ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

حامد اسماعیلیون:شهرداری وسایل باقی‌مانده مسافران هواپیمای اوکراینی را برای «عادی‌سازی صحنه جنایت»، سوزانده است

حامد اسماعیلیون، در صفحه فیسبوکش نوشت: جمهوری اسلامی صحنه یک جنایت را تبدیل به باغ، بوستان یا استیجِ کارناوالی مبتذل می‌کند.

حامد اسماعیلیون، نویسنده و پزشک ایرانی که همسر و دختر خردسالش را در سانحه شلیک پدافند هوایی سپاه پاسداران به هواپیمای مسافربری اوکراینی از دست داد، در صفحه فیسبوک خود نوشت: وسایل باقی مانده از سرنشینان پرواز ۷۵۲ و آثار برجا مانده از آن‌ها در محل سرنگونی این هواپیما توسط ماموران شهرداری سوزانده شده‌اند.

حامد اسماعیلیون، نویسنده و پزشک ایرانی‌تبار مقیم کانادا، همسرش پریسا اقبالیان و فرزند ۹ ساله‌شان ری‌را - پریسا اقبالیان و ری‌را اسماعیلیون از سرنشینان هواپیمای اوکراینی بودند که توسط موشک‌های پدافند هوایی سپاه پاسداران کشته شدند.

حامد اسماعیلیون در یادداشتی که روز شنبه دوم فروردین منتشر شد، از تلاش برای «عادی‌سازی» در محل سقوط هواپیمای اوکراینی خبر داد و نوشت :

«هفتاد و سه روز بعد از جنایت سپاه در آسمان تهران در شاهدشهر، محل افتادن هواپیما، همه‌چیز عادی شده است. زمین منطقه جای بیل بولدوزرها و لودرها را بر خود دارد و شیارهای خاک نشان می‌دهد همه‌چیز را جمع‌آوری کرده‌اند. دیگر حتی ماموری هم آن‌جا نیست. دوربینی در جایی کاشته‌اند که مراقب رفت و آمدها باشد اما دیگر ماموری هم نیست چون همان‌طور که همه می‌دانید زندگی باید بر روال عادی برگردد».

اسماعیلیون در بخشی از این یادداشت گفته وسایل باقی‌مانده از مسافران به خاطر «عادی‌سازی» غارت یا سوزانده شده‌اند:

«مقام‌های جمهوری اسلامی [...] باقی وسایل که بر خاک مانده [...] را آتش زده‌اند. سه بار عوامل شهرداری به منطقه اعزام شده‌اند و چمدان‌ها و لباس‌های باقی‌مانده را آتش زده‌اند. شهرداری یعنی همان نهادی که می‌خواهد برای ما برای عزیزان ما بنای یادبود بسازد سه بار یادگارهای عزیزان ما را در بیابان‌های شاهدشهر به آتش کشیده است و ما یعقوب‌وار در حسرت به چشم کشیدن پیراهن‌پاره‌ خونینی از پاره‌های تن‌مان سوختیم و خاکستر شدیم». او اضافه کرده: «امیدوارم گزارشی که پلیس کانادا تهیه خواهد کرد نوری بر این تاراج بتاباند».

این نویسنده در ادامه یادداشت خود درباره تاثیر «فجایع جمهوری اسلامی» بر حافظه جمعی نوشته است:

««امروز، هفتاد و سه روز بعد از جنایت، باغداران منطقه دیوار باغ‌های‌شان را رنگ می‌زنند. هیچ از پوست و خون مسافران نباید بر دیوارها بماند.پارک تخریب شده و دیوار فروریخته‌اش را هم به حول و قوه‌ی الهی! در مدتی کوتاه بازسازی می‌کنند تا همه بدانند نه خانی آمده است و نه خانی رفته. این است آن‌چه جمهوری اسلامی با فجایع خود و با حافظه‌ جمعی می‌کند؛ وقتی محل سوانح هوایی تا ماه‌ها و سال‌ها و تا کیلومترها دست‌نخورده می‌ماند جمهوری اسلامی صحنه‌ یک جنایت را تبدیل به باغ، بوستان یا استیجِ کارناوالی مبتذل می‌کند».

