چهلسالگی توقیف کتاب جمعه
کتاب جمعه: تمرین آزادی در غبار طاعون
روزبه کمالی -در آینه نوشتههای کتاب جمعه میتوان تاریخ دیروز و از راه آن سرگذشت امروز را خواند. ۴۰ سال از توقیف این نشریه میگذرد.

«کتاب جمعه» هفتهنامهای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی به سردبیری احمد شاملو (۱۳۰۴-۱۳۷۹)، نویسنده و شاعر معاصر ایرانی بود که از ۴ مرداد ۱۳۵۸ تا ۱ خرداد ۱۳۵۹ در ۳۶ شماره در تهران منتشر میشد. نویسندگان و شاعران بزرگی همچون غلامحسین ساعدی، سیروس شمیسا، بهرام بیضایی، محمد مختاری و … در این نشریه قلم زدهاند و بسیاری از آثار مهم مانند نمایشنامه مرگ یزدگرد بهرام بیضایی برای اولین بار در این نشریه منتشر شده است.
« اکنون ما در آستانه توفانی روبنده ایستادهایم. بادنماها نالهکنان به حرکت در آمدهاند و غباری طاعونی از آفاق برخاسته است. میتوان به دخمههای سکوت پناه برد، زبان در کام و سر در گریبان کشید تا توفان بیامان بگذرد. اما رسالت تاریخی روشنفکران، پناه امن جستن را تجویز نمیکند. هر فریادی آگاهکننده است، پس از حنجرههای خونین خویش فریاد خواهيم کشید و حدوث توفان را اعلام خواهیم کرد.»

این بندی است از نخستین نوشته شماره اول کتاب جمعه، هفتهنامه سیاست و هنر، که تاریخ ۴ مرداد ۱۳۵۸ را بر جلد دارد. نشریهای که ۴۰ سال پیش در هفته اول خردادماه ۱۳۵۹ توقیف شد و عمر کوتاهش پس از ۳۶ شماره به سرآمد. عنوان متن، اول دفتر است و آنان که با نثر و لحن احمد شاملو آشنایی دارند، کلمات و تاکیدات و تشبیهات و استعارات او را در این سطرها به نیکی باز میشناسند. شاملو بالاتر مینویسد:« روزهای سیاهی در پیش است. [...] قشریون مطلقزده هر اندیشه آزادی را دشمن میدارند و کامگاری خود را جز به شرط امحاء مطلق فکر و اندیشه غیرممکن میشمارند. پس نخستین هدف نظامی که هم اکنون میکوشد پایههای قدرت خود را به ضرب چماق و دشنه استحکام بخشد و نخستین گامهای خود را با به آتش کشیدن کتابخانهها و هجوم علنی به هستههای فعال هنری و تجاوز آشکار به مراکز فرهنگی کشور برداشته، کشتار همه متفکران و آزاداندیشان جامعه است.»
جملات او در توصیف وضع ایران آن روزگار و خطر اختناق و سرکوب و کشتن آزاداندیشان خاصه در نظر به فهرست شمارههای کتاب جمعه، طنینی پیشگویانه و تلخ مییابد: در میان نامهای مولفان از جمله اسامی محمد مختاری و احمد میرعلائی پیش چشم میآید که سالها بعد در قتلهای زنجیرهای نویسندگان به دست ماموران وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی کشته شدند.
