ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

آینده برای ما چاهی بزرگ است

رضا پیامی: آدم‌های ترس‌خورده آینده‌ای ندارند، و وقتی آینده‌ای نداشته باشی، امیدی نداری و چیزی را هم انتظار نمی‌کشی جز وقوع اتفاقاتی که بابتش تو را ترسانده‌اند.

چند روز بعد از ساقط شدن هواپیمای اوکراینی و کشته شدن ۱۷۶ مسافر و خدمه‌اش، توی ماشین بودیم و داشتیم از جلوی صف نامنظم پلیس ضدشورش، اسلحه‌هایی که برای به رخ کشیدن توی دستشان گرفته بودند، و ماشین‌های سیاهشان می‌گذشتیم. روی چهره‌هایشان دقیق شده بودیم که یکی از بچه‌ها گفت «تجمعی که نیست، اینا چرا هنوز هستند؟» یکی دیگر جوابش را داد که: «برای همین، برای این‌که بگن ما هستیم، چه شما باشید چه نباشید. آینده از آن ماست.»

cbc

من هم فکر می‌کنم آینده، حداقل آینده‌ی نزدیک، از آنِ کسی است که ترس می‌پراکند و دیواری از وحشت به دورت می‌سازد. ترس هم ترس می‌زاید. تو را از حمله‌ی خارجی می‌ترسانند، تو را از معترض بودن می‌ترسانند، تو را از تمام آلترناتیوهای بعد از خودشان می‌ترسانند. هیچ ریسمانی برای چنگ زدن و احساس امنیت کردن وجود ندارد. آدم‌های ترس‌خورده آینده‌ای ندارند، و وقتی آینده‌ای نداشته باشی، امیدی نداری و چیزی را هم انتظار نمی‌کشی جز وقوع اتفاقاتی که بابتش تو را ترسانده‌اند. انگار در تمام نظام‌های استبدادی روش همین است، ایجاد ترس برای گرفتن آینده از مردم معترض و آسیمه، آینده‌ای که از آنِ تو باشد، در آن آزاد باشی، بی‌وحشت.

این روزها وقتی دور هم می‌نشینیم و با هم حرف می‌زنیم تازه می‌فهمیم چه آدم‌های بی‌آینده‌ای شده‌ایم. سیر اتفاقات چندماه اخیر، بی‌ثباتی اقتصادی و نزدیک شدن خط فقر، و این ضربه‌ی مهلک اخیر، این که یک هفته، هر روز صبح که چشمت را باز می‌کردی با خبر هولناک تازه‌ای مواجه می‌شدی، سوی چشممان را کم کرده، باعث شده دوقدم دورتر را نتوانیم ببینیم. زندگی‌مان به یک زندگی سراسر پیش‌بینی‌ناپذیر تبدیل شده. و سؤالی که جوابی برایش نیست، پررنگ‌تر از همیشه خودنمایی می‌کند: «حالا چی می‌شه؟» سؤالی که درباره‌ی یک دهه‌ی بعد نیست، درباره‌ی پنج سال بعد نیست، حتی درباره‌ی یک سال بعد هم نیست، درباره‌ی روزها و هفته‌های پیش روست، حتی اگر این هفته و هفته‌های دیگر بگذرد و اتفاقی نیفتد، باز سؤال اصلی همین است. هرکسی سعی می‌کند با جهان‌بینی و روش خودش به آن جواب دهد. سؤالی متعلق به آینده‌ای نزدیک، خیلی نزدیک.

کاری که بی‌آینده بودن می‌کند این است که در بی‌ثباتی مدام نگه‌ات می‌دارد، در بی‌اعتمادی کامل. روزهای خوب تبدیل به اتفاقات یک‌بار مصرف و گذرا می‌شوند، اتفاق‌های رعب‌آور مثل گیاهی مسموم در تمام زندگی‌ات ریشه می‌دوانند، امیدت را ازت می‌گیرند همراه اعتقادت به بهبود، به عاملیت داشتن، به کاری کردن، روزنه‌ای ساختن، و از آن روزنه نفس کشیدن.

«حالا چی می‌شه؟» با آدم‌ها که صحبت می‌کنم معمولاً جواب یکسانی به این سؤال نمی‌دهند. خیلی وقت‌ها هم جوابی به دنبالش نمی‌آید. فقط نشان‌دهنده‌ی نگرانی مضاعف گوینده است. اما بعضی‌ها واقعاً به جوابش فکر می‌کنند و ساعت‌ها در موردش با هم کلنجار می‌روند. بعضی‌ها جواب‌هایشان شخصی است، یعنی جواب معطوف به خودشان و زندگی شخصی‌شان است. توجه بعضی دیگر به شرایط است، به وضعیت جامعه، اقتصاد و سیاست.

جواب‌های شخصی، معمولاً با احساس پوچی عمیقی همراه‌اند. جوابی که کم نمی‌شنوم تمایل به روگرداندن از اخبار است، از بستن حساب‌ها در شبکه‌های اجتماعی و خزیدن در لاک زندگی شخصی. وقتی اراده و اختیاری در تغییر واقعیت نداری، بهتر است هرچه کمتر با آن مواجه شوی و اصلاً فکر نکنی چه پیش خواهد آمد. اگر می‌شد زندگی را جمع کرد و رفت در روستا زندگی کرد، خیلی بهتر می‌شد اما حالا که نمی‌شود، سعی کن این‌قدر چشم نچرخانی و فقط جلوی رویت را ببینی. خیلی از نظریه‌پردازان صاحب‌فکر هم همین را می‌گویند. که هرروز در معرض تولیدات رسانه‌ها بودن و اخبار را بالا و پایین کردن مغز را پوک می‌کند، باعث کندی حافظه می‌شود، از آدم موجودی مسخ شده و بی‌قید می‌سازد. واقعیت بیرون از خانه‌ی ما دارد اتفاق می‌افتد، فقط می‌توانیم تماشایش کنیم، به جای تماشا کردن باید انکارش کرد تا متلاشی نشد. تا جایی که وارد زندگی ما نشده، خود ما را مستقیم هدف قرار نداده، باید انکارش کرد.

جواب شخصی بعضی دیگر، رفتن و دور شدن است: «اقدام برای مهاجرت». البته اگر استطاعتش را داشته باشی. بعضی‌ها در شرف رفتن هستند، بعضی‌ها در حال اقدام و آماده کردن و فرستادن مدارک، بعضی آمده بودند که بمانند اما دوباره عزم رفتن می‌کنند. کسانی هم هستند که خیلی جدی به فکر افتاده‌اند، شروع کرده‌اند به پرس‌و‌جو و  تحقیقات اولیه که چطور می‌شود رفت و کجا برای رفتن بهتر است. آدم‌هایی هم هستند که به خودشان لعنت می‌فرستند که می‌توانستند بروند و نرفتند و حالا باید از نقطه‌ی صفر شروع کنند، از سنی بالاتر.

در اطراف من، برای خیلی‌ها که جوابشان به سؤال «چه می‌شود» شخصی نیست، امید به اصلاح از بین رفته. هیچ روزنه‌ای نمی‌بینند. امروز در وجود کسانی که در دوره‌های مختلف انتخابات شرکت می‌کردند، در جلب مشارکت دیگران آدم‌های فعالی بودند و باور داشتند که باید ذره‌ذره درستش کرد هیچ امیدی باقی نمانده. آن‌ها که زمانی نه چندان دور اطمینان داشتند که نخواستنِ جمهوری اسلامی، مستلزم خواستنِ شر بزرگ‌تری است، در این ماه‌ها به این باور رسیده‌اند که حکومت خود شر عظیمی است. رسیدن به همین نقطه یعنی استیصال چون در یک طرف جمهوری اسلامی است، در یک طرف جنگ‌طلبان و در طرف دیگر گروه‌های مخالفِ قدرت‌طلب اما بی‌ریشه و بی‌پشتوانه. در هر صورت ویرانی است، چه این‌ها باشند، چه نباشند، چون تار و پودشان به خورد هستیِ این خاک رفته. با ترس از نابودی این خاک خود را بیمه کرده‌اند.

در اطرافم کسانی هم هستند که می‌گویند «نباید منتظر بمانیم تا ببینیم چه می‌شود، باید از خودمان شروع کنیم». حتی اگر پشت این حرف نگاهی خیرخواهانه ببینیم نه دادنِ آدرس غلط، برای این آدم‌ها دیدن تصویر بزرگ‌تر آن‌قدر دور است که بی‌معنا شده. تصویری از آینده‌ای با تغییرات بنیادین خوب، که از راه می‌رسد و زندگی آرامی برایمان به ارمغان می‌آورد. حالا که نمی‌توان آن تصویر را دید، حالا که نمی‌توان برای آینده‌سازی از حال و از خود فراتر رفت، باید از همین جا شروع کرد، از نگاه کردن به قدم‌های خود. ما باید آدم خوب بودن را از خودمان شروع کنیم تا صدها سال بعد این خوب بودن به همه تسری پیدا کند، و کسی نتواند که بد باشد و شرایط را برای دیگران بد کند. دیده‌ام که گویندگان این حرف با چه واکنش شدیدی مواجه شده‌اند، چون آینده‌ای را تخیل کرده‌اند که حال را کوچک جلوه می‌دهد. «از خودمان شروع کنیم» هم انکار تصویر بزرگ‌تر است و هم انکار بی‌اختیار بودن و هم دست و پا زدن برای فرونرفتن در استیصال مطلق. البته فکر بدی هم نیست، نه تنها به کسی ضرر نمی‌رساند، نه تنها جلوی پا را روشن می‌کندذبلکه حس خوب مفید بودن به آدم می‌دهد. اما من فکر می‌کنم وقتی می‌توان واقعاً با آن همراه شد و احساس حماقت نکرد که بتوانیم در این روش هم تصویر بزرگ‌تر را تجسم کنیم. مشکلات اجتماعی و فرهنگی کم نیستند که می‌توان برای حل‌شان گروه‌های بزرگ‌تری را همراه کرد اما خیلی از ما چون از تخیل تصویر بزرگ‌تر عاجزیم، این کار هم به نظرمان کوچک و پوچ می‌رسد، چون نه امیدی به درست شدن داریم و نه اعتمادی. یا شاید هزینه-فایده را محاسبه می‌کنیم و به نظرمان می‌آید که دست روی دست گذاشتن بهتر از انجام کارهای بسیار کوچک است.

