ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

«عید پاک» و آگوست استریندبرگ

<p>اکبر فلاح&zwnj;زاده - سال ۲۰۱۲ همزمان است با صدمین سال درگذشت یوهان آگوست استریندبرگ (۱۸۴۹-۱۹۱۲)، نمایشنامه&zwnj;نویس سوئدی. به همین مناسبت امسال را به نام استریندبرگ نامیده&zwnj;اند، همه جا از او یاد می&zwnj;شود و آثارش را بررسی و نقد می&zwnj;کنند.</p> <!--break--> <p>استریندبرگ از بنیانگذاران تئا&zwnj;تر مدرن و استاد اکسپرسیونیسم در تئا&zwnj;تر محسوب می&zwnj;شود. خودش می&zwnj;گوید، از دوستداران بالزاک و ویکتور هوگو بوده و از میان فیلسوفان نیز با نیچه، کیرکگارد و آرتور شوپنهاور دمخور بوده. او هم به نوبه خود بر بسیاری از بزرگان تئا&zwnj;تر و ادبیات جهان از جمله فرانتس کافکا، شون اوکیسی، لوئیجی پیراندلو و یوجین اونیل تأثیر گذاشته است.</p> <p>&nbsp;</p> <p>در عالم سینما نیز اثر شگفت&zwnj;آوری بر فیلمساز بزرگ هموطنش اینگمار برگمن گذاشته و سایر فیلمسازان اسکاندیناوی از جمله لارس فون تریر، فیلمساز جنجالی دانمارک، از ستایشگران استریندبرگ بوده&zwnj;اند.</p> <p>&nbsp;</p> <p>از روی آثار استریندبرگ تاکنون چندین فیلم ساخته&zwnj;اند. در تازه&zwnj;ترین اجرای تئاتری هم، ژولیت بینوش هنرپیشه مشهور فرانسوی همین چندی پیش نقش دوشیزه ژولی را بازی کرده است. &laquo;عید پاک&raquo;، اثر شناخته&zwnj;شده دیگری از استریندبرگ نیز اخیراً در لندن اجرا شده است.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>نمایش آثار استریندبرگ بر صحنه&zwnj;های تئاتر ایران</strong></p> <p>&nbsp;</p> <p><img alt="" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/akfagst05.jpg" style="width: 250px; height: 164px; float: left;" />ما در ایران با استریندبرگ زیاد آشنا نیستیم. هر چند که از میان آثار پر شمار او چند کتاب به فارسی ترجمه و دو سه نمایش نیز اجرا شده است. یکی از این اجرا&zwnj;ها، اجرای معروف &laquo;بازی استریندبرگ&raquo; نوشته فردریش دورنمات است که نخستین بار در سال ۱۳۵۱ توسط حمید سمندریان اجرا شد و سال ۱۳۷۸ نیز مجدداً روی صحنه رفت.</p> <p>&nbsp;</p> <p>سال ۱۳۶۶ که ترجمه نمایشنامه &laquo;عید پاک&raquo; در ایران منتشر شد، تنها معدودی از آثار استریندبرگ به فارسی برگردانده شده بود: از جمله &laquo;پدر&raquo; توسط دکتر فروغ و &laquo;طلبکار&zwnj;ها&raquo; به ترجمه عباس نعلبندیان.</p> <p>&nbsp;</p> <p>گذشته از تعدادی از پیشکسوتان تئا&zwnj;تر، استریندبرگ را در ایران یا نمی&zwnj;شناختند یا اگر هم با آثار او آشنایی داشتند، شناخت&zwnj;شان از او کافی نبود. موضوعات آثار اسریندبرگ هر چند جهان&zwnj;شمول بود، اما شامل حال ما نمی&zwnj;شد. ما اولویت&zwnj;هایی دیگری داشتیم. استریندبرگ، ایبسن و چخوف هر سه در تحول تئا&zwnj;تر قرن بیستم نقش تعیین&zwnj;کننده دارند. در دهه ۱۳۵۰ و سال&zwnj;های پر تب و تاب انقلاب و جنگ در ایران از بین این سه نمایش&zwnj;نامه&zwnj;نویس چخوف و ایبسن مورد اقبال ایرانیان قرار گرفت و از استریندبرگ غافل ماندیم. این غفلت چندان بی&zwnj;دلیل هم نبود: او باب طبع زمانه&zwnj;مان نبود. ما که سهل است، او در زمانه خودش هم در&zwnj;&zwnj; سوئد با نمایشنامه&zwnj;های زن&zwnj;ستیزانه و در مواردی سنت&zwnj;شکنانه&zwnj;اش با مشکل روبرو شد.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>سنت&zwnj;شکنی و روی صحنه آوردن زندگی خصوصی</strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>بخشی از سنت&zwnj;شکنی&zwnj;های استریندبرگ مربوط به نمایشنامه&zwnj;های تاریخی اوست که در آن&zwnj;ها &laquo;مانند شکسپیر رفتار می&zwnj;کرد و با قهرمانان تاریخی هر کاری دلش می&zwnj;خواست می&zwnj;کرد و فضلا و ادبا هم هرچه در در دفاع از هویت ملی و باستانی و حفظ شرف اشراف قلم می&zwnj;زدند، قلم می&zwnj;فرسودند.&raquo;</p> <p>&nbsp;</p> <p>استفاده از تجارب شخصی شگرد تقریباً تمام نویسندگان دنیاست. اما یکی از ویژگی&zwnj;های کار استریندبرگ این است که او در آثارش از سیر تا پیاز زندگی خصوصی&zwnj;اش را روی دایره ریخته است &laquo;تقریباً در هر قلمرو قلم او که پا بگذاریم زود باید پا ورچینیم؛ به حریم زندگی خصوصی&zwnj;اش پا گذاشته&zwnj;ایم. او همه را در این حریم محرم کرده بس که جزئیاتش را شرح داده و باز بس نکرده و آن کنج&zwnj;های کنجش را هم به صحنه نمایش کشیده. کدام زندگی خصوصی را سراغ داریم که اینقدر عمومیت یافته باشد؟