دوران آشوب و تثبیت استیلا

کتاب جمعه در روزگاری پرالتهاب و حادثهخیز در دوره کوتاهی از ۴ مرداد ۱۳۵۸ تا آغاز خرداد ۱۳۵۹ در ۳۶ شماره منتشر شد و به انتشارش در کمتر از یک سال خاتمه دادند. انقلابی که مردم و روشنفکران تحقق آمال و آرمانهای بسیار از آن انتظار داشتند به سرعت به یغما میرفت. روحانیان تازه از راه رسیده و قدرتطلبان مذهبی انقلاب را به تدریج مصادره میکردند و تفسیر و خواستشان از آن را مطالبات خلق جا میزدند. اختناق و سلب آزادیها آغاز شده بود. چندین ماه پیشتر هنگامی که شاپور بختیار در دی ماه ۱۳۵۷ در مقام آخرین نخستوزیر دوران پهلوی کار آغاز کرد، به روزنامهنگاران که در اعتراض به سانسور چند ماهی اعتصابکرده بودند، وعده داد که سانسور را پایان دهد و به قول خویش پایبند ماند. مطبوعاتیها دوباره قلم به دست گرفتند و به پوشش آزادانه اخبار و رویدادها روی آوردند. نویسندگان و روزنامهنگاران با همین تصور از آزادی به دوران پس از انقلاب پانهادند، اما هر چه بیشتر گذشت استیلاطلبی آیتالله خمینی و فشار گروهی درهمجوش از حوزویان و بازاریان، فضای باز را محدود و مسدود کرد. چهار روز پس از انتشار نخستین شماره کتاب جمعه، روزنامه آیندگان در ۱۷ مرداد ۱۳۵۸ با نشاندادن ورقهای که ظاهرا تایش هم باز نشد که مفادش روشن شود، توقیف شد و نویسندگانش را به زندان لویزان فرستادند. در ۲۶ مرداد آیتالله خمینی به مثابه قدرتمندترین فرد در راس نظام با مطالبهگران، معترضان، مخالفان، نویسندگان و روزنامهنگاران اتمام حجت کرد: « [اگر ما ]به طور انقلابی عمل کرده بودیم، قلم تمام مطبوعات را شکسته بودیم و تمام مجلات فاسد و مطبوعات فاسد را تعطیل کرده بودیم، و رؤسای آنها را به محاکمه کشیده بودیم و حزبهای فاسد را ممنوع اعلام کرده بودیم، و رؤسای آنها را به سزای خودشان رسانده بودیم، و چوبههای دار را در میدانهای بزرگ برپا کرده بودیم و مفسدین و فاسدین را درو کرده بودیم، این زحمتها پیش نمیآمد.» و دستور کار را چنین رقم زد: « دادستان انقلاب موظف است مجلاتی که بر ضد مسیر ملت است و توطئهگر است تمام را توقیف کند، و نویسندگان آنها را دعوت کند به دادگاه و محاکمه کند.». انتشار کتاب جمعه با وقایع مهم و تعیینکنندهای از جمله انتخابات مجلس خبرگان، همهپرسی قانون اساسی، یورش به سفارت امریکا و گروگانگیری، استعفای دولت موقت و... همزمان بود.
شورای نویسندگان سیاست و هنر
کتاب جمعه آخرین نشریهای بود که نام احمد شاملو را در مقام سردبیر بر پیشانی داشت، و با سلیقه و سلوک او در روزنامهنگاری منتشر میشد. کارنامه او در تاریخ مطبوعات با مجلات فردوسی، کتاب هفته و خوشه در دهه ۱۳۴۰ برجسته بود، اما کتاب جمعه نخستین و آخرین مطبوعهای بود که او پس از انقلاب ۱۳۵۷ از دستاندرکاران اصلیاش به شمار میآمد.
کتاب جمعه خود را هفتهنامه سیاست و هنر توصیف میکرد و به صورت جنگی در قالب کتاب به کارگزاری نشر مازیار و با همکاری شورای نویسندگان منتشر میشد. شمایل و طراحیاش کمابیش یادآور کتاب هفته بود که از موفقترین نشریاتی بود که شاملو سردبیریاش را بر عهده داشت.
طرح روی جلد شماره اول کتاب جمعه در زمینهای خونرنگ، پاپی تاج بر سر را نشان میدهد که مردم در پی صلیب فریبی که او در برابرشان گرفته، ارابهای را که بر آن تکیه زده میکشند. این طرح و آن یادداشت و نیز ترجمه سخنرانی برشت درباره فاشیسم که از پی آن میآید، ضرورت و اهداف نشر چنین نشریهای را آشکار میکند. دورانی سیاه که در آن روحانیون مقدسنما بر گرده مردم سوار شدهاند و قلمها را میشکنند و زبانها را میبرند و قدرت را به انحصار، طلب میکنند.