گروه‌های دیگری هم هستند که حوصله‌ی من یکی را سر می‌برند، توهم توطئه‌ای‌ها، منتظران معجزه و دستی از غیب، سرسپردگان سرنوشت، بهشت و جهنمی‌ها.

همه‌ی این آدم‌ها را در اطراف خودم دارم، در زندگی واقعی و در شبکه‌های اجتماعی، با همین تنوع و تشتت. برای کسانی که در اطرافم می‌بینم (از همه‌ی مردم ایران خبر ندارم)، یعنی آن دسته‌ای که به فکر مهاجرت و انتظار برای پذیرش و جواب ویزا نیستند، رؤیایی به نام آینده وجود ندارد. این طور هم می‌شود گفت که در آینده هیچ‌چیز رؤیایی‌ای انتظار ما را نمی‌کشد. شاید برای همین است که این‌قدر گذشته پیش چشم‌مان عزیز شده. آدم‌های نوستالژی‌بازی شده‌ایم. گذشته تنها نقطه‌ی اامن زندگی‌مان است، چون بی‌ثبات نیست، ترسناک نیست، پیش‌بینی‌ناپذیر نیست، پول‌های توی دست بی‌ارزش نیست. فکر کردن به آینده یعنی فکر کردن به رؤیا، فکر کردن به رؤیا یعنی رفتن به هپروت، دور شدن از اخبار، چشم و گوش‌ها را بستن، پشت کردن به تاریخی که در جریان است. برای ما آینده در بی‌آیندگی خلاصه می‌شود.

منبع: آسو

لینک مطلب در تریبون زمانه

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • عباس مطلق

    سردبیر محترم زمانه ....ما اینروزها برای شما مزاحمت ایجاد کرده ایم .امیدورام ببخشید این حیر را دوست عزیز. اما پاسخ سوال شما ٬ اقای جواد در نوشته نخست شما که : چرا مقاله اقای پیامی برای بنده مفید میباشد؟ با دقت بخوانید اقای محترم ! این مقاله کوتاه شرح غم انگیز ملتی ست که ادعا میکند از تاریخ و فرهنگی کهن برخوردار است..ملتی که که امروز نسل جوانش در این ۴۰ ساله نه اینده ای داشته و دارد و نه از زندگی و امکانات طبعی که حق طبیعی شاان است ٬ برخوردار بوده است.نسلی تحقیر شده ٬غارت شده ٬ لگد مال شده و..فریب خورده ٬فریب و نیرنگ یک مشت مسلمان نمای شیاد.. سالها قبل رادیو فردا با دختر عباس عبدی مصاحبه ئی کرد.ان مصاحبه هنوز بعد از نزدیک به ۱۵ / ۶ سال هنوز در گوش من میپیچد . ان خانم روشن بین گفت: اقای فلانی ٬ به مصاحبه گر ٬ که خاتمی بزرگترین خیانت را به ایرانیان کرد.چرا که در دوره اول فهمیدی کارگزار و خدمت کاری بیش نبودی ..چرا برای دوره دوم ٬ خود را کاندیدا کردی؟ او ..اقای فلانی بیست ملیون رای اورد و در این ۸ سال ٬ دو دوره مردم را فریفت با دروغ و ریا.او بزرگترین ضربه و خیانت را بما کرد.فکرش بکنید در این ۸ سال چقدر حاکمان جمهوری اسلامی بر مردم و کشور مسلط تر شدند و چه تغیرات و دگرگونی هائی در کشور جا افتاد!!! اقای جواد در این گفته جهانی ست! در ارشیو رادیو فردا موجود است .طایفه ای مسلمان ٬معتقد به اصول شریعت٬سیدی که باید نزد خدایش و وجدانش اسوده باشد و جواب گوید ٬ جاده صاف کن اشغالگران و تبهکاران و دزدان این کشور شد و بود.زیر نام فریبنده : اصلاح طلبان ! این مقاله صاف و پست کنده تباهی ایرانیان و بخصوص نسل جوان این ۴۰ ساله را تشریح میکند.با زبانی دردناک اگر شما نمیتوانید درک کنید این مقاله را ..جای خود دارد.اما انتظار نداشته باشید که همه مردم مانند شما مشکل داشته باشند برای فهم واقعیت های کشورشان. علی ٬امام اسلام که مرحوم گلسرخی ٬سوسیالیت ایرانی ٬ اولین سوسیالیت او را خواند ٬ طبق تآئید معتبر ترین تاریخ نویسان عرب و ایرانی در یک روز ۷۰۰ انسان را گردن زده است.ایا انتقاد از او یا عمامه داران جنیات کار ایران باید دشمنی با اسلام و ملیاردها انسان ٬تلقی و برداشت و معنی شود؟ ایا انتقاد کننده به علی یا حاکمان ایران نیز ٬ فاشیسم خواهند بود و برچسب فاشیسم بدانها خواهد خورد؟؟ شما معنای : فائقه را توضیح ندادید..چرا حضرت اقا ٬ چرا؟ ما ایرانیان اینده بسیار تاریکی در پیش داریم.اما ان قشر و گروهی که بنام ٬ اصلاح طلب ٬ سازمان انقلاب اسلامی ٬ اصول گرا و دانشجویان خط امام..عنواینی از این دست بروی سفره اخوندها نشسته و روزگارشان در این ۴۰ ساله تآمین شده است انهم بدون چه کنم..چه کنم..جالب است سری زد به حساب های بانکی شان و سری زد به ویلاهای مجللشان! امروز مردم ایران و خصوصآ نسل جوان مانند نسل دهه ۵۰ نیستند بی خبر از دنیا..امروز مردم ایران دقیقآ چهره اخوندهای عمامه دار و بی عمامه را شناخته اند و پی برده اند که تمام این فلسفه دین و اسلام ناب محمدی و شریعت و این قبیل..همه و همه نقابی بوده است برای مشتی شیاد و دزد خدا نشتاس که اتفاقآ ابدآ مسلمان نیستند و به دین و اخلاق و انسانیت و وجدان ٬ کوچکترین اعتقادی ندارند و میدانند که زندگی و هرچه هست ..همین جاست و همین روز ! اینها با سرکوب وحشیانه ایرانیان و پشتیبانی دولتهای کفتار مانند غربی ٬این ملت و خانه اشان را غارت کرده اند.تمام کشورهای اروپائی / اسکاندیناوی با گرفتن باج های کلان از خون ما ایرانیان ٬در سکوت با جنایتکاران حکومت جمهوری اسلامی ٬همراهی و همکاری کرده اند.تمام اسناد و مدارک سازمانهای جاسوسی فرانسه / المان / کفتار پیر : انگلستان و ایالات متحده با جمهوری اسلامی در سفارتخانه ها..موجوداست اقای محترم زمان مناسب لازم است .ترور مرحوم بختیار و شادروان فرخزاد ٬ همه با همکاری سازمانهای اطلاعات دو کشور فرانسه و المان ٬ صورت گرفته است. مقاله اقای پیامی زبان و تفکر نسل جوان ایران / لبنان/ عراق / سوریه / مصر و کشورهای استبداد زده خاورمیانه است اقای جواد.شما متوجه نیستید همزاد من!نوشته دردالودی که سرنوشت ملیونها جوان بی اینده و غارت شده و سرکوب شده خاورمیانه را این چنین هنرمندانه و زیبا به تصویر کشید ه است. اقای پیامی تندرست و موفق باشید دوست عزیز. با تشکر مجدد از سردبیر محترم زمانه !