در همین زمینه:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • عشق عمومی

    اشک رازي‌ست لب‌خند رازي‌ست عشق رازي‌ست اشک ِ آن شب لب‌خند ِ عشق‌ام بود. □ قصه نيستم که بگوئي نغمه نيستم که بخواني صدا نيستم که بشنوي يا چيزي چنان که ببيني يا چيزي چنان که بداني… من درد ِ مشترک‌ام مرا فرياد کن. □ درخت با جنگل سخن مي‌گويد علف با صحرا ستاره با کهکشان و من با تو سخن مي‌گويم نام‌ات را به من بگو دست‌ات را به من بده حرف‌ات را به من بگو قلب‌ات را به من بده من ريشه‌هاي ِ تو را دريافته‌ام با لبان‌ات براي ِ همه لب‌ها سخن گفته‌ام و دست‌هاي‌ات با دستان ِ من آشناست. در خلوت ِ روشن با تو گريسته‌ام براي ِ خاطر ِ زنده‌گان، و در گورستان ِ تاريک با تو خوانده‌ام زيباترين ِ سرودها را زيرا که مرده‌گان ِ اين سال عاشق‌ترين ِ زنده‌گان بوده‌اند. □ دست‌ات را به من بده دست‌هاي ِ تو با من آشناست اي ديريافته با تو سخن مي‌گويم به‌سان ِ ابر که با توفان به‌سان ِ علف که با صحرا به‌سان ِ باران که با دريا به‌سان ِ پرنده که با بهار به‌سان ِ درخت که با جنگل سخن مي‌گويد زيرا که من ريشه‌هاي ِ تو را دريافته‌ام زيرا که صداي ِ من با صداي ِ تو آشناست. ۱۳۳۴

  • #سال_دادخواهی

    اسمی که حامد اسماعیلیون پیشنهاد کرد مناسب‌تره: سال “دادخواهی” #سال_دادخواهی

  • حامد اسماعیلیون

    ۱۳۹۸، سالِ جوانمرگی مردگانِ این سال که عاشق ترینِ زندگان بودند: ری را ۹ سال و هفت ماه و شانزده روز پریسا ۴۲ سال و شش ماه و دوازده روز مایا ۱۶ سال درسا ۱۷ سال سوفی ۵ سال کردیا ۱۵ ماه, آرنیکا, آرسام, پارسا, راستین, اریک, امیل, درینا, دریا, ژیوان, و دوازده کودک و نوجوان دیگر آرش, پونه, سیاوش, سارا, منصور, فاطمه, دانیال, سعید, نیلوفر: تازه عروس و دامادها, اوکراینی ها, افغان ها و تمامی جوانان شایستهء پرواز ۷۵۲ نیکتا اسفندانی ۱۴ ساله و بیست و دو نوجوان دیگر پویا بختیاری ۲۷ ساله برهان منصورنیا ۲۸ ساله و هزاران جوان آبان ماهیِ دیگر, کشتگان نیزار, کشتگان خیابانها پرستاران و پزشکان و کادر درمانی کشور و سایر قربانیانِ بی کفایتیِ کرونا و اما زندگان امسال که که ستایشگرِ مرگ و نیستی اند: علی خامنه ای ۸۰ سال (نوشتن از هم پالکی های نود ساله و صد ساله اش در قم و تهران اتلاف وقت است) حسن روحانی ۷۱ ساله امیرعلی حاجی زاده ۵۸ سال حسین سلامی ۶۰ ساله جواد ظریف ۶۰ ساله علی ربیعی ۶۴ ساله علی شمخانی ۶۴ ساله (خودتان لیست را کامل کنید) ۱۳۹۸، سالی که می‌میرد اما در تاریخ ایران به “سالِ جوانمرگی” می‌ماند. سالی که ستایندگانِ مرگ، جانِ هزاران عاشق زندگی را گرفتند.