&raquo;</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>بدبینی استریندبرگ به زنان</strong></p> <p>&nbsp;</p> <p><img alt="" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/akfagst02.jpg" style="width: 250px; height: 153px; float: left;" />زندگی پیچیده خانوادگی و محرومیت از مهر مادر، استریندبرگ رابه زن بدبین کرده بود و ازدواج&zwnj;های پی در پی نیز این بدبینی را تسکین نداد و تا پایان زندگی&zwnj;اش به زنان همچنان بدبین ماند. استریندبرگ معتقد بود که رابطه زن و مرد با عشق شروع می&zwnj;شود و با نفرت به پایان می&zwnj;رسد، و در این میان هم در باور او زنان مقصرند که مدام در کار دسیسه هستند. بیهوده نبود که همیشه مورد حملات فمینیست&zwnj;ها قرار داشت و هنوز هم فمینیست&zwnj;ها آثار او را از نظر زن&zwnj;ستیزی به چالش می&zwnj;کشند. اما فقط فمینیست&zwnj;ها نبودند که&nbsp; بر استریندبرگ خرده می&zwnj;گرفتند. او در میان سنت&zwnj;گرایان و متشرعان نیز دشمنان زیادی برای خودش تراشید، چون کنجکاو و نوجو بود و با کلیسا و نهادهای کهنه و اشرافی در می&zwnj;افتاد. در همان حال افکار عجیب و غریبی داشت، چنان&zwnj;که در عین اشتغال به فلسفه نیچه، شوپنهاور و عرفان، به کیمیاگری و ساحرگی هم پرداخت و چند بار هم کارش به جنون کشید.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>نمایشنامه&zwnj;نویسی با افکار پیشرو</strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>یکی از اختلافات اساسی استریندبرگ با ایبسن در چگونگی پرداختن به موضوع زنان است. زنان نمایشنامه&zwnj;های ایبسن و استریندبرگ از زمین تا آسمان با هم فرق دارند. با این حال از این نکته نباید غافل بود که حمله استریندبرگ به زنان در زندگی خصوصی&zwnj; او ریشه داشت و از روی افکار مرتجعانه نبود، چه او نویسنده&zwnj;ای با افکار پیشرو بود. او با نمایشنامه&zwnj;های ناتورالیستی و اکسپرسیونیستی&zwnj;اش زبان مردم عادی را به صحنه تآ&zwnj;تر آورد و به موضوعاتی پرداخت که تآ&zwnj;تر اشرافی به آن&zwnj;ها علاقه نداشت. این کم چیزی نبود. رابطه جنسی خدمتکار با خانم خانه در نمایش جنجالی &laquo;دوشیزه ژولی&raquo; موضوعی نبود که جامعه سنتی سوئد در اواخر قرن نوزدهم برتابد. از این گذشته آثار او مانند رمان&zwnj;های داستایوفسکی انباشته از موشکافی&zwnj;های روان&zwnj;شناسانه مردم است. آثار ناتورالیستی استریندبرگ که به شرایط زندگی انسان&zwnj;ها اهمیت زیاد می&zwnj;داد، نه فقط روح پر تب و تاب خود او، که زمانه پرکشمکش اواخر قرن نوزدهم را نیز باز می&zwnj;تاباند.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>نمایشنامه &laquo;عید پاک&raquo;</strong></p> <p>&nbsp;</p> <p><img alt="" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/akfagst04.jpg" style="width: 250px; height: 167px; float: left;" />نمایشنامه&zwnj;نویسی استریندبرگ را منتقدان به سه دوره تقسیم می&zwnj;کنند. &laquo;عید پاک&raquo; محصول سومین دوره آفرینش اوست. در زمان نگارش &laquo;عید پاک&raquo; (۱۹۰۰) استریندبرگ پنجاه و یک سال داشت و بحران&zwnj;های روحی و تجربیات ادبی بسیاری را پشت سر گذاشته و به کمال و پختگی رسیده بود.</p> <p>&nbsp;</p> <p>&laquo;عید پاک&raquo; درباره رویارویی یک خانواده بدهکار با یک مرد طلبکار است که می&zwnj;تواند این خانواده را به روز سیاه بنشاند، اما چنین نمی&zwnj;کند و بعد از ترساندن و عبرت دادن&zwnj;شان، به آن&zwnj;ها روی خوش نشان می&zwnj;دهد.</p> <p>&nbsp;</p> <p>این نمایش سه&zwnj;پرده&zwnj;ای در سه روز عید پاک روی می&zwnj;دهد و هر بار پیش از بالا رفتن پرده قسمتی از &laquo;هفت کلام&raquo; هایدن نواخته می&zwnj;شود.</p> <p>&nbsp;</p> <p>استریندبرگ شخصیت پیچیده&zwnj;ای داشت و نمی&zwnj;توان او را با همین یک نمایشنامه شناخت. همچنان&zwnj;که با &laquo;پدر&raquo; و &laquo;دوشیزه جولی&raquo; و &laquo;طلبکاران&raquo; و &laquo;قوی&zwnj;تر&raquo; و &laquo;به سوی دمشق&raquo; هم نمی&zwnj;توان با پیچیدگی&zwnj;های شخصیتی او کاملاً آشنا شد. هر یک از این&zwnj; آثار مقداری و فقط مقداری از شخصیت استریندبرگ، فلسفه زندگی و چگونگی تحول یا تکامل شخصیتی او را به ما نشان می&zwnj;دهد. به یک معنا می&zwnj;توان گفت: همه استریندبرگ همه آثار مهم اوست، به&zwnj;علاوه یک چیز دیگر که ناشناخته باقی مانده.