  • الف. بامداد

    نمی‌توانم زيبا نباشم… نمی‌توانم زیبا نباشم عشوه‌یی نباشم در تجلیِ جاودانه. چنان زیبایم من که گذرگاهم را بهاری نابخویش آذین می‌کند: در جهانِ پیرامنم هرگز خون عُریانی‌ جان نیست و کبک را هراسناکیِ‌ سُرب از خرام باز نمی‌دارد. چنان زیبایم من که الله‌اکبر وصفی‌ست ناگزیر که از من می‌کنی. زهری بی‌پادزهرم در معرضِ تو. جهان اگر زیباست مجیزِ حضورِ مرا می‌گوید. ــ ابلهامردا عدوی تو نیستم من انکارِ تواَم. ۱۳۶۲

  • عباس مطلق

    سردبیر محترم و اقای جواد هموطن گرامی نوشته اید : بوی مشمز کننده فاشیسم... در تمام سالهای تاریخ هیتلر و بعد از جنگ دوم رهبران سیاسی / اجتماعی صیهونیسم با استفاده از جنایت های یک دیوانه مانند هیتلر قشنگترین و هوشمندانه ترین اتمسفر را دور کره زمین و بروی ملیاردها انسان ٬بوجود اوردند .با تبلیغات وسیع هر انتقادی از رهبران سیاسی / اقتصادی این قوم باید با خشمگین ترین برخورد مقابله شده و ان انتقاد و انتقاد کننده را فاشیزم و راسیسم ٬ جلو دهند.یک سیاست غیر انسانی و غیر اخلاقی. انتقاد از سیاست های دولتهای اسرائیل لزومآ نمیتواند بر ضد یهودیان و مردم اسرائیل تلقی شود.اما میشود. امروز در تمام اروپا و اسکاندیناوی به محض اینکه صحبتی و انتقادی از کشور اسرائیل و سیاست های ضد انسانی دولت شود او را راسیسم و فاشیسم میخوانند.که البته سیاست ضد این تئوری نیز از سالهای ۲۰۱۰ مشغول کار خویش است. در واقع رهبران سیاسی / اقتصادی و اجتماعی اسرائیل بدین شکل راه و امکانات برخورد با روش های ضد انسانی و ضد اخلاقی خویش را نسبت به مردم فلسطین ٬ اینگونه بسته اند. صحنه به زیر بازو گرفتن پدر فلسطینی که فرزندش را از به رگبار بستن سربازان مسلح و وحشی ارتش اسرائیل٬ که عاقبت نیز کودک را کشتند..چند سال قبل از تصاویر ممتاز جهانی شد. هم اکنون میبینیم برخورد سربازان مسلح ارتش اسرائیل را با جوانان سنگ و تیزکمان بدست. رهبران حکومت ایران که نام اسلام را یدک میکشند بسیار وحشیانه تر از انهاست .جنایت موشه دایان و کشتار فلسطینیان .اقای محترم شما معنای / فائقه را ننوشتید ٬ چرا؟ از شاملو شعر نوشتید بنده نه حوصله و نه سواد فهم اشعار او را دارم. ما بتهای زیادی مانند شاملو در دورانهای تاریخی مختلف خود ٬ساخته ایم.تاریخ اریان پور مرحوم کسروی..ادمیت و راوندی ..سراسر از این بت ها موجود است.شاملو در امریکا موسیقی ملی ما را عر عر خر تعبیر و تفسیر کرد..ان سی نفری که در ان سالن نشسته بودند٬برایش دست زدند!! یکی ٬ یک ایرانی غیرتمند و شرافتمند برنخواست که بگوید : اقای محترم شما دیگر چرا؟ از شما انتظار نمیرود چنین ارزیابی و تفسیری از موسیقی ملی ما. مگر فرهنگ و هنر و موسیقی و غیره ملتی / ملتها چکیده تاریخ و دورانهای تلخ و شیرین ان مردم نیست؟ مگر موسیقی ملتی متآثر از شکستها و پیروزی ها و دورانهای سخت و خوش ان ملتها نیست؟ شما چگونه موسیقی ملی ما را و بزرگان موسیقی ملی ما را خر و هنرشان را عر عر تفسیر میکنید؟ برایش کف مرتبی هم زدند اقای جواد! بنده متآسفانه مانند شما بیدار و خوش شانس نبودم وقتی که بت در ایران تقسیم میکردند بتی برای خود دست و پا کنم. اشعار اقای شاملو را نیز نمیفهمم و درک فهم انرا ندارم متاسفانه !.بتی ندارم بنده اشعار مرحوم مشیری را مرحم زخمهایم میدانم و گهگاهی هم حافظ خودمان را . شما به چه دلیلی به بنده تهمت فاشیزم زده اید؟ برایتان توضیح داه ام چند بار که اگر شما در اسرائیل زندگی میکنید ٬چنین برداشتی برایتان پیش نیاید..حرف بنده نه مردم عادی ست ٬بلکه با رهبران سیاسی / اقتصادی کشور شماست.شما مرا و بنده شما را نمیشناسم.تصور نمیکنم هر شخص ثالثی که بدور از تعصب باشد ٬نوشته های بنده را بخواند و ارزیابیش تهمت شما باشد.یعنی بوی فاشیسم از نوشته های من ٬بفهمد و اذعان دارد.بنا براین شما همزاد محترم ما ٬شما نمیتوانید سیاست دولت کشورتان را این جا بکار ببرید. انتقاد از هر دولت و کشوری لزومآ نمیتواند دشمنی با ملتها و مردم ان کشورها باشد.این یک معادله ساده اجتماعی ست که در مدارس دبیرستانی اروپا و اسکاندیناوی درس میدهند.بنا براین راه دیگری را بجوئید

  • جواد

    عزیز من صحبت های شما بخش اعظمش کاملا درست است. (به جز نسبت دادن ناهنجاری های جهان به نوادگان "مش موسی" که بدجوری بوی متعفن فاشیزم می دهد). اما یک اشکال اساسی کار خود ما, مردم ایران, این است که به قول شاملو: "به هنگام, دیده‌ی حیرت نمی‌گشو یم" و کم و بیش اکثر اوقات در غفتلتیم. که ما این غفلت خود را به گردن هیچکس دیگر جز خودمان نمیتوانیم بریزیم. به امید اینکه در این روزها و دوران دوباره تعیین کننده, از اشتباهات گذشته یاد گرفته باشیم و اینبار باز هم در حیرت باقی نمانیم. پس با اجازهء شما و دوستان گرامی کل این شعر شاملو را در اینجا میاورم که شاید بهترین حسن ختام برای این مقاله باشد. ----------------------------- "که زمین از اینگونه حقارت‌بار نمی‌مانْد اگر آدمی به هنگام دیده‌ی حیرت می‌گشود." ----------------- "خطابه‌ی آسان، در اميد" وطن کجاست که آوازِ آشنای تو چنین دور می‌نماید؟ امید کجاست تا خود جهان به قرار بازآید؟ هان، سنجیده باش که نومیدان را معادی مقدر نیست! □ معشوق در ذره‌ذره‌ی جانِ توست که باور داشته‌ای، و رستاخیز در چشم‌اندازِ همیشه‌ی تو به کار است. در زیجِ جُستجو ایستاده‌ی ابدی باش تا سفرِ بی‌انجامِ ستارگان بر تو گذر کند، که زمین از اینگونه حقارت‌بار نمی‌مانْد اگر آدمی به هنگام دیده‌ی حیرت می‌گشود. □ زیستن و ولایتِ والای انسان بر خاک را نماز بردن؛ زیستن و معجزه کردن؛ ورنه میلاد تو جز خاطره‌ی دردی بیهوده چیست، هم از آن دست که مرگت؟ هم از آن دست که عبورِ قطارِ عقیمِ اَسترانِ تو از فاصله‌ی کویری میلاد و مرگت؟ مُعجزه کن مُعجزه کن که مُعجزه تنها دست‌کارِ توست اگر دادگر باشی؛ که در این گُستره گُرگانند مشتاقِ بردریدنِ بی‌دادگرانه‌ی آن که دریدن نمی‌تواند. ــ و دادگری معجزه‌ی نهایی‌ست. و کاش در این جهان مردگان را روزی ویژه بود، تا چون از برابرِ این همه اجساد گذر می‌کنیم تنها دستمالی برابرِ بینی نگیریم: این پُرآزار گندِ جهان نیست تعفنِ بی‌داد است. □ و حضورِ گرانبهای ما هر یک چهره در چهره‌ی جهان (این آیینه‌یی که از بودِ خود آگاه نیست مگر آن دَم که در او درنگرند) ــ تو یا من، آدمی‌یی انسانی هر که خواهد گو باش تنها آگاه از دست‌کارِ عظیمِ نگاهِ خویش ــ تا جهان از این دست بی‌رنگ و غم‌انگیز نماند تا جهان از این دست پلشت و نفرت‌خیز نماند. □ یکی از دریچه‌ی ممنوعِ خانه بر آن تلِّ خشکِ خاک نظر کن: آه، اگر امید می‌داشتی آن خُشکسار کنون اینگونه از باغ و بهار بی‌برگ نبود و آنجا که سکوت به ماتم نشسته مرغی می‌خوانْد. □ نه نومیدْمردم را معادی مقدّر نیست. چاووشیِ‌ امیدانگیزِ توست بی‌گمان که این قافله را به وطن می‌رساند.

