ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

رهایی زنان در گرو رهایی مادران است

نه به فمینیسم (چهارشنبه‌های) سفید

امیر کیانپور − در مبارزه‌ برای رهایی زنان، گره‌گاه ساختاری مادران انقلاب اند و نه دختران آن.

«امروز چهارشنبه است. ما هم برای پیاده‌روی آمده‌ایم پارک. خواستم بگویم ما بدون حجاب آمده‌ایم. مامانم هم همراه‌مان هست، اما حجاب دارد.»

این صدای راوی ویدئویی است که نمونه‌های مشابه آن را زیاد دیده‌ایم: ویدئوهای کارزار چهارشنبه‌های سفید.

[video width="480" height="600" mp4="https://www.radiozamaneh.info/u/wp-content/uploads/2019/08/white-wensday.mp4"][/video]

نفس واقعیت اما و اگری ندارد:‌ خواست «نه به حجاب اجباری» در صدر مسائل مربوط به حقوق زنان قرار گرفته است، و مسئله رهایی زنان، به ویژه پس از حرکت دختران انقلاب، در مرکز صحنه سیاسی ایران.

تفسیر‌های این واقعیت البته می‌تواند محل مجادله باشد. مثلاً این تفسیر که مرکزی شدن مسئله حجاب نتیجه «پیشروی آرام» چهل ساله زنان طبقه متوسط است،‌ یا این تفسیر محیرالعقول که مسئله به «اهمیت روزافزونِ پوشش و ظاهر طی یک دهه‌ اخیر» مربوط می‌شود و همبسته «گسترش سرسام‌آور گوشی‌های هوشمند، حضور گسترده‌ شبکه‌های ماهواره‌ایِ غیرسیاسی، انبوه فیلم‌های خارجی»... و نهایتاً «افزایش مدگرایی و مصرف‌گرایی» است (ن. ک. به این یادداشت نوشین احمدی خراسانی).

در جو حرکت شجاعانه دختران انقلاب، بازار مبالغه هم داغ است. (مثلاً ن. ک. به این یادداشت رحمان بوذری و صالح نجفی که در آن «مسئله حجاب» چنان وزنی پیاده کرده که «سرنمون همه دیگر انواع تبعیض در ساختار موجود» برشمرده شده است.)

سوار بر موج دختران انقلاب و به نام آنها، برخی هم پای میز مذاکره و معامله با سیاست‌مداران جنگ‌طلب غربی نشسته‌اند. اشاره‌ام به‌ طور خاص به دیدار مسیح علی‌نژاد با مایک پومپئو، وزیر امور خارجه آمریکاست.

موضوع این یادداشت، اما نه این تفسیرهاست و نه این دیدارها؛ بلکه جایگاه آن مادر باحجابی است که در ویدئوی بالا دخترش را در حرکت اعتراضی علیه پوشش اجباری همراهی می‌کند. ادعای یادداشت این است که تأکید نظری و پراتیک را باید بر جایگاه مادر گذاشت و نه دختر جوانش. در مبارزه‌ برای رهایی زنان، گره‌گاه ساختاری مادران انقلاب اند و نه دختران آن.

نقد اقتصاد سیاسی مادرانگی

مادر یکی از مفهوم‌های رایج در جمهوری اسلامی ایران است که بار ایدئولوژیک بیشینه‌ای دارد. آنچه «پیشروی آرام» جامعه مدنی خوانده می‌شود، از قضا، این مفهوم را مطلقاً در همان شکل اید‌ئولوژیک خود دست‌نخورده باقی گذاشته است. دلالت‌های مادر و جایگاه او همان است که چند دهه پیش. هنوز، چه موافق جمهوری اسلامی باشی و چه مخالف آن، «بهشت زیر پای مادران است».

در ویدئوهای «مادر باحجاب - دختر بی‌حجاب» کارزار چهارشنبه‌های سفید، نقش مادر تاحد زیادی منفعلانه است و به همراهی در عین «عدم دخالت» خلاصه می‌شود. مادر به صحنه می‌آید تا نهایتاً بی‌کنشی‌اش را به نمایش بگذارد. او به تصویر کشیده می‌شود تا گذشته‌ای سپری‌شده از کردارهای سنتی را بازنمایی کند؛ گذشته‌ای که البته او همچنان نمود آن است. او  می‌آید تا شهادت دهد زمانه عوض شده، اما نه برای او.