</p> <p>&nbsp;</p> <p>&laquo;عید پاک&raquo; اما در این میان کیفت متفاوتی از استریندبرگی که به فارسی می&zwnj;شناسیم را به ما نشان می&zwnj;دهد. اصولاً اگر استریندبرگ همین استریندبرگ فارسی و همین چالش&zwnj;ها و تلاطم&zwnj;های روانی او در گیر و دار با جنس زن باشد، پس باید گفت &laquo;عید پاک&raquo; را شخص دیگری نوشته است. مگر می&zwnj;شود یک نویسنده در فاصله دوره دوم و سوم نمایشنامه&zwnj;نویسی&zwnj;اش تا این حد دگرگون شده باشد؟&nbsp;</p> <p>&nbsp;</p> <p>استریندبرگ در فاصله سال&zwnj;های ۱۸۹۴- ۱۸۹۶ پنج بار روان&zwnj;پریش شد. این بحران&zwnj;های روحی که به &laquo;بحران دوزخی&raquo; معروف است بیشتر در پاریس دامنگیرش شده بود. &laquo;عید پاک&raquo; بعد از این بحران&zwnj;ها نوشته شده و نمایانگر میل استریندبرگ به آرامش است.</p> <p>&nbsp;</p> <p><img alt="" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/3793887139.jpg" style="width: 250px; height: 375px; float: left;" />استریندبرگ نخستین بار در دوران حساس&nbsp; و پرتنش بلوغ، مادرش و به یک معنا مفهوم &laquo;مادری&raquo; را از دست داد. پس از مرگ مادر، پدرش با کلفت خانه ازدواج کرد و استریندبرگ هاج و واج مانده بود از اینکه پدرش به کلفت خانه به جای حقوق خرجی می&zwnj;دهد. مادر تا وقتی هم که زنده بود از مهرش به یوهان دریغ می&zwnj;کرد. برای همین یوهان تا مادر را از دست داد زود او را به فراموش&zwnj;خانه ذهنش سپرد. حضور قاطع نامادری، به&zwnj;علاوه آن سردی و خشکی که از پدر می&zwnj;دید، نقش این سیمای مادرانه را هر چه مظلومانه&zwnj;تر می&zwnj;آراست. همسرش &laquo;سیری فون اسن&raquo; هم ابتدا با چیزی نظیر همین سیما نظر استریندبرگ جوان را به خود جلب کرد.</p> <p>&nbsp;</p> <p>&laquo;سیری&raquo; در آن زمان شوهر داشت. با این حال استریندبرگ او را از چنگ شوهرش&nbsp; درآورد و به او پناه برد، اما پناه مادری را در آغوش او نیافت. او را چندی بعد طلاق داد و یکی دیگر را گرفت. چندی نگذشت که این یکی را هم&zwnj;&zwnj; رها کرد و یکی دیگر را گرفت و مدام درگیر همین &laquo;گرفتاری&zwnj;ها&raquo; بود.</p> <p>&nbsp;</p> <p>در &laquo;عید پاک&raquo; از یک دهکده هم زیاد سخن در میان می&zwnj;آید. به نظر پاره&zwnj;ای از منتقدان استریندبرگ که از شهر و هیاهوی زیستن در شهر خسته بود، آرزوی آرامش زندگی در یک دهکده را داشت.&nbsp;</p> <p>&nbsp;</p> <p>اگر سیر فلسفی استریندبرگ را فقط در مسیر نمایشنامه&zwnj;هایش بتوان پی گرفت، در آخرین نمایشنامه&zwnj;اش، &laquo;شاهراه بزرگ&raquo; که در شصت&zwnj;سالگی، یعنی سه سال پیش از مرگش&nbsp; نوشته، شکارچی سرگردان و زاهد بعد از آنکه از یافتن زیبایی در زمین نومید می&zwnj;شود باز به کوه می&zwnj;زند تا از آن بالا برود و زیر جل سفید برف&zwnj;ها بخوابد. آیا استریندبرگ می&zwnj;خواست آرامش را در چنین جایی بیابد؟ در بکارت و پاکیزگی برف؟</p> <p>&nbsp;</p> <p>استریندبرگ در گیرو&zwnj;دار مطالعات فلسفی و تجربه&zwnj;های ادبی در پی یک آرامش روحانی هم بود که رد آن را در مجموعه نمایشنامه&zwnj;هایی که به &laquo;زیارتی&raquo; یا &laquo;سیر و سیاحتی&raquo; معروف&zwnj;اند، می&zwnj;توان پیدا کرد. در این نمایشنامه&zwnj;ها و به ویژه سه&zwnj;گانه &laquo;به سوی دمشق&raquo; که بهترین اثر در این مجموعه است، در خط سفر و بر محور یک سیر و سلوک اتفاق می&zwnj;افتد. این سفر هرچند زمینی، اما مقصد آن آسمانی&zwnj;ست و در این میان گاهی هم یک رؤیا پی&zwnj;گردی و پی&zwnj;گیری می&zwnj;شود. قالب اکسپرسیونیم جان می&zwnj;&zwnj;دهد برای بیان و نمایش این&zwnj;گونه مایه&zwnj;ها.</p> <p>&nbsp;</p> <p>اما دینداری استریندبرگ هم خاص خودش و عجیب بود. &laquo;یک بار به سرش زد وارد دیری در بلژیک شود. رفته نرفته خبر شد که راهب اعظم رسوایی بالا آورده. دلش را زد. استریندبرگ آرامشی را که در کلیسای مسیحی نیافت، در مسیحیت می&zwnj;خواست بیابد.&raquo;&nbsp;</p> <p>&nbsp;</p> <p>یک&zwnj;بار انتشار جلد نخست از مجموعه داستان دو جلدی&zwnj;اش با عنوان &laquo;ازدواج&raquo; اتهام ارتداد را برایش به ارمغان آورد. زود هم تبرئه شد، اما در دادگاه، نه در کلیسا. آنقدر کار&zwnj;ها کرده و حرف&zwnj;ها زده بود - و چقدر هم صریح - که کلیسا جواز دفنش را فقط به یک شرط صادر کرد: ساعت هشت صبح که خیابان&zwnj;ها خلوت باشد، آن هم در بخشی که در گورستان برای دفن فقرا در نظر گرفته بودند. آن&zwnj;ها که آن روز (۱۴ ماه مه ۱۹۱۲) استریندبرگ را خفته دیدند، انجیل را هم بر سینه&zwnj;اش دیدند. آن روز، هشت صبح خیابان&zwnj;های استکهلم خیلی شلوغ شد.