  • عباس مطلق

    ضمنآ هموطن گرامی ما ٬ اقا جواد گل.... چه تفاوتیست میان خمینی با هیتلر؟ چخ فرقی ست میان رئیس جمهوری امریکائی که دستور پرتاب دو بمب اتمی را فرمود بروی دو شهر بزرگ ژاپن؟ چه تفاوتی ست میان پینوشه ٬ مگابه رئیس جمهور افریقای جنوبی و ببخشید ٬ ببخشید سگ انگلستان ٬ کفتار پیر استعمار ٬ بقول مرحوم اسد ابادی ؟ میان استالین ٬ سلطان عثمانی در کشتار ارمنیان؟ شما اگر فرصتی یافتید بگردبد در اینتر نت گزارش های ٬ ادوادر ستون و اسانژ را در مورد صاحبان بزرگترین بانکهای جهان و هزاران فراورده های نیازمندی های ملیادرها انسان روی زمین که در دستهای قدرتمند چه شخصیت ها از کدام طایفه ای ست؟ مردمان جهان ٬چه یهودیان و چه مسلمانان و مسیحیان و دیگر اقوام که هیچ گونه نقشی در روزگار تباه امروز انسان و کره زمین ندارند ٬ ما ٬ مردمان عادی همگی انسانیم و با هم برادر.تمام فلسفه هستی و انسان همان شعر سعدی شیراز ماست که : بنب ادم اعضای یکدیگرند..میباشد این رهبران سیاسی / اقتصادی جهان است که تمام این مجموعه را به لجن کشیده اند.از خاورمیانه و مناطق دارای منابع زمینی و سرشار از ثروت ٬ کشتارگاه / قصابخانه ئی بوجود اورده اند. صنعت پنبه ٬لباس ملیاردها انسان ٬ صنعت کشتی سازی ٬ هواپیما ٬ نوشیدنی ٬ لوازم ارایش٬ بنزین ملیاردها اتومبیل های انسانها ٬صنعت گوشت ٬ اسلحه ٬بزرگترین بانکهای جهان ٬ همه و همه را طایفه موسی در دستهای اهنین خود دارند..این اطلاعات را خودتان زحمت بکشید و بجوئید.ببینید بیشترین اقتصاد جهان در دست کدام خانواده های یهودیست و نه مردمان عادی .ما ٬ ایرانیان و یهودیان ٬مردمان عادی دارای روابط بسیار دوستانه و خوبیم.صحبت از سیاست مداران و کارشناسان جهان است که سرنوشت ملیادرها انسان را و کشورها را رقم میزنند.النده را میکشند و پینوشه را بجایش مینشانند..رضا خان میرپنج را میبرند و جایش فرزند بی سواد و بی لیاقتش را مینشانند و سالها تمام مراکز اداری و مهم کشور را در کنترل خود دارند تا ٬که وقتی تاریخ مصرفش تمام شد٬میبرندش و خمینی شیاد را جایش مینشانند..در اقصی نقاط جهان هر خونخوار دزدی را بر قدرت مینشانند و ثروت سرشار کشورها را بغارت میبرند..سال ۲۰۰۹ رئیس ان اس ا سریحآ مقابل دوربین های جهان گفت: ما ٬ ایالات متحده باید کنترل تکامل و پیشرفت تکنیک و صنعت را در دست داشته باشیم تا بتوانیم جهان را زیر کنترل خود داشته باشیم..ببینید چه کشتارگاهی ساخته اند در جهان.ملتها اوراه ٬خاورمیانه قصابخانه..تمام سازمانهای وحشی و جنایت کار را زیر نام ٬ الشباب ٬ القاعده٬ داعش ٬ حزب الله ٬ حماس ٬ و الشعبی و انواع و اقسام این القاب هنرمندانه ساخته اند..از یک مشت قاتل و گدا گشنه و نیازمند ..انسانهائی که برای پول هر جنایتی مرتکب میشوند..اینها را تا دندان مسلح نموده با ملیاردها دلار ..بجان ملتهای خاورمیانه انداخته اند تا منابعشان را غارت کنند..اسلحه بسازند و به همین مردم بدبخت و نا اگه بدهند تا همدیگر را تکه پاره کنند..خودشان ٬خدایان و فرمانروایان جهان در قصرهای خود نظاره گر این فیلم های لذت بخششان باشند... راستش این است که اقای جواد خان شما غده این دل بیمار را باز کردید دستتان درد نکند..ما مردمان عادی جهان هیچ..هیچ نمیدانیم که امروز روی این کره خاکی چه میگذرد و چه روزگاری را تنها یک گروه اقلیتی که مهره های مهم و تصمیم گیرنده گانشان از طایفه محترم مش موسی هستند..تمام اداره کنترل را در دستهای خود دارند.خانواده های ٬ مایر ٬ هستون ٬ اسمیت ٬ هامیلتون ٬ راکفلر ٬ والنبری ٬فیلیپسون ٬ بوش ٬اندرسون و دهها دیگر .اینها جهان را میگردانند و سرنوشت بشریت را در دست دارند....ما و ملیادرها انسان در خواب تشریف داریم اقا جواد گل! اقای سردبیر محترم با مزاحمت ما اگر نساختید..منتشر هم نکردید بنده باز کوچیک شما هستم مهم نیست.مهم اینکه درد دل من خالی شد برای خودم..متشکرم از شما

  • عباس مطلق

    اقای محترم وقتی کسی با تار اهنگ ابو عطا را مینوازد٬ انچه شما میشنوید تفسیری ست از ابو عطا که بدون شک نوازنده به میل خود در ان دخل و تصرف نیز میکند.این تفسیر به هیچ وجه نمیتواند بیان اصل طرح سازنده ان باشد.همینطور شرح وقایع تاریخی و نوشته های مذهبی و غیره ٬ هیچگاه بیان واقعی انچه گذشته است و یا گفته است نمیتواند باشد. لذا تآویل و تفسیر مسئله ئی / رخدادی همیشه مورد بحث و گفتگو در باره درستی انها بوده است.به این دلیل در فلسفه این پرسش مطرح میشود که چه مطالبی باید رعایت گردد تا بتوان بر صداقت تفسیری مطمئن بود؟ انچه شیلر ماخر ٬ دیلتی و به ویژه گادامر در این باره عنوان میکنند به هیچ.جه به معنای : تفسیر مطالب با شرائط علمی امروزه...انچه که شما نوشته اید ٬نیست و نمیتواند باشدو نوشته شما در تظاد با تئوری انطباقی حقیقت است ( تئوری حقیقت ارسطو ٬ هیوم ٬ تارسکی و پوپر) که نظریه انطباق نام دارد.شما تاریخ گذشته را سندیت محض میدانید ٬ به برداشت من اینگونه بحث ها در چنین شکل و فرمی ٬فرستادن پیام ٬بسیار مشکل بوده و سوء تفاهم هائی نیز بوجود میاورند هموطن گرامی.از این که بگذریم شما از نویسنده جبهه ملی نمونه ای مرقوم داشته اید. اینکه برگردیم به گذشته و حکومت های گذشته را گناهگار بشماریم در واقع این نوع تعریف برای توجیه اعمال امروز ماست و نه برای اینده نگری..ریشه این طرز فکر تخریب است به ویژه اینکه جبهه به اصطلاح ملی و در اقلیت ٬ سه بار فرصت اداره کشور را یافت و هر سه بار مفتضحانه مملکت را خراب و سیاست را به لجن کشید.باز گشت به عقب و ندیدن ضعفهای جامعه٬ حسن دیگری را هم دارد و ان اینکه دیگر لازم نیست به خود زحمت بدهیم و اینده را مطرح سازیم چون رژیم هم خیالش راحت است که رقیبی برای طرح های مملکت ندارد که سیستم اداریش را زیر بررسی ٬ علمی / عقلانی به تردید بکشد و ماهیت مدیریتش را عریان سازد. باز از همه اینها که گذشته خلاصه نوشته بنده به شما این بود که چرا نباید بتوانیم با دوستی و مهر و صداقت با یکدیگر رابطه بر قرار کنیم؟ نوشته اخیر شما نیز ..بنده سواد سیکل سابق را دارم .نوشته شما را نمیفهمم سرورم.اسامی بزرگانی را که اشاره کرده اید را نیز ٬نه شنیده ام و نه میشناسم اشان.سوادم همسطح دانش شما نیست قربانت گردم. من یک کارگر نقاش بی سواد و عامی هستم که در منطقه پائین شهر تهران متولد شدم و تربیت یافتم . اگر ..اگر لطفی کردید و خواستید نوشته ئی بغرستید معنای ..فائقه را نیز برای من شرح دهید ممنون خواهم شد. ممنونم از شما که مرا ٬ هموطن گرام خود دانستید ٬بنده لیاقت این را ندارم و خاکسار شما هستم قربان. دوست عزیز..علت همه این گرفتاری های ما این است که ما ایرانیان قرنهاست که دنباله رو هستیم..همه گرفتار یک تصور ایستا ٬ تصور پابرجاایم. ما در یکتا پرستی٬ بت پرستیم این بت میتواند یک حقیقت مذهبی ٬ حقیقتی بلا تردید ٬ یک ایده ٬ اعلیحضرت ٬ سلطان ٬رهبر ٬ فقیه ٬ ایت الله اخوند رضا شاه یا خمینی و هیتلر باشد. برای ما مقام و منزلت اینها دست نخوردنی و ابدی هستند اینها همه فضائل اخلاقی هستند که بر علیه اشان نباید گفت و نوشت.ایا این مقدسات ٬ تصورات ایستا نیستند؟اقای عبدالکریم سروش میفرمایند : ایمان راستین قائم به فردیت و حریت است !!! صرفنظر از بی محتوائی این جمله ٬ ایشان میخواهند تصوری ایستا را به مردم تلقین کننددر واقع بت پرستی مدرن دینی انهم اسلامی.زمانی که امیر عباس انتظام طرح انحلال مجلس خبرگان را تهیه کرد و از همه امضاء گرفت و در هئیت دولت نیز تصویب شد ..در نزد امام ٬ امامش که او مسخ قدرتش شده بود..مانند کریم شیره ای ٬ پس رفت و نتوانست ان حکم را به اخوند بقبولاند!!! این همان بت و تصورات ایستا ست که البته نزد تحصیل کرده گان بیشتر رواج دارد و تآثیر. ما اینده بسیار تاریکی در پیش داریم هموطن گرامی.ببینید در خارج از کشور و داخل ٬هر کدام به رنگی و نوعی ٬همه روشن به اصطلاح فکران و استادان و کانال های مختلف داران و پژوهش گران و تحلیل گران سیاسی ..هیچ یک کوچکترین رابطه خوب و انسانی با هم ندارند..یک اتحاد فرهنگی ندارند هرکدام خر خود میراند و به هیچ خدائی همبنده نیست.همین دو سه پیام بنده و شما که یکدیگر را نمیشناسیم ..دلیل این ادعاست. چرا؟ و چگونه ایرانیانی که یکدیگر را نمیشناسند در عرصه نت اینهمه کینه ورزی با یکدیگر دارند..چرا؟ همه تلاش دارند به یکدیگر زخم بزنند..ناگفته دیگری را هیچ میانگارد و لگد مالش میکند..حقیرش میشمارد ..چرا؟در میان همین نوشته ها و کلمات تا میتوانند به دیگری رخم وارد کنند.اینتر نت و روابط ایرانیان شده است دل خالی کنی...هر کسی مشکلات زندگی و شخصی خود را در همین چهارچوب میخواهد خالی کند بر سر دیگر هموطنانش ..انبوه گزارش ها و بحث ها و نوشته های هموطنان ما را به یکدیگر در همین اینتر نت سایت گویا و انواع کانال ها میتوان دید..همین یک ارتباط بنده با شما ..نمونه اش..هیچ بوئی از محبت ٬ فروتنی ٬ تواضع ٬ مهر و دوستی بین ما ایرانیان نیست..چرا؟ هر دو نوشته بنده به شما اقای محترم نه بر مسائل سیاسی ٬ که در این مورد بوده و هست که چرا قلم شما اینگونه بی مهری ست ؟ ایا او هیچ ..هیچ گام مثبتی ٬ عمل نیک و مثبتی برای این مملکت انجام نداد؟ هم او که بیسواد بود چادر شب را از سر زنان بدر اورد..لباس ننگین اخوندی را ممنوع کرد..راه اهن ساخت ووبه هر حال یک رهبر اگر نقاط ضعف و بدی داشته باشد که طبیعیست دارند..کارهای خوب و ارزنده ای هم برای کشورشان کرده اند.مگر میتوان یکی را یا خوب خوب یا بد بد ارزیابی کرد سرور من؟ ما ایرانیان به یک خانه تکانی اساسی ٬ ریشه ای نیازمندیم و ان درونی ست.ما مردمانی دو رو ٬ خود پسند٬به نرخ روز نان خوردن ٬ حسادت ٬ منفعت پرستی ٬در ذات ما نهادینه شده است.ما سخت بی رحم و نا عادایم..عدالت و انصاف نداریم نسبت به هم. نه میدانیم وطن چیست و نه هموطن کدام است خدا پدرش بیامرزد طالبف را .صدها هزار ایرانی برای یک کیسه برنج و ماهیانه پولی هموطنان خود را به رگبار میبندند..تکه پاره میکنند..ملیون ایرانی بر سفره اخوندها نان میخورند که هموطنان خود را تکه پاره کنند..بقول سهراب سپهری: نسبم شاید به زنی فاحشه در شهر بخارا برسد!! در این ۳۰۰ سال اخیر با انهمه جنگها و تجاوزات از شمال و جنوب و غرب و شرق..کدام سند معتبری ست که بگوید ما ٬ایرانیان نژادمان پاک و اصیل است؟

