کفزدن یا مراقبت: تشویق در مقام شکلی از فاصلهگذاری اجتماعی
یوری کریستین − کنش کفزدن به احترام کارگران مراقبتی در دوران کرونا، نه ابراز همبستگی، بلکه شکلی از فاصلهگیری اجتماعی از آنهاست.
در سرتاسر جهان آدمها به بالکنها یا جلوی خانههایشان میروند تا بر محدودیتهای قرنطینه تازهشان غلبه کنند. آنچه در ایتالیا با آوازخواندن خودانگیخته آغاز شد، حالا بیان غالباش را در بسیاری کشورها در نوعی کفزدن رسمی برای کارکنان خدمات درمانی مییابد. از این کار به عنوان «ژستی زیبا» برای ادای احترام به تلاشهای کارکنان درمانی روی زمین یاد میشود. اما من استدلال خواهم کرد که علیرغم استقبال از کف زدن، این عمل منظم را باید شکلی از فاصلهگیری اجتماعی فهمید.
دیدن آدمهایی که از بالکنها کف میزنند، تصویر تماشاگران تیاتر را هنگام تشویق اجرای بازیگران از لژهایشان به ذهن متبادر میکند. در واقع، خاستگاه کفزدن در تئاتر است و به دوران باستان باز میگردد و سپس در دوره کلاسیک اروپا به شدت استانداردسازی شده تا نشانه رایج پایان یک اجرا باشد. ما کفزدنهای مشابه را برای ستایش از پیروزیها در جهان ورزش داریم. یک کلید اصلی همینجا نهفته است: کفزدن در امر خارقالعاده، امر داستانی، امر اجراشده، یعنی به جهان بازی تعلق دارد. درست همانطور که بازیگران و ستارگان ورزشی و هنرمندان اجراگر و سخنرانها را تشویق میکنیم، در حال احترام به کارگران بهداشتی هم هستیم ــ اما با تفاوتی مهم.
کنش کفزدن، بر خلاف آنچه گفته میشود، ربطی به نشان دادن همبستگی با کارگران ندارد، بلکه در واقع شکلی از فاصلهگیری اجتماعی از آنهاست. درحالیکه همبستگی یعنی بهرسمیتشناختن جمعیبودن انسان، کارکرد کفزدن تمییزدادن امر غیرانسانی است. ما در کفزدن با دیگر اعضای منفعل جامعه به مثابهی تماشاچی متحد میشویم تا به مخاطبان فعال بدل گردیم، اما خودمان را از کارگران اساسی جدا میکنیم و با آنها دو سوی متفاوت یک معادله را میسازیم و در نتیجه تلاش میکنیم تا نابرابریمان را خنثی کنیم.
یوهان هویزینگا در اثر برجستهاش هومو لودنس (انسان بازیگوش) به ماهیت بازیکردن و بازیها میپردازد و اشاره میکند که «بازی بیش و پیش از هر چیز یک فعالیت داوطلبانه است». درحالیکه شماری داوطلب در نظام سلامت عمومی مشغولاند، این داوطلبان در اقلیتاند و دشوار بتوان استدلال کرد که کارگران سلامت عموماً برای انجام شغلشان در محیطی پرخطر داوطلب شده اند. در واقع برعکس آن در حال آشکار شدن است. در کشورهای متعددی، کارگران بهداشتی نخستین کسانی بودند که از سفر به خارج منع شدند. آنها به عنوان کارگران اساسی، باید تعطیلات را به تعویق بیندازند، اضافهکاری کنند و حتی وقتی بیمار بودند تحت فشار یا به دلیل ترس از نداشتن مرخصی استعلاجی با حقوق وادار به ادامه کار شدند. پس آیا ما در حال تشویق گلادیاتورهایی نیستیم که در حال ورود به کارزار برای جنگیدن با شیرند؟
جنگ اغلب به عنوان مدلی برای اتخاذ تمهیدات علیه بیماری عالمگیر به کار رفته است. در واقع، به نظرم این تشابه بسیار بهتری را با خود دارد. درست همانطور که سربازانمان را با کف زدن به جنگ میفرستیم و زندگیشان به خطر میافتد، داریم همین کار را با کارگران خدمات بهداشتی میکنیم. کف زدن یعنی به رسمیت شناختن فداکاریای که به جای ما میکنند. اما سربازان هم در جنگ داوطلبانه حاضر نیستند. در نظر بگیرید که تا همین اواخر اغلب کشورها خدمت سربازی عمومی داشتند و ارتشهای حرفهای امروز فعالیت سربازگیریشان را بر محلههای کمدرآمد و اغلب مهاجرنشین متمرکز میکنند (و امنیت اقتصادی و راه سریعتر به شهروندی را به آنها پیشنهاد میدهند). به طور مشابه، حضور درصد زیادی از کارگران مهاجر در بخش مراقبتی و دیگر کارهای اساسی مشهود است.