کتاب جمعه مطالب گوناگون ادبی، سیاسی، تاریخی و اجتماعی را با تاکید بر نقد استبداد و ضرورت آزادی گرد میآورد و عرضه میکرد. در آغاز اغلب طرحی با مضمون اعتراضی میآمد، سپس گاه یادداشت سردبیر و پس از مدتی تحلیل رویدادهای سیاسی روز به چاپ میرسید. قصه و شعر تالیفی و ترجمه، و نیز مطالب اجتماعی-سیاسی (ذیل عنوان مقالات و مقولات) از دیگر بخشهای آن به شمار میآمدند. در پایان گاه بخشهایی از کتاب کوچه احمد شاملو منتشر میشد. نگاهی به متون قدیم و انتشار اسناد تاریخی و نیز معرفی طراح یا کاریکاتوریستی خارجی از بخشهای نسبتا ثابت مجله بود. علیرضا اسپهبد، داریوش رادپور، کامبیز درمبخش و توکا نیستانی از کسانی بودند که برای نشریه طرح میکشیدند و صفحات را ابراهیم حقیقی تزیین و تنظیم میکرد. بخشهای نظری را باقر پرهام و خسرو شاکری بیشتر پیش میبردند ومحمدعلی سپانلو به ترجمه و مباحث ادبی میپرداخت. تحلیل سیاسی را که پس از مدتی به هفتهنامه افزوده شد محمد قائد با نام مستعار م. مراد قلم مینوشت. از سیاهه بلند نویسندگان و شاعران و مترجمانی که با کتاب جمعه همکاری کردند این اسامی شناختهشدهتراند: هما ناطق، سیروس شمیسا، احمد کریمی حکاک، گلی ترقی، امیرحسین چهلتن، هوشنگ گلشیری، جمال میرصادقی، صفدر تقیزاده، باجلان فرخی، سروژ استپانیان، بتول عزیزپور، فریدون فریاد، لیلی گلستان و ع. پاشایی.
دوگانه کار فرهنگی و مبارزه سیاسی
در شماره چهارم اول شهریور ۱۳۵۸ میزگردی درباره وظایف کتاب جمعه با حضور باقر پرهام، احمد شاملو، محمد قائد، فریدون آدمیت، هما ناطق، خسرو شاکری، محمدعلی سپانلو و عباس سماکار برگزار شد. در این گفتوگوها به نظر میرسد که همه کمابیش بر سر کار روشنفکری و آگاه کردن مردم و نیز ایجاد پایگاهی دموکراتیک برای نشر آزادانه عقاید گوناگون به توافق رسیدهاند. کتاب جمعه میکوشد از این طریق، مشی روشنفکری و فرهنگی خویش را برای خوانندگان روشن کند.
البته ادارهکنندگان مجله تا مدتها ناچار شدند که در برابر منتقدان از رویه خویش دفاع کنند. در شماره ۱۴ شاملو در یادداشتی با عنوان بگذارید چنین باشیم با اشاره به انتقادها بار دیگر روش کار هفتهنامه را شرح میدهد:
«جمعی ما را چپگرا میدانند و میگویند کارمان رنگ و بوی مارکسیستی دارد. در حالی که جمعی دیگر گلایه دارند که چرا دست به عصا راه میرویم وچرا تند و به حد کافی «چپ» نیستیم. [...] پیام ما به همه خوانندگان کتاب جمعه تکرار همان عبارتی است که پیش از این نیز گفتهایم. کتاب جمعه برای ما تمرینی است در حرکت به سوی آزادی».
شاملو در ادامه میافزاید که کتاب جمعه پایگاهی است دموکراتيك برای عرضه افکار و اندیشههای فرهنگی و توضیح میدهد که بر سر آزادی و دموکراسی سازش نمیکنند و به بلندگوی تبلیغاتی گروه یا گرایشی مشخص هم بدل نخواهند شد. او مینویسد: «ما بر این باوریم که گوهر کار روشنفکری يك چیز است و گوهر فعاليت يك مبارز سیاسی یا يك انقلابی چیزی دیگر.»