[video width="1308" height="720" mp4="https://www.radiozamaneh.info/u/wp-content/uploads/2019/08/wxoQiC0IdfK1SVmx.mp4"][/video]

روزگاری سیمون دوبووار نوشت: «مادرِ آزاد هنوز زاده نشده است». قاعده هنوز همین است.

تا آنجایی که به تبعیض جنسی مربوط می‌شود، مادر استثنای میل اغواگر زنانه و در واقع شرط امکان شهوت مردانه (Concupiscence) است. مادر همواره به شکلی غلوآمیز سیمایی استثنائی و قدسی پیدا می‌کند تا امکان سرکوب میل زنانه و البته تخیل جنسی مردانه فراهم شود. در فرهنگ مسیحی، نمونه غایی این برساخت ایدئولوژیک مادر را در چهره مریم مقدس می‌توان دید، که در عین مادر بودن، همچنان باکره است؛ الگویی که البته مسلمانان هم در آن شریک اند.

حقیقتاً در گفتار غالب، سیمای مادر مرئی نمی‌شود مگر در پیوند با مفاهیمی مثل معصومیت و البته فداکاری و زحمت. مادر نه فقط استثنای برسازنده مفهومی گناه‌آلود از زنانگی،‌ بلکه چرخ‌دنده‌ای نامرئی‌ است که کارش قیمت‌ناپذیر و غیرقابل جبران تلقی می‌شود.

حد اعلا و تیپ ایده‌آل کار بدون مزد را امروز باید در کار مادر جست. در تقسیم اجتماعی کار، این کار بدون مزد، جایگاهی ویژه‌ و استثنائی‌ دارد؛ به ویژه از این بابت که «کنش مراقبت و توجه عاطفی» به عنوان حوزه‌ای –کمابیش انحصاری انگاشته‌شده— از «کار مادر»، هرگز امکان و قابلیت خودکارسازی یا اتوماسیون را ندارد.

سلیویا فدریچی به تفصیل توضیح می‌دهد که استثمار و بردگی مزدی بر بنیاد کار بدون مزد مادران در خانه بنا شده است. و البته نباید فراموش کرد مادر تولیدکننده و بازتولید کننده حیاتی‌ترین کالای سرمایه‌داری یعنی نیروی کار است.

هر مادری فی‌نفسه یک کارگر است. فدریچی می‌نویسد:

«آنها می‌گویند این، عشق است. ما می‌گویم این، کار بدون مزد است. آنها به آن سردمزاجی می‌گویند. ما آن را از کارگریزی می‌خوانیم. هر سقط جنینی یک حادثه ناشی از کار است.»

پدیده اجاره‌ دادن رحم خود یا تبدیل شدن به مادر جایگزین، که در ایران میان زنان طبقات فرودست شیوع یافته است (همان زنانی که کارهای خانگی، نظافت خانه و‌ بچه‌داری به آنها واگذار می‌شود)، به خوبی ماهیت اقتصادی-سیاسی بارداری را نشان می‌دهد.

سوفی لوییس، نظریه‌پرداز فمینیست در کتاب جدیدش «اینک جایگزینی کامل: فمینیسم علیه خانواده» (۲۰۱۹) دست روی همین موضوع گذاشته و استدلال می‌کند که نفس بارداری، پیش‌تر از آنکه در قالب رحم اجاره‌‌ای کالایی شود، درست مثل بچه‌داری، کار بوده است و در نتیجه، از دیرباز تابع روابط استثمار.

کاری که مادران جایگزین با اجاره رحم خود انجام می‌دهند، هیچ تفاوتی با کار دیگر زنان باردار ندارد. آنچه در اینجا نفس کار را از چشم‌ها می‌پوشاند، طبیعی‌ ماندن جایگاه و دلالت‌های مادر در گذار به خانواده هسته‌ای مدرن است.

لوییس می‌نویسد: «از ایده‌های محوری‌ فمینیسم این است که مادر موجودیتی طبیعی نیست: مادران انتخاب می‌کنند که از یک فرد دیگر مراقبت کنند. [مادری] یک فرآیند مکانیکی و خودکار نیست.»

