ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

نیچه علیه مسیحیت

<p dir="RTL">فرشاد نوروزی &minus; مسیحیتِ قرون وسطی، در پی پدیداری انشعابات انتقادی از خوانش کشیشان، پیش از هر چیز دچار یک رکود درونی گشت. تولد خرد انتقادی که ماحصل پیشروی علمی و اشاعه علم گرایی<a href="#_ftn1" name="_ftnref1" title=""><span dir="LTR">[1]</span></a> از یک طرف و فراغت از سنت فلسفی خداباورِ تحریفی<a href="#_ftn2" name="_ftnref2" title=""><span dir="LTR">[2]</span></a> از سوی دیگر بود؛ در این دوران و پس از آن دیگر ضربات سهمگینی را به بدنه اصلی کلیسا وارد آورد که این موضوع در کشاکش خرد و مذهب سویه خرد را فربه تر نمود.</p> <!--break--> <p dir="RTL">خیانت ها<a href="#_ftn3" name="_ftnref3" title=""><span dir="LTR">[3]</span></a> و فشارهای مذهبی کلیسا در دوران قرون وسطی پیش از هر چیز سبب دین زدگی اجتماعی شد. به عنوان یک فیلسوف منقد اخلاق و فرهنگ نیچه خود را ناگزیر از تجدید نظر در ارزش های مسیحی می داند که سیطره ی آن جهان معاصر را در بر گرفته است. نگاه عمیق نیچه به شناخت بحرانِ اخلاقی می نگرد که سرچشمه تاریخی و فرهنگی این ارزش ها را تهدید می کند. او معتقد است که غایت حقیقت چیزی جز &quot;هیچ&quot; نمی تواند باشد.(<span dir="LTR">Al-sharif, 2006</span>)</p> <p dir="RTL">&nbsp;</p> <p dir="RTL">نیچه در مقام منتقد اخلاقی فرهنگ، به انتقاد صریح از ارزش های مسیحی می پردازد. او در فضای مسیحی زندگی می کند که در آن مسیحیت، خود به ضد ارزشی اخلاقی بدیل شده است و باید به آن به چشم بحرانی نگریست که نابودی بشر و انحطاط اخلاق را رقم خواهد زد. مسیحیت ویرانگر حقیقت تراژیک یونانی است؛ نیچه فهم حقیقت مآبانه تراژیک از دنیا را در تقابل با دو برداشت دیگر قرار می دهد: برداشت دیالکتیکی و برداشت مسیحی. &laquo;تراژدی برای اولین بار با دیالکتیک سقراطی می میرد که این مرگ &laquo;اوریپیدی&raquo; آن است، بار دوم تراژدی با مسیحیت می میرد، و برای سومین بار تحت ترکیب ضربات دیالکتیک مدرن می میرد.&raquo; (<span dir="LTR">Deleuze,1893, pp.9-10</span>)</p> <p dir="RTL">&nbsp;</p> <p dir="RTL"><img alt="" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/antichrist.jpg" style="width: 300px; height: 422px; margin: 10px; float: left;" /></p> <p dir="RTL">مسیحیت با پنهان کردن خود در میان مشتی افسانه چون: خدا، مجازات، گناه و رستگاری سعی کرد جهل و خرافه را جایگزین حقیقت زندگی کند اما در نهایت حقیقت خودساخته آن از میان می رود. افسانه مسیحیت تنها در پرتوی از حقیقت است که پایان می پذیرد و نیهیلیسم حقیقت منطقی و نخستین انکشاف زندگی خواهد بود. نگرانی نیچه از جایگزینی آموزش به جای پرورش است. مردم نسبت به تعابیر مسیحی لاشعور تلقی می شوند باور به &laquo;خدای آویخته به صلیب&raquo; هولناک و مبالغه آمیز است و به تعبیر نیچه &quot;این ساختار واژگونی همه ی ارزش های جهان باستان&quot; را نوید می دهد. در مسیحیت نه اخلاق و نه مذهب هیچ یک با حقیقت ارتباطی ندارد؛ حقیقت همچون ارتشی پیشرو از استعاره ها، بیان علت به جای معلول و اتصاف بشر به ماوراء الطبیعه...که با اغراقی شاعرانه گسترش یافته است و نسل به نسل انتقال یافته است...و چون مدت زمانی دراز به کار گرفته شده است، جاویدان و قانونی و لاینفک یک قوم تلقی می شود. <span dir="LTR">&quot;</span>حقایق، توهماتی هستند که دیگر به آن ها با چشم حقیقت نگریسته نمی شود.