به رغم این توضیحات در فضای ملتهب سیاستزده پس از ۵۷، از کتاب جمعه انتظار میرفت که برخلاف شیوهاش در مواجهه با رخدادهای مشخص سیاسی-اجتماعی موضع بگیرد و تحلیل ارائه دهد. شاملو سرانجام در برابر فشار مخاطبان سپر انداخت و بخشی با عنوان آخرین برگ تقویم به قلم محمد قائد درباره وقایع روز به نشریه افزوده شد. این تحلیلهای دقیق از خواندنیترین بخشهای کتاب جمعه از کار درآمد، که احتمالا در توقیف آن هم بس موثر افتاد.
ادبیات در تندباد انقلاب
در کتاب جمعه بیشتر با ادبیاتی مواجه میشویم که سرگردان و مبهوت است؛ هنوز رهایی را تجربه نکرده و در هوای آزادی نفس نزده، با اختناق مذهبی روبهرو شده است. برخی شعرها همچنان دوران پیش از انقلاب را به یاد میآورند؛ گویی همچنان در حال و هوای مبارزه با استبداد رژیم شاه سیر میکنند و یا در آن دوران سروده شدهاند یا چون حرفی ناگفته و به جا مانده، دیرهنگام مجال ابراز یافتهاند. توالی حوادث از پی هم آینده و شدتگیری سرکوب نویسندگان را هم غافلگیر کرده بود. آنان که میکوشیدند به آن چه پس از انقلاب میگذشت بپردازند، آثارشان چندان غنا و قوت نداشت یکی- دو سروده شاملو که در نشریه منتشر شده با آنچه در آن روزها میگذشت مناسبت بیشتر دارد، از جمله شعر صبح:
در مزارِ شهیدان
هنوز
خطیبانِ حرفهئی درخوابند.
حفرهی معلقِ فریادها
در هوا
خالیست.
و گُلگونکفنان
به خستگی
در گور
گُرده تعویض میکنند.
در داستان مرگ در کاسه سر، جواد مجابی ماجرای زنبورهایی را میگوید که بالهایی سبز و بدنی زرد دارند. صدای آنها از دیوارها و اشیاء و درختان عمارتی ییلاقی شنیده میشود، اما اثری از خودشان ظاهر نیست. از قضا زنبورها روزی از جانب امامزادهای همچون توفانی هجوم میآورند و آبادی را ویران میکنند و زنان و مردان را میکشند و پیکرهایشان را از گوشت و استخوان تهی و پوک میکنند.
در داستان بزرگ بانوی روح من، گلی ترقی به سرنوشت مردی میپردازد که همسرش پس از انقلاب مذهبی شده است و او را هم به دین خود میخواند.. اطرافیان و همسایگان همه در هراس از گرفتارشدن به دست انقلابیون حزباللهی سرکوبگرند، بیم غارت، ترس کشتار. یکی از مصادره بر خویش میلرزد و مال میاندوزد و پنهان میکند. دیگری به میخواری پنهانی روی آورده است. کتاب جمعه نمایشنامه مرگ یزدگرد نوشته بهرام بیضایی و فیلمنامه سربداران محمود دولتآبادی را نیز منتشر کرد. به یادبود سهراب سپهری که در سال ۱۳۵۹ درگذشت نیز اشعاری از منصور اوجی و نوشتهای بلند از شاهرخ مسکوب انتشار داد.
تاریخ دیروز و حسب حال امروز
در آینه نوشتههای کتاب جمعه میتوان تاریخ دیروز و از راه آن سرگذشت امروز را خواند. اکنون این پرسش مجادلهانگیز جاری است که چرا روشنفکران شیفته انقلاب ندانستند که از ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ سلطهطلبان در کار گسترش فزونخواهی بیحد و حصر خویش بودند و چرا سکوت کردند؟ چرا مسحور جاذبه آیتالله خمینی شدند که برای بسیاری از مذهبیها تحقق عینی افسانه انسان کامل و ولی خدا به شمار میآمد و درنظر برخی چپها در قامت لنینی مسلمان جلوهگری میکرد؟ آن چه در کتاب جمعه میخوانیم در یادداشتهای قائد، نوشتههای شاملو، مطالب مختاری و پرهام و شاکری و دیگران، این پیشفرض بررسی نشده رایج را دستکم درباره این نویسندگان رد میکند. گرچه تکیه و تاکید بسیار بر اصطلاحات و تعابیری مانند امپریالسم و تضاد و منافع طبقاتی بر اندیشهشان سقف زمانمندی میزند، چشم آیندهنگرشان دورها را میبیند. آنان میدیدند و پیشبینی میکردند که چه مصایبی در پیش است و به قدر توان خود در نقد و اعتراض و روشنگری میکوشیدند. در میزگرد روشنفکران و انقلاب با حضور شاملو و پرهام و آدمیت و دیگران، خسرو شاکری جلال آلاحمد را ایدئولوگ وضعیت فعلی خطاب میکند. م. مراد یا همان محمد قائد در شماره سی و یکم درباره پیام نوروزی امام امت مینویسد: « پیام نوروزی آیت الله خمینی نباید تردیدی برجای گذاشته باشد که حرکت انقلابی، رسما پایان یافته اعلام شده است، این پیام به معنای هر چه محکمترکشیدن ترمزی بود که قرار است تشنجهای شديد جامعه را آرام کند. نخستین بند پیام، امسال را «سال بازگشت امنیت» اعلام میکند. البته منظور ایجاد یا برقراری یا حرکت به سوی «امنیت» جدید نیست. اکنون بازگرداندن امنیتی که پیشتر وجود داشته دستور کار است.»
خواننده امروزی که کشتارهای دهه ۱۳۶۰و قتلهای زنجیرهای و قتلعام آبان سال پیش را از سر گذرانده، میداند که بازگرداندن امنیتی که پیشتر وجود داشته، چه تفسیر هولناکی میتواند داشته باشد. سال امنیت یعنی دورهای که کار به دست امنیتیهای میافتد و سربازان گمنام امام راحل و البته امام زمان در قلع و قمع معترضان و مخالفان از امنیتیهای پیشین ساواک گوی سبقت میربایند.
کتاب جمعه را همچنین میتوان همچون طومار آرمانهای به خاک افتاده در خواندن گرفت. نشریهای که در ناصیه دورانش خط سرکوب و تسلط اسلام سیاسی با قرائت فاشیستی را دیده بود. نویسندگان کتاب جمعه بر خلاف خواسته حاکمان، خواهان سپرده شدن اداره کشور به دست مردمان بودند و خودگردانی استانها را آرمانی نیک و هدفی تحققپذیر میشمردند. مطالب متعددی درباره خودگردانی و اهمیت شوراها و سندیکاها در نشریه منتشر شد. شاملو به صراحت در گفتوگویش با دانشجویان که در نشریه به چاپ رسید گفت که مساله کردستان را تجزیهطلبی نمیداند، بلکه واگذاری قدرت به مردم تلقی میکند. پس از سلاخی رهبران فدایی ترکمنصحرا، توماج و جرجانی و واحدی و مختوم به دست عوامل حاکمیت، تصویر زن توماج و فرزندش شورا بر جلد مجله نشست. در شمارهای دیگر به معرفی این مبارزان در خونغلتیده پرداختند و آنان را شهید خواندند.
محمد مختاری در شماره ۱۵در یادداشت شوراهای شهر استقبال یا عدم استقبال؟ با بیان این که مردم در جریان انقلاب به اهمیت شوراها و نقش مهم آن در جلوگیری از دیکتاتوری پی برده بودند، به مانعتراشی و فریبهای حاکمیت برای شورایی کردن اداره کشور پرداخت: «مخالفت با تشکیل شوراها همچنان ادامه یافت، تا این که باز آیتالله طالقانی در آخرین روزهای حیاتش عامل طرح دوباره شوراها شد [...] و گفت که مسئولان امور از تشکیل شوراها جلوگیری میکنند. [...] حاکمیت موجود به موضع تدافعی افتاد و در برابر فشار افکار عمومی، به چارهجوییهای گوناگونی دست زد. از يك سو طرح ادغام کمیته ها و شوراها را پیش کشیدند. و از سوئی با تنظیم آئیننامه انتخاباتی راه نفوذ عوامل صاحب قدرت را باز گذاشتند. از يك سو با طرح ولایت فقیه، قدرت متمرکزی را به حاکمیت مردم تأویل و تفسیر کردند.»
این نوشته همچون شهادتی تاریخی نشان میدهد که چگونه حاکمیت در همان ابتدای انقلاب امکان مدنی شدن جامعه را از مردمان سلب کرد و از توزیع قدرت سرباز زد. آگاهسازی زمان میبرد، اما اقتدار دینی پرانتر از برق و هوا میرفت.
کتاب جمعه ویژهنامههایی درباره شیلی (شماره ۱۱) و امریکای لاتین (شماره ۲۵) نیز انتشار داد و به سبب سرکوب انقلاب فرهنگی شمارهای را به شهیدان و زخمهای خونبار دانشگاههای ایران تقدیم کرد. همچنین در شمارهای که بر جلد آن تصویر زنی با شعار نمیتوان نیمی از اجتماع را نادیده گرفت دیده میشد، به حقوق و دغدغههای زنان در پس از انقلاب پرداخت.
کردستان و جمعه آخر
درباره تعطیلی کتاب جمعه محمد قائد روایتی خواندنی درگفتوگو با تاریخ ایرانی به دست میدهد. در خرداد ۱۳۵۹ در دفتر کتاب جمعه میشنود که دژبانها نسخههای آن شماره را هنگام تحویل به راهآهن توقیف کردهاند. در عمل دیگر کسی دنبال رفع توقیف نمیرود، چون خطر پروندهسازی در کار بوده است: «شنیدم سرتیپ ظهیرنژاد، فرمانده نیروی زمینی (که رئیس ستاد ارتش شد یا داشت میشد) از مطالب سرمقالههای کتاب جمعه دربارهٔ خودش و وقایع کردستان دلخور است. اگر واقعاً بستهها را در ایستگاه راهآهن تهران ضبط کردند پس شاید دژبان دستور داشت مجاری ارتباط پایتخت با شمال غربی کشور را کنترل کند و راه فرستادن نشریات از تهران را ببندد. شاید هم تیمسار به طور اخص در صدد شکار آن هفتهنامه بود.»
در این یادداشت که در شماره ۳۶، به تاریخ اول خرداد ۱۳۵۹ منتشر شده، محمد قائد از سرکوب ناراضیان کُرد به دست حکومت مرکزی انتقاد میکند و به نظامیان و حاکمان طعنههای تند میزند:« از نظر نظامی آنچه در کردستان اتفاق میافتد اشغال منطقهئی وسیع و برقراری حکومت نظامی نامحدودی است. [...] حکومت، با منطقه چون سرزمینی اشغال شده رفتار خواهد کرد. [...] رئیس جمهوری نام این لشکرکشی را هرچه بگذارد، معنای آن جز يك جنگ تمام عیار برای نابودی بخشی از جمعیت کشور نیست...»
بدینسان شماره خرداد ۱۳۵۹ که عکس هو شی مین را هم بر جلد داشت توقیف شد و کتاب جمعه دیگر انتشار نیافت. دوره ریاست جمهوری بنیصدر بود و بحبوحه کشاکشش با حزب جمهوری اسلامی که در حال کنارزدن او و قبضه قدرت بودند. و رئیسجمهور که پیشتر با انقلاب فرهنگی هم مماشات کرده بود، ظاهرا وقتی برای آزادی مطبوعات هم نداشت. پیشتر نیز گویا اشکالات و موانعی در سر راه توزیع کتاب جمعه تراشیده بودند، اما این بار دیگر حاکمیت نتوانست نشریهای را که تمرین آزادی و شیوه دموکراتیک میکرد و میکوشید پروژهای فرهنگی و روشنفکری را پیش ببرد، تاب بیاورد.