  • جواد

    جناب "مطلق" این امر که یاداوری حقایق بدیهی تاریخ کشور ایران برای شما "رکیک" و "زشت" به نظر می رسد, بیش از هر چیز نشان دهنده ای حساسیت ها و دغدغه های استبداد طلبانهء شما می باشد تا هر چیز دیگر. برخورد شما یادآور عکس العمل های جماعت حزب اللهی با مردم معترض در ایران است, که هر گاه کسی حقیقت امر در مورد ولایت وقیح را ذکر می کند, محکوم به "اهانت" شده و زندانی می شوند. در حقیقت امر هیچ فرق گوهری بین جماعت های حزب اللهی و شاه اللهی وجود ندارد, و هر دوی آنها دو روی یک سکهء ارتجاع و تحجر در ایران بوده, هستند و خواهند بود. شما بیش از هشت پاراگراف جوابیه اینجا نوشته اید, اما یک کلام نیز در رد حقایقی که در مورد "آدولف رضا خان" اشاره شده ذکر نکرده اید. شاید بد نباشد که باری دیگر این حقایق تاریخی ذکر شوند, و از شما از صمیم قلب تقاضا می شود که هر بخشی از آنها را اشتباه میدانید اشاره فرمایید تا ما نیز با حقایق بهتر آشنا شویم. ۱- سید ضیا که از عناصر و جاسوس های شناخته شدهء استعمار انگلیس در ایران بود, در خاطرات خویش در مورد کودتا علیه سلسلهء قاجار اشاره دارد به ترسیدن رضا میر پنج سوادکوهی از شلیک شدن چند گلوله, و ناچاری سید ضیا از هول دادن وی به درون عمارت قصر, برای پیش بردن امر کودتا. همکاری نزدیک رضا میر پنج سوادکوهی با چنین چهرهء شناخته شده ای استعمار انگلیس برای هر انسان منطقی به مصداق آن است که رضا میر پنج سواد کوهی نیز از اول کار کسی نبود جز جیره خوار و عنصر استعمار انگلیس. بر خلاف ادعای شما. ۲- در کتاب "گذشته چراغ راه آینده" (از انتشارات جبههء ملی ایران) عملیات فاشیستهای آلمانی در ایران (قبل از جنگ دوم جهانی) به دقت گزارش شده است و اینکه چگونه "آدولف رضا خان" به فکر عوض کردن ارباب خود افتاده بود, و این تصمیم در تعویض ارباب دلیل برکناری او از سوی انگلیس شد و نه "استقلال" او, چنانکه شما به نادرستی ذکر می کنید. محکومیت "آدولف رضا خان" اما به منابع تاریخی محدود نیست و فرهیخته گان ادبی ما در ادبیات معاصرمان نیز مثالهای بسیاری به جا گذاشته اند. یکی از اولین نمونه ها شعر معروف از میرزادهء عشقی در محکومیت مجلس چهارم می باشد که ذکر می کند: "پدر ملت ایران اگر این بی پدر است به چنین ملت و گور پدرش باید ر.د" از میرزادهء عشقی به ما نزدیکتر, زنده یاد اسلام کاظمیه در کتاب "قصه های کوچه دلبخواه" حکایت می کند که چگونه مردم تهران پس از بیرون رفتن "آدولف رضا خان" از ایران دَم می داده اند که: "شاه دیوث گروخته. ایرانو به روس فروخته!" الف. بامداد, مطرح ترین چهرهء فرهنگی, هنری نیم قرن اخیر کشور, نیز در شعر "قصیده ای برای انسان بهمن" قاتل دکتر ارانی, "آدولف رضا خان" را با زبان خاص و فخیم شاعرانهء خویش توصیف کرده است. از تمامی این منابع تاریخی, ادبی, فرهنگی به کنار, طنز تلخ و تاریک خود تاریخ است, که شاید بهترین اجر و پاداش جنایات و تبهکاری های "آدولف رضا خان" باشد. و آن این حقیقت است که وی تا به حال سه بار و در دفعات مختلف گور به گور شده است. از همهء اینها جالبتر شباهت نام شما با نام نویسندهء آن نامه ای کذایی "ایران و استعمار سرخ و سیاه" در اطلاعات (احمد رشیدی مطلق) است, که به نوعی آغازگر معروفیت, نامدار شدن و مطرح کردن آیت شیطان خمینی بود. هموطن گرامی, رفقای دوران جوانی و دانشگاه می گفتند: "فاشیستها گاو به دنیا آمده اما گوساله از این دنیا میروند!" که به نظر می رسد حقیقتی ابدی در این قضاوت نهفته باشد. با احترامات فائقه

  • عباس مطلق

    با پوزش از مزاحمت مجددم از سر دبیر محترم ...ببخشید سردبیر محترم ضمنآ هموطن گرامی ٬ اقای جواد ٬در پایان پرسیدیدکه توضیح بدهم برایتان که چرا مقاله را مفید میدانم؟ دوست گرامی ..زمانی دو انسان در شرائطی دوستانه با ارامش و اعتماد میتوانند با یکدیگر به بحث بنشینند که احساس و رابطه ئی محبت امیز میانشان برقرار باشد. هموطن محترم ما..شخصی که نمونه هائی از اثار نویسنده گان خارجی را که شما اشاره کرده اید ..چنانچه ان فرد چنین اثاری را مطالعه کرده باشد ٬معادلات طبیعی و بیولوژیکی میگوید که ان انسان / شخص / فرد دارای خصائل اخلاقی و والای انسانی ٬حداقل به درجه ئی خواهد رسید که ابدآ..ابدآ چنین فرم و شکل پیام و نوشته ئی مناسبتی با ان مغز و دانسته ها و شخصیت ذاتی ان فرد..ندارد و نمیتواند داشته باشد..متوجه میشوید دوست محترم ما؟ کلآ پیام شما و نوشته شما نشان میدهد که اثار نویسندگان غیر ایرانی را به زبانهای غیر فارسی مطالعه نموده اید و بسیار دانش وسیعی دارید...در حالیکه چنان شخصیتی محال است کلماتی رکیک و زشتی را که در پیام شماست..استفاده کند.زیرا دانش وسیع اخلاق را به تکامل میرساند و اخلاق انسان را به تمدن والای انسانی.اینها قوانین نوشته شده فیلسوفان باستان است..در حالیکه نوشته شما پر از تناقض است. هموطن گرامی پدران ما میگفتند : ادم گوساله بدنیا نمیاید که ...گاو از دنیا برود ٬ بچه جان...تربیت و اخلاق ٬ تواضح و احترام اینها خصائلیست که ادمیزاده را ادم بار میاورد...ما که هنوز در راه ادم شدن هستیم ..امیدورایم همه از ما زودتر بدسند!!

