زنان بدون مردان
<p>محمد عبدی- سی امین فیلم از مجموعه «سینمای جهان در صد فریم» را اختصاص دادم به یکی از دوست داشتنی‌ترین فیلم‌های فیلمساز ستایش شده اسپانیایی، پدرو آلمودووار: «بازگشت»؛ حکایت زنانی بدون مردان. در «بازگشت» می‌توان مهم‌ترین مایه‌های مشترک فیلم‌های آلمودووار را می‌توان یافت.</p> <!--break--> <p>شخصیت‌های تنهایی که تم «رابطه» را در آثار فیلمساز، بسط و گسترش می‌دهند و سرانجام، زندگی را با همه تلخی‌هایش دوست دارند و ادامه می‌دهند. این فیلم‌ هم مانند دیگر فیلم‌های آلمودووار در عین جهانی بودن و حرف زدن درباره مشکلات انسان معاصر به طور عام، به شدت با زادگاه فیلم‌، یعنی اسپانیا پیوند خورده‌ و با آن یکی شده‌ است.</p> <p> </p> <p><strong>بازگشت </strong>(Volver) <strong>چه داستانی دارد؟ </strong></p> <p> </p> <p>نویسنده و کارگردان: پدرو آلمودووار- بازیگران: پنه لوپه کروز، کارمن مائورا، لولا دوئناس- محصول ۲۰۰۶ اسپانیا- ۱۲۱ دقیقه</p> <p>ریموندو و سولداد دو خواهر هستند که در روستای کوچکی بزرگ شده‌اند، اما حالا در مادرید زندگی می‌کنند. سولداد در بازگشت به روستا با یک روح ملاقات می‌کند و ریموندو با پدرش درگیر می‌شود ...</p> <p> </p> <p><strong>پدرو آلمودووار کیست؟ </strong></p> <p> </p> <blockquote> <p><img align="middle" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/volvabdm02.jpg" alt="" />پدرو آلمودووار</p> </blockquote> <p>متولد ۱۹۴۹ اسپانیا. فرستاده شدن به مدرسه مذهبی در کودکی از طرف خانواده. کشف سینما و رسیدن به این باور که «سینما تحصیل واقعی است و نه کشیش.» مهاجرت به مادرید بر خلاف خواسته والدین برای ساخت فیلم. کار در یک گروه تئاتری و بازی بر روی صحنه و اولین ملاقات با کارمن مائورا. خرید دوربین هشت میلی‌متری و ساخت اولین فیلم کوتاه در سال ۱۹۷۴. اولین فیلم بلند در سال ۱۹۸۰.</p> <p> </p> <p>شناخته‌شده‌ترین فیلمساز اسپانیایی این سال‌ها. خالق داستان‌های پیچیده ملودرام؛ ترکیبی از سوز و گداز با مایه‌های روشنفکرانه.</p> <p> </p> <p><strong>بازگشت را چگونه می‌توان تحلیل کرد؟ </strong></p> <p> </p> <p>بازگشت ادامه جهان جذاب پدرو آلمودووار، با امضای خاص خود اوست. هر صحنه‌ این فیلم از جهان ویژه فیلمسازی حکایت دارد که طی حدود سه دهه- با افت و خیز- دنیای ویژه‌اش را ترسیم کرده و کماکان پیش می‌رود؛ دنیایی که حالا برای تماشاگران سراسر جهان بسیار آشنا و ملموس به‌نظر می‌رسد؛ و این میسر نمی‌شود مگر در نتیجه سماجت فیلمساز برای پرداخت شخصیت‌ها و موقعیت‌هایی که آشکارا در فیلم‌های مختلف تکرار می‌شوند و جهان متمایزی با مایه‌ها و دلمشغولی‌های خاص خود را رو در روی تماشاگر قرار می‌دهند. از این‌رو ردیابی مایه‌های مشترک فیلم‌های آلمودووار برای تماشاگر پیگیر و جدی به آسانی میسر است.</p> <p> </p> <p>بازگشت ادامه منطقی همین مایه‌هاست: شخصیت‌های تنهایی که تم «رابطه» را در آثار فیلمساز، بسط و گسترش می‌دهند و سرانجام، زندگی را با همه تلخی‌هایش دوست دارند و ادامه می‌دهند.