بنابراین به جای اینکه برای دستاورد یا کیفیتی خارقالعاده در جهان سرگرمی کف بزنیم، در حال کف زدن برای این واقعیت هستیم که کارگران اساسی نمایندگی ما را در شرایط تهدیدگر حیات برعهده دارند. در ذهنهای ما، مهارتهای ویژهای باعث این تمایز نشده است. و علاج ویروس هم هنوز مانده که کشف شود. در نظر بگیرید که پرستارها برای مبارزه با پندمی زودتر از موعد فارغالتحصیل شده اند. در اصل، هر کسی میتواند برای ارائه خدمات این چنینی ثبتنام کند، درست مثل ارتش. درست همانطور که مایک بلومبرگ تصور میکند به هر کسی میتواند کشاورزبودن را بیاموزد، کف زدن ما بیشتر نشانهی خوشحالی از این است که ما از زیر بار این کارها قسر در رفتهایم.
یوتا توئله، موسیقیشناس از انستیتو ماکس پلانک برای زیباییشناسی عملی که پدیده کفزدن را مطالعه کرده، اوایل سال جاری در گفتوگو با روزنامه آلمانی FAZ به این نکته اساسی اشاره کرده بود:
«کف زدن بین اعضای منفعل و فعال یک جامعه جدایی میاندازد؛ کسانی که اجرا میکنند و کسانی که تماشا میکنند. در فرهنگها، وقتی مشارکت امری مرکزی است، وقتی همه روی صحنه هستند، کفزدن نقشی ناچیز بازی میکند.»
به زبان دیگر، کفزدن به یک تمایز اجتماعی اشاره دارد. درست همانطور که داریم با فهمیدن بهدردنخوربودن ظاهریمان برای جامعه در قرنطینه کلنجار میرویم، جدایی نهادینهی اعضای فعال و منفعل در کفزدنی به اجرا درمیآید که ناگهان به ما «معنایی» اعطا میکند. ما با اتخاذ نقش تماشاگر، جایی مییابیم که منفعلبودنمان را تشریح و طبیعیسازی میکند.
به علاوه، ما میتوانیم [با کف زدن] بار دیگر فعالانه به صحنه برویم؛ مثل تماشاگرانی که سهمشان را در تقسیم کار ادا میکنند و از تلاشها تقدیر میکنند. بنابراین قابل فهم است که تمرکز گزارش رسانهها درباره کفزدنها بر کسانی که کف میزنند، متمرکز است: به ویژه سازماندهندگان این رویدادها، نخستوزیرها و چهرههای برجستهای همچون دیوید بکهام که میگوید: «مایه افتخار مایید، بچهها!» (در هند، اتصال کوتاهی هم برقرار شده و دیگر کارگران مراقبتی از صحنه خارج شده اند: بعضی باور دارند که لرزش ناشی از کفزدن به خودی خود ویروس را میکشد).
برای کسانی که در محیطی بیفاصله با قهرمانانشان هستند، قبول چنین تمایزی دشوار است. برای اعضای خانوادههای سربازان بازگشته و گاه فلجشده در جنگ که اغلب از اضطراب پساتروماتیک یا دیگر اختلالها رنج میبرند، کف زدن دشوار است. درست همانزمانی که تشویقهای کفزنان در جهان به نمایش گذاشته میشود، کارگران سلامت در کشورهای بسیاری از بازگشت به آپارتمانهایشان یا سوارشدن در اتوبوس منع شده اند و عدهای به دلیل هراس از بیماری در خیابان به آنها حمله کرده اند. بسیاری نیز نگران این عزیزانشان هستند که حین کار با خطر مواجهند.
هرچند شرایط کار کارگران سلامت طی این پندمی حاد است، تفاوت آن با شرایط عمومی کارشان ماهوی نیست، تفاوتی در درجه وخامت است. وقتی این کفزدن را به عنوان عادت غالب کنونی برای تشکرکردن درنظر بگیریم، میتوانیم به مشاهده دیوید گرائبر در کتاب پرفروشاش درباره بدهی اشاره کنیم که «تشکر کردن از کسی این معنا را پیش میکشد که شاید او کار شایسته تشکر را اصلاً انجام نمیداد». به همین خاطر است که مردم برخی اجتماعها تشکر را برخورنده میدانند زیرا تلویحاً به این امکان اشاره دارد که آنها نمیتوانند از پس انتظارات شغلشان برآیند. در موارد نزدیک به قعطیت، چنین پیشفرضی بیمعناست. در نظر بگیرید که تا همین چند وقت پیش در کشورهایی عادت شده بود که پس از هر فرود موفق برای خلبان کف بزنند. خلبانهای هواپیما به این دلیل هدف این تشویق نبودند که ما یقین بدانیم فرود نیازمند مهارتهای خارقالعاده است. کفزدن برای آنها به این خاطر این بود که ما به جادوی اختراع خودمان کاملاً باور نداشتیم و هر بار که واقعاً کار میکرد، به خودمان افتخار میکردیم. حالا این عادت رنگ باخته، چون اعتبار قوانین فیزیک اثبات شده است. کارگران بهداشت و سلامت به خاطر زمینه غیرداوطلبانهی کارشان، گزینهی دیگری به جز انجام آن ندارند. ولی ما شگفتزدهایم که آنها واقعاً به انجام اموری غیرانسانی که از آنها خواسته شده ــ تو گویی با تردستی یک دست نامرئی ــ ادامه میدهند. سیستم کار میکند!