  • عباس مطلق

    اقائی بنام : جواد در مقابل نوشته بنده و مخاطب به بنده نوشته ئی فرستاده اند.که من امروز دیدم. اقای محترم ٬ هموطن گرامی ٬ما ادعا میکنیم مردمانی با فرهنگی کهن و تاریخی پر افتخار هستیم ٬بله؟ بنده نظرم را نوشته ام نه مخاطب به شما و نه شخص دیگری.اما نوشته شما خطاب به بنده سراسر با تمسخر ٬ کینه ورزی و تعنه و توشه همراه است چرا هموطن عزیز..چرا؟ ایا محترمانه تر و مودبانه تر از این ٬نمیتوانستید بنویسید؟ ایا با این طریق باید هموطنان دیگر را اگاه نمود و راهنمائی کرد؟ ایا این طریقه که از محبت ٬ هموطن دوستی / همنوع دوستی ٬تواضع ٬ فروتنی و محبت بدور است میتواند دیگرانی چون من را اموزش دهد و راهنمائی کند؟ چرا ؟ اصولآ چرا اینهمه کینه ورزی برای چیست؟ مگر شما بنده را میشناسید اقای محترم؟ شما درون ملتهبی دارید.. از نوشته شما پیداست که با محبت و عشق و دوستی و مهربانی ٬بسیار دورید و نا اشنا...شما به بنده توصیه ئی کردید..ممنونم از شما ..چشم ..چشم من نیز توصیه ای بشما میکنم اگر اجازه بدهید و ان اینکه اشعار ان ازاد مرد مهربان ٬ مشیری را اگر فرصتی امد بخوانید .اشعارش مرحم زخم های امروز ما ایرانیان است. ضمنآ جالب است که در پایان نوشته نا مهر تان نوشته اید : با احرامات فائقه !!!!!! صحبت ذات این است ..دو روئی ٬ ادعا ٬ به نرخ روز نان خوردن ٬ به قول مرحوم طالبوف : ایرانیان نه میدانند وطن چیست و نه ..هموطن کدام است...منفعت پرست..اما متظاهری و دو روئی مانند این نوشته شما که در پایان : احترامات فائقه..باور نکردنی ست ..اینهمه تظاهر..اینهمه صحنه پردازی؟؟!! امیدوارم دل و زبانتان محبت امیز تر از اینها بشود.

  • منوچهر

    دوست عزیز جناب آقای "man" مثل اینکه اینجا سوء تفاهمی رخ داده است. دوستی که کامنت شما برایش "خیلی خنده دار" بود, نویسندهء کامنت سوم و نامش آقای حسن است. این حقیر کامنت دوم را نوشته ام و اتفاقا با نظرات شما موافقم و هیچ به نظرم "خنده دار" نیست. اینجانب آنقدر با نظرات شما موافقم که فکر کنم بد نیست جمع بندی شما باری دگر تکرار شود. "امروز حاصل ، کارهای دیروزمان می‌باشد. و آنچه امروز انجام دهیم، فردا نتیجه خواهیم گرفت. سر خود را در برف (چاله) کردن، فقط جا ماندن از امروز است. انسان‌های شریفی مثل، نسرین ستوده، محمد نوریزاد، سپیده قلیان، اسماییل بخشی، فرزاد ها و هزارن مبارز راه آزادی و حقوق انسانی‌، این‌ها شاهدان زنده برای ما هستند، که بدست آوردن آزادی و برابری اجتماعی کار ساده یی نیست، باید امید داشت و ادامه داد،ما نباید در چاله باشیم ، بلکه این دیو استبداد را در چاه بیندزیم و سنگی‌ به بلندای تاریخ پر درد انسانی‌ بر روی این چاه استبداد قرار دهیم، که دیگر این دیو نتواند از آن بیرون بیاید. ما چاره یی جز امید داشتن نداریم! امید سرمایه ماست!"

  • حسنم، نه منوچهر

    بر اساس قانون جهانی کار، و آمار داخلی کشور، ایران پایین ترین نرخ دستمزدها را در سراسر جهان دارد. این خبر همین امروز در جراید منتشر شد. این برای کشوری که حتی سنجاق قفلی را از چین (با ارز خارجی) وارد می‌کند به معنی فاجعه است. بعضی از مفاهیم علمی که از آن به نرخ متوسط سرانه و نرخ تولید خالص و درآمد سرانه مردم را اگر با نرخ ارزهای خارجی مقایسه کنیم به نتایج بسیار وحشتناکی می‌رسیم. بهمین دلیل بود که دوستان تحصیل کرده و فهیم من، شاید از درد ناآگاهی مردم ایران، با خنده‌ای به تلخی یک دنیا، اینگونه واکنش نشان دادند. مقاله فوق گوشه کوچکی از مشکلات عظیم ایران را به تصویر کشید. هیچ امیدی به جمهوری اسلامی نیست. این حکومت فقط به فکر بقاء خودش است. و برایش ایران و ایرانی کوچکترین ارزشی ندارد. مردم باید اینها را بدانند، باید بدانند که ثروتمندتر از دو سوم مردم دنیا نیستند، باید بدانند که با حقوقی که می‌گیرند جز فقیرترین مردم دنیا هستند، حتی از پاکستان و افغانستان هم واحد پولی ما بی ارزش تر است. سرمان را زیر لحاف ملا نکنیم بهتر است!!

  • man

    دوست گرامی‌ منوچهر! خوشحال شدم ، که نوشته من باعث خندیدن شما و دوستنتان شد!، راستش من هم کمی‌ راجع به کشور‌های دیگر و زندگی‌ مردم دنیا اشنا هستم، و به خوبی می‌‌دانم که کشور‌های صنعتی و مدرن دنیا به اندازه انگشتان دست‌های یک نفر می‌‌باشند، که در این کشور‌ها ، حقوق بشر، آزادی مذهبی‌، فرهنگی‌، اجتماعی و سیاسی، و همینطور بودن یک کمک‌های اقتصادی برای کسانی‌ که کار و درامد ندارند، داشتن بیمه درمانی تقریبا برای همه، این چیز‌های است که فقط در این معدود کشور‌ها وجود دارند! در مقابل این ها، ما قرار داریم که خیلی بیشتر از ۲/۳ مردم دنیا هستیم، بطور مثال: پاکستان، افغانستان، سوریه. عراق، یمن، سریلانکا، هند، فیلیپین، تمام کشور های افریقای، ۲/۳ کشورهای آمریکا لاتین و شاید بیشتر! به نظر شما ما بیشتر از ۲/۳ نیستیم؟ من می‌‌خواهم بگویم، که ما درد مشترک داریم، و بدوم مبارزه به هیچ دستاوردی نمیرسیم! این که خود را در چاله و چاه ببینیم ، کاری از پیش نمی‌‌رود، بنابر این مثل ماهی‌ سیاه کوچولو ، اگر چیز دیگری می‌‌خواهیم، باید راه دریا را در پیش بگیریم، اینگونه است، کسی‌ که بیشتر میخواهد، باید بیشتر هم زحمت بکشد، ما دچار یک حکومت مذهبی‌ قرون وستایی هستیم، ولی‌ مگر اینها از آسمان برای ما فرستاده شده ا‌ند، انوقت که " یکی‌ می‌‌آید، یکی‌ می‌‌آید، یکی‌ که مثل هیچکس نیست " میگفتیم، باید فکر این روز‌هایمان را هم میکردیم، امروز حاصل ، کارهای دیروزمان می‌باشد. و آنچه امروز انجام دهیم، فردا نتیجه خواهیم گرفت. سر خود را در برف (چاله) کردن، فقط جا ماندن از امروز است. انسان‌های شریفی مثل، نسرین ستوده، محمد نوریزاد، سپیده قلیان، اسماییل بخشی، فرزاد ها و هزارن مبارز راه آزادی و حقوق انسانی‌ ، این‌ها شاهدان زنده برای ما هستند، که بدست آوردن آزادی و برابری اجتماعی کار ساده یی نیست، باید امید داشت و ادامه داد،ما نباید در چاله باشیم ، بلکه این دیو استبداد را در چاه بیندزیم و سنگی‌ به بلندای تاریخ پر درد انسانی‌ بر روی این چاه استبداد قرار دهیم، که دیگر این دیو نتواند از آن بیرون بیاید. ما چاره یی جز امید داشتن نداریم! امید سرمایه ماست! در اخر، من به شما دوست گرامی‌ پیشنهاد می‌‌کنم، که شاهنامه را بخونید، در این افسانها زندگی امروز را خواهید دید.