  • یعقوب‌وار در حسرت به چشم کشیدنِ پیراهن‌پاره‌ی خونینی

    هفتاد و سه روز بعد از جنایت سپاه در آسمان تهران در شاهدشهر، محل افتادن هواپیما، همه‌چیز عادی شده است. زمین منطقه جای بیل بولدوزرها و لودرها را بر خود دارد و شیارهای خاک نشان می‌دهد همه‌چیز را جمع‌آوری کرده‌اند. دیگر حتا ماموری هم آن‌جا نیست. دوربینی در جایی کاشته‌اند که مراقب رفت و آمدها باشد اما دیگر ماموری هم نیست چون همان‌طور که همه می‌دانید زندگی باید بر روال عادی برگردد. خبرنگاران هم که... می‌گویند هنوز تکه‌پاره‌ی لباسی یا کفش کودکانه‌ی پاره‌ای در گوشه‌ای هست. یا اسباب‌بازی شکسته‌ای. می‌گویند دو شال رنگی زنانه را خارها به امانت گرفته‌اند. اما باقی وسایل چه شده است. گفته‌ام غارت کرده‌اند و امیدوارم گزارشی که پلیس کانادا تهیه خواهد کرد نوری بر این تاراج بتاباند. پلیس تهران موظف بود بگوید با جواهرات با پول و با مدارک شناسایی چه کرده است. چگونه است که کارت سلامت پاره‌ی ری‌را را (تنها چیزی که از دخترم مانده) با وجود درج اسمش به مسافری دیگر می‌دهد و چگونه است که دستبند چرمیِ نگین‌دار را بدون نگین به کسی برمی‌گرداند و چگونه است به کسی که یورو همراهش بوده است دویست هزار تومان پول و یک اسکناس یک دلاری برمی‌گرداند؟ با باقی وسایل که بر خاک مانده چه کرده‌اند؟ پاسخ آسان است. آتش زده‌اند. سه بار عوامل شهرداری به منطقه اعزام شده‌اند و چمدان‌ها و لباس‌های باقی‌مانده را آتش زده‌اند. شهرداری یعنی همان نهادی که می‌خواهد برای ما برای عزیزان ما بنای یادبود بسازد سه بار یادگارهای عزیزان ما را در بیابان‌های شاهدشهر به آتش کشیده است و ما یعقوب‌وار در حسرت به چشم کشیدنِ پیراهن‌پاره‌ی خونینی از پاره‌های تن‌مان سوختیم و خاکستر شدیم. حال، امروز، هفتاد و سه روز بعد از جنایت، باغداران منطقه دیوار باغ‌های‌شان را رنگ می‌زنند. هیچ از پوست و خون مسافران نباید بر دیوارها بماند. پارک تخریب شده و دیوار فروریخته‌اش را هم به حول و قوه‌ی الهی! در مدتی کوتاه بازسازی می‌کنند تا همه بدانند نه خانی آمده است و نه خانی رفته. این است آن‌چه جمهوری اسلامی با فجایع خود و با حافظه‌ی جمعی می‌کند. تازه به نظر من تاخیر هم در کار بوده است. وقتی محل سوانح هوایی تا ماه‌ها و سال‌ها و تا کیلومترها دست‌نخورده می‌ماند جمهوری اسلامی صحنه‌ی یک جنایت را تبدیل به باغ، بوستان یا استیجِ کارناوالی مبتذل می‌کند. این است آن‌چه جمهوری اسلامی با حافظه‌ی مردم می‌کند. دور نخواهد بود که مجری لوس احمقی را هم به صحنه بفرستند تا از به جریان افتادن زندگی در محل، رپرتاژی برای فرمانده‌ی سپاه یا شهردار بی‌شرف منطقه بسازد. اگر به جریان افتادن زندگی این است، اگر زندگی را باید بر ویرانه‌های زندگی دیگران ساخت، چطور می‌شود حال آدم از زندگی به هم نخورد؟ من البته تمام مدارک را به جویندگان حقیقت خواهم سپرد. و برای تاریخ هم خواهد ماند. #دادخواهی #fathers_of_752 #همسران752 #Justice752 از فیس بوک #حامد_اسماعیلیون #دادخواهی