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>رنج بی&zwnj;گناهان بیهوده نیست</strong></p> <p>&nbsp;</p> <p><img alt="" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/120720.jpg" style="width: 250px; height: 404px; float: left;" />گذشته از &laquo;غرور&raquo; که در باور استریندبرگ باید مقهورش کرد، او در &laquo;عید پاک&raquo; یک بن&zwnj;مایه دیگر را هم به&zwnj;کار گرفته: بی&zwnj;گناهان بیهوده متحمل رنج نمی&zwnj;شوند. به نظر او &laquo;رنج&raquo; این&zwnj;ها &laquo;گناهان&raquo; آن&zwnj;ها را کفاره می&zwnj;دهد و در آخر همه رستگار می&zwnj;شوند. استریندبرگ این بن&zwnj;مایه را از سودنبورگ، فیلسوف و متفکر سوئدی که آثارش مورد توجه او قرار داشت، به وام گرفته است. در این نمایش النورا دختر جوان خانه حامل این پیام است. النورا ظریف&zwnj;ترین شخصیتی است که استریندبرگ در تمام دوران نمایشنامه&zwnj;نویسی&zwnj;اش پرداخته است. در نمایش&zwnj;نامه&zwnj;های او شخصیت&zwnj;های ظریف و حساس و شکننده زیادی را می&zwnj;توان یافت. دوشیز ژولی از شناخته&zwnj;شده&zwnj;ترین آن&zwnj;هاست. اما حساسیت این شخصیت&zwnj;ها مانند حساسیت دوشیزه ژولی عصبی یا جنسی است، در حالی&zwnj;که حساسیت النورا روحانی است.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>نکاتی پیرامون اجرای &laquo;عید پاک&raquo;</strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>در اجرای &laquo;عید پاک&raquo; استریندبرگ وسواس عجیبی داشته و مدام تذکر می&zwnj;داده که خصوصیات معمول یک آدم دیوانه را به النورا ندهند. النورا در مرز جنون و شعور است. اصولاً &laquo;عید پاک&raquo; به رغم ظاهر ساده و کم پیچ و خمش، از لحاظ اجرا از مشکل&zwnj;ترین کارهای استریندبرگ است: اجرای نخست آن در فرانکفورت (۱۹۰۱) شکست خورده و چند تا از اجراهای دیگر آن در لندن (نخستین&zwnj;اش ۱۹۲۸ ) نیز به گونه&zwnj;ای بوده که در فضایی کرخت و خسته&zwnj;کننده اتفاق افتاده. فضای نمایش عمداً ساکت و خاموش انتخاب شده، بهتر بگوییم خاموش و ساکت شده تا سمبل&zwnj;ها و اشارات - نور آفتاب، مثلاً - بهتر دیده شوند و صدای عصای مرد طلبکار لایم (به معنی تنبیه) که به سنگفرش می&zwnj;خورد بهتر شنیده شود. عید پاک &laquo;از ظریف&zwnj;ترین نمایشنامه&zwnj;های استریندبرگ است و جزو شاهکارهای او محسوب می&zwnj;شود. این نمایشنامه را باید عمیق و دقیق خواند، وگرنه سمبل&zwnj;ها و اشاراتش اگر به&zwnj;خوبی درک و احساس نشوند، &laquo;عید پاک &raquo; در حدیک ملودرام پیش پا افتاده فرومی&zwnj;کاهد.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>به حال بشریت باید دل سوزاند</strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>استریندبرگ دو سال بعد در &laquo;یک نمایش رؤیایی&raquo; اشخاص نمایش &laquo;عید پاک&raquo; را تکمیل می&zwnj;کند. او این&zwnj;بار دیگر با یک دختر به ظاهر دیوانه و ساده&zwnj;دل که می&zwnj;خواهد بار گناهان یک خانواده را به گردن بگیرد، کاری ندارد. به جای او آگنس دخترخدای هندی &laquo;ایندرا&raquo; را از آسمان به زمین می&zwnj;فرستد تا نه بار خرد گناهان یک خانواده، که بار سنگین جهان، صلیب تمام بشریت را به دوش بگیرد.<br /> آگنس در سفر به زمینی که پر از شیون و فغان است، درد بشر بودن را زود می&zwnj;چشد. ازدواج می&zwnj;کند و بچه&zwnj;دار می&zwnj;شود و در ورطه &laquo;عشق- نفرت&raquo; می&zwnj;افتد. از او کاری برای برای بشر برنمی&zwnj;آید. تنها کاری که می&zwnj;تواند انجام دهد، این است که به طرزی عمیقاً دردمندانه اعتراف کند که به حال بشریت باید دل سوزاند.</p> <p>&nbsp;</p> <p>●عباراتی که داخل داخل گیومه قرار دارد از پیشگفتار ترجمه نمایشنامه &laquo;عید پاک&raquo; نوشته یوهان آگوست استریندبرگ به ترجمه اکبر فلاح زاده، تهران آبان ۱۳۶۶ برگرفته شده است.</p> <p>&nbsp;</p> <p>●استریندبرگ در رادیو زمانه:</p> <p><a href="#http://radiozamaneh.com/culture/khaak/2011/11/22/8292">آگوست استریندبرگ و دوشیزه جولی هوس&zwnj;بازش، حسین نوش&zwnj;آذر</a><br /> <a href="http://zamanehdev.redbee.nl/u/?p=17413">گفت&zwnj;و&zwnj;گوی زهرا باقری شاد با جواد عاطفه، مترجم پاره&zwnj;ای از آثار آگوست استریندبرگ</a><br /> <a href="http://zamaaneh.com/radiocity/2010/10/post_632.html">اجرای جنجال&zwnj;برانگیز &laquo;دوشیزه جولی&raquo; در آلمان، اکبر فلاح&zwnj;زاده</a></p> <p><br /> ●ویدئو: نمایش &laquo;عید پاک&raquo; از استریندبرگ</p>