</p> <p> </p> <p>شاید یکی از دلایل اصلی موفقیت فیلم‌های آلمودووار، همین روایت جهانی است گرم و زنده که در آن تماشاگر پیش از هر چیز روابط و مناسبات ملموسی را می‌بیند که‌ گاه در عین تلخی- همچون زندگی روزمره همه ما- از جهان پر جنب و جوش و قابل ستایشی حرف می‌زند که نظیرش را در اروپا فقط در‌‌ همان اسپانیا یا ایتالیا می‌توان یافت. از این حیث فیلم‌های آلمودووار در عین جهانی بودن و حرف زدن درباره مشکلات انسان معاصر به طور عام، به شدت با زادگاه فیلم‌ها یعنی اسپانیا پیوند خورده‌اند و با آن یکی شده‌اند.</p> <p> </p> <blockquote> <p><img align="middle" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/volvabdm03.jpg" alt="" />برای شخصیت‌های آلمودووار می‌توان حتی گریست.</p> </blockquote> <p>از این روست که کوچه‌ها و خیابان‌های ده در «بازگشت» به نوعی با جهان شخصیت‌های فیلم ارتباطی ناگسستنی دارند و در تار و پود جان و جهان فیلم بافته شده‌اند. خانه‌ها و سنگفرش‌های ده با باورهای سنتی مردم یکی می‌شوند و از یک جهان مشترک حرف می‌زنند [مثل چند اشاره به باد که با خودش همه چیز از جمله بدبختی را می‌آورد.] خون‌گرمی مردم و آفتابی که خود دلیل خون‌گرمی مردم برخوردار از آن است، با مفهوم «ارتباط» می‌آمیزد و رنگ باورپذیری به آن می‌دهد. بده‌بستان طبیعت با مردم و آدم‌ها با یکدیگر، مفهومی از زندگی را می‌سازد که از درون پرده با تماشاگرش ارتباط برقرار می‌کند.</p> <p> </p> <p>به همین دلیل هم هست که اشک‌انگیز بودن فیلم‌های آلمودووار غالباً تصنعی نیست. شخصیت‌های آلمودووار قابل باورند و می‌شود حتی برایشان گریست. از این‌روست که در ژانر ملودرام- که از پرطرفدار‌ترین ژانرهای عالم سینماست و در ارتباط با مخاطب عام دلپذیرترین- آلمودووار جایگاه ویژه‌ای دارد و در ترکیب ملودرام با مایه‌های روشنفکرانه در فیلم‌های برترش، بسیار موفق به‌نظر می‌رسد.</p> <p> </p> <p>«بازگشت» نه آنکه بهترین فیلم سازنده‌اش باشد- که آشکارا در کارنامه پر افت و خیز آلمودووار، از «زنان در آستانه انفجار عصبی» تا «جسد زنده» و «همه چیز درباره مادرم» و «تعلیمات بد»، فیلم‌های بهتری را می‌توان سراغ کرد؛ مثلاً «با او حرف بزن» که شاید کامل‌ترین فیلم سازنده‌اش به‌نظر برسد- اما به جهاتی در پرداختن به مایه‌های مورد علاقه فیلمساز، صراحت بیشتری دارد.</p> <p> </p> <p>مهمترین‌ این بن‌مایه‌ها را می‌توان در وجه فمینیستی فیلم سراغ گرفت: اینکه شخصیت‌های فیلم- حالا دیگر به شکلی کاملاً عیان- از مرد بی‌نیاز شده‌اند. مادر و دختر هر دو از شر شوهرهایی نالایق خلاص شده‌اند؛ شوهرهایی که بی‌فایده و حتی مضر هستند. روایت این خلاص شدن در مورد دختر- پنه لوپه کروز- در معنایی نمادین در تمام فیلم در سایه تلاش او برای خلاصی از شر جسد شوهرش تجلی می‌یابد. این صحنه تمثیل آشکاری است از زنانی که به همراه هم از شر وجود مردانی مزاحم خلاص می‌شوند [نگاه کنید به تنها تصویری که از شوهر دیده بودیم؛ بیکار و هرزه.]</p> <p> </p> <p>جز این مرد، حرف دو شوهر دیگر هم در فیلم هست: یکی که تجاوز و خیانت کرده و در آتش سوخته؛ و دیگری هم شوهر خواهر کوچک‌تر خانواده که معلوم نیست به چه دلیلی زنش را ترک کرده. دو مرد دیگر را هم در فیلم می‌بینیم: یکی صاحب رستوران و دیگری دستیار گروه فیلمسازی که هر دو آشکارا به پنه لوپه کروز علاقه‌ای دارند، اما فیلم هیچ‌گاه به آن‌ها فرصت ابراز عشق را نمی‌دهد و در لابلای جهان شلوغ کروز جایی برایشان نیست.