حال هر محدودیتی باشد مرا از خواندن کارهایتان باز نخواهد داشت .