ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

میدان انقلاب تهران: قلبی که هنوز می‌تپد

رها رستمی – میدان انقلاب تهران، میدان خاطره‌هاست. این میدان فشرده تاریخ ایران معاصر است. نمادها عوض می‌شوند، میدان و اطرافش صحنه بحث و تظاهرات می‌شود، و نیز دستگیری و سرکوب. میدان همچنان مقاومت می‌کند.

میدان انقلاب تهران، میدان خاطره‌هاست. این میدان فشرده تاریخ ایران معاصر است. نمادها عوض می‌شوند، میدان و اطرافش صحنه بحث و تظاهرات می‌شود، و نیز دستگیری و سرکوب. میدان همچنان مقاومت می‌کند.

«انسان یا باید روزمره باشد یا اصلا نباشد.»هانری لوفور

کرونا رمق میدان‌‌ها را گرفته، اما هنوز در سرتاسر جهان میدان‌هایی سرزندگی خود را به نمایش می‌گذارند. میدان انقلاب از جمله آنهاست.

توصیف‌های زیر عمدتاً از دوره پیش از کرونا است. می‌توان با اطمینان گفت که میدان انقلاب و خیابان انقلاب پس از کرونا دور دیگری از زندگی و سرزندگی را آغاز خواهند کرد.

نمایی از میدان انقلاب
نمایی از میدان انقلاب

عصرگاهان که روز میل به تمام شدن دارد، تازه زندگی در میدان انقلاب تهران شروع می‌شود. به ویژه در فصل‌های گرم سال که زمان‌های نزدیک به غروب، خنک‌ترین وقت‌ها برای پرسه‌زنی در یک میدان پرهیاهو و پر ایماژ است.

«انقلاب» را به درستی می‌توان یک مرکز فرهنگی در مرکز شهر نامید. خط پر تردد مترو و بی‌آر تی، سینما بهمن، دانشگاه تهران، کتاب‌فروشی‌های ثابت و دست‌فروشان کیف و کتاب و نقاشی، پدیده‌هایی فرهنگی هستند که یا در خود میدان و یا در اطراف آن جمع شده‌اند.

دست‌فروشی کتاب‌های کم‌یاب در میدان انقلاب
دست‌فروشی کتاب‌های کم‌یاب در میدان انقلاب

جمعیت فراوان است و پیاده‌روها ظرفیت و کشش این همه جمعیت را ندارند. دستفروش‌ها هم اغلب بخش‌های بزرگی از این پیاده‌روها را به خود اختصاص داده‌اند و پیاده‌رو هرچه بیشتر تنگ‌تر شده است. به همین دلیل تنه زدن به یکدیگر از ملزومات عادی عبور و مرور در میدان است.

 دختران و پسران جوان دست در دست هم قدم می‌زنند و خود و عشقشان را به رخ رهگذران می‌کشند. همزمان صداهایی به گوش می‌رسد. صدای فروش مقاله، پایان‌نامه و حتی کتاب! چیزی شبیه به داد زدن برای فروش یک غذای آماده یا فروش اسباب‌بازی کودکانه. عده‌ای که پول دارند و می‌خواهند به واسطه همین پول مدرک دانشگاهی هم بگیرند، مشتری‌های اصلی رساله‌فروش‌ها هستند − چیزی نامتعارف و باورنکردنی اما واقعی. آن‌ها نزد «دادزن»‌های سفارش کتاب و مقاله و پایان‌نامه می‌روند، موضوعشان را می‌گویند، پولش را پرداخت می‌کنند و منتظر می‌مانند تا در اسرع وقت، شبکه‌ی علمی بنگاهی، برایشان مقاله بنویسد و آن را به نام خود به دانشگاه، مجله یا نشر مورد نظرشان بدهند.

فضایی برای حضور؛ تا حدی آن‌گونه که دلمان می‌خواهد

نوع خاصی از دست‌فروشی در مسیر میدان انقلاب به سمت دانشگاه تهران: فروش تصاویر شخصیت‌های ادبی و سیاسی
نوع خاصی از دست‌فروشی در مسیر میدان انقلاب به سمت دانشگاه تهران: فروش تصاویر شخصیت‌های ادبی و سیاسی

انقلاب، از معدود فضاهای شهری تهران است که جوانان، تا حدی آزادانه می‌توانند مطابق میل و سلیقه خود در آن لباس بپوشند، با صدای بلند بخندند و با افرادی از جنس مقابلشان قدم بزنند و به دور از مزاحمت‌های گشت ارشاد و امثال آن، روز خوشی را سپری کنند.