<span dir="LTR">&quot;</span> <span dir="LTR">(Frenzel</span>, 1967, p76)</p> <p dir="RTL">&nbsp;</p> <p dir="RTL">نیچه مسیحیت را با بودیسم قیاس می کند، و اعتقاد دارد که آیین بودا واقعگرایانه تر است؛ مسیحیت از &laquo;تنازع با گناه&raquo; صحبت می کند در حالیکه بودیسم از &laquo;تنازع با رنج&raquo; سخن می گوید. رنج یک واقعیت و حقیقت روشن است که در بافتار حیات به طور انکار ناپذیری پرسه می زند. در آیین بودیسم سامسارا<a href="#_ftn4" name="_ftnref4" title=""><span dir="LTR">[4]</span></a> به معنای چرخه ی تولد و مرگ است، موجودات دارای حسی لذت طلبانه و دیدی منفی نسبت به رنج این تکرار می باشند و آموزه های بودا فرآیندی برای مقابله با چنین رنجی است.<span dir="LTR">(Huston &amp; Novak</span>, 2003, p116) نیچه معتقد است که مشکل اساسی ارزش های اخلاقی مسیحی این می باشد که وابسته مطلق به ایمان است و ایمان پیش از آنکه بر عقل تکیه کند بر احساس استوار است و این یعنی امتناع از باور عقلانی، از اینرو ارزش های مسیحیت اساساً غیر منطقی و موهوم هستند چراکه بر ایمان بنا شده اند نه بر خرد. (<span dir="LTR">Al-sharif, 2006</span>) از سوی دیگر باور به گناه فطری بشر از آغاز حیات می باشد، که بنابر این آموزه انسان در اسارت غرایز و محکوم است. در واقع سیمای تاریخی مسیحیت نمودی است از ظلم و ستم بر انسان و نفرت از کسانی که متفاوت می اندیشند. نیچه نقد صریح و تند خود را در قالب کلماتی قصار بر پیکره ی خودآزار زندگی مسیحی وارد می کند و تأثیری تعیین کننده بر اندیشه معاصر غربی می گذارد.<span dir="LTR">(Daniel</span>, 2002, p96) نیچه در حکمت شادان<a href="#_ftn5" name="_ftnref5" title=""><span dir="LTR">[5]</span></a> چنین می گوید: &laquo;خدا مرده است. خدا مرده باقی می ماند و ما او را کشته ایم!&raquo; &nbsp;<span dir="LTR">(Nietzsche</span>, 1974, n.108) نیچه خدا را به عنوان یک شئ که مورد پرستش واقع می شود مرده می داند. و نه تنها اعتقاد به خدا را ناممکن می شمارد بلکه اساساً نافی وجود آن نیز می باشد.(<span dir="LTR">Ibid</span>) خدا مفهومی خود ساخته از اسطوره و دوره ی باستان است که توسط تخیل بشر تکامل یافته است. وجود خالق تنها سرپوشی دروغین برای انکار حقیقت است، حقیقتی که طبق آن اساساً موجودی تکامل یافته است. نیچه به آراء داروین نظر دارد و معتقد است که او نتوانسته است که اندیشه اش را به منسه ظهور برساند بلکه نیچه است که با تفسیر فلسفی خود به این نظریه جان می بخشد. جهل انسان نخستین نسبت به طبیعت سرآغازی برای آفرینش وجودی ماورائی است. ذهن بشر نسبت به پدیدارهای طبیعی جاهل است و از اینرو به تعاریفی دست می زند که خلاف واقع است و تنها در ظرفیت شناختی پیرامونی اش نمود یافته است.</p> <p dir="RTL">&nbsp;</p> <p dir="RTL">مورگان<a href="#_ftn6" name="_ftnref6" title=""><span dir="LTR">[6]</span></a> در اینباره می نویسد: &laquo;فراتر از پرسش، فرض اصلی در فلسفه نیچه خداناباوری<a href="#_ftn7" name="_ftnref7" title=""><span dir="LTR">[7]</span></a> است.