</p> <p> </p> <blockquote> <p><img align="middle" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/volvabdm04.jpg" alt="" />«بازگشت» ساخته آلمودووار با بن‌مایه‌های فمینیستی</p> </blockquote> <p>همه این‌ها در سایه روایتی ذره ذره میسر می‌شود: فیلم هر چه جلو می‌رود بخشی از قصه غیر قابل حدس‌اش را روایت می‌کند و تا لحظه آخر تماشاگر را با خود همراه می‌کند. ضمن اینکه فیلم سرشار است از اشاره‌های گذرا و جزییاتی دقیق و حساب‌شده که رفته رفته به کار فیلم می‌آیند. مثلاً نمای خیلی کوتاهی که کروز برای صاحب رستوران دست تکان می‌دهد [و بعد آن مرد و رستورانش به کار قصه فیلم می‌آیند] یا نمایی پیشاپیش از کارد که کمی بعد‌تر در قصه فیلم نقشی را به عهده می‌گیرد. یا اشاره‌های آگوستینا به شغل خواهرش که بعد‌تر معنا می‌یابد [اما‌ کاش صحنه شعاری و بی‌کارکرد حضور آگوستینا بر صفحه تلویزیون حذف می‌شد] و یا حضور مادر به عنوان پرستار بر بالین خواهرش در ابتدای فیلم که در انتهای فیلم با پرستاری او از آگوستینا معنایی چندبعدی می‌یابد [هم به حضورش به عنوان مادر- حامی - اشاره دارد، هم جبران گناهی است که انجام داده] و هم پایانی است درخور فیلم: در صحنه‌ای اشک‌انگیز دختر به مادرش می‌گوید که نمی‌داند چطور توانسته آن همه سال بدون او زندگی کند و پاسخ مادر فرق اساسی یک ملودرام سطحی اشک‌انگیز با ملودرامی جدی و در خور را عیان می‌کند: «ادامه نده که اشکم در می‌آد و خب ارواح که گریه نمی‌کنند!» شوخی مادر جلوی اشک ما را در قبال حرف‌های دختر- به‌درستی- می‌گیرد، اما کمی بعد‌تر وقتی کسی نیست و مادر پشت به ما می‌گرید، ما هم با او اشک می‌ریزیم و تصویرش را با خود به خارج از تالار سینما می‌بریم و با حس توامان تلخی و شیرینی زندگی اطرافمان، ساعت‌ها سر می‌کنیم.</p> <p> </p> <p>در همین زمینه:<br /> <a href="#http://radiozamaneh.com/taxonomy/term/8290"> ::سینمای جهان در صد فریم از محمد عبدی در زمانه::</a><br /> </p> <p>ویدئو: پیش‌پرده «بازگشت» ساخته آلمودووار</p>
محمد عبدی- سی امین فیلم از مجموعه «سینمای جهان در صد فریم» را اختصاص دادم به یکی از دوست داشتنیترین فیلمهای فیلمساز ستایش شده اسپانیایی، پدرو آلمودووار: «بازگشت»؛ حکایت زنانی بدون مردان. در «بازگشت» میتوان مهمترین مایههای مشترک فیلمهای آلمودووار را میتوان یافت.
شخصیتهای تنهایی که تم «رابطه» را در آثار فیلمساز، بسط و گسترش میدهند و سرانجام، زندگی را با همه تلخیهایش دوست دارند و ادامه میدهند. این فیلم هم مانند دیگر فیلمهای آلمودووار در عین جهانی بودن و حرف زدن درباره مشکلات انسان معاصر به طور عام، به شدت با زادگاه فیلم، یعنی اسپانیا پیوند خورده و با آن یکی شده است.
بازگشت (Volver) چه داستانی دارد؟
نویسنده و کارگردان: پدرو آلمودووار- بازیگران: پنه لوپه کروز، کارمن مائورا، لولا دوئناس- محصول ۲۰۰۶ اسپانیا- ۱۲۱ دقیقه
ریموندو و سولداد دو خواهر هستند که در روستای کوچکی بزرگ شدهاند، اما حالا در مادرید زندگی میکنند. سولداد در بازگشت به روستا با یک روح ملاقات میکند و ریموندو با پدرش درگیر میشود ...
