هیولای مدیری
«هیولا»، ساخته مهران مدیری، به ما میگوید یا بیشرف باش یا به بدبختی تن بده، چون هیچ چارهای وجود ندارد و حتی اعتراض خیابانی برای احقاق حقمان هم بیفایده است.

«هیولا» تازهترین ساختهی مهران مدیری است و ۱۳ قسمت از این سریال ۱۷ قسمتی تا کنون به بازار آمده. داستان راجع به هوشنگ شرافت، مردی شریف است که در تمام زندگیاش کوشیده مانند اجدادش با شرافت و درستکاری زندگی کند. او که در این داستان نماد «شرافت» است، میکوشد با نادرستیهای جامعهی فاسد و تبهکار ایران مبارزه کند اما در نهایت مقابل فشارهای اقتصادی و ناملایمات زندگی میشکند و شکست میخورد. هوشنگ پس از آشنایی با کامروا که یکی از مفسدان اقتصادی است، تدریجا فاسد میشود و مسیر تباهی و رذالت را پیش میگیرد.

سریال هیولا عوامل حرفهای و کاربلدی دارد. کارگردان و نویسنده و بازیگرانش همگی شناختهشده و محبوب مردم هستند، به همین علت علیرغم ضعفهایی که دارد، مخاطبش را تا حدود زیادی راضی کرده است. مردم مانند دیگر ساختههای مدیری با علاقه آن را پیگیری میکنند، بخشهایی از دیالوگهای ظاهرا نیشدارش را در صفحات مجازی به اشتراک میگذارند و راجع به شهامت و شجاعت سازندگان سریال کامنتهای آنچنانی مینویسند، اگر هم نظر منفیای داشته باشند مربوط به تکراریشدن شوخیهای سریال یا چیزهایی از این دست است.
اما کمی عمیقتر نگاه کنیم به این نتیجه میرسیم سریال هیولا دیوی است که زادهی سیاستهای فرهنگی جمهوری اسلامی است. آن هیولایی که مدیری در آخرین ساختهاش ظاهرا به جنگ آن رفته خود خالق «هیولا» و پشتیبانش است.
به نماد شرافت سریال، یعنی هوشنگ نگاه کنید. او از نوادگان مهدیقلی خان شرافت است که بهخاطر قبول نکردن رشوه، مورد تفقد ملوکانهی احمد شاه قاجار قرار میگیرد و ملقب به «شرافت» میشود. احمد شاه دعا میکند مهدیقلی خان و ذریهاش شریف بمانند، به همین دلیل او و نسلهای بعدیاش میکوشند تا به هر قیمتی که شده شرافتشان را حفظ کنند. این اولین ضربهای است که سریال هیولا به واژهی شریف «شرافت» میزند. انگیزهی مهدیقلی خان و فرزندانش در واقع حفظ میراث مرحمتی احمد شاه است. همینجاست که به شکلی ظریف و نرم مهران مدیری نماد شرافت را مورد تمسخر قرار میدهد. نویسنده و کارگردان سریال با هوشمندی به ما القاء میکنند اصلا چیزی به نام شرافت وجود ندارد اگر هم باشد یک امر تشریفاتی و وابسته به نهادهای قدرت است. تمسخر واژهی شرافت را در جایجای سریال میبینیم، هوشنگ این نماد شرافت داستان، کسی است که امتحانات دانشآموزان را به زایمان همسرش ترجیح میدهد، چنان سادهلوح و نادان است که میخواهد پول تقلبیای که خرج کرده و به دست یک موادفروش رسیده، پس بگیرد و اسکناس دیگری را به او بدهد. علاوه بر چنین رفتارهای مضحکی، محافظهکار و بزدل است. چنین فردی نماد «شرافت» سریال هیولاست.
«هیولا» به ما میگوید برای زندهماندن در این روزگار وانفسا راهی جز تباهی و بیشرفی نداریم. به هوشنگ نگاه کنید، وقتی دیگر توان خرید داروهای مادرش را ندارد چه راهحلی جز تن دادن به روشهای نادرست باقی میماند؟ وقتی همسر و مادر و دخترش او را بهخاطر بیپولی سرزنش میکنند، همچنان شریفماندن ابلهانه نیست؟ وقتی صاحبخانهی نوکیسه و بیرحمش پول پیش بیشتری برای تمدید قرارداد میخواهد هوشنگ چه راهی دارد جز نمرهدادن به فرزند کامروا؟ سریال هیولا طوری وضعیت هوشنگ را نمایش میدهد که هر عقل سلیمی میگوید: «چارهای نیست، به رشوه و تباهی تن بده وگرنه خانوادهات نابود میشود، فقط مواظب باش مثل هوشنگ احمق نباشی و در نوشتن قراردادهایت بیشتر احتیاط کنی».
خاندان شرافت بهخاطر حفظ شرف خود از یک خانهباغ بزرگ تدریجا به یک خانهی اجارهای رسیدهاند. آنها فقیر و بینوا شدهاند. «هیولا» به ما میگوید در این ملک شرف و درستکاری بیارزش است. اما آیا چنین چیزی صحیح است؟ واقعا باید بیشرف بود تا از زندگی نسبتا کمدغدغه بهرهمند شد؟ جدا راهکاری برای زندگی ساده و سالم وجود ندارد؟ اگر بخواهیم اینگونه بیاندیشیم هر کسی که از اندک رفاهی (در حد متوسط) برخوردار باشد یک جایی دارد تن به پلشتی و نادرستی میدهد.
«هیولا» به ما میگوید یا بیشرف باش یا به بدبختی و بیچارگی تن بده، چون هیچ راه و چارهای وجود ندارد و حتی اعتراضهای خیابانی برای احقاق حقمان هم بیفایده است. به تصویری که مهران مدیری از تجمع اعتراضی معلمها نشان میدهد، دقت کنید. آنها شریفترین همکارشان یعنی هوشنگ را بهعنوان نماینده انتخاب کردهاند تا با مدیران صندوق مذاکره کند. غافل از اینکه هوشنگ پشت پرده با کامروا همدست شده و مشغول رونقدادن به زندگی خودش است. از طرفی کامروا و همکارانش توسط کارگر کمسوادشان بهراحتی معلمهای تحصیلکرده را بازی میدهند و تجمعات و احساساتشان را مدیریت میکنند. نهتنها کامروا و همکارانش بلکه نیروی انتظامی نیز اعتراض معلمها را بهراحتی هدایت و برنامهریزی میکند آنچنان که در یکی از تجمعها با یک جملهی پلیس همگی میروند تا طبق توصیهی مامور انتظامی فردا دوباره بیایند. گویی اعتراضکردن به اداره رفتن و به خانه برگشتن است که ساعت داشته باشد، یا بازی کودکانهای است که با جملهای مانند: «برای امروز کافی است بقیهاش بماند برای فردا» تمام شود. اگر این به سخرهگرفتن معترضان خیابانی نیست، پس چیست؟
برخورد مهربان پلیس با معلمهای معترض نیز مایهی شگفتی است. در همان قسمتهای ابتدایی مامور نیروی انتظامی با نهایت خوشرویی از معلمها میخواهد تجمع را «برای امروز» تمام کنند و روز دیگری بیایند. واقعا برخورد پلیس جمهوری اسلامی اینگونه است؟ کافی است چرخی در یوتیوب یا گوگل بزنیم و برخورد مهربان! پلیس حکومت ایران با معترضان را ببینیم. آنها که سالهای ۸۸ و ۷۸ و دوران طلایی امام را دیدهاند خوب میدانند پلیس ایران در مواقع ضروری چگونه برخورد میکند. پس مدیری برای کدام مخاطب چنین تصویر دروغینی از پلیس میسازد؟ مخاطب او نسل جوان متولد نیمهی دوم دههی هفتاد به بعد است. آنها با دیدن چهرهی پلیسی که مدیری در «هیولا» نشان میدهد بدون اینکه متوجه باشند نگاهی مثبت به نیروهای سرکوبگر حکومت ایران پیدا میکنند و این دقیقا همان چیزی است که حاکمیت از مدیری میخواهد. «هیولا» به ما میگوید اگر علیه وضعیت موجود بجنگی نهتنها بیفایده است که بیآنکه متوجه باشی بازیچهی دست همان کسانی میشوی که مقابلشان ایستادهای. همینجاست که مهران مدیری روشهای انقلابی و دگرگونطلبی را بهشکلی نرم و ظریف مورد تمسخر قرار میدهد و واژههایی مانند «اعتراض»، «تغییر» و «دگرگونخواهی» را بیهویت میکند.
[sliderpro id="821"]
مهران مدیری فرد باهوشی است و به خوبی میداند در پیراهن مبارز و معترض ظاهرشدن و دردهای مردم را گفتن، برای مخاطب بسیار جذاب و هیجانانگیز است. مثلا ژست افشاگر میگیرد و ماجراهایی نظیر شرکتکردن مفسدان اقتصادی در حراج آثار هنری برای کسب سودهای نجومی کاذب را مطرح میکند اما هیچ حرف جدیدی نمیزند و حتی یک قدم هم از تیتر روزنامهها فراتر نمیرود. آنچه هیولای مدیری میگوید را همه میدانند. اگر واقعا نیت او افشای اسرار مفسدان است چرا نام یکی از همین آقازادهها را با همان روشهای طنازانهای که در آن استاد و صاحب سبک است، فاش نمیکند؟ چرا پرده از اسرار مگویی که هنوز مردم از آن بیخبرند، کنار نمیزند؟ چرا نمیگوید مفسدان اقتصادی با خریدن آثار بیارزش هنری و دپوکردنشان در انبارها فاکتورهای آنچنانی میسازند و پولشویی میکنند؟ چرا هیولای مدیری نمیگوید همین مفسدان اقتصادی طبق دستورات حکومت آثار افراد خودفروش و بیهنر را به قیمتهای گزاف میخرند یا حمایت میکنند و نامشان را بلند، تا راه رشد و ترقی بر هنرمندان جوان و موثر بسته شود؟ چرا از دخالت و خیانت آنها در امور فرهنگی که نتیجهاش تنزل سطح سلیقه و فرهنگ مردم است، سخنی در میان نیست؟ چرا از معافیت مالیاتی فعالیتهای فرهنگیهنری که سودجویان و فاسدان اقتصادی کشور از آن برای کسب سودهای نامشروع خود استفاده میکنند، حرفی زده نمیشود؟ پاسخ واضح است، چون مدیری برخلاف آنچه بهنظر میرسد، خود، یکی از مجریان سیاستهای فرهنگی حکومت جمهوری اسلامی است و قرار نیست بهجز اطلاعات سوخته چیز دیگری به مخاطب ارائه دهد. او به خوبی میداند چگونه دل مخاطبش را خنک کند. با شعاردادنهای بیحاصل و فاشکردن اطلاعات فاششده که رانندههای تاکسی هم از آن باخبرند، به مخاطبش میگوید: «دیدی هرچه در دل داشتی را گفتم؟ آرام شدی؟ ششهایت حال آمد؟ حالا با آرامش بخواب که ما بیداریم و فریاد اعتراض تو را به گوش مسئولان میرسانیم.»
پروندهی کاری چند سال اخیر مهران مدیری گویای وابستگی او به سیاستهای فرهنگی جمهوری اسلامی است. مثلا در سریال قهوهی تلخ، هرچه قهرمان داستان کوشید تا وضعیت را بهبود ببخشد، موفق نشد زیرا مردم جاهلتر و فاسدتر از آن چیزی بودند که تصور میکرد یا در آیتمهای دیگری که پس از سال ۸۸ ساخت، تلویزیونهای مخالف جمهوری اسلامی را به سخره گرفت. او با تمسخر بعضی از مخالفان خارج از کشور حنای دیگر رسانههای اپوزیسیون را هم بیرنگ کرد. او با زدن چند نفر که اتفاقا بعضیشان مضحک بودند (و احتمالا کارمند وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی) سخنان دیگر مخالفان راستگو و درستکار خارج از کشور را هم نزد مخاطبانش خنثی و بیارزش کرد. در واقع هدف او کسانی بودند که حرف حسابی برای گفتن داشتند نه افراد مضحکی که پیراهن مخالف پوشیده و مقابل دوربین هجو میگفتند. او با این کار کوشید واژهی «اپوزیسیون» را نیز بیاعتبار کند.
«هیولا» زنان را نیز به سخره میگیرد و آنها را حسود و بخیل و تنگنظر نشان میدهد. هوشنگ شرافت با نمایندههای سه نسل از زنان ایرانی زندگی میکند: مادر، همسر و دخترش که همگی افرادی کوتهبین و تهیمغز و زیادهخواهند. آنها با خواستههای بیجا و سرکوفتهاشان هوشنگ را وامیدارند شرفش را بفروشد. نهتنها زنان خانوادهی هوشنگ که دیگر زنان موثر داستان نیز همگی نادان و پست هستند و جز پول به چیز دیگری نمیاندیشند. «هیولا» نقش مهم زنان در تربیت نسلهای بعدی را میداند و به ما نشان میدهد این مادران دیروز و امروز و فردا همگی مثل هم میاندیشند و هیچ راهی برای نجات این کشور و تربیت صحیح نسلهای آینده وجود ندارد. خب با چنین وضعیتی چه امیدی به آینده و اصلاح جامعهی درمانده و فاسد ایران میتوان داشت؟ پاسخی که هیولای مدیری به ما میدهد این است: «هیچ! هیچ امیدی وجود ندارد». مدیری با تمسخر زنان واژههای «تربیت»، «آینده» و «امید» را هم از معنا تهی میکند و به تمسخر میگیرد.

مهران مدیری سوپاپ اطمینان نیست بلکه نقش خطرناکتر و مخربتری را در این دورهی حساس و تاریخی ایران بازی میکند. آرامش دروغینی که او به مردم تزریق میکند با یاس و ناامیدی همراه است. مدیری به آرامی طی چند سال گذشته به مخاطبش آموخته اگر میفهمی گوشهای کز کن و چیزی نگو چون مشکل مسئولان نیستند، مشکل مردم ابله و پلیدند و زمانی که در جامعهای مشکل خود مردم باشند دیگر امیدی برای دگرگونی و تغییر وجود نخواهد داشت. و برای یک حکومت دیکتاتوری چه چیز بهتر از این است که با مردمی غمگین و افسرده مواجه باشد که هیچ امیدی به تغییر ندارند.
گاهی مدیری بهراحتی در ساختههایش به مسئولان حمله و آنها را ریشخند میکند، کاری که هر هنرمند مستقلی بکند به سرنوشتی دردناک مبتلا خواهد شد. اما چرا با او کاری ندارند؟ چرا با دیالوگهای تلخ و گزندهی «هیولا» هیچ مسئولی خونش به جوش نمیآید و مهران مدیری را مواخذه نمیکند؟ چون «هیولا» هیچ راهی برای تغییر این وضعیت به مخاطبش نشان نمیدهد. او کاملا در راستای اهداف نظام عمل میکند: ایجاد دلسردی و ناامیدی.
مدیری برای برون رفتن از این منجلاب اقتصادی و سیاسی کثیف تنها یک راه حل ارائه میدهد که این یکی از تمام بدیهای دیگر سریال جدیدش بدتر است. در داستان او تنها افراد پاک و موثری که به احتمال قوی گره را خواهند گشود، ماموران مبارزه با فساد قوهی قضاییهاند. گویی راهی جز اینکه از مسئولان فاسد به مسئولان فاسد پناه ببریم وجود ندارد و بهتر است بهجای شلوغکاری و اعتراض خیابانی و رفتارهای بیثمر منتظر بمانیم تا دستگاه عدالت جمهوری اسلامی دادمان را از مسئولان فاسد جمهوری اسلامی بستاند. این همان راهکاری است که مدیری و امثال او طی این سالها به مردم آموختهاند. به رفتارهای جامعه در دو دههی اخیر دقت کنید، مردم از کاندیدایی به کاندیدای دیگر پناه بردهاند از رفسنجانی به خاتمی و از احمدینژاد به روحانی و... چون مطمئن شدهاند روشهای اعتراضی و دگرگونخواهی فایدهای ندارد و باید کار را به خود مسئولان (ولو فاسد) سپرد. این دقیقا همان چیزی است که هیولای مدیری به ما میگوید و میآموزد. در اینجا نیز «هیولا» به جنگ واژهها میرود و کلماتی مانند: «راهکار» و «عدالت» را هدف قرار میدهد. مهران مدیری علاوه بر اینکه استاد تولیدکردن و رواجدادن واژههای زننده و بیمعناست، تبحر ویژهای در بیهویت کردن کلمات پرمغز و ارزشمند دارد که در ساختهی جدیدش با روشی دیگر این راه نامبارک و زشت را همچنان در پیش گرفته و ادامه داده است.
سریال با هر شکل و شمایلی تمام شود چه دستگیرشدن یا فرارکردن کامروا، چه مختومهشدن پرونده به سفارش دوستان حکومتی او، چه زندانیشدن هوشنگ فرقی نمیکند، حتی اگر در پایان بفهمیم همهی آنچه رخ داده کابوس هوشنگ بوده و مشکلاتش به شکلی معجزهآسا حل شود باز هم خسارتی که هیولای مدیری به روان جامعه زده است، جبران نمیشود. این سم ناامیدی و انفعالی که تدریجا به مخاطب تزریق شده، کار خودش را کرده است چرا که برخلاف هدف ظاهری سریال، هیولا میخواهد به ما بیاموزد: در ایران باید هیولا شوی یا فرمانبردار هیولاها در غیر اینصورت محکوم به فقر و نابودی هستی.
نظرها
amir
نویسنده این نقد (داریوش رسولی) که در ایران زندگی نمیکند؛ هیچ آشنایی با رسانه های حکومت ندارد و یا تظاهر به ناآگاهی میکند. مگر امکان دارد که در رسانه های این حکومت استبدادی بتوان کوچکترین انتقادی از دستگاههای سرکوبگر حکومت همچون نیروی انتظامی و یا قوه قضائیه انجام داد. اینها خط قرمز حکومت و از مقدسات آن است؛ آنگونه که نیروهای امنینی حکومت را سربازان گمنام امام زمان می نامند. حال من این سوال را مطرح میکنم که هنرمندان کشور در میان چنین خط قرمزهایی چه باید بکنند؟ آیا باید ناامید و منفعل به گوشه ای بخزند و سکوتی مرگبار پیش گیرند؟ یا به خارج از کشور مهاجرت کرده و به واسطه فقر و نداری بازیچه دست شبکه های برون مرزی بی محتوا و بی بازده شوند؟ و یا در بین همین خطوط قرمز حداقل فضا را برای نقد حکومت و آگاه کردن جامعه پیدا کنند تا مردم خود حدیث مفصل بخوانند از این مجمل؟ بی تردید منتقدی که این سریال را محکوم به ناامید کردن و انفعال مردم میکند نمیتواند راه حل اول را انتخاب نماید. سرگذشت امثال آقای محمد حسینی و دیگران نیز ناکارآمدی راه حل دوم را به خوبی اثبات کرده است. آیا بجز راه حل سوم کار دیگری میتوان انجام داد. انتقادی سازنده و بجاست که راه حل های شفاف را نیز در کنار هر نقد مطرح نماید؛ لذا انتقاد همراه با پیشنهادهای ناممکن (آنچه که در این نقد پیشنهاد شده) خود بیش از هرچیز نیازمند انتقاد است. اینکه مشکلات فرهنگی عظیم جامعه ایران موجب ظهور حکومتی اینچنین ویرانگر و تداوم آن شده، حقیقتی غیر قابل انکار است و لذا متوجه کردن مردم به این معظل اجتماعی و ترویج خود اندیشی و خود انتقادی در جامعه میتواند نقش بسیار موثری در پیشبرد اهداف جامعه مدنی داشته باشد.
الف . میم
واقعیتش فقط یه تیکه کوچیک از متن رو خوندم چون تو همین چند خط هدف نوینسده*** به شدت خود نمایی میکنه ! همونجا که میفرمایند « هوشنگ میره دنبال مواد فروش تا پول تقلبی رو ازش پس بگیره » بله دوست عزیز هیچوقت در عالم واقعیت کسی همچین کاری رو انجام نمیده ولی مثل اینکه شما هنوز ماهیت این سریال رو نمیدونی ،دوست عزیز این سریال طنزه و یک همچین اغراقهای طبیعیه ولی ظاهرا شما این سریال رو با یه فیلم اجتماعی تلخ اشتباه گرفتی !!
مهین
سریال و درکل نقش و مأموریت مدیری و امثال او درست تحلیل شده است اما نویسنده خیلی کشدار و دچار اطناب نوشته است. شک نکنید مدیری و مثل او هرگز قدمی جز با هماهنگی نهادهای صاحب قدرت برنمیدارند. خیلی سادهانگارانهست اگر گمان کنیم او یا چون اویی میتواند مستقل و آزاد سریال طنز بسازد. او کثیفترین هدفها را در سریالش برای بردن آبروی کسانی که هنوز سالماند در سر دارد. اما با این حال کارهایش را انبوهی از مردم همهی طبقات ایرانی میبینند و تفسیر دقیق آنها و راه بردن به اهدافی که در پشت کار نهفتهست از وظایف اهل قلم است تا بتوانند از خود سریال استفاده کنند و بینندههایش را روشن سازند. تفسیر و نقد کارهایی مثل این از اهم وظایف روزنامهنگاری مستقل و روشنفکری ایران است.
بهمن
به نظرم در این نوشتار خطاکار و بدرفتاری مانند مدیری، خوب تحلیل شده است. بدیهی است مدیری و امثال او (ملیچکی مانند رامبد جوان) ماموریتی را که نهادهای صاحب قدرت و بانفوذ به عهده.شان گداشته.اند بخوبی ایفا مینمایند. هنر والای مدیری در اختیار صاحبان زر و زور است تا تزویری چون هیولا زاده شود. در برنامه دورهمی نیز به لطایف.الحیلی گروهی از مجلسیان و دولتیان را به چهارمیخ میکشید و کاملا حساب شده من هم اعتقاد دارم که او کثیفترین راهها را برای از بین بردن امید در دل ایرانیان نشانه رفته و برای خوشامد حاکمان، از هیچ بی.آبرویی پروا ندارد. برای مدیری (و امثالهم) کسب درآمد و پول، تنها هدف است و هیچ شرافتی(حتی نابودی انسانیت) نمیتواند مانع باشد.
مومن
حتی مرغ پخته هم متوجه میشود مهران مدیری ملیجک این سیستم سراپا جهل و جور و جنایت است. من هیچگاه وقتی برای دیدن مزخرفات ایشان نمی گذارم . هنرمندان واقعی و متعهد یا از ایران رانده وگریخته اند و یا ممنوع الکار گشته اند و یا درآشکار و نهان و پنهان قربانی این رژیم گشته اند، و از جمله آنانند چون بهرام بیضائی ، جعفر پناهی، محسن مخملباف، بهروز وثوقی ، عباس کیا رستمی وصدها نفر دیگر . داریوش رسولی بخوبی و درستی ماهیت مخرب ومهندسی شده مدیری را به نقد کشیده و شوربختانه کسانی که ناآگاهانه و ساده لوحانه امثال این سریالها را تنها "طنز " می بینند و از آثار بغایت مخرب و بد آموزشی آ ن غافل هستند.
مدیری
یاس و ناامیدی که امروزه سراسر جامعه ایران را فرا گرفته حاصل سیاستهای موذیانه کشورهای غربی در حمایت پنهان و آشکار از حکومت جمهوری اسلامی است. ملتی که ۴۰ سال است از چپ و راست رودست خورده؛ و نتیجه انقلاب ویرانگر خود را با گوشت و پوست چشیده؛ و سیاست بازی ریاکارانه غربیها را در تلاش برای حفظ این رژیم با پروژه هایی همچون اصلاحات و اعتدال شناخته؛ دیگر چه انگیزه ای برای حرکت دارد. منتقدینی که تلاش دارند این انفعال سیاسی را به چند سریال طنز انتقادی اجتماعی مرتبط کنند خود ملیجکهای دولتهای غربی با حداقل شناخت از شرایط کشور هستند. کشوری که حکومت آن نیروهای جنایتکار امنیتی خود را سربازان گمنام امام زمان مینامد؛ کسانی که کودک ۹ ساله را با ۱۹ ضربه چاقو در برابر پدر سلاخی میکنند (حمید و کارون حاجیزاده) و یا زن و شوهری سالخورده را مقابل هم مثله میکنند (فروهرها). آنوقت آقایان بیرون گود نشسته میگویند چرا از سرکوب خشن پلیس در این سریال حرفی زده نشده. آیا شما که محتویات این سریال را اطلاعات سوخته ای مینامید که حتی راننده تاکسی هم از آن باخبر است؛ پس آیا همان راننده تاکسی از خشونت و سرکوب پلیس ایران آگاه نیست و نیاز به روایت سریال دارد (هرچند که سریال مرد هزار چهره حاوی این پیام بود). ادامه متن به دلیل طولانی بودن در پیام بعدی...
مدیری
ادامه متن به دلیل طولانی بودن از پیام بعدی... سریال هیولا (همانند دیگر کارهای مدیری) کدهایی غیر مستقیم به مردم میدهد که آنها را به فکر خواهد انداخت؛ برای نمونه: یا با گرگها نباید برقصی و یا اگر رقصیدی دیگر نباید از دریده شدن بترسی. این پیام در دل خود اقدامات صوری و فرمایشی دستگاه قضایی را در مجازات آفتابه دزدها (بجای اختلاسگران اصلی) به خوبی نشان میدهد؛ چیزی که شاید بسیاری از رانندگان تاکسی ندانند. و یا اینکه مردم محافظه کار چگونه مفهوم شرافت را تنها به حیطه منافع خانواده خود محدود ساخته اند. و یا این پیام که سردمداران حکومت چگونه با شایعه سازی مردم را فریب داده و اعتماد آنها را جلب میکنند (شایعه فرار نوردیده). و اینکه حکومتگران تا چه اندازه غرق در انواع فساد هستند؛ و چگونه فرزندان بی استعداد خود را در مشاغل حساس می گمارند؛ و تا لحظه مرگ دست از غارت نمیکشند؛ و ... آیا هیچکدام از این موارد در راستای آگاه سازی مردم نیست و به آنها تصویر روشنتری از ذات فاسد و فاسد کننده رژیم نمیدهد. در این سریال (بر خلاف ادعای دروغین منتقد) شرافت خانواده از اقدام شجاعانه جد آنها در توقیف تسلیحات انگلیسیها شروع میگردد (نه با انگیزه دستور احمد شاه) که خود حاوی پیامی بسیار مهم است. متاسفانه تمامی انتقادات بی اساس بالا ریشه در کینه جویی افراد و یا احزاب از کارگردان سریال دارد؛ و اینکه چرا وی در جایی از آنها انتقاد کرده و یا در سمت و سوی جریان فکری آنها تبلیغ ننموده است.
رهگذر
آقای رسولی من فکر می کنم پرسش اصلی در اینجا این نیست که مدیری و همکارانش چه هستند و چه می کنند، بدون شک چنین «هیولاهایی» همیشه در پروپاگاندای مرکز قدرت در سراسر جهان وجود دارند و از این پس هم وجود خواهند داشت. سوال اصلی آن است که چگونه می توان با آنها مقابله کرد؟ با نوشتن مقاله؟ به نظر نمی رسد تاثیری داشته باشد، مخاطبان شما آنقدر کم و مخاطبان آنها آنقدر زیادند که عملا شما بی اثرید. بیش از 20 سال است که رسانه های اصلی از جمله تلویزیون و سینما و .... با مخاطب میلیونی در اختیار آنها است؛ اثر این وضعیت با 10 تا و 100 تا مقاله هم از بین نمی رود. از این گذشته، مدیری بی شک روزی تمام می شود...چگونه می توان از تکثیر او جلوگیری کرد؟ این خود جوامع هستند که به هزار و یک دلیل ایشان را به وجود می آورند و تغذیه می کنند، چگونه می توان مانع تکرار این وضعیت شد؟ اینها پرسشهای بنیادینی است که باید به آنها پاسخ داد.