&raquo; نیچه را ممکن است بتوانیم طبیعت گرا<a href="#_ftn8" name="_ftnref8" title=""><span dir="LTR">[8]</span></a> بنامیم؛ او اعتقاد دارد که هیچ چیز فراتر از طبیعت وجود ندارد و باید گفت انسان ها تنها حیوانات تکامل یافته اند. <span dir="LTR">(Saugstad</span>, 2002)در جهان بی خدا این انسان است که باید مفاهیم و معانی را به قوانین بدیل سازد و بدین ترتیب چشم اندازهای بسیاری در باب حقیقت وجود خواهد داشت. گاهی وقت ها به نظر می رسد که نیچه از مسیح حمایت می کند و ادعا می کند که کلیسا تصویری از مسیح ساخته است که کاذب و غیر واقعی است.<span dir="LTR">(Ibid</span>) در حقیقت باید ارزش های انسانی را جایگزین ارزش های ضعیف مسیحی کرد. ارزش های انسانی ساختاری خود بنیاد از اخلاق دارد، که بر مبنای قوانین عمومی و تعاملی شکل یافته است این در حالی است که قوانین دینی مبتنی بر ارزش هایی است که تحقق آن فراتر از عالم ماده است و غیر شهودی تلقی می شود. در واقع اخلاق مجموعه ای از ارزشگذاری های مبتنی بر زندگی است چنانچه در <em>فراسوی نیک و بد</em> در تعریف اخلاق می گوید: &laquo;مقصود از اخلاق، نظریه روابط سلطه است که زندگی در ذیل آن قرار می گیرد.&raquo;<span dir="LTR">(Nietzsche</span>, 2008: p51) در مسیحیت این ارزش های تأویلیِ رقت آمیز کشیشان است که بر جامعه حکمرانی می کند ارزشگذاری کلیسا در وراء صورت شهودی و رویه زندگی است و متکی بر مصادیق غیر شهودی چون رستگاری، گناه و... می باشد.</p> <p dir="RTL">&nbsp;</p> <p dir="RTL">تنها یک مسیحی واقعی وجود داشته است که آن هم بر روی صلیب مرده است. نیچه به آموزه های اناجیل انتقاد می کند چرا که این آموزه ها ارتباطی مأنوس با رنجش انسان دارد. رنجش به معنای خودآزاری است که احکام مسیحی برای حیات متصور شده است. گناهکاری انسان، و چشم به بخشش الهی و انجام اعمالی که برگرفته از سنت های پیشین است. گئورگ استاث<a href="#_ftn9" name="_ftnref9" title=""><span dir="LTR">[9]</span></a> و برایان تیونر<a href="#_ftn10" name="_ftnref10" title=""><span dir="LTR">[10]</span></a> درباره ی نیچه معتقدند که رنجش مسیحیت در اندیشه نیچه صورتی جدید به خود می گیرند: &quot;انکار اراده و قدرت&quot;. ارزش هایی چون قدرت، ثروت و سخاوت در مسیحیت به شر بدیل شده اند و این موضوع نشأت یافته از این مسئله است که در مسیحیت به جای قرار گرفتن ارزش های انسانی، مطلق های الهی حکمرانی می کنند. پیدایش طبقه ی کشیشان که خود سرچشمه فساد در جامعه تلقی می شود سبب شده است که آموزه های تحریفی و تأویلی ناصحیح در جامعه ریشه دوانده و نور خرد را کور کند. ارزش در نظر نیچه تفکر در متافیزیک غرب و تجدید و بازنگری در آن تعبیر می شود.</p> <p dir="RTL">&nbsp;</p> <p>&nbsp;</p> <p class="rteleft"><strong>Bibliography</strong></p> <p class="rteleft">Deleuze, Gilles (1893). &quot;Nietzsche and Philosophy&quot;. Trans. Hugb Tomlinson. New York: Columbia University Press</p> <p class="rteleft">Frenzel, Ivo (1967). &quot; Friedrich Nietzsche, an illustrated biography &quot; . New York: Pegasus</p> <p class="rteleft">Pellerin, Daniel(2002). &quot; Nietzsche&#39;s Affirming Negation of Christianity &quot;. telos. Summer, vol. no. 124, 95-114</p> <p class="rteleft">Saugstad, Andreas(2002). &quot;Nietzsche &amp; Christianity&quot;. Go Inside Magazine. Ratwers Viewed on September 14, 2012</p> <p class="rteleft">Nietzsche, Friedrich(1974). &quot;The Gay Science: With a Prelude in Rhymes and an Appendix of Songs&quot;. Trans. Walter Kaufmann. :Vintage Books</p> <p class="rteleft">Nietzsche, Friedrich(2008). &quot;The Beyond Good and Evil&quot;. Trans. Helen Zimmern. U.K: Serenity Publisher</p> <p class="rteleft">William Al-sharif (2006). &quot;Nietzsche and Christian Values&quot;. <a href="http://archive.org/details/NietzcheAndChristianValues">Ratwers Viewed on September 14, 2012</a></p> <p class="rteleft">Smith, Huston &amp; Novak, Philip(2003). &quot;Buddhism: A Concise Introduction&quot;. HarperCollins 2003.</p> <p dir="RTL">&nbsp;</p> <p dir="RTL"><strong>پانویس&zwnj;ها</strong></p> <div> <p class="rteleft" dir="RTL"><a href="#_ftnref1" name="_ftn1" title=""><span dir="LTR">[1]</span></a> <span dir="LTR">Scientism</span></p> <div id="ftn2"> <p dir="RTL"><a href="#_ftnref2" name="_ftn2" title=""><span dir="LTR">[2]</span></a> از این جهت که اساساً سنت فلسفی یونانی هیچ بارقه ای از پرستش مفهومی به نام خدا ندارد و این تفسیری از فلسفه نو افلاطونی است که در سنت اسلامی و مسیحی تعبیر به نگره ای الهی شده است. فلسفه در خوانش یونانی بیش از هر چیز اسطوره ای است و تولد مفاهیم دینی از این مضامین در تأویلات دینی کلیسا و مسجد به ظهور رسیده است.</p> </div> <div id="ftn3"> <p dir="RTL"><a href="#_ftnref3" name="_ftn3" title=""><span dir="LTR">[3]</span></a> کلیسا تنها در سه قرن نخستین خود به بیزاری از دنیا و نفی مال اندوزی روی آورده بود در حالیکه با گذشت مدتی روی به مال اندوزی افراطی و فساد آورد. علاوه بر این تشکیل دادگاه های تفتیش عقاید و رهبانیت از دیگر مصادیق خیانت هایی بود که با گذشت چند قرن در میان کشیشان پدید آمد. (برای مطالعه بیشتر رجوع شود به: <strong><em>نگاهی به مواجهه مسیحیت با علم، اقتصاد و سیاست در قرون وسطی</em></strong>، فرشاد نوروزی، ماهنامه تخصصی فلسفه نو شماره چهارم:پرونده فلسفه سیاسی)</p> </div> <div id="ftn4"> <p class="rteleft" dir="RTL"><a href="#_ftnref4" name="_ftn4" title=""><span dir="LTR">[4]</span></a> <span dir="LTR">Samsara</span></p> </div> <div id="ftn5"> <p class="rteleft" dir="RTL"><a href="#_ftnref5" name="_ftn5" title=""><span dir="LTR">[5]</span></a> <span dir="LTR">The Gay science</span></p> </div> <div id="ftn6"> <p class="rteleft" dir="RTL"><a href="#_ftnref6" name="_ftn6" title=""><span dir="LTR">[6]</span></a> <span dir="LTR">G.E.Morgan</span></p> </div> <div id="ftn7"> <p class="rteleft" dir="RTL"><a href="#_ftnref7" name="_ftn7" title=""><span dir="LTR">[7]</span></a> <span dir="LTR">atheism</span></p> </div> <div id="ftn8"> <p class="rteleft" dir="RTL"><a href="#_ftnref8" name="_ftn8" title=""><span dir="LTR">[8]</span></a> <span dir="LTR">naturalist</span></p> </div> <div id="ftn9"> <p class="rteleft" dir="RTL"><a href="#_ftnref9" name="_ftn9" title=""><span dir="LTR">[9]</span></a> <span dir="LTR">Georg Stauth</span></p> </div> <div id="ftn10"> <p class="rteleft" dir="RTL"><a href="#_ftnref10" name="_ftn10" title=""><span dir="LTR">[10]</span></a> <span dir="LTR">Bryan S. Turner</span></p> </div> </div> <p>&nbsp;</p>