پدرو آلمودووار کیست؟
پدرو آلمودووار
متولد ۱۹۴۹ اسپانیا. فرستاده شدن به مدرسه مذهبی در کودکی از طرف خانواده. کشف سینما و رسیدن به این باور که «سینما تحصیل واقعی است و نه کشیش.» مهاجرت به مادرید بر خلاف خواسته والدین برای ساخت فیلم. کار در یک گروه تئاتری و بازی بر روی صحنه و اولین ملاقات با کارمن مائورا. خرید دوربین هشت میلیمتری و ساخت اولین فیلم کوتاه در سال ۱۹۷۴. اولین فیلم بلند در سال ۱۹۸۰.
شناختهشدهترین فیلمساز اسپانیایی این سالها. خالق داستانهای پیچیده ملودرام؛ ترکیبی از سوز و گداز با مایههای روشنفکرانه.
بازگشت را چگونه میتوان تحلیل کرد؟
بازگشت ادامه جهان جذاب پدرو آلمودووار، با امضای خاص خود اوست. هر صحنه این فیلم از جهان ویژه فیلمسازی حکایت دارد که طی حدود سه دهه- با افت و خیز- دنیای ویژهاش را ترسیم کرده و کماکان پیش میرود؛ دنیایی که حالا برای تماشاگران سراسر جهان بسیار آشنا و ملموس بهنظر میرسد؛ و این میسر نمیشود مگر در نتیجه سماجت فیلمساز برای پرداخت شخصیتها و موقعیتهایی که آشکارا در فیلمهای مختلف تکرار میشوند و جهان متمایزی با مایهها و دلمشغولیهای خاص خود را رو در روی تماشاگر قرار میدهند. از اینرو ردیابی مایههای مشترک فیلمهای آلمودووار برای تماشاگر پیگیر و جدی به آسانی میسر است.
بازگشت ادامه منطقی همین مایههاست: شخصیتهای تنهایی که تم «رابطه» را در آثار فیلمساز، بسط و گسترش میدهند و سرانجام، زندگی را با همه تلخیهایش دوست دارند و ادامه میدهند.
شاید یکی از دلایل اصلی موفقیت فیلمهای آلمودووار، همین روایت جهانی است گرم و زنده که در آن تماشاگر پیش از هر چیز روابط و مناسبات ملموسی را میبیند که گاه در عین تلخی- همچون زندگی روزمره همه ما- از جهان پر جنب و جوش و قابل ستایشی حرف میزند که نظیرش را در اروپا فقط در همان اسپانیا یا ایتالیا میتوان یافت. از این حیث فیلمهای آلمودووار در عین جهانی بودن و حرف زدن درباره مشکلات انسان معاصر به طور عام، به شدت با زادگاه فیلمها یعنی اسپانیا پیوند خوردهاند و با آن یکی شدهاند.
برای شخصیتهای آلمودووار میتوان حتی گریست.
از این روست که کوچهها و خیابانهای ده در «بازگشت» به نوعی با جهان شخصیتهای فیلم ارتباطی ناگسستنی دارند و در تار و پود جان و جهان فیلم بافته شدهاند. خانهها و سنگفرشهای ده با باورهای سنتی مردم یکی میشوند و از یک جهان مشترک حرف میزنند [مثل چند اشاره به باد که با خودش همه چیز از جمله بدبختی را میآورد.] خونگرمی مردم و آفتابی که خود دلیل خونگرمی مردم برخوردار از آن است، با مفهوم «ارتباط» میآمیزد و رنگ باورپذیری به آن میدهد. بدهبستان طبیعت با مردم و آدمها با یکدیگر، مفهومی از زندگی را میسازد که از درون پرده با تماشاگرش ارتباط برقرار میکند.
به همین دلیل هم هست که اشکانگیز بودن فیلمهای آلمودووار غالباً تصنعی نیست. شخصیتهای آلمودووار قابل باورند و میشود حتی برایشان گریست. از اینروست که در ژانر ملودرام- که از پرطرفدارترین ژانرهای عالم سینماست و در ارتباط با مخاطب عام دلپذیرترین- آلمودووار جایگاه ویژهای دارد و در ترکیب ملودرام با مایههای روشنفکرانه در فیلمهای برترش، بسیار موفق بهنظر میرسد.