بیشتر بخوانید:
نظرها
مجید
با سپاس از این یادآوری و گزارش کامل, از الماسی که ۳۶ هفته درخشید و برای یک عمر خاطراتی جاودانی بر جای گذاشت. ۴۰ سال پیش نسخه های "کتاب جمعه" برای ما چیزی بود مانند طلا و جواهر, و برخی از دوستان و رفقایی که آنها را نداشتند, با ماشین کپی تک تک شماره ها را از شمارهء اول تا آخرین شمارهء ۳۶ کپی می کردند و در کتابخانه هایشان به افتخار حضور "کتاب جمعه" می بالیدند. پس از "کتاب جمعه" چندین کوشش نیز با الهام از آن و با نام های مشابه به آن صورت گرفت؛ که از مهم ترین آنها می توان از "آدینه" در ایران و "کتابهای جمعه" در خارج از کشور, به کوشش زنده یاد رفیق خسرو شاکری نام برد. خوشبختانه هنوز نیز نسخه هایی از "کتاب جمعه" به صورت PDF در اینتنرت موجود است و نسل جوان می تواند کماکان به آنها دسترسی داشته باشد و یکی از کارستان های اصیل روشنفکران ایرانی را هنوز پس از ۴۰ سال ببیند, بخواند و قضاوت کند.
فرج سرکوهی
پیشینه مطبوعاتی شاملو خوب است که از کتاب جمعه یاد کردید . متن شما برخی دادهها را در این باره به خوبی گزارش کردهاست اما آنجا که به پبشینه روزنامهنویسی شاملو میپردازد هم ناقص و هم در یک مورد نادرست در متن شما آمدهاست «کارنامه او (شاملو ) در تاریخ مطبوعات با مجلات فردوسی، کتاب هفته و خوشه در دهه ۱۳۴۰ برجسته بود» نادرست : شاید نویسنده در باب کارنامه مطبوعاتی شاملو و همکاری او با مجله فردوسی فقط به ویکی پدیای فارسی رجوع کردهاست که به غلط شاملو را از سردبیران مجله فردوسی معرفی میکند . شاملو با مجله فردوسی مصاحبه کرد، یکی دو متن و شعر او در این مجله منتشر شد اما برخلاف نوشته ویکی پدیای فارسی نه سردبیر آن بود و نه نقشی در انتشار آن داشت ناقص: شاملو به ویژه در دهه 20 سردبیری نشریات گوناگونی را بر عهده داشت از جمله هفتهنامه ادیب، هفتهنامهی ادبی ـ هنری سخن نو، نشریهی ساعت ۴ بعد از ظهر ، هنر نو، هفتهنامهی روزنه، مجلهی خواندنیها،( سردبیر چپ در مقابل سردبیر راست) ، روزنامهی آتشبار، هفتهنامهی آشنا و... در دهه چهل از جمله همراه با یدالله رویائی سردبیر نشریه بارو بود . البته چنان که نوشته اید سردبیری کتاب هفته و خوشه از مهمترین و موثرترین کارها در کارنامه مطبوعاتی او است. در دوران اقامت در خارج از کشور سردبیری ایرانشهر را بر عهده داشت در این مورد می توان به سالشمار احمد شاملو که آیدا تنظیم کردهاست مراجعه کرد.
بیژن
هر پنجشنبه ظهر جلوی روزنامه فروشی منتظر میایستادم تا کتاب جمعه برسد. تا بخانه برسم نصف آن را توی اتوبوس میخواندم. از داستانهای خواندنی کتاب جمعه قصه علو بود نوشته صفدری و این پیام که از نویسنده خواسته بود با دفتر کتاب جمعه تماس بگیرد. تحقیقات باجلان فرخی در باره اسطوره های سرزمین های مختلف بسیار هیجان انگیز بود و همچنین شعر زیبایی از اسماعیل خویی در ستایش زمین. اما بدون تردید عجیب ترین مقاله ای که در کتاب جمعه خواندم، متن کیفرخواستی بود که دادگاه انقلاب در عهد مشروطیت و بعد از پیروزی ستارخان و فتح تهران به ریاست آیت الله زنجانی تنظیم کرده بود. متهم شیخ فضل الله نوری و جرایمش بیشمار. ازجمله کشیدن قلیان در حضور شاه بعد از تحریم تنباکو.آوردن قبابل شاهسون به تهران و جنایت هایی که آنها علیه انقلابیون و مردم تهران انجام داده بودند. تعرض به خانه های مردم و ناموس آنها با مجوز شرعی معظم له. و همنوایی با محمد علی شاه خائن. دادگاه انقلاب شیخ فضل الله را به اعدام محکوم کرده بود. انتشار این سند واقعی برایم حیرت انگیز بود آن هم در شرایطی که حکومت اسلامی به شیخ فضل الله نام شهید اعطا کرده و نام منحوس اش را بر بزرگراه طرشت گذاشته بود. اما از جالب ترین بخش های کتاب جمعه صفحه پاسخ به خوانندگان بود که توسط خود احمد شاملو نوشته میشد.