فرشاد نوروزی − مسیحیتِ قرون وسطی، در پی پدیداری انشعابات انتقادی از خوانش کشیشان، پیش از هر چیز دچار یک رکود درونی گشت. تولد خرد انتقادی که ماحصل پیشروی علمی و اشاعه علم گرایی[1] از یک طرف و فراغت از سنت فلسفی خداباورِ تحریفی[2] از سوی دیگر بود؛ در این دوران و پس از آن دیگر ضربات سهمگینی را به بدنه اصلی کلیسا وارد آورد که این موضوع در کشاکش خرد و مذهب سویه خرد را فربه تر نمود.

خیانت ها[3] و فشارهای مذهبی کلیسا در دوران قرون وسطی پیش از هر چیز سبب دین زدگی اجتماعی شد. به عنوان یک فیلسوف منقد اخلاق و فرهنگ نیچه خود را ناگزیر از تجدید نظر در ارزش های مسیحی می داند که سیطره ی آن جهان معاصر را در بر گرفته است. نگاه عمیق نیچه به شناخت بحرانِ اخلاقی می نگرد که سرچشمه تاریخی و فرهنگی این ارزش ها را تهدید می کند. او معتقد است که غایت حقیقت چیزی جز "هیچ" نمی تواند باشد.(Al-sharif, 2006)

نیچه در مقام منتقد اخلاقی فرهنگ، به انتقاد صریح از ارزش های مسیحی می پردازد. او در فضای مسیحی زندگی می کند که در آن مسیحیت، خود به ضد ارزشی اخلاقی بدیل شده است و باید به آن به چشم بحرانی نگریست که نابودی بشر و انحطاط اخلاق را رقم خواهد زد. مسیحیت ویرانگر حقیقت تراژیک یونانی است؛ نیچه فهم حقیقت مآبانه تراژیک از دنیا را در تقابل با دو برداشت دیگر قرار می دهد: برداشت دیالکتیکی و برداشت مسیحی. «تراژدی برای اولین بار با دیالکتیک سقراطی می میرد که این مرگ «اوریپیدی» آن است، بار دوم تراژدی با مسیحیت می میرد، و برای سومین بار تحت ترکیب ضربات دیالکتیک مدرن می میرد.» (Deleuze,1893, pp.9-10)

مسیحیت با پنهان کردن خود در میان مشتی افسانه چون: خدا، مجازات، گناه و رستگاری سعی کرد جهل و خرافه را جایگزین حقیقت زندگی کند اما در نهایت حقیقت خودساخته آن از میان می رود. افسانه مسیحیت تنها در پرتوی از حقیقت است که پایان می پذیرد و نیهیلیسم حقیقت منطقی و نخستین انکشاف زندگی خواهد بود. نگرانی نیچه از جایگزینی آموزش به جای پرورش است. مردم نسبت به تعابیر مسیحی لاشعور تلقی می شوند باور به «خدای آویخته به صلیب» هولناک و مبالغه آمیز است و به تعبیر نیچه "این ساختار واژگونی همه ی ارزش های جهان باستان" را نوید می دهد. در مسیحیت نه اخلاق و نه مذهب هیچ یک با حقیقت ارتباطی ندارد؛ حقیقت همچون ارتشی پیشرو از استعاره ها، بیان علت به جای معلول و اتصاف بشر به ماوراء الطبیعه...که با اغراقی شاعرانه گسترش یافته است و نسل به نسل انتقال یافته است...و چون مدت زمانی دراز به کار گرفته شده است، جاویدان و قانونی و لاینفک یک قوم تلقی می شود. "حقایق، توهماتی هستند که دیگر به آن ها با چشم حقیقت نگریسته نمی شود." (Frenzel, 1967, p76)

نیچه مسیحیت را با بودیسم قیاس می کند، و اعتقاد دارد که آیین بودا واقعگرایانه تر است؛ مسیحیت از «تنازع با گناه» صحبت می کند در حالیکه بودیسم از «تنازع با رنج» سخن می گوید. رنج یک واقعیت و حقیقت روشن است که در بافتار حیات به طور انکار ناپذیری پرسه می زند. در آیین بودیسم سامسارا[4] به معنای چرخه ی تولد و مرگ است، موجودات دارای حسی لذت طلبانه و دیدی منفی نسبت به رنج این تکرار می باشند و آموزه های بودا فرآیندی برای مقابله با چنین رنجی است.(Huston & Novak, 2003, p116) نیچه معتقد است که مشکل اساسی ارزش های اخلاقی مسیحی این می باشد که وابسته مطلق به ایمان است و ایمان پیش از آنکه بر عقل تکیه کند بر احساس استوار است و این یعنی امتناع از باور عقلانی، از اینرو ارزش های مسیحیت اساساً غیر منطقی و موهوم هستند چراکه بر ایمان بنا شده اند نه بر خرد. (Al-sharif, 2006) از سوی دیگر باور به گناه فطری بشر از آغاز حیات می باشد، که بنابر این آموزه انسان در اسارت غرایز و محکوم است. در واقع سیمای تاریخی مسیحیت نمودی است از ظلم و ستم بر انسان و نفرت از کسانی که متفاوت می اندیشند. نیچه نقد صریح و تند خود را در قالب کلماتی قصار بر پیکره ی خودآزار زندگی مسیحی وارد می کند و تأثیری تعیین کننده بر اندیشه معاصر غربی می گذارد.(Daniel, 2002, p96) نیچه در حکمت شادان[5] چنین می گوید: «خدا مرده است. خدا مرده باقی می ماند و ما او را کشته ایم!»  (Nietzsche, 1974, n.108) نیچه خدا را به عنوان یک شئ که مورد پرستش واقع می شود مرده می داند. و نه تنها اعتقاد به خدا را ناممکن می شمارد بلکه اساساً نافی وجود آن نیز می باشد.(Ibid) خدا مفهومی خود ساخته از اسطوره و دوره ی باستان است که توسط تخیل بشر تکامل یافته است. وجود خالق تنها سرپوشی دروغین برای انکار حقیقت است، حقیقتی که طبق آن اساساً موجودی تکامل یافته است. نیچه به آراء داروین نظر دارد و معتقد است که او نتوانسته است که اندیشه اش را به منسه ظهور برساند بلکه نیچه است که با تفسیر فلسفی خود به این نظریه جان می بخشد. جهل انسان نخستین نسبت به طبیعت سرآغازی برای آفرینش وجودی ماورائی است. ذهن بشر نسبت به پدیدارهای طبیعی جاهل است و از اینرو به تعاریفی دست می زند که خلاف واقع است و تنها در ظرفیت شناختی پیرامونی اش نمود یافته است.

مورگان[6] در اینباره می نویسد: «فراتر از پرسش، فرض اصلی در فلسفه نیچه خداناباوری[7] است.» نیچه را ممکن است بتوانیم طبیعت گرا[8] بنامیم؛ او اعتقاد دارد که هیچ چیز فراتر از طبیعت وجود ندارد و باید گفت انسان ها تنها حیوانات تکامل یافته اند. (Saugstad, 2002)در جهان بی خدا این انسان است که باید مفاهیم و معانی را به قوانین بدیل سازد و بدین ترتیب چشم اندازهای بسیاری در باب حقیقت وجود خواهد داشت. گاهی وقت ها به نظر می رسد که نیچه از مسیح حمایت می کند و ادعا می کند که کلیسا تصویری از مسیح ساخته است که کاذب و غیر واقعی است.(Ibid) در حقیقت باید ارزش های انسانی را جایگزین ارزش های ضعیف مسیحی کرد. ارزش های انسانی ساختاری خود بنیاد از اخلاق دارد، که بر مبنای قوانین عمومی و تعاملی شکل یافته است این در حالی است که قوانین دینی مبتنی بر ارزش هایی است که تحقق آن فراتر از عالم ماده است و غیر شهودی تلقی می شود. در واقع اخلاق مجموعه ای از ارزشگذاری های مبتنی بر زندگی است چنانچه در فراسوی نیک و بد در تعریف اخلاق می گوید: «مقصود از اخلاق، نظریه روابط سلطه است که زندگی در ذیل آن قرار می گیرد.»(Nietzsche, 2008: p51) در مسیحیت این ارزش های تأویلیِ رقت آمیز کشیشان است که بر جامعه حکمرانی می کند ارزشگذاری کلیسا در وراء صورت شهودی و رویه زندگی است و متکی بر مصادیق غیر شهودی چون رستگاری، گناه و... می باشد.

تنها یک مسیحی واقعی وجود داشته است که آن هم بر روی صلیب مرده است. نیچه به آموزه های اناجیل انتقاد می کند چرا که این آموزه ها ارتباطی مأنوس با رنجش انسان دارد. رنجش به معنای خودآزاری است که احکام مسیحی برای حیات متصور شده است. گناهکاری انسان، و چشم به بخشش الهی و انجام اعمالی که برگرفته از سنت های پیشین است. گئورگ استاث[9] و برایان تیونر[10] درباره ی نیچه معتقدند که رنجش مسیحیت در اندیشه نیچه صورتی جدید به خود می گیرند: "انکار اراده و قدرت". ارزش هایی چون قدرت، ثروت و سخاوت در مسیحیت به شر بدیل شده اند و این موضوع نشأت یافته از این مسئله است که در مسیحیت به جای قرار گرفتن ارزش های انسانی، مطلق های الهی حکمرانی می کنند. پیدایش طبقه ی کشیشان که خود سرچشمه فساد در جامعه تلقی می شود سبب شده است که آموزه های تحریفی و تأویلی ناصحیح در جامعه ریشه دوانده و نور خرد را کور کند. ارزش در نظر نیچه تفکر در متافیزیک غرب و تجدید و بازنگری در آن تعبیر می شود.

Bibliography

Deleuze, Gilles (1893). "Nietzsche and Philosophy". Trans. Hugb Tomlinson. New York: Columbia University Press

Frenzel, Ivo (1967). " Friedrich Nietzsche, an illustrated biography " . New York: Pegasus

Pellerin, Daniel(2002). " Nietzsche's Affirming Negation of Christianity ". telos. Summer, vol. no. 124, 95-114

Saugstad, Andreas(2002). "Nietzsche & Christianity". Go Inside Magazine. Ratwers Viewed on September 14, 2012

Nietzsche, Friedrich(1974). "The Gay Science: With a Prelude in Rhymes and an Appendix of Songs". Trans. Walter Kaufmann. :Vintage Books

Nietzsche, Friedrich(2008). "The Beyond Good and Evil". Trans. Helen Zimmern. U.K: Serenity Publisher

William Al-sharif (2006). "Nietzsche and Christian Values". Ratwers Viewed on September 14, 2012

Smith, Huston & Novak, Philip(2003). "Buddhism: A Concise Introduction". HarperCollins 2003.

پانویس‌ها

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • ایراندوست

    آنکس که آفرینندگی و نو آفرینی در نیک یا بد می خواهد,ناگزیر نخست می باید با نیست و نابود کردن ارزشها آغاز کند. کسی که بخواهد به سمت معرفت برود از خدا فاصله می گیرد. فردریش نیچه