انقلاب، فضایی است که به لحاظ روابط اجتماعی و زندگی روزمره آن، میل به مستقل شدن و فاصله گرفتن از استاندارهای رفتاری حاکمیتی در آن موج می‌زند. شاید به همین دلیل است که ویدا موحد، مشهور به «دختر انقلاب» و سایر دختران خیابان انقلاب، سکوهای این فضا را برای بر افراشته کردن روسری‌هایشان انتخاب کردند.

برخلاف سایر فضاهای شهری، میدان انقلاب از معدود جاهایی است که در آن دختران جوان می‌توانند آزادانه در خیابان ضمن راه رفتن سیگار بکشند.
برخلاف سایر فضاهای شهری، میدان انقلاب از معدود جاهایی است که در آن دختران جوان می‌توانند آزادانه در خیابان ضمن راه رفتن سیگار بکشند.

میدان انقلاب و خیابان‌های منتهی به آن، تنها یک «مکان» نیستند. آن‌ها «فضا»هایی اجتماعی‌اند که حامل معنا هستند. مکان، همان محل هندسی فعالیت‌های انسانی و حیوانی است. یعنی چیزی که روی نقشه‌های جغرافیایی یا ماکت‌های معماری می‌توان دید. اما «فضا» همان روابط اجتماعی حک شده در مکان است که آن را از حالت «طبیعی» خارج می‌کند و کنش انسانی را بر آن غالب می‌کند و خود مکان را نیز به مرور تغییر می‌دهد. میدان انقلاب را بر این اساس می‌توان «فضا»یی نامید که به لحاظ اجتماعی به تصرف گروه‌هایی درآمده که گستردگی نظارت دولتی بر زندگی روزمره و شب‌مره آن‌ها، اجازه تنفس در مکان‌های دیگر را به آن‌ها نمی‌دهد. گروه‌هایی شامل جوانان، زنان و دختران، دانشجویان، دست‌فروش‌های کتاب، روشنفکران و کتاب‌خوان‌ها و دگرباشان جنسی، همگی قشرهایی هستند که در یک توافق ناگفته، انقلاب را برای دیدار همدیگر، قدم‌زدن آسوده و «دیده شدن» انتخاب کرده‌اند. تمرکز آن‌ها در این مکان، همان چیزی است هویت خاصی به آن بخشیده و آن را به یک فضای متمایز شهری تبدیل کرده است به هسته‌ی کنشگری فرهنگی تبدیل شده است.

۱۳۵۷: در دوره انقلاب میدان ۲۴ اسفند مدام شاهد تظاهرات گسترده علیه سلطنت بود
۱۳۵۷: در دوره انقلاب میدان ۲۴ اسفند مدام شاهد تظاهرات گسترده علیه سلطنت بود

خاطره‌هایی که در میدان موج می‌زنند

نام میدان انقلاب با یک واقعه‌ی تاریخی و سیاسی مهم در تاریخ ایران پیوند خورده است. قبل از انقلاب ۵۷ نام این میدان "۲۴ اسفند"، روز تولد رضاشاه پهلوی، بود و به همین مناسبت هم تندیس شاه در وسط میدان نصب شده بود. معماری و ساخت و سازها در نقاط شهری تهران در عصر قاجارها عملأ طوری پیش رفته بود که «انقلاب» کنونی و «۲۴ اسفند» گذشته را به مرکزی خدماتی تبدیل کرده بود که اغلب خیابان‌های اصلی تهران به آن ختم می‌شد. به همین دلیل نمادهای اصلی حکومتی قبل و بعد از انقلاب ۵۷ هم در همین میدان نصب می‌شد تا نوعی کنترل نمادین بر فضا باشد. بعد از انقلاب و پایین کشیده شدن تندیس شاه، این بار پیکره خمینی بود که بر دیواره‌های معماری جدید میدان نقش بست و این بار جریان سیاسی او بود که می‌خواست انقلاب و میدان موسوم به آن را در دست گیرد. اما زمان چندانی از این پیکره سیاسی جدید نگذشت که میدان انقلاب بار دیگر همچون پیش از ۵۷، به عرصه‌ی اعتراضات اجتماعی و نیروها و گروه‌های غیرحاکمیتی تبدیل شد. گویی دوباره جدال بر سر میدان، شروع شده بود.