«بازگشت» نه آنکه بهترین فیلم سازندهاش باشد- که آشکارا در کارنامه پر افت و خیز آلمودووار، از «زنان در آستانه انفجار عصبی» تا «جسد زنده» و «همه چیز درباره مادرم» و «تعلیمات بد»، فیلمهای بهتری را میتوان سراغ کرد؛ مثلاً «با او حرف بزن» که شاید کاملترین فیلم سازندهاش بهنظر برسد- اما به جهاتی در پرداختن به مایههای مورد علاقه فیلمساز، صراحت بیشتری دارد.
مهمترین این بنمایهها را میتوان در وجه فمینیستی فیلم سراغ گرفت: اینکه شخصیتهای فیلم- حالا دیگر به شکلی کاملاً عیان- از مرد بینیاز شدهاند. مادر و دختر هر دو از شر شوهرهایی نالایق خلاص شدهاند؛ شوهرهایی که بیفایده و حتی مضر هستند. روایت این خلاص شدن در مورد دختر- پنه لوپه کروز- در معنایی نمادین در تمام فیلم در سایه تلاش او برای خلاصی از شر جسد شوهرش تجلی مییابد. این صحنه تمثیل آشکاری است از زنانی که به همراه هم از شر وجود مردانی مزاحم خلاص میشوند [نگاه کنید به تنها تصویری که از شوهر دیده بودیم؛ بیکار و هرزه.]
جز این مرد، حرف دو شوهر دیگر هم در فیلم هست: یکی که تجاوز و خیانت کرده و در آتش سوخته؛ و دیگری هم شوهر خواهر کوچکتر خانواده که معلوم نیست به چه دلیلی زنش را ترک کرده. دو مرد دیگر را هم در فیلم میبینیم: یکی صاحب رستوران و دیگری دستیار گروه فیلمسازی که هر دو آشکارا به پنه لوپه کروز علاقهای دارند، اما فیلم هیچگاه به آنها فرصت ابراز عشق را نمیدهد و در لابلای جهان شلوغ کروز جایی برایشان نیست.
«بازگشت» ساخته آلمودووار با بنمایههای فمینیستی
همه اینها در سایه روایتی ذره ذره میسر میشود: فیلم هر چه جلو میرود بخشی از قصه غیر قابل حدساش را روایت میکند و تا لحظه آخر تماشاگر را با خود همراه میکند. ضمن اینکه فیلم سرشار است از اشارههای گذرا و جزییاتی دقیق و حسابشده که رفته رفته به کار فیلم میآیند. مثلاً نمای خیلی کوتاهی که کروز برای صاحب رستوران دست تکان میدهد [و بعد آن مرد و رستورانش به کار قصه فیلم میآیند] یا نمایی پیشاپیش از کارد که کمی بعدتر در قصه فیلم نقشی را به عهده میگیرد. یا اشارههای آگوستینا به شغل خواهرش که بعدتر معنا مییابد [اما کاش صحنه شعاری و بیکارکرد حضور آگوستینا بر صفحه تلویزیون حذف میشد] و یا حضور مادر به عنوان پرستار بر بالین خواهرش در ابتدای فیلم که در انتهای فیلم با پرستاری او از آگوستینا معنایی چندبعدی مییابد [هم به حضورش به عنوان مادر- حامی - اشاره دارد، هم جبران گناهی است که انجام داده] و هم پایانی است درخور فیلم: در صحنهای اشکانگیز دختر به مادرش میگوید که نمیداند چطور توانسته آن همه سال بدون او زندگی کند و پاسخ مادر فرق اساسی یک ملودرام سطحی اشکانگیز با ملودرامی جدی و در خور را عیان میکند: «ادامه نده که اشکم در میآد و خب ارواح که گریه نمیکنند!» شوخی مادر جلوی اشک ما را در قبال حرفهای دختر- بهدرستی- میگیرد، اما کمی بعدتر وقتی کسی نیست و مادر پشت به ما میگرید، ما هم با او اشک میریزیم و تصویرش را با خود به خارج از تالار سینما میبریم و با حس توامان تلخی و شیرینی زندگی اطرافمان، ساعتها سر میکنیم.
در همین زمینه:
::سینمای جهان در صد فریم از محمد عبدی در زمانه::
ویدئو: پیشپرده «بازگشت» ساخته آلمودووار
نظرها
نظری وجود ندارد.