به علاوه، اگر ما با کفزدن احترام میگذاریم، ارزشی هم متصل به آن در کار است. بیدلیل نیست که باربارا اشترایساند زمانی چنین مشاهدهای را ثبت کرده بود: «کفزدن مردم چه معنایی دارد؟ ... آیا باید بهشان پول بدهم؟ بگویم متشکرم؟ دامن لباسام را بالا ببرم؟»
کفزدن تنها ابزار نمادین اعتباربخشیدن به کسی نیست: مدالهای ارتش و دیگر عنوانهای افتخاری نیز چنین کارکردی دارند و عموماً هیچ نفع مادیای به همراه نمیآورند. درست همانطور که کهنهسربازانمان را در «الطاف» ارتشی غرق میکنیم، با کفزدن به کارگران سلامتمان لطف میکنیم. این شکل بسیار انتزاعی از جبران زحمت را میتوان در زندگیهای پرمرارت کهنهسربازها پس از خدمتشان دید. اینکه انجیاوها باید در «روز بزرگداشت» برای حمایت مالی از کهنهسربازها صدقه جمع کنند، اثباتگر این نکته است.
پس آشکار شد که کفزدن به خود انسانهای واقعی ربطی ندارد بلکه به کیفیت اجرای نقششان یا این واقعیت که اصلاً آن نقش را اجرا میکنند، مربوط میشود. بازیگری که قواعد نمایش را زیرپا بگذارد و در عوض به بیان احساسات و فکرهای شخصیاش بپردازد، هدف دستزدن ایستاده تماشاگر نخواهد بود. وقتی سربازان از تقلاهای شخصیشان حرف میزنند یا حتی از جنگ انتقاد میکنند، کد رفتاری را زیر پا میگذارند و به راحتی سرزنش میشوند. در تاریخ اخیر، مورد بووه برگدال به ذهن میآید که فهمیده بود «ارتش ایالات متحده بزرگترین جوک است» و او «حتی از آمریکاییبودن شرمسار». این انتقادها باعث شد به همه انواع چیزها متهم شود، هرچند تعدادی مدال هم گرفته بود. کارگران سلامت هم تهدید شده اند و به آنها اخطار داده شده که درباره شرایط نامناسب و خطرآفرین کارشان حین پندمی حرف نزنند. نمایش باید ادامه یابد!
هیچ کس به خوبی ملکه بریتانیا معنای غایی کفزدن برای کارگران مراقبتی را خلاصه نکرده است. او در سخنانش درباره ویروس جدید کرونا گفت:
«افتخار به آنکه هستیم، بخشی از گذشته ما نیست، بلکه حال و آینده ما را تبیین میکند. آن دقیقههایی که بریتانیا یکصدا به کفزدن برای کارگران مراقبتی و اساسیاش پرداخته است، به عنوان تجلیای از روح ملی ما در یادها خواهد ماند.»
باید این عبارت را تکرار کرد: به عنوان تجلیای از روح ملی ما در یادها خواهد ماند. وقتی پردهها فروافتند، کارگران اساسی کاملاً از صحنه خارج خواهند شد. کفزدن برای آنها نیست، بلکه برای خود ماست. و به این معنا تفاوتی با ترانههای میهنپرستانهای ندارد که پیش از این کفزدن از بالکنها سرداده میشد.
کنش کفزدن، بر خلاف آنچه گفته میشود، ربطی به نشان دادن همبستگی با کارگران ندارد، بلکه در واقع شکلی از فاصلهگیری اجتماعی از آنهاست. درحالیکه همبستگی یعنی بهرسمیتشناختن جمعیبودن انسان، کارکرد کفزدن تمییزدادن امر غیرانسانی است. ما در کفزدن با دیگر اعضای منفعل جامعه به مثابهی تماشاچی متحد میشویم تا به مخاطبان فعال بدل گردیم، اما خودمان را از کارگران اساسی جدا میکنیم و با آنها دو سوی متفاوت یک معادله را میسازیم و در نتیجه تلاش میکنیم تا نابرابریمان را خنثی کنیم. ما با روانهکردن کفزنان کارگرانمان به سمت قربانیشدن، بار دیگر افتخار را در آنکه هستیم، مییابیم. این سرنوشت قهرمانان است که هزینهی اعمالشان را با زندگیهایشان بپردازند و از بدنهایشان برای بالا رفتن از نردههای شکوه ملی استفاده شود.
- منبع: یوروزین
نظرها
نظری وجود ندارد.