  • جواد

    آقای مطلق, مطمئن نیستم که شما تاریخ ایران را در کجا مطالعه کرده اید, اما مطمئن هستم که قسمتهای اساسی تاریخ کشورمان را مطلقا اشتباه به شما یا داده اند. "آدولف رضا خان" از روز اول نوکر و جیره خوار انگلیس بود و روباه پیر استعمار رضا قزاق سوادکوهی را با کمک سید ضیا آرام آرام به جلو راند. نگاهی کنید به خاطرات سید ضیا از شب کودتا که رضا قزاق با صدای شنیدن شلیک چند تا گلوله چنان ترسیده بود که می خواست محل را ترک کند که سید ضیا مجبور می شود او را از در عمارت به داخل قصر هول بدهد, که کودتا را نیمه کاره نگذارند. فقط بعد از اینکه "آدولف رضا خان" تصمیم گرفت ارباب عوض کند و به سمت هیتلر گرایش پیدا کرد, انگلیسی ها زیر آبش را زدند؛ برای جزئیات این جریان نیز رجوع کنید به کتاب "گذشته چراغ راه آینده" از انتشارات جبههء ملی ایران. سیاست تقویت اسلام در خاورمیانه از دههء ۸۰ میلادی از اسرائیل شروع نشد و بلکه خاستگاه آن از لندن و واشنگتن (در عکس العمل به "انقلاب کبیر اکتبر" در روسیه) آغاز شد. که پس از جنگ جهانی دوم به اوج خود رسید و لقب "جنگ سرد" را گرفت. یکی از پی آمدهای این فرایند "جنگ سرد" کودتای انگلیسی/آخوندی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ علیه دولت قانونی و دمکراتیک دکتر مصدق بود که پس از کودتا شاه با کاشانی روبوسی کرد و ... انفجار ۱۳۵۷ مسلما متأثر از عوامل خارجی (کنفرانس گوادلوپ,..) نیز بود, اما عنصرهای تعیین کننده آن به دست خود ما و بسیار داخلی بود. پس از گذشتن ۴۱ سال از این واقعه تنها دو نفر در کل کشور ایران می دانند که دقیقا در ایران از ۱۳۵۵ تا ۱۳۵۷ چه گذشت. نفر اول آقای محمد قائد است که اشاره دارد به درگیری دو اردوگاه و دو کمپ متفاوت در سرنگونی شاه (کتاب "خاطرات روزنامهء آیندگان")؛ و نفر دوم سردبیر این سایت است که از این پدیده به عنوان "انقلاب دو بنی" اشاره می کند. برای گزارش دقیق و روز به روز وقایع ایران از ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ رجوع کنید به ضمیمهء نشریهء "سامان نو" شمارهء ۸, به همت زنده یاد بهزاد کاظمی. از این مقولات تاریخی گذشته و به کنار, این صحبت ها در مورد "ذات" ایرانی گفتاری بی نهایت بی اساس و پرت و پوچ است. هیچ عنصر ذاتی در حیات انسان وجود ندارد. انسان امروز شکل تکامل یافتهء میمون هایی است که ۳۰, ۴۰ هزار سال پیش در جنگل بودند و با سنگ حیوانات و همدیگر را می کشتند. والی اکنون با تکامل یافتن تمدن انسانی با بمبهای اتمی و شیمایی همدیگر را می کشند. که البته چنان در کشتن طبیعت و کرهء زمین (بیش از حد) پیشروی کرده اند که احتمال خیلی زیادی هست که بحران محیط زیست جهانی یکسره حساب کل نژاد بشر را برسد. انسان ایرانی نیز مانند دیگر انسانها متأثر از محیط زیست و ساختارهای اجتماعی آن می باشند. رجوع شود به آثار جامعه شناس فقید فرانسوی پیر بوردیو و مبحث های Habitus (محیط زیست) و Fields of Relations (حیطه های رابطه ها). نکته آخر اینکه؛ این تعارف بازی های مرسوم ایرانی مشکلی را حل نخواهد کرد و کار به جایی نمی برد. خوهش من از شما این است که اگر امکانش بود و فرصتی پیش آمد برای ما توضیح دهید که: "...بنده به سهم خود ممنونم از مقاله مفید و خوب شما." بابت مقاله ای که در عمل چیزی نیست جز تبلیغ ترس و وحشت از یک سری ببرهای کاغذی, بی سر و پا, یعنی چه؟! درست زمانی که مردم ایران در دو سال گذشته بالاترین و بزرگترین دلاوری ها و از خود گذشتگی ها را از خود نشان داده اند, یک دوستی پیدا شده (و به قول صادق هدایت) چس ناله از اینکه دو تا سرباز مسلح در خیابان دیده و خود را به کلی باخته. چه جنبه ای از این برای شما "مفید" و "خوب" به نظر می رسد؟!؟!؟ با احترامات فائقه

  • عباس مطلق

    هم میهنان گرامی نویسندگان و پژوهش گرانی که تا کنون در مورد تحولات سال ۵۷ گزارش های متعددی نوشته اند ٬نکته جال توجه این جاست که همگان ٬ همیشه در تمام گزارش ه از ان تحولات ٬ انقلاب ایرانیان / انقلاب شکوهمند / انقلاب شکوهمند اسلامی و این قبیل ٬استفاده کرده اند.کلی گوئي.اما من در گزارش یا مقاله ای تاکنون بر نخورده ام که نیمه دوم سال ۵۷ را ٬شبها و روزها ٬تجمعات و اعتراضات و راه پیمائی های مردم را چه تصویری و چه بدون تصواویر..نوشته و منتشر کرده باشند..من برنخوردم چرا؟ بیاد دارم در بهبه اعتراضات انبوه مردم در پیاده روها ایستاده و بهت زده نگاه میکردند در حالیکه دسته جات و گروه های مردم مرتب و منظم با چند شخصیت استثنائی در جلوی جمعیت ٬حرکت میکردند.پدرم میگفت : / من ۶۷ سال سنم میگذرد..باری میگفت: بابا جان اینها رو انگلیس میاره اخوندها رو همیشه انگلیسا سیر کردن .اگر اینها بیان رو کار دمار از روزگار ایران و ایرانی در میارند...ما امروز مملکتی ویران و در راه تجزیه ٬شاید ..احتمالآ..مردمش تباه و سیه روز..داریم. مرحوم رضا خان میرپنج وقتی زیر بار نوکری انگلیس نرفت و اینها دیدند که ان مرحوم مردیست وطن پرست و ایرانی دوست و تنها به ارزوی سعادت و ترقی ایران است..او را بردند.دقیقآ تاریخ و حوادث انزمان کوتاه بر ما روشن نیست..حقایق روشن نیست منظورم است..پسر ۲۱ ساله اش را شاه کردند..پادشاه !! محمد رضا ئی که هیچگونه دانش سیاسی / اقتصادی / تاریخی /فرهنگی ..هیچ نداشت..انگلیسی ها تمام خصائل و نقطه ضعف ها و حساسیتها و تعصبات ما ایرانیانرا بخوبی میدانستند. اگر من و شما جای انها بودیم ایا زمان نشاندن محمد رضای جوان ٬ایا تمام مراکز مهمی را که بستگی تام با غارت و حفظ و ثبات منافع ما بود را در اختیار نمیگرفیتم ؟ جواب اری ست. سیاست مداران انها میدانستند که ما ٬ایرانیان نقطه ضعف های مالی و مقام پرستی و منفعت طلبی مان بسیار قابل استفاده است . سیاست مداران قدرتهای دو کشور امریکا و انگلیس ..از همین قشر خود فروش و وطن فروش ٬بهره ها بردند و مراکز مهم دولتی را که سازمان اطلاعات و وزارت کشور..رکن دو ارتش..امور خارجه و فرهنگ و اموزش باشد را ..تمام و کمال در اختیار گرفتند . حدس میتوان زد در این ۲۵ ساله چگونه کار کردند و عوامل خود را اماده برای روز مبادا و خود پسندی و غرور محمد رضا را روزانه خبر دار میشدند..وقتی در یک میهمانی خصوصی گفته بود ..قرار نیست ما همه سالها به این چشم سبزها باج بدهیم که..صحنه پردازی های نیمه دوم ۵۷ در تاریخ کشورها و خصوصآ استعمار ٬بی نظیر و یکی از نادر حوادث قرنها بشمار امده است.که چگونه ملتی درست به ساز قدرتهای غربی رقصیدند و خود ٬خویشتن را به چاه انداختند! انقلاب ملت ایران..انقلاب شکوهمند ایرانیان..انقلاب شکوهمند اسلامی..همه این القاب را انزمان بی بی سی مرتبآ فریاد میزد..هیچ اشاره ای در هیچ گزارشی نشده است که گروه کثیری که در پیاده روها مملو از جمعتی نیز بود..ایستاده بودند ایا انها هم موافق ان دگرگونی و تغیر نظام سیاسی ایرانی بودند؟ سوال این است که چرا وقایع نیمه دوم سال ۵۷ دقیق و شمرده گزارش نشده و تعریف نشده است؟ چه هدف و سیاستی در پشت این عمل بود تا امروز هم که شکافته نباید بشود که ان روزها و شبها چگونه در تهران گذشت؟

  • عباس مطلق

    با عرض پوزش..هموطن گرامی اقای پیامی بنده به سهم خود ممنونم از مقاله مفید و خوب شما .