اکنون پس از گذشت سالیان پر ماجرا، هنوز هم میدان انقلاب، جایگاهی مهم در تحولات سیاسی ـ اجتماعی دارد. هنوز هم دست‌فروشی کتاب‌های سیاسی در آن وجود دارد، زنان امروز در ادامه راه مادران و خواهرانشان در سال‌های پرتلاطم انقلاب، دوباره در همین میدان خیز دوباره‌ای برداشته‌اند. جوانان، دانشجویان و انسان‌های ناساز هنوز هم در همین میدان قدم می‌زنند و نفس می‌کشند.

در دهه شصت ساختمان‌های اصلی احزاب پیشرو در جریان انقلاب که همگی در خیابان‌های اطراف میدان انقلاب بودند، تصرف شدند و تغییر کاربری دادند. تسویه‌ی سیاسی توسط حزب جمهوری اسلامی، در بٌعد فضایی آن نیز رخ داد و فضاهایی که پیش از آن «انقلابی» تلقی می‌شدند، این بار به نام مبارزه با ضدانقلاب، تخلیه شدند و جمهوری اسلامی شادمان از این پیروزی، به خیال خود، به یکه‌تاز میدان تبدیل شده بود. اما درست در همین زمان بود که کف خیابان و میدان، در حال مقاومت بود. انقلاب هنوز نفس می‌کشید. «دست‌فروشی سیاسی»، یعنی فروش کتاب‌های ممنوعه در میدان انقلاب، بیش از قبل رواج یافته بود. مرز بین خودی‌ها و غبرخودی‌ها باریک‌تر و روشنتر می‌شد. کم‌کم کتاب‌های شریعتی و آل‌احمد و دیگران نزد نظام سیاسی مسلط بر انقلاب، طرد شدند و نسبت به آن‌ها حساسیت‌ به وجود آمد.

با زدن و کشتن بر کشور مسلط شدند. اما میدان انقلاب و نیروهای آن همچنان سر مقاومت و ناسازگاری داشتند. زنان در مبارزه با حجاب اجباری از همان دهه ۶۰ در همین «انقلاب» به میدان آمدند و شعار دادند. روشنفکران برخاسته از همین میدان با برخی از اصول قانون اساسی پساانقلابی مخالفت کردند. و این همه در همین میدان اتفاق افتاد. تا سرانجام سرکوب خونین اعتراضات ۸۸، در هیمن میدان و اطراف آن روی داد.

۱۸ تیر ۱۳۷۸، جلوی در ورودی اصلی دانشگاه تهران در خیابان انقلاب − این محل شاهد چه صحنه‌ها که نبوده است
۱۸ تیر ۱۳۷۸، جلوی در ورودی اصلی دانشگاه تهران در خیابان انقلاب − این محل شاهد چه صحنه‌ها که نبوده است

میدانی که اکنون وارث تاریخ است

اکنون پس از گذشت سالیان پر ماجرا، هنوز هم میدان انقلاب جایگاهی مهم در تحولات سیاسی ـ اجتماعی دارد. هنوز هم دست‌فروشی کتاب‌های سیاسی در آن وجود دارد، زنان امروز در ادامه راه مادران و خواهرانشان در سال‌های پرتلاطم انقلاب، دوباره در همین میدان خیز دوباره‌ای برداشته‌اند. جوانان، دانشجویان و انسان‌های ناساز هنوز هم در همین میدان قدم می‌زنند و نفس می‌کشند.

علاوه بر حضور همیشگی اهالی همیشگی میدان، حاکمیت نیز هر چند وقت یک بار تلاش می‌کند حضور نمادین و معنوی خود را در این مکان به رخ بکشد.
علاوه بر حضور همیشگی اهالی همیشگی میدان، حاکمیت نیز هر چند وقت یک بار تلاش می‌کند حضور نمادین و معنوی خود را در این مکان به رخ بکشد.

کمی آن طرف‌تر، در پارک «تئاتر شهر»، دگرباشان جنسی و طردشدگان، به حاشیه‌رانده‌شدگان و زنان دست‌فروش حضور دارند. آن‌ها هم هنوز تئاتر شهر و مسیر منتهی به میدان را امن‌ترین جا برای خود می‌یابند و روزانه در آن پرسه می‌زنند و برای استراحت دوباره به پارک بازمی‌گردند. شاید اغلب همین طردشدگانی که در این اطراف حضور دارند، آگاهی روشنی از این تاریخ و فضای فکری حاکم بر خیابان و میدان و پارک نداشته باