ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

تاریخ و یاد: بیژن جزنی

پویان اراکی − هنوز جا دارد که آثار بیژن جزنی خوانده شده و مورد بررسی و نقد قرار گیرد. ما چاره ای نداریم جز این که تاریخ گذشته و آرای گذشتگان را مو به مو تحلیل بکنیم. برگزاری بزرگداشت‌های تمجیدی راه به جایی نمی‌برد.

ساعت ۲ بعد از ظهر ۳۰ فروردین ۱۳۵۴ در بیمارستان ۵۰۱ ارتش، جسد شخصی مورد معاینه قرار گرفت که دو گلوله در سر داشت یکی از ابروی سمت چپ و دیگری از ۲ سانتی‌متر بالاتر وارد سر شده بود. بیژن جزنی ۳۵ ساله اهل تهران.

بیژن جزنی متولد ۱۳۱۶ در تهران بود و در ۱۹ فروردین ۱۳۵۴ به همراه ۸ نفر دیگر، حسن ضیاء ظریفی، عباس سورکی، سعید کلانتری، عزیز سرمدی، احمد جلیل افشار، محمد چوپانزاده، مصطفی جوان خوشدل و کاظم ذولانوار، در تپه‌های پشت زندان اوین کشته شد. سعید کلانتری دایی کوچکتر بیژن بود و دایی بزرگتر او منوچهر کلانتری در سال ۱۳۶۲ هنگام خروج از مرز به دام سپاه می‌افتد و پس از شکنجه اعدام می‌شود.

بیژن جزنی
بیژن جزنی

بیژن که در خانواده‌ای سیاسی به دنیا آمده بود خیلی زود، در ده سالگی، عضو سازمان جوانان حزب توده شد. یک سال بعد از عضویت او حزب توده غیر قانونی اعلام شد[1] و او در این دوران تا سال ۱۳۳۲ فعالیت‌های بی‌شماری برای سازمان کرد. از سال ۳۲ تا ۳۴ چندین بار دستگیر و آزاد می‌شود. به دلیل آشنایی با نقاشی در یک مؤسسه تبلیغاتی شروع به فعالیت می‌کند و در سال ۱۳۳۸ نشریه‌ای را چاپ می‌کنند که بعد از دستگیری برخی از اعضا، در همان سال نشریه متوقف می‌شود. در سال ۱۳۳۹ بیژن وارد جبهه ملی دوم می‌شود. بیژن جزنی در سال ۱۳۳۸ وارد دانشگاه شده و فلسفه می‌خواند و از پایان نامه‌ی خود با عنوان «انقلاب مشروطیت ایران: نیروها و هدف‌ها » با نمره‌ی بیست در نزد دکتر صدیقی، دفاع می‌کند. در مهرماه ۱۳۳۹ با میهن قریشی ازدواج می‌کند. حاصل ازدواج دو پسر با نام‌های بابک و مازیار است.

بیژن در جبهه ملی دوم فعالیت داشت و ابوالحسن بنی صدر در خاطره‌ای که از او نقل می‌کند می‌گوید: «شاپور بختیار مسئول سازمان دانشجویان جبهه ملی بود و شعار آن سازمان این بود که (در دانشگاه، همه دانشجویان، با هر مرامی می‌توانند عضو شوند) اما وقتی قرار شد دانشگاه کمیته‌ی انتخابی داشته باشد دکتر بختیار با اختیاراتی که داشت جزنی را به دلیل کمونیست بودن حذف کرد.»[2]

جزنی در سال ۱۳۴۲ نشریه‌ی پیام دانشجو را با همکاری دوستانش منتشر می‌کند؛ نشریه‌ای که بسیار پُر خواننده بود.

بیژن در سال ۱۳۴۶ برای مراسم تختی بسیار پر شور عمل می‌کند و هنگامی که او را در اواخر سال ۱۳۴۶ بازدداشت می‌کنند خودش گمان می‌کند به دلیل همین مراسم است. اما سال ۴۶ به دلیل لو رفتن یک اسلحه دستگیر می‌شود. بازداشت او به همراه شکنجه‌های روحی و جسمی فراوان و تهدید به قتل فرزندانش همراه است.

بیزن جزنی در بهمن ماه ۴۷ در دادگاه به ۱۵ سال حبس محکوم می‌شود و باقی دوستانش هر کدام به ۸ تا ۱۰ سال محکوم می‌شوند.

بعد از اقدام به فرار ناموفق او و رفقایش، به قم منتقل می‌شود. دو سال در قم می‌ماند و در همین دو سال بود که بسیاری از نوشته‌ها و نقاشی‌های او از زندان خارج شد و البته به دلیل بی‌احتیاطی و مشکلات در سال‌های بعد از انقلاب بسیاری از آن ‌ها از بین رفت.

بیژن جزنی بعد از دو سال باز به تهران منتقل می‌شود؛ بعد از واقعه‌ی سیاهکل مجدد بازجویی می‌شود؛ به زندان قصر و سپس اوین و در نهایت در شامگاه ۲۹ فروردین ۱۳۵۴ در پشت تپه‌های اوین به همراه دوستانش کشته می‌شود.

تاریخ و یاد

تابلوی سیاهکل، اثر بیژن جزنی
تابلوی سیاهکل، اثر بیژن جزنی

از قتل بیژن جزنی ۴۴ سال می‌گذرد. بررسی تحلیلی آثار او و نقش او همچنان نیازمند کتاب‌ها و مقاله‌های بسیاری است. در جامعه‌ای که موضع‌گیری هنوز سیاه و سفید است تحلیل آثار بیژن و عملکرد چریک‌ها برای جوان‌هایی که بسیاری نام او را نشنیده‌اند و بسیاری او را اسطوره می‌دانند و گروهی همچون مهرنامه «روشنفکر تروریست»[3]، یک وظیفه است.

در دورانی، به ویژه در زندان قصر، بیژن بسیار منزوی بود جالب اینجاست که از طرف همان همفکران چپ به اپورتونیسم، رویزیونیسم و تبلیغ مخفیانه حزب توده متهم بود.[4] این در حالی بود که بیژن حزب توده را به دلیل عملکرد نادرست در کودتای ۲۸ مرداد متهم و آن را مسئول بیست سال سرکوب در مملکت می‌دانست. او این حزب را اصلا حزبی انقلابی در نظر نمی‌گرفت.

جزنی درباره‌ی مبارزه مسلحانه بر این باور بود که نقشی محوری دارد اما باید تاکتیک‌های مسالمت‌آمیز را از یاد نبرد. این نظر او در آن سال‌ها بر خلاف نظر طرفداران احمد زاده بود که این مدل مبارزه را نمی‌پسندیدند.

جزنی درباره روحانیون یا در واقع کاست روحانیون صحبت می‌کند و هشدار می‌دهد که ممکن است به عنوان نیروی سیاسی ارتجاعی ظاهر شوند و بین مردم سوکسه پیدا کنند که در این میان خمینی شانس بیشتری دارد.[5]

به هر حال تا پس از مرگ بیژن نظریه‌های او چندان موفقیت نداشت و صفایی فراهانی هم که تا حدی به او نزدیک‌تر بود در عملیات سیاهکل در سال ۱۳۴۹ کشته شد.

اکنون چهار دهه از آن زمان می‌گذرد و ما چاره ای نداریم جز این که تاریخ گذشته و آرای گذشتگان را مو به مو تحلیل بکنیم. برگزاری بزرگداشت‌های تمجیدی راه به جایی نمی‌برد. همان کاری که خاندان سلطنت هر ساله با شاه و جمهوری اسلامی با خمینی در ابعاد بسیار وسیع‌تر می‌کند، ما هم با قربانیان دوران شاه و دوران اسلامی می‌کنیم. بدون تحلیل ابعاد خشونت، نفرت و دیکتاتوری (سلطانی و ولایت فقیه) از قربانیان بت می‌سازیم و جزئیات وقایع، عملکرد جامعه، عملکرد روشنفکران و اشتباهات آنان را نادیده می‌گیریم.

اکثر روشنفکران جامعه در برابر موضع‌گیری‌های حکومت و یا وابستگان آن مانند مهرنامه و یا اندیشه پویا واکنش درستی نداشتند و ندارند. تکرار آرای تکراری و نفی سراسری راه به جایی نمی‌برد. در این شرایط که جامعه‌ی ایران گرفتار «هرج و مرج اطلاعاتی» از طریق انواع شبکه‌های اجتماعی است که در بسیاری از مواقع فقط واکنشی قهری به رسانه‌های حکومتی است و هشتگ پراکنی‌های مرسوم بسیاری از مردم که با صبحانه خوردن هر روزه شان تفاوتی ندارد و عمری چند روزه دارند، نمی‌توان شاهد اتفاق‌هایی رو به جلو بود.

کانال تلگرامی پیشتازان عدالت که متعلق به فرشید هکی بود تا پیش از قتلش بسیار کم تعداد بود و بعد از ۲۹ مهر ماه ۱۳۹۷ در عرض چند روز چند صد نفر اضافه شدند. هشتگ‌ها به کار افتاد و بعد از چند هفته همه جا را سکوت فرا گرفت. سهیل عربی در بدترین شرایط روحی و جسمی قرار داشت اما جامعه به حضور بانوان در استادیوم بیشتر بها می داد.

روشنفکران باید یکدیگر را نقد کنند و منتظر پاسخ باشند، جامعه را عمقی نقد کنند؛ یادمان نرود اعضای تیم سیاهکل را همان روستاییان یکی یکی لو دادند و یا با بیل و کلنگ به جانشان افتادند. جامعه‌ی فعلی ایران از برخی جهات جلو رفته است اما هنوز بسیار ناتوان است و قدرت سازمان‌دهی ندارد. جمله‌ی «ملت عزیز ایران به خوبی ‌می‌داند که.....» راه به جایی نمی‌برد.

پانویس‌ها

[1]  بعد از حادثه تیر اندازی به شاه.

[2]  جُنگی دربارهٔ زندگی و آثار بیژن جزنی، خاطره‌ای از یک تحول. ص. ۱۹۲.

[3] مجله مهرنامه شماره ۴۱.

 [4] Vahabzadeh, P. (2010). A Guerrilla Odyssey: Modernization, Secularism, Democracy, and Fadai Period of National Liberation in Iran, 1971-1979. Syracuse University Press. P.79.

 [5]جزنی، بیژن، طرح جامعه‌شناسی و مبانی استراتژی جنبش انقلابی خلق ایران جلد دوم ص. ۱۴۴.

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • هوشنگ

    خدمت رفیق کاروی گرامی یادآوری از دست آوردهای سوسیال دموکراسی در اینجا نه برای هیچگونه "دل به دست آوردن" کسی است و نه برخاسته از هیچ گونه توهم و پندار بیهوده در مورد ماهیت سوسیال دموکراسی کنونی. اشکال اساسی سوسیال دموکراسی این است که به نادرست فکر می کنند که با مقداری اصلاحات میتوانند شیوه تولید سرمایه داری و سیستم کاپیتالیسم را رام و خانگی کنند و یا حتا از بین ببرند. در حالیکه فرایند انباشت سرمایه, منبع اصلی قدرت نظام, بدون یک انقلاب اجتماعی/سیاسی تمام عیار متوقف نخواهد شد. سیستم سرمایه داری نیز نظامی جهانی است که بدون انقلاب در جوامع پیشرفتهء سرمایه داری: آمریکای شمالی و اروپای غربی (که بالاترین سهم از اقتصاد دنیا را دارند) از بین نخواهد رفت. هر چند که فعلا جنبش های ضد سرمایه داری در جوامع غربی حضور داشته و فعال نیز می باشند, و هر چند پس از بحران مالی ۲۰۰۸ هژمونی نئولیبرالیزم صدمات اساسی خورده, هنوز چشم انداز انقلابات کارگری در جوامع غربی (آنچنان که پس از جنگ اول جهانی مطرح بود) موجود نیست. در این میان یکی از پرسشهایی که پیش می آید این است که چگونه میتوان نظامی سوسیالیستی در یک کشور, مانند ایران (بدون توهم نسبت به "سوسیالیزم در یک کشور") بر پا کرد, و آنرا حفظ نمود. در چنین دورهء انتقالی و شرایط گذار, محتوا و مضمون هر برنامهء نیروهای چپ ناگریز برنامه ای سوسیال دموکراتیک خواهد بود. آیا میتوان چنین برنامه ای را بدون داشتن هیچگونه توهم نسبت به ماهیت سرمایه داری و چگونگی گذار از آن اجرا کرد؟ بله, میتوان. چنانکه نیروهای چپ و کمونیست در ایران بتوانند, حکومت و سلطهء طبقهء کارگر, زحمتکشان و متحدینشان را در ایران فراهم کنند, و تا وقوع انقلابات در جوامع پیشرفتهء سرمایه داری, بهترین سطح زندگانی را برای مردم در ایران به وجود بیاورند, در حقیقت امر تمامی این امر شاید چیزی نباشد, جز اجرای اصلاحات سوسیال دمکراتیک, بدون هیچ گونه توهمات و پندارهای بیهودهء سوسیال دموکراسی. نکات و جزئیات بسیار بیشتری در مورد تک تک این مورد قابل ذکر است که شاید در فرصتی دیگر بدانها بپردازیم.

  • کارو

    تأسف برانگیز است که در زیر چنین یادداشت روشنگرانه ای که درواقع دعوتی از نیروهای روشنفکر و دگراندیش برای نقد و بحث پیرامون تاریخ و اندیشۀ چپ است، دوستان ما به بیان همان مزخرفاتی میپردازند که نویسنده ما را از تکرار مجددش نهی میکند. امید و بهروز دنبال این هستند که ببینند فاشیسم بیشتر آدم کشته یا کمونیسم! و البته کشت و کشتار رژیم های سرمایه داری هم در این جام جهانی جایی برای رقابت ندارد! و هوشنگ هم به دام این جدل افتاده و تصور میکند برای دفاع از چپ باید الگویی از رژیم های سوسیال دموکرات ارائه بدهد تا بتواند دل منتقدان این تفکر را به دست آورده و آنان را به تحول در رژیم های سرمایه داری امیدوار و دلخوش کند. آنچه این وسط ناگفته باقی میماند جایگاه واقعی و تاریخی سنت چپ در جهان است که انکار آن به عنوان یک اندیشه و سنت مبارزاتی نیاز به دو چشم نابینا دارد. جمله ای وجود دارد که به ضرب المثلی تبدیل شده، که بنی آدمی شبیه امید و بهروز روزی پس از سقوط شوروی از دوست دیگرش میپرسد که رفیق جان، دیدی هرچه دربارۀ کونیسم میگفتیم دروغ بود؟ و او پاسخ میدهد که بله، ولی در عوض هرچه دربارۀ سرمایه داری میگفتیم راست بود! و اینجاست که باید توجه کنیم که کونیست ها هرچه کردند، اما جدیترین و مهمترنی نقد از جهان مدرن سرمایه داری را عرضه کردند که تاکنون پاسخ محکمی از جانب هیچ اردوگاه فکری نگرفته و مسائلی که مارکسیسم به جهان عرضه کرد همچنان در صدر مسائل پراهمیت جوامع مدرن در شرق و غرب کرۀ زمین قرار دارد. بهتر است دوستان ما به جای کشته شماری (که هم چپ و هم راست را شرمسار میکند) به این مسائل مهم بیندیشند. منتقدان کمونیسم بگویند که چگونه نظریۀ ارزش مارکس را رد میکنند؟ یا اینکه چه نقدی به نظریۀ تاریخ مارکس دارند؟ و طرفداران چپ هم بگویند که از این تاریخ پر از شکست چه درسی میگیرند؟ و در «سیاست اندیشی» خود چه تحول و بازنگری انجام می دهند؟ پاسخ اینها بسیار بهتر از درغلطیدن به رویکردهای غیرتئوریک و جدل آمیز است که کشف حقیقت را به عنوان مسئله ای علمی منحرف کرده و با پاسخ های ایدئولوژیک چنین خواستی را نابود میسازد.

  • بهروز

    آقای هوشنگ خان کجای مطلبی که امید گفته تحریف حقایق و دروغ شاخدار کودکانه است.؟چپ چیزی غیر فاجعه برای جوامع بشری نیست.

  • هوشنگ

    جناب امید در کمال احترام خدمت شما عرض شود که اصل قضیه کاملا بر عکس آنچیزی است که فرموده اید. چپ ستیزی سلطنت و کوشش سیستماتیک دولت در زدودن کشور از تمامی عناصر چپ و ملی بود که منجر به توسعه و پیشرفت آخوندیزم در ایران شد, که نتیجهء نهایی این مار در آستین پرورندان شاه هم منجر به قدرت رسیدن آخوندها شد. و انفجار ۵۷ و .... متاسفانه به نظر می رسد که آن چپ ستیزی هیستریک سلطنتی, هنوز نیز در اینجا هم با یک هیستری ضد چپ ادامه دارد! تقریبا تمامی دیگر مطالبی را که نقل کرده اید نیز یا تحریف کامل است یا دروغی شاخدار و کودکانه. در مورد موقعیت و شرایط کنونی جنبش چپ و کارگری در جهان, و خصوصا در کشورهای توسعه یافتهء سرمایه داری؛ آمریکا, انگلستان,... بد نیست بدانیم که برنی ساندرز , سناتور سوسیالیست, تا کنون محبوبترین کاندیدای ریاست جمهوری برای سال ۲۰۲۰ است, تا به حال ۱۸ میلیون دلار (بیشتر از سایر کاندیدها و همگی در مبالغ نازل از مردم زحمتکش) کمک ملی جمع آوری نموده و بیش از یک میلیون داوطلب برای کارزار انتخاباتی اش ثبت نام کرده اند. در آنسوی آتلانتیک با شارموته بازی "برکزیت" و شکستش, بار دیگری فرصتی مغتنم برای سوسیالیست های انگلیسی فراهم شده است که سیاستهای سوسیالسیستی خویش را اجرا کنند. در کشورهای اسکاندیناوی, احزاب سوسیال دموکرات, بهترین سطح زندگی برای مردم در جهان را عرضه می کنند. و تمامی اینها واقعیاتی پیش پا افتاده میباشند, که در ذهنیتی هیستریک جائی ندارد.

  • امید

    قربانیان چپ در دنیا از قربانیان فاشیسم نازی بیشتر است چپ در همه جا جهنم درست کرد . شوروی و چین و ویتنام کامبوج و کوبا و حالا ونزوئلا . انقلاب فاجعه بار ایران نیز نتیجه تسلط گفتمان چپ در ایران بود .

  • ایراندوست

    جزنی یکی از اعضای انگشت شمار در سازمان چریکهای فدایی خلق ایران بود که سواد سیاسی و نگاهی تحلیلی به اتفاقات سیاسی روز داشت . نوشتار های او، استعداد و توانایی‌های او را نشان میدهد، شوربختانه بیشتر به یک یاغی و منتقد حزب توده ولی شوروی دوست شباهت داشت. دیدیم که چریکها بعد از قتل ناجوانمردانه او و تعدادی عنصر کلیدی، عملاً پاشیده شدند و بعد از انقلاب بهمن ۵۷ با همه محبوبیت و احترامی که در میان طبقه شهری،متوسط و تحصیلکرده داشتند ، بخاطر ضعف ایولوژیکی و نبود افرادی چون جزنی و پویان، به ملیجک حزب توده و عروسک رژیم ارتجاع اسلامی ارتقاء پیدا کردند ! کسانی مانند نگهدار،کشگر،فتاپور و.... کاریکاتورهای سیاسی از گذشته‌های فداکارانه. یک جنبش چپ جهان سومی هستند . امروزه با ده ها انشعاب و تیکه پاره شدن و اضمحلال فکری و عملی ، چریکهای فدایی در تاریخ معاصر ایران ،فقط چندصفحه ایی را به خود اختصاص می‌دهند تا برای نسل‌های آینده ایرانزمین ، شجاعت، شور و از جان گذشتگی برای مبارزه در راه عدالت را زنده نگه دارند !