هوشنگ
آقای فرهنگ فرهی مصاحبه ای طولانی داشت حدود ۱۵, ۱۶ سال پیش (اگر اشتباه به یاد نیاورم, با یکی از این مجله های فارسی رایگان چاپ لوس آنجلس) که بیشتر در مورد دوران جوانی و آشنایی و رفاقت با شاملو, و فعالیتهای ادبی این دو در دوران جوانیشان بود. نکته ای که هیچگاه از یادم نمی رود اشارهء استاد فرهی به "روزنامه" هایی بود که این دو با قرض و قوله و از هر طریقی که بدستشان می رسید چاپ می کردند. که به گفته خود ایشان اکثر اوقات این "روزنامه" ها بیشتر از چهار یا هشت صفحه نبودند, و بیشتر چیزی بودند مانند شب نامه, تا روزنامه. محرک اصلی و اساسی برای شاملو در چاپ این نیمچه "روزنامه"ها نیز (به گفتهء استاد فرهی) چیزی نبود جز چاپ اشعار نیما و آشنا کردن اهل ادبیات ایران آن زمان (اواخر دههء بیست, اوایل دههء سی شمسی) با نو آوری های نیما در شعر فارسی. که تمامی چنین کنشگری های فرهنگی, خیلی بیشتر شبیه به یک جنگ چریکی فرهنگی است. الان که در اینجا تصحیحات رفیق سرکوهی را میخواندم به یاد آن مصاحبه افتادم. بد نیست که اگر فرصتی پیش اید مصاحبه ای با استاد فرهی در این مورد (دوباره) انجام گیرد. و نکته آخر که باید ذکر شود این است که (حداقل برای من), خود این رادیو "زمانه" یکی از بهترین ادامه دهندگان "کتاب جمعه" است. البته نام و عملکردش رادیویی است, اما برای من بیشتر حالت یک نشریه را دارد. که چنین ارزیابی از قبیل تعارفات و خالی بازیهای مرسوم ایرانی نیست, بلکه ربط دارد به محتوی مطالب در اینجا, فرم و شکل حرفه ای عرضه و ارائه مطالب, نو آوری در ایجاد بخشهای جدید و گسترش بخشهای قدیمی. فقط مثل اینکه اخیرا در بخشهای کامنت, چنانکه قبلا به راحتی و وفور شعرهای شاملو به اشتراک گذارده میشد, مقداری محدودیت و مقررات به وجود آمده است. به هر رو, دم شما گرم بابت این بزرگداشت و یادآوری یکی از بهترین (اگر نه بهترین) نشریهء چپ در ایران. و از آن مهمتر دم شما گرم بابت "رادیو زمانه", یکی از ادامه دهندگان موفق و ممتاز "کتاب جعمه".
محمد
سپاس که متن خوبی بود. ولی فکر کنم منظورتون از «لئون استپانیان»، «سروژ استپانیان» باشد مترجم آثار چخوف. --- زمانه: سلام و سپاس از شما. اصلاح شد.
علی
سلام تشکر از شما که ذکر خیری از کتاب جمعه نمودید فکر کنم ان زمان چون با آثار مرحوم شاملو آشنایی داشتم حدود بیست شماره را خریدم واز اولین شماره درباره ربوی بودن بانکها می نوشت چون خوب یادم هست داستان کوتاه میسیپیسی نیک داستان کوتاه که یکی از انقلابی روسی را بقفس انداخته بود واقعا نوستالژی بود و شور بختانه پس از مرگ شادروان شاملو عده ای خشک مغز و نادان حتا انسانیت را نادیده بسنگ قبر آن مرحوم بی حرمتی می نمایند ارادت مند شما هستم