  • عباس مطلق

    مشکلات و گرفتاری هائی که در این ۴۰ ساله برای ایران و ایرانیان بوجود امده است ٬ در ۴۰۰ سال اخیر تاریخ ما ٬بی سابقه میباشد.از مسئله فقر ٬ بیسوادی ٬نشر خرافات و تعصبات دینی ٬ سرکوب سیاسی٬ عدم ازادی ٬دزدی و کلاهبرداری در سطح حاکمان ایران ٬ فحشاء و رشوه خواری ..گرفته تا نظریه های دینی و ایدئولوژیکی باورهای مذهبی مردم..همه و همه متزلزل و ویران شده است ناسزاها و توهینهائی که مردم به امامان و حاکمان و روحانیت میدهند هرگز چنین بی پرده و عمیق نبوده است.حکومت دینی خود به ویرانی اعتقادات مردم و دین اسلام نشسته است به تماشا. پیداست که همه مردم ایران ( بجز خودی ها و سربازان انتقال خون مردم به رگ و پی خونخواران ) با این رژیم دشمنی دارند و از هر قشر و گروهی که این رژیم را روی سرشان میگذارند و حلوا حلوا میکنند و از این نظام اسلامی تبهکار زیر هر علم و کتلی سینه میزنند..متنفر و بیزارند.تکامل تاریخ و ذرات هستی را هیچ نیرو و قدرتی نمیتواند جلو گیری نماید.این رژیم از نقطه ای شروع و به نقطه ئی هم پایان میپذیرد این قانون طبیعت است..برای پاک کردن سرزمینی مانند ایران که در ۱۵ قرن گذشته دینی غیر بدان شکل بر مردمانش ٬ چیره گشته است..و در این مدت تمام فرهنگ و نژاد و جوهر و ذات ایرانیان را دگرگون ساخته است...بجز پاک کردن تمام این اثار از خاک این سرزمین و ذات مردمانش..راهی دیگر نیست ومیسر هم نخواهد بود . جوهر ما ایرانیان فاسد و زخمین است.ایرانیان به قول مرحوم کسروی که ۷۰ سال پیش هشدار داده بود در باره بقدرت نشستن ملایان مفت خور..در این ۴۰ ساله مردم ایران دین اسلام و نمایندگانش را دیدند و شناختند و با خون و پوست و استخوان خویش٬لممسش کردند.سالها قبل نویسنده ئی نوشت: روزی ایرانیان در اینده از خمینی تشکر خواهند کرد که امد و درب این دیگ متعفن و زهراگین را بلند کرد و باز کرد و به ایرانیان روشن نشانش داد !! و درست هم نوشت.ایرانیان هیچ راهی ندارند جز پاک کردن تمام اثار اسلامی از خاک این سرزمین.از مسجد و مقبره هزار من طلا ساخته شده گرفته تا امام زاده های قلابی این ۴۰ سال..برای رسیدن به پاکی و تمیزی..باید خانه را نخست پاکیزه کرد .ما در راهی هستیم که نسل جوان و نسل بعد از کودتای اخوندی / انگلیسی ۵۷ با رگ و پوستش اسلام را حس کرد و دید و فهمید که چیست و راه چاره کدام است؟ ایرانیان بدان سو در حرکت اند..ایران رقم زن اینده خاورمیانه است.درست بدین دلیل هم شاید باشد که کارشناسان غرب و سیاست مداران صیهونیسم ( کمپانی های بزرگ نفتی و بانک بین المللی ) امروز پا در گل مانده اند.تمام نسل جوان چهار کشور اسلامی : لبنان / عراق / ایران / مصر بیدار شده و خشمگین اند.صنعت و پیشرفت تکنیک / هنر / موسیقی و غیره را جهان به طایفه یهودیان مدیون است...تمام دانشمندان و متخصصان معمولا از این طایفه میباشند..مردمانی هوشمند و زیرک و سخت مقتصد...اما در مورد ایران و تعویض قدرت سیاسی ایران در سال ۵۷ / ۷۹ میلادی امروز فهمیده اند که اشتباه بزرگی بود..سال ۱۹۸۲ در سمینار بزرگ تل اویو پایتخت اسرائیل تمام کارنشاسان نشستند و تصمیم گرفتند که چگونه اسلام را در ایران تثبیت و حفظ کنند...اما امروز در گل مانده اند که چه کنند ؟ اینده خاورمیانه و مشکل بزرگ انرژی که درصد بزرگی از این قاره تولید میشود..در چگونگی کشور ما ایران ٬گره خورده و بستگی تام دارد. تمام هستی و حیثیت جهانی ٬فرهنگ و اخلاق ٬تمام معتدقدات مذهبی ما را در این ۴۰ ساله به لجن کشیدند.مردم ایران را به ۴۰۰ سال پیش و زمان شاه عباس صفووی منتقل کردند.به خیال اینکه نفت را ببرند...برده اند.امروز ایران از هر چهار گوشه اش چاپیده و غارت میشود.روسیه / چین / کفتار پیر استعمار ..انگلیس / ایالات متحده..هر گوشه این سرزمین را قدرتی خارجی مانند گرگ های وحشی دارند پاره پاره میکنند اینها از صدقه سری کارشناسان و رهبران سیاسی / اقتصادی و نمایندنگان کمپانی های بزرگ نفتی ست که محمد رضای نادان و بی لیاقت سال ۵۲ انها را تهدید کرد به تمدید نکردن قرار دادهای نفتی...امروز مردم یران / بیش از ۷۰ ملیون ایران و خانه امان در گرو یک طایفه دینی / اسلامی دزد و تبهکار است که مورد پشتیبانی دولتهای اروپائی و غربی ست...ما ایرانیان و نسل جوان راهی ندارند جز بدر اوردن خانه از چنگال کفتاران و گرگها! بهای ازادی سرو جان است که تا نپردازی ٬بدان دست نخواهی یافت این قانون طبیعت است.

  • حسن

    داشتم کامنت دوستی که با نام "من" نوشته بود را با صدای بلند در جمع دوستان می‌خواندم! به آنجا رسیدم که نوشته بود " دو سوم و شاید بیشتر مردم دنیا در شرایطی مثل ما زندگی می کنند و ..." که ناگهان جمع کوچک ما از شدت خنده منفجر شد!! این دوست ما یا در ایران زندگی نمی کند یا خبری از آن "دو سوم" یا بیشتر مردم دنیا ندارد!!! کشور ما در قرن 21 دچار استبدادی قرون وسطایی شده است، که در حال بلعیدن هرآنچه که در دم دستش است. از آب و خاک و انسان و نفت و حیوان گرفته، تا آینده 85 میلیون انسان. اما باید اذعان کرد که این استبداد و حرامیان در رأس آن، قوام نمی یافتند اگر ما مردم ایران بهم رحم می کردیم. اگر به هم رحم کنیم، هیچ لقمه به حرامی توان ظلم به ما را نخواهد داشت.

  • منوچهر

    با تشکر از "رادیو زمانه" برای چاپ این مقاله در این سایت, و یادآوری دردناک اینکه ما در ایران با چه گستره ای متناقص و عجیب غریبی از احساسات و برخوردهای سیاسی مواجه هستیم. امروز در سایت مقاله ای منتشر شد در مورد همبستگی زندانیان سیاسی زن, و اینکه چگونه این هموطنان دربند, حتی از پشت میله های زندان نیز دست از مبارزه نکشیده اند و کماکان به پیکار خود با استبداد ادامه می دهند. و اینجا, در این مقاله, ما روایتی داریم از عزیزی که "آینده" را چیزی جز "چاهی بزرگ" نمی بیند. پس از خواندن مقاله به نظرم رسید که (و واقعا قصدم توهین و حالگیری نیست) زندگی عزیزانی که اینجور به مسائل برخورد می کنند کلا چیزی جز "چاه بزرگی" نیست. جالب اینجاست که برای این دوست ما گذشته "نوستالژیک" است. من یکی که موندم کجای این گذشته میتواند انقدر جالب و "نوستالژیک" باشد؛ هشت سال جنگ؟ دوران طلایی امام؟ کشتار زندانیان سیاسی در دههء شصت؟ قتلهای زنجیره ای؟... بعضی قسمتهای مقاله برایم تکان دهنده بود؛ "این روزها وقتی دور هم می‌نشینیم و با هم حرف می‌زنیم تازه می‌فهمیم چه آدم‌های بی‌آینده‌ای شده‌ایم. سیر اتفاقات چندماه اخیر، بی‌ثباتی اقتصادی و نزدیک شدن خط فقر، و این ضربه‌ی مهلک اخیر، این که یک هفته، هر روز صبح که چشمت را باز می‌کردی با خبر هولناک تازه‌ای مواجه می‌شدی، سوی چشممان را کم کرده، باعث شده دوقدم دورتر را نتوانیم ببینیم." عزیزم ملت ایران, کشور ایران, چهل سال است بی آینده شده است. شما تازه گوشی آمده دستتان؟ فقط به خاطر داشته باشید که درست زمانی که شما ترس سر تا پایتان را گرفته بود, در همان تهران, در دانشگاهای شهر, زمانی که دانشجویان داخل دانشگاه در محاصرهء بسیج و سپاه و انواع و اقسام نیروهای امنیتی بودند, شعار و مطالبه اشان این بود که: نه رفراندوم, نه اصلاح اعتصاب, انقلاب" عزیز جان مطمئن باش تا زمانی که شما تهدیدات و اقدامات ارعابی دشمن را درونی کرده اید, و کوچکترین ارعابی مانند دیدن سربازان مسلح در خیابان احساسی به جز ترس و وحشت برایتان نمی آورد, راه به هیچ جا غیر از گوشهء اتاق و خانه تان, برای قایم شدن, نخواهید برد. یه مقدار شعاری شاید به نظر بیاد, اما حقیقت محض است, که من و شما و همهء ما باید آن زندانیان سیاسی زن را سرمشق خود قرار بدهیم و در پیکار با استبداد لحظه ای درنگ نورزیم. با معذرت از پر حرفی مخلص شما منوچهر

  • man

    فقط این را می‌‌دانم که " زیبا تر از جهان امید ‌ای دوست جهانی‌ نیست، هر عرصه را بهار و خزانی هست، عرصه امید را خزانی نیست" اینطور که شما همه چیز را توصیف کردید، پس باید منتظر "امام زمان " شد ، تا کارهای مان را به سلامتی‌ درست کند!! اگر نگاهی‌ به اکثر کشور‌ها و مردم دنیا بیندازید ، خواهید دید که ۲/۳ و شاید بیشتر مردم دنیا در شرایطی مثل ما زندگی‌ میکنند، ولی‌ هنر زیستن این را به ما می‌‌اموزد، که ما هستیم آنکه می‌‌افریند و فردا را می‌‌سازد! فقط همین!