اکبر فلاح‌زاده - سال ۲۰۱۲ همزمان است با صدمین سال درگذشت یوهان آگوست استریندبرگ (۱۸۴۹-۱۹۱۲)، نمایشنامه‌نویس سوئدی. به همین مناسبت امسال را به نام استریندبرگ نامیده‌اند، همه جا از او یاد می‌شود و آثارش را بررسی و نقد می‌کنند.

استریندبرگ از بنیانگذاران تئا‌تر مدرن و استاد اکسپرسیونیسم در تئا‌تر محسوب می‌شود. خودش می‌گوید، از دوستداران بالزاک و ویکتور هوگو بوده و از میان فیلسوفان نیز با نیچه، کیرکگارد و آرتور شوپنهاور دمخور بوده. او هم به نوبه خود بر بسیاری از بزرگان تئا‌تر و ادبیات جهان از جمله فرانتس کافکا، شون اوکیسی، لوئیجی پیراندلو و یوجین اونیل تأثیر گذاشته است.

در عالم سینما نیز اثر شگفت‌آوری بر فیلمساز بزرگ هموطنش اینگمار برگمن گذاشته و سایر فیلمسازان اسکاندیناوی از جمله لارس فون تریر، فیلمساز جنجالی دانمارک، از ستایشگران استریندبرگ بوده‌اند.

از روی آثار استریندبرگ تاکنون چندین فیلم ساخته‌اند. در تازه‌ترین اجرای تئاتری هم، ژولیت بینوش هنرپیشه مشهور فرانسوی همین چندی پیش نقش دوشیزه ژولی را بازی کرده است. «عید پاک»، اثر شناخته‌شده دیگری از استریندبرگ نیز اخیراً در لندن اجرا شده است.

نمایش آثار استریندبرگ بر صحنه‌های تئاتر ایران

ما در ایران با استریندبرگ زیاد آشنا نیستیم. هر چند که از میان آثار پر شمار او چند کتاب به فارسی ترجمه و دو سه نمایش نیز اجرا شده است. یکی از این اجرا‌ها، اجرای معروف «بازی استریندبرگ» نوشته فردریش دورنمات است که نخستین بار در سال ۱۳۵۱ توسط حمید سمندریان اجرا شد و سال ۱۳۷۸ نیز مجدداً روی صحنه رفت.

سال ۱۳۶۶ که ترجمه نمایشنامه «عید پاک» در ایران منتشر شد، تنها معدودی از آثار استریندبرگ به فارسی برگردانده شده بود: از جمله «پدر» توسط دکتر فروغ و «طلبکار‌ها» به ترجمه عباس نعلبندیان.

گذشته از تعدادی از پیشکسوتان تئا‌تر، استریندبرگ را در ایران یا نمی‌شناختند یا اگر هم با آثار او آشنایی داشتند، شناخت‌شان از او کافی نبود. موضوعات آثار اسریندبرگ هر چند جهان‌شمول بود، اما شامل حال ما نمی‌شد. ما اولویت‌هایی دیگری داشتیم. استریندبرگ، ایبسن و چخوف هر سه در تحول تئا‌تر قرن بیستم نقش تعیین‌کننده دارند. در دهه ۱۳۵۰ و سال‌های پر تب و تاب انقلاب و جنگ در ایران از بین این سه نمایش‌نامه‌نویس چخوف و ایبسن مورد اقبال ایرانیان قرار گرفت و از استریندبرگ غافل ماندیم. این غفلت چندان بی‌دلیل هم نبود: او باب طبع زمانه‌مان نبود. ما که سهل است، او در زمانه خودش هم در‌‌ سوئد با نمایشنامه‌های زن‌ستیزانه و در مواردی سنت‌شکنانه‌اش با مشکل روبرو شد.