رحم مادر، چه اجاره‌ای باشد و چه نه، محل تلقی خشونت بیولوژیک، خشونت مذهبی و خشونت اجتماعی-اقتصادی مناسبات حاکم بر تولید است؛ نقطه‌ تجمیع اشکال تبعیض پیشا-مدرن و مدرن، محلی و جهانی.

به این فهرست تبعیض نژادی را هم باید افزود. نه فقط به این دلیل ساده که بخش عمده مادران جایگزین، زنان رنگین‌پوست اند، بل کلی‌تر از آن، به این دلیل که از لحاظ تاریخی تصویر ایده‌آل فمینیسم جریان غالب از زن رهایی‌یافته، با سیمای یک مادر رنگین‌پوست متفاوت و متنافر است.

در اینجا با قسمی درونی ‌شدن تضاد روبرو هستیم: نه فقط ستم مضاعف و ویژه به مادران فقیر، رنگین‌پوست و کويير در مرکز توجه «فمینیسم سفید» قرار ندارد، بلکه همان طور که فرانسواز ورژس، در کتاب «یک فمینیسم استعمارزدا» یادآوری می‌‌‌کند، فمینیسم سفید خود بر پایه استعمار و با بهره‌‌‌مندی از مزایای آن، امکان رشد و پرورش یافته است.

در ساده‌ترین سطح، اگر امروز زنان موفقی همچون کریستین لاگارد به مشاغل عالی همچون ریاست صندوق بین‌المللی پول دست یافته‌اند، به لطف مادران غالباً رنگین‌پوستی است که امور خانه و بچه‌های آنها را رتق و فتق می‌کنند؛ زنانی نامرئی که لباس بچه‌های آنها را می‌شویند، میز کارشان را تمیز می‌کنند و الی آخر.

برای فهم این شکاف، تمایزی که هورتز سپیلرز میان مادرانگی (motherHOOD) و بچه‌داری یا انجام وظایف مادری (MotherING) می‌گذارد، راهگشاست: مادرانگی جایگاهی است که نظام مردسالار به زن سفیدپوست طبقه ‌متوسط اعطا کرده، زنانی که حقوق قانونی‌شان در مورد فرزندشان هرگز مورد سوال قرار نمی‌گیرد، فارغ از اینکه کار زنده نگه ‌داشتن بچه‌ها بر دوش چه کسی است و چگونه انجام می‌پذیرد.

انجام وظایف مادری، بچه‌داری و دایگی اما به‌ کل چیز دیگری است؛ نامی است برای زحمت بچه ‌بزرگ کردن که غالباً درهم‌تنیده با نوعی تقلا برای بقاست. مادری کردن کار آن زنان برده‌ای است که مجبور بودند به فرزندانی شیر بدهند که هیچ نقشی در تولد و زندگی و سرنوشت آنها نداشتند. کار دایه‌های مهاجر رنگین‌پوست؛ کار مادربزرگ‌های پشت صحنه که کسی در پی «نجات» آنها از «پوشش قرون وسطایی» چادر نیست.

تجمع دانشجویان در دانشگاه تهران در اردی‌بهشت ماه در اعتراض به حجاب اجباری با پلاکارد «علی‌نژاد، ارشاد / ارتجاع،‌ انقیاد»

رنگ مردانگی سفید است

اغراق نیست اگر بگوییم کارزار چهارشنبه‌های سفید، در شکل و چارچوب فعلی آن، چیزی جز شکلی عاریه‌ای، سوداگرانه و تخیلی از فمینیسم سفید نیست. نه فقط در نسبت با زنان فرودست و حاشیه‌نشین، واجد همان بی‌تفاوتی و کوررنگی‌ای است که فمینیسم سفید در قبال رنگین‌پوست‌ها، بلکه در واقع درباره خود و جایگاه خویش در جهان هم دچار سوء‌تفاهم است.

ریشه‌های تاریخی و دلایل سیاسی و اجتماعی غلبه احساس سفیدپوست بودن و در واقع، «سفیدبودگی تخیلی» حاکم بر طبقه متوسط جامعه ایران موضوع این یادداشت نیست، اما به طور کلی، لازم است اشاره کنم که سفیدبودگی، نه یک واقعیت بیولوژیک، که برساختی تاریخی و سیاسی، محصول روابط قدرت در سطحی جهانی است و بارومتر آن به سادگی رنگ پوست نیست.

سفیدبودگی فی‌نفسه ماهیتی سلطه‌جو و مردسالارانه دارد، چرا که به تعیبر روث فرانکنبرگ در مقام نوعی «نشانگر نشانه‌گذاری‌نشده دیگر تفاوت‌ها»، می‌تواند به شکلی بی‌واسطه به نقطه مرجع طبیعی و هنجاری تعیین تفاوت‌ها بدل شود. نوعی استثنای تفاوت‌ها که سنجه تعریف هر تفاوتی است.

رنگ مردانگی سفید است. باید صندلی را از زیر پای فمینیسم سفید کشید. چراکه «تا وقتی فکر می‌کنید سفید هستید، هیچ امیدی برای شما نیست.» (جیمز بالدوین)

فعالیت برای حقوق زنان وقتی به رهایی‌بخش منجر می‌شود که مبارزه‌ای اینترسکشنال و ائتلافی باشد، و اشکال چندگانه سلطه و تبعیض (برحسب جنس، نژاد و طبقه) و درهم‌تنیدگی آنها را در بر بگیرد. اهمیت مفهوم مادر در نظام جمهوری اسلامی در همین‌ جایگاه و نقش تقاطعی آن است. و  درست به همین خاطر باید تأکید کرد که رهایی زنان در گرو رهایی مادران است؛ در واقع، مستلزم بازیابی مفهومی از مادر، ورای حس مالکیت و فراسوی پدرسالاری و استعمار؛‌ نیازمند بازیابی نوعی مادربودگی که نافی زنانگی و میل زنانه نباشد. «داروخانه‌های سنتی به تازگی متوجه شده‌اند که زنان همه چیز را می‌خواهند، هم سقط جنین و هم مادری را.» (ژولیا کریستوا)

نوعی مادربودگی که در مناسبات صلب و ازخودبیگانه‌کننده خانواده هسته‌ای محصور نماند، به ابزار تولید و بازتولید فروکاسته نشود، و بتواند شکل‌های جایگزینی از خویشاوندی، ورای دوگانه عمومی-خصوصی، بنیان گذارد.

نوعی مادربودگی طبیعت‌زدایی و مالکیت‌زدایی‌شده که در آن رابطه با فرزند، برحسب طبیعت و مالکیت سامان نمی‌یابد.

نوعی مادربودگی که در آن «خودآئینی بازتولیدی» و «عدالت بازتولیدی» تضمین شده است، به این شرح که الف) همه حق دارند بچه داشته باشند. ب) هیچ کس مجبور نیست بچه داشته باشد. ج) همه باید به شرایط مادی لازم و محیط سالم و امن برای بچه‌داری دسترسی داشته باشند.

نوعی مادربودگی کوئیر، دیاسپوریک و سیاه؛ تا جایی که سیاه نه یک هویت، که نوعی نا-دارایی و ضد-دارایی است.

نوعی چند-مادربودگی غیربیولوژیک، متکثر و بسط‌یافته که در آن هر کسی می‌تواند یاد بگیرد سازنده و پرورش‌دهنده دیگری، یا به قول الکسیس پالین گامبز، m-other [دیگری] برای دیگران باشد.

مادر انسان مکتبی

در ایران پس از انقلاب، حذف زنان به لحاظ «تاریخی» مقدم بر حذف‌های دیگر گروه‌‌های اجتماعی و سیاسی بوده است. این واقعیت اما به خودی خود اهمیت «ساختاری» تبعیض جنسی در نظام جمهوری اسلامی را نشان نمی‌دهد. برای این منظور، بازخوانی تأسیس و تحول نظام جمهوری اسلامی به میانجی مفاهیم واسطه از جمله مفهوم مادر ضروری است.

 این تأکید بر جایگاه و کارکرد مادری، نه در جهت نفی اهمیت و اضطرار مسئله پوشش اجباری، بلکه باید در جهت تجهیز مطالبه پوشش اختیاری به کار گرفته شود. تجهیز در اینجا هم به منزله نوعی تعمیق است و هم نوعی تمرکز و تصفیه کیفی و خط‌‌کشی درونی که هر نوع سوژگی نیازمند آن است. مسأله‌ نه پر کردن شکافی است که کارزار چهارشنبه‌های سفید، به زغم برخی از منتقدان آنِ، میان زنان باحجاب و بی‌حجاب ایجاد می‌کند، که برعکس ایجاد شکافی جدید درون شکاف قبلی است.مسئله نه عقب‌نشینی از حق پوشش اختیاری که پیشروی از آن است.

مفهوم مادر از بدو امر در مرکز سیاست‌های بیو-پلیتیک و اقتصادی جمهوری اسلامی در مورد زنان قرار داشته است. از اولین سند قانونی‌ای که در آن به «مشارکت اقتصادی زنان» توجه شده، یعنی قانون برنامه اول توسعه (۱۳۶۸) تا «طرح جامع جمعیت و تعالی خانواده» که از سال ۹۲ در دستور کار مجلس قرار گرفته، سنجه و عامل اصلی میزان حضور زنان در فضای عمومی و از جمله در محیط کار، موضوع «موالید» بوده است. در واقع، مادر همیشه نقشی محوری و تعیین‌کننده در تنظیم و تعریف دیگر نقش‌های زنان داشته است.

نخستین ماده مهم‌ترین سندی که جمهوری اسلامی در مورد کار زنان تصویب کرده، یعنی مصوبه ۱۳۷۱ «سیاست‌های اشتغال زنان» شورای عالی انقلاب فرهنگی، بدین شرح است:‌ «با توجه به قداست مقام مادری و تربیت نسل آینده و مدیریت خانه و باعنایت به اهمیت نقش زنان در فرآیند رشد فرهنگی و توسعه اقتصادی ‌باید ارزش معنوی و مادی نقش زنان در خانواده و کار آنان در خانه در نظر گرفته شود.»

در ماده ۱۰ این مصوبه،مادر بودن به عنوان شغل تعریف شده و مقرر شده «‌تسهیلات لازم، بهمناسبت "‌شغل مادرانه" در نظر گرفته شود.» قانونی که به نوعی می‌توان آن را بسط و تداوم سنت شیربها در نظر گرفت.

در ماده ۱۲ همین سند آمده است: «فرصت‌های شغلی مناسب برای مادران خانه‌دار در محیط خانه و در کنار فرزندان، بدون محدودیت وقت و با منظور کردن مزد در قبال کار و ‌تسهیلات تعاونی، ایجاد شود.» در عمل نیز، طرح‌های جمهوری اسلامی برای حمایت از اشتغال زنان غالباً مربوط بهآن دسته مشاغلی بوده است که در خانه انجام می‌شوند.

نه فقط تبعیض شغلی که سرکوب‌های جنسی و از جمله تحمیل پوشش اجباری نیز در جمهوری اسلامی با تکیه بر ارزش‌های مادری، اهمیت باکرگی، ضرورت ازدواج و تشکیل خانواده و الزامات فرزندآوری و امور تربیتی فرزندان توجیه می‌شود.

آن طور که در مقدمه قانون اساسی تصریح شده، وظیفه حکومت اسلامی در قبال زنان فراهم آوردن امکانات برای «بازیابی وظیفه خطیر و پرارج مادری در پرورش انسان‌های مکتبی» است.

اگر حجاب اجباری، شیوه خاص خصوصی‌شدن زن در جمهوری اسلامی است، برساخت «مادر انسان مکتبی»، شیوه  انحصاری اجتماعی شدن زن در آن است. فمینسم سفید، این تمایز نهادی میان ابعاد سیاسی و ابعاد اقتصادی بازتولید اجتماعی را به رسمیت نمی‌شناسد؛‌ و  در نهایت، با تصدیق تفکیک بنیادی سپهر عمومی و خصوصی، با آن چیزی که نقد می‌کند، در نقطه‌ای تعیین کننده به اشتراک و تفاهم می‌رسد. و  البته این فرایند آمیخته به نوعی «کوررنگی نژادی» صورت می‌پذیرد.

الهیات، بیولوژی و اقتصادی حلقه‌های درهم تنیده‌اند. و تبعیض جنسی و جنسیتی در جمهوری اسلامی، نه به سادگی واقعیتی قرون وسطایی، که نظامی ویژه و مرکب از اشکال آرکائیک و مدرن، بومی و جهانی از سلطه و استثمار است.

«شغل مادری» قلب نظام این تبعیض است؛ واقعیتی که در میدان دید و توجه منتقدان فمینیست نهادگرای لیبرال منتقد جمهوری اسلامی قرار ندارد. میدان نهایی مبارزه برای رهایی زنان همین جاست؛ جایی که کارگزاران متاخر نئولیبرال جمهوری اسلامی و فمینیست‌های سفید مخالف آن نهایتاً در یک جبهه قرار خواهند گرفت.

منابع:

    در همین زمینه:

    این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

    آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

    .در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

    توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

    نظر بدهید

    در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

    نظرها

    • مسعود

      ج.ا یک حکومت بنیادگرا است که به هیچ عنوان در مورد حجاب کوتاه نخواهد آمد.‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌خانم علینژاد این پایه فکری فقیه را به چالش کشیده و نیروهائی را هم بسیج کرده. در مقاله خلط مبحثی در باب سفید از نظر نژاد در مقابل روسری سفید که هیچ ارتباطی با نژاد ندارد صورت گرفته. انتقاد از کسی که در جبهه نیروهای ضد ولایت فقیه قرار گرفته نیازمند در نظر گرفتن ظرایف اینکار است

    • alireza

      *** اکثر زنانی که در این مبارزه شرکت کردند مادر هستند. بالا نمونه هایی از این زنان مبارز را میبینید. علاوه بر آنها خود مسیح علینژاد یک مادر است. مادر بودگی آنها نه وجهه انفعالی و نه نماد تبعیض جنسی ، بلکه واقعیت مادربودن، کنار هم قرار گرفتن دونسل و ایستادن و مبارزه همراه هم است.اتفاقا این مبارزه اینترسکشنال است و علیرغم تلاش شما و درک پر تعصبتان مبارزه ای است که همه جنس و نژاد ر طبقه را در بر گرفته. از مرفه شهرنشین تا کشاورز داخل زمین شالیزار از این وسیله برای رساندن صدایش استفاده کرده. از دانش آموز تا پیرزن روسری به چوب زده . از مرد تا زن تا همجنسگرا و دگر جنسگرا مشارکت کرده اند، شما یا دقیق ویدیوهای کمپین را دنبال نکرده و به تعصب و پیش فرض خود بسنده کرده اید یا مقاله را در تلاش برای اثبات تصمیم از پیش گرفته شده خود نوشته اید. در هر حال اینی که توصیف کردید با واقعیت فرق دارد. سوال باید این باشد که چپ جز استفاده از استعارات چپ و کلمات ثقیل برای حمله به دیگران در دنیای واقعی و در مقابل این حکومت استعمارگر چه کرده؟ در عمل تنها همراهی او با حکومت در تخریب مخالفان مشهود است. یک دوشنبه برای تخریب علینژاد چند نفر در دانشگاه تهران جمع شدند و حتی همت تکرار نداشتند. خودتان را نقد کنید عزیز. چپ ایرانی نه رنگ دارد نه بو!

    • کارو

      نویسنده با استفاده از نظریۀ اینترسکشنالیتی، از آن برای ایجاد دوگانۀ مادر/دختر و توضیح نادیده گرفته شدن مسئلۀ مادری/دایگی در گفتار فمینیسم سفید استفاده کرده است. به نظر من بخش هایی که مربوط به ارتباط میان مادری و بازتولید است خوب توضیح داده نشده، و بخش انتهایی و پاراگراف های نهایی نیز می توانستند قدری مبسوط تر و استدلالی تر باشند. از این بحث بسیار مهم یکدفعه به نتیجه گیری می رسیم که هنوز برای رسیدن به آن کار زیادی مانده، و به نظرم مقدمات ما را مستقیما به نتیجۀ نهایی پاراگراف های آخر نمی رساند. امیدوارم امیر کیانپور باز هم روی این تزها کار کند و متن مبسوط تر و استدلالی تری با ارجاعات بیشتر و توضیحات بیشتر راجع به فمینیست های نامبرده در متن، تهیه و منتشر کند.

    • صدیق

      به نظرم بحث تبعیض علیه زنان در جمهوری اسلامی را نباید با سایر بحثهای موجود در کتب متفکرین غربی درهم آمیخت. چرا که جمهوری اسلامی حاکمیتی نامشروع است و نه تنها زنان بلکه هر قشر از جامعه ایرانی و هر تفکر خاصی را که علیه منافعش باشد با استفاده از قوای قهریه سرکوب و منکوب می کند. و برای رسیدن به اهداف خود، حتی از زیرپا گذاردن قوانین مصرح در قانون اساسی خود نیز ابایی ندارد. پومپئوی جنگ طلب هنوز یک وجب از خاک ایران را جدا نکرده است، اما هستند کشورهایی که دریای شمال ما را از کشورمان جدا کردند. گاهی شرایطی بسیار بحرانی در کشوری پیش می‌آید که بخشی از مردم یک کشور رأی به جدایی از کشور مادر می‌دهند، که این امر گرچه ناخوش‌آیند است، اما مطابق قوانین بین‌المللی حق مردمی است که در آن آب و خاک زندگی می کنند. **اما جدا کردن بخشی از کشور (37 درصد از دریای خزر) و بخشیدن آن به چندین کشور با هدف تأمین منافع کشوری دیگر، با هیچ منطق و اصولی سازگار نیست (خاک و آب کشور بدون مردم آن از ایران جدا شده است). بنظرم زمان یک بعدی نگری (له یا علیه یک کشور سرمایه داری یا کمونیستی) به پایان رسیده است. و وقت آن است که روشن فکران ما بجای آسمان و ریسمان کردن و حمله به افرادی همچون خانم علینژاد، به فکر آگاه ساختن مردممان باشند تا شاید مفری برای نجات کشورمان از یوغ مهره‌های شرق و غرب که حاکمیت ننگین جمهوری اسلامی را تشکیل داده‌اند، بیابیم.

    • نزهت سراج

      "رهایی زنان در گرو رهایی مادران است" نکته قابل تآملی است، اما بخشی از واقعیت بسیار مهم تبعیض جنسیتی در جوامع انسانی را بیان می‌کند. تآکید نویسنده براین نکته که اکسیون‌های جنجالی خانم علی‌نژاد حتی اگر به لغو حجاب اجباری منجر شود، خدشه‌ای بر اصل ستم و تبعیض بر زنان در عرصه‌های خانوادگی، اجتماعی و سیاسی ‌ وارد نخواهد شد، درست است. گرچه نباید فراموش کرد که حجاب اجباری نیز شکلی از ستم بر زنان است. اما پرسش این است که ریشه تبعیض و ستم بر زنان در کجاست؟ درنظریه فردریش انگلس که خانواده تک همسر را منشآ نابرابری و تبعیض بر زنان می‌دانست؟ در نهاد خانواده که نظریه‌های مارکسیستی و سوسیال فمینیسم بر آن استوار هستند؟ یا در اصل بیولوژیکی باروری و رحم زنان که اخیرا از سوی خانم سوفی لوییس مطرح شده است؟ برخلاف نظر خانم لويیس ، "رحم مادر محل تلاقی خشونت بیولوژیک، مذهبی اجتماعی و اقتصادی" نیست. حداقل در عصر کنونی دربخش‌هایی از جهان مثل اروپا و آمریکای شمالی، زنان بسیاری از ازدواج و بارداری خودداری می‌کنند ولی همچنان مشمول تبعیض‌های جنسیتی مثل دستمزد نابرابر زنان با مردان می‌شوند. یا زنانی همچون خانم دکتر فون در لاین که با داشتن هفت فرزند، از مقام وزارت دفاع آلمان به مقام ریاست کمیسیون اتحادیه اروپا ارتقا یافت، فرضیه خانم لويیس را به بن بست می‌کشانند. مسئله تبعیض، با هویت جنسی زنانه ارتباط دارد. این تبعیض شامل حال ترنسهایی که از جنسیت مردانه به زنانه تغییر داده‌اند، نیز می‌شود. ریشه تبعیض جنسیتی در فرهنگی دیرینه و پیچیده به درازای تاریخ بشر جای دارد که همچنان در این عصر، توسط اقتصاد سرمایه‌داری و فرهنگ برخاسته از آن، بازسازی می‌شود. در بازسازی این فرهنگ جنسیتی، نقش زنان و مادران بسیار جدی و پر اهمیت است.

    • سایه روشن

      نه به این خوب بله به چی؟ حرکت بسیار خوبی هم هست زنان به حقوق اولیه خودشون و مبارزه به هر شکل ممکنی برای اون آگاه میشن. جامعه مدنی ساکن حالا به حرکت در آمده خیلی هم خوبه. خوب جناب شما هم حرکت و جنبش خودت رو راه بینداز و از آیه یاس خوندن دست بردار. از تئوری بدون عمل خسته نشدید؟

    • هانیه

      تنها یک ذهن چپ‌گرای منجمد می‌تواند برای بیان یک ایده از اعتراض زنان به حجاب اجباری و مسیح علینژاد استفاده کند و بی‌ربط‌ها را با بردن نام‌ها و نقل قول‌ها به هم ربط دهد. ترکیب و معجون سازی از مفاهیم ، از نژاد و مارکسیسم و مادری و رحم اجاره‌ای گرفته تا چهارشنبه‌های سفید! تبریک آقای کیان پور! تنها چیزی که می‌توان از مطلب شما فهمید، دشمنی با چیزهایی است که خودتان هم نمی‌دانید چیست. چون فقط می‌خواهید مخالف باشید.

    • علی

      مقاله ظاهرا با دو هدف نوشته شده بود: آسمان و ریسمان بافی برای محکوم کردن علینژاد و استفاده از عبارات و کلمات سنگین برای وزین نشان دادن مطلب. اما از جهت منطق و استدلال بسیار ضعیف بود. حالا همه اینها که شما فرمودید به علینژاد چه ربطی داشت؟ برای چی علینژاد در کنار نئولیبرالهای جمهوری اسلامی قرار میگرفت؟ چون مادری به انتخاب خودش برای ایشان فیلم فرستاده تاکید بر وجهه مادری او و همراهی با کارکرد مادرانه زن و نگاه به او به عنوان ابزار تولید در نظام اتفاق افتاده و با حکومت به وجهه اشتراک میرسد؟ همه اینها از چند ویدیو و تاکید چند مادر بر احترام به خواست فرزندانشان به دست آمده؟یعنی باید مادر بودن زن سانسور میشد و داستان دستکاری شده از پیام اینها منتشر می کرد؟ کاش حداقل راهی زیر پای ایشان میگذاشتید تا متوجه بشوند باید ویدیوی یک مادر را چطور پخش کنند که نژادپرست و فمینیست سفید و همراه با حکومت نباشند چون ظاهرا چپ جز نفی همه با عناوین تکراری و بهانه های غیر عملگرایانه نقش دیگری برای خود نمیشناسد

    • حسین

      ایده‌ی مطلب ایده‌ی درخشانی‌ست اما حتا برای خود نویسنده هم خوب جا نیفتاده است. این مطلب یکی از مثال‌های لکنت در نوشته‌های فارسی‌ای‌ست که بار نظری خود را از نوشته‌های دیگر می‌گیرد اما نمی‌تواند به‌طرزی خودآئین مسأله را در مقاله‌ی خود بپزد و نزد خواننده‌اش مسیر پیش‌روی استدلال را به خوبی طی کند. آقای کیان‌پور عزیز شما طوری نوشته‌ای که مخاطبت را از دست داده‌ای. آن‌ها که مثل خودت با آرای فمنیست‌-‌مارکسیست‌هایی مثل فدریچی و دیگران آشنایی دارند که پیش‌تر این‌ها را می‌دانند و با مسیح علینژاد هم مخالف‌اند. اما می‌بایست برای آن‌هایی که از این متن‌ها و بحث‌ها بی‌خبرند همه‌ی استدلال را به‌طرزی خودبسنده در مطلب می‌ساختی تا خواننده را با خودت بکشانی و به نتیجه‌ی بحث برسانی. مطلب دچار لکنت و بریده‌گویی‌ست و نمی‌تواند حرف درست و دقیق خودش را در خواننده نافذ کند.