سنت‌شکنی و روی صحنه آوردن زندگی خصوصی

بخشی از سنت‌شکنی‌های استریندبرگ مربوط به نمایشنامه‌های تاریخی اوست که در آن‌ها «مانند شکسپیر رفتار می‌کرد و با قهرمانان تاریخی هر کاری دلش می‌خواست می‌کرد و فضلا و ادبا هم هرچه در در دفاع از هویت ملی و باستانی و حفظ شرف اشراف قلم می‌زدند، قلم می‌فرسودند.»

استفاده از تجارب شخصی شگرد تقریباً تمام نویسندگان دنیاست. اما یکی از ویژگی‌های کار استریندبرگ این است که او در آثارش از سیر تا پیاز زندگی خصوصی‌اش را روی دایره ریخته است «تقریباً در هر قلمرو قلم او که پا بگذاریم زود باید پا ورچینیم؛ به حریم زندگی خصوصی‌اش پا گذاشته‌ایم. او همه را در این حریم محرم کرده بس که جزئیاتش را شرح داده و باز بس نکرده و آن کنج‌های کنجش را هم به صحنه نمایش کشیده. کدام زندگی خصوصی را سراغ داریم که اینقدر عمومیت یافته باشد؟»

بدبینی استریندبرگ به زنان

زندگی پیچیده خانوادگی و محرومیت از مهر مادر، استریندبرگ رابه زن بدبین کرده بود و ازدواج‌های پی در پی نیز این بدبینی را تسکین نداد و تا پایان زندگی‌اش به زنان همچنان بدبین ماند. استریندبرگ معتقد بود که رابطه زن و مرد با عشق شروع می‌شود و با نفرت به پایان می‌رسد، و در این میان هم در باور او زنان مقصرند که مدام در کار دسیسه هستند. بیهوده نبود که همیشه مورد حملات فمینیست‌ها قرار داشت و هنوز هم فمینیست‌ها آثار او را از نظر زن‌ستیزی به چالش می‌کشند. اما فقط فمینیست‌ها نبودند که  بر استریندبرگ خرده می‌گرفتند. او در میان سنت‌گرایان و متشرعان نیز دشمنان زیادی برای خودش تراشید، چون کنجکاو و نوجو بود و با کلیسا و نهادهای کهنه و اشرافی در می‌افتاد. در همان حال افکار عجیب و غریبی داشت، چنان‌که در عین اشتغال به فلسفه نیچه، شوپنهاور و عرفان، به کیمیاگری و ساحرگی هم پرداخت و چند بار هم کارش به جنون کشید.

نمایشنامه‌نویسی با افکار پیشرو

یکی از اختلافات اساسی استریندبرگ با ایبسن در چگونگی پرداختن به موضوع زنان است. زنان نمایشنامه‌های ایبسن و استریندبرگ از زمین تا آسمان با هم فرق دارند. با این حال از این نکته نباید غافل بود که حمله استریندبرگ به زنان در زندگی خصوصی‌ او ریشه داشت و از روی افکار مرتجعانه نبود، چه او نویسنده‌ای با افکار پیشرو بود. او با نمایشنامه‌های ناتورالیستی و اکسپرسیونیستی‌اش زبان مردم عادی را به صحنه تآ‌تر آورد و به موضوعاتی پرداخت که تآ‌تر اشرافی به آن‌ها علاقه نداشت. این کم چیزی نبود. رابطه جنسی خدمتکار با خانم خانه در نمایش جنجالی «دوشیزه ژولی» موضوعی نبود که جامعه سنتی سوئد در اواخر قرن نوزدهم برتابد. از این گذشته آثار او مانند رمان‌های داستایوفسکی انباشته از موشکافی‌های روان‌شناسانه مردم است. آثار ناتورالیستی استریندبرگ که به شرایط زندگی انسان‌ها اهمیت زیاد می‌داد، نه فقط روح پر تب و تاب خود او، که زمانه پرکشمکش اواخر قرن نوزدهم را نیز باز می‌تاباند.

نمایشنامه «عید پاک»

نمایشنامه‌نویسی استریندبرگ را منتقدان به سه دوره تقسیم می‌کنند. «عید پاک» محصول سومین دوره آفرینش اوست. در زمان نگارش «عید پاک» (۱۹۰۰) استریندبرگ پنجاه و یک سال داشت و بحران‌های روحی و تجربیات ادبی بسیاری را پشت سر گذاشته و به کمال و پختگی رسیده بود.

«عید پاک» درباره رویارویی یک خانواده بدهکار با یک مرد طلبکار است که می‌تواند این خانواده را به روز سیاه بنشاند، اما چنین نمی‌کند و بعد از ترساندن و عبرت دادن‌شان، به آن‌ها روی خوش نشان می‌دهد.

این نمایش سه‌پرده‌ای در سه روز عید پاک روی می‌دهد و هر بار پیش از بالا رفتن پرده قسمتی از «هفت کلام» هایدن نواخته می‌شود.

استریندبرگ شخصیت پیچیده‌ای داشت و نمی‌توان او را با همین یک نمایشنامه شناخت. همچنان‌که با «پدر» و «دوشیزه جولی» و «طلبکاران» و «قوی‌تر» و «به سوی دمشق» هم نمی‌توان با پیچیدگی‌های شخصیتی او کاملاً آشنا شد. هر یک از این‌ آثار مقداری و فقط مقداری از شخصیت استریندبرگ، فلسفه زندگی و چگونگی تحول یا تکامل شخصیتی او را به ما نشان می‌دهد. به یک معنا می‌توان گفت: همه استریندبرگ همه آثار مهم اوست، به‌علاوه یک چیز دیگر که ناشناخته باقی مانده.

«عید پاک» اما در این میان کیفت متفاوتی از استریندبرگی که به فارسی می‌شناسیم را به ما نشان می‌دهد. اصولاً اگر استریندبرگ همین استریندبرگ فارسی و همین چالش‌ها و تلاطم‌های روانی او در گیر و دار با جنس زن باشد، پس باید گفت «عید پاک» را شخص دیگری نوشته است. مگر می‌شود یک نویسنده در فاصله دوره دوم و سوم نمایشنامه‌نویسی‌اش تا این حد دگرگون شده باشد؟ 

استریندبرگ در فاصله سال‌های ۱۸۹۴- ۱۸۹۶ پنج بار روان‌پریش شد. این بحران‌های روحی که به «بحران دوزخی» معروف است بیشتر در پاریس دامنگیرش شده بود. «عید پاک» بعد از این بحران‌ها نوشته شده و نمایانگر میل استریندبرگ به آرامش است.

استریندبرگ نخستین بار در دوران حساس  و پرتنش بلوغ، مادرش و به یک معنا مفهوم «مادری» را از دست داد. پس از مرگ مادر، پدرش با کلفت خانه ازدواج کرد و استریندبرگ هاج و واج مانده بود از اینکه پدرش به کلفت خانه به جای حقوق خرجی می‌دهد. مادر تا وقتی هم که زنده بود از مهرش به یوهان دریغ می‌کرد. برای همین یوهان تا مادر را از دست داد زود او را به فراموش‌خانه ذهنش سپرد. حضور قاطع نامادری، به‌علاوه آن سردی و خشکی که از پدر می‌دید، نقش این سیمای مادرانه را هر چه مظلومانه‌تر می‌آراست. همسرش «سیری فون اسن» هم ابتدا با چیزی نظیر همین سیما نظر استریندبرگ جوان را به خود جلب کرد.

«سیری» در آن زمان شوهر داشت. با این حال استریندبرگ او را از چنگ شوهرش  درآورد و به او پناه برد، اما پناه مادری را در آغوش او نیافت. او را چندی بعد طلاق داد و یکی دیگر را گرفت. چندی نگذشت که این یکی را هم‌‌ رها کرد و یکی دیگر را گرفت و مدام درگیر همین «گرفتاری‌ها» بود.

در «عید پاک» از یک دهکده هم زیاد سخن در میان می‌آید. به نظر پاره‌ای از منتقدان استریندبرگ که از شهر و هیاهوی زیستن در شهر خسته بود، آرزوی آرامش زندگی در یک دهکده را داشت. 

اگر سیر فلسفی استریندبرگ را فقط در مسیر نمایشنامه‌هایش بتوان پی گرفت، در آخرین نمایشنامه‌اش، «شاهراه بزرگ» که در شصت‌سالگی، یعنی سه سال پیش از مرگش  نوشته، شکارچی سرگردان و زاهد بعد از آنکه از یافتن زیبایی در زمین نومید می‌شود باز به کوه می‌زند تا از آن بالا برود و زیر جل سفید برف‌ها بخوابد. آیا استریندبرگ می‌خواست آرامش را در چنین جایی بیابد؟ در بکارت و پاکیزگی برف؟

استریندبرگ در گیرو‌دار مطالعات فلسفی و تجربه‌های ادبی در پی یک آرامش روحانی هم بود که رد آن را در مجموعه نمایشنامه‌هایی که به «زیارتی» یا «سیر و سیاحتی» معروف‌اند، می‌توان پیدا کرد. در این نمایشنامه‌ها و به ویژه سه‌گانه «به سوی دمشق» که بهترین اثر در این مجموعه است، در خط سفر و بر محور یک سیر و سلوک اتفاق می‌افتد. این سفر هرچند زمینی، اما مقصد آن آسمانی‌ست و در این میان گاهی هم یک رؤیا پی‌گردی و پی‌گیری می‌شود. قالب اکسپرسیونیم جان می‌‌دهد برای بیان و نمایش این‌گونه مایه‌ها.

اما دینداری استریندبرگ هم خاص خودش و عجیب بود. «یک بار به سرش زد وارد دیری در بلژیک شود. رفته نرفته خبر شد که راهب اعظم رسوایی بالا آورده. دلش را زد. استریندبرگ آرامشی را که در کلیسای مسیحی نیافت، در مسیحیت می‌خواست بیابد.» 

یک‌بار انتشار جلد نخست از مجموعه داستان دو جلدی‌اش با عنوان «ازدواج» اتهام ارتداد را برایش به ارمغان آورد. زود هم تبرئه شد، اما در دادگاه، نه در کلیسا. آنقدر کار‌ها کرده و حرف‌ها زده بود - و چقدر هم صریح - که کلیسا جواز دفنش را فقط به یک شرط صادر کرد: ساعت هشت صبح که خیابان‌ها خلوت باشد، آن هم در بخشی که در گورستان برای دفن فقرا در نظر گرفته بودند. آن‌ها که آن روز (۱۴ ماه مه ۱۹۱۲) استریندبرگ را خفته دیدند، انجیل را هم بر سینه‌اش دیدند. آن روز، هشت صبح خیابان‌های استکهلم خیلی شلوغ شد.

رنج بی‌گناهان بیهوده نیست

گذشته از «غرور» که در باور استریندبرگ باید مقهورش کرد، او در «عید پاک» یک بن‌مایه دیگر را هم به‌کار گرفته: بی‌گناهان بیهوده متحمل رنج نمی‌شوند. به نظر او «رنج» این‌ها «گناهان» آن‌ها را کفاره می‌دهد و در آخر همه رستگار می‌شوند. استریندبرگ این بن‌مایه را از سودنبورگ، فیلسوف و متفکر سوئدی که آثارش مورد توجه او قرار داشت، به وام گرفته است. در این نمایش النورا دختر جوان خانه حامل این پیام است. النورا ظریف‌ترین شخصیتی است که استریندبرگ در تمام دوران نمایشنامه‌نویسی‌اش پرداخته است. در نمایش‌نامه‌های او شخصیت‌های ظریف و حساس و شکننده زیادی را می‌توان یافت. دوشیز ژولی از شناخته‌شده‌ترین آن‌هاست. اما حساسیت این شخصیت‌ها مانند حساسیت دوشیزه ژولی عصبی یا جنسی است، در حالی‌که حساسیت النورا روحانی است.

نکاتی پیرامون اجرای «عید پاک»

در اجرای «عید پاک» استریندبرگ وسواس عجیبی داشته و مدام تذکر می‌داده که خصوصیات معمول یک آدم دیوانه را به النورا ندهند. النورا در مرز جنون و شعور است. اصولاً «عید پاک» به رغم ظاهر ساده و کم پیچ و خمش، از لحاظ اجرا از مشکل‌ترین کارهای استریندبرگ است: اجرای نخست آن در فرانکفورت (۱۹۰۱) شکست خورده و چند تا از اجراهای دیگر آن در لندن (نخستین‌اش ۱۹۲۸ ) نیز به گونه‌ای بوده که در فضایی کرخت و خسته‌کننده اتفاق افتاده. فضای نمایش عمداً ساکت و خاموش انتخاب شده، بهتر بگوییم خاموش و ساکت شده تا سمبل‌ها و اشارات - نور آفتاب، مثلاً - بهتر دیده شوند و صدای عصای مرد طلبکار لایم (به معنی تنبیه) که به سنگفرش می‌خورد بهتر شنیده شود. عید پاک «از ظریف‌ترین نمایشنامه‌های استریندبرگ است و جزو شاهکارهای او محسوب می‌شود. این نمایشنامه را باید عمیق و دقیق خواند، وگرنه سمبل‌ها و اشاراتش اگر به‌خوبی درک و احساس نشوند، «عید پاک » در حدیک ملودرام پیش پا افتاده فرومی‌کاهد.

به حال بشریت باید دل سوزاند

استریندبرگ دو سال بعد در «یک نمایش رؤیایی» اشخاص نمایش «عید پاک» را تکمیل می‌کند. او این‌بار دیگر با یک دختر به ظاهر دیوانه و ساده‌دل که می‌خواهد بار گناهان یک خانواده را به گردن بگیرد، کاری ندارد. به جای او آگنس دخترخدای هندی «ایندرا» را از آسمان به زمین می‌فرستد تا نه بار خرد گناهان یک خانواده، که بار سنگین جهان، صلیب تمام بشریت را به دوش بگیرد.
آگنس در سفر به زمینی که پر از شیون و فغان است، درد بشر بودن را زود می‌چشد. ازدواج می‌کند و بچه‌دار می‌شود و در ورطه «عشق- نفرت» می‌افتد. از او کاری برای برای بشر برنمی‌آید. تنها کاری که می‌تواند انجام دهد، این است که به طرزی عمیقاً دردمندانه اعتراف کند که به حال بشریت باید دل سوزاند.

●عباراتی که داخل داخل گیومه قرار دارد از پیشگفتار ترجمه نمایشنامه «عید پاک» نوشته یوهان آگوست استریندبرگ به ترجمه اکبر فلاح زاده، تهران آبان ۱۳۶۶ برگرفته شده است.

●استریندبرگ در رادیو زمانه:

●ویدئو: نمایش «عید پاک» از استریندبرگ

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • کاربر مهمان

    عالی بود . دستتون درد نکنه .

  • کاربر مهمان

    استریندبرگ نویسنده بزرگیه و خوب شد که ازش یاد کردین . من دو سه تا از کارهاشو خوندم، ولی این یکیو نخوندم. کجا می شه این کتابو تهیه کرد ؟

  • کاربر مهمان

    آقای دکتر با سپاس از شما اگه ممکنه لینک این کتابو هم بگذارید یا اینکه کجا می شه پیداش کرد. من کارهای ایبسن و استریندبرگو خیلی دوست دارم . در تاتر امروز نظیر این آدمها دیگه پیدا نمی شه.

  • کاربر مهمان

    شیندم دو یا سه سال پیش که یه اجرای دانشجویی این نمایشنامه عید پاک توی ایران بوده که میگفتند زیاد خوب نبوده. آدمای حرفه ای باید اجراش کنند. چونکه کار خیلی قشنگیه ولی اجراش هم سخته.

  • کاربر مهمان

    کتابش نایابه تو بازار. من از روی نسخه زیراکسی این کتابو قدیما گیر آوردم و خوندم . خیلی زیباست. هم زبانش و هم بار نمایشی کار خیلی قوی و جذابه.

  • کاربر مهمان

    کتاب بسیار خوبی معرفی کردیدآقای دکتر فلاح زاده. به استریندبرگ باید بیش از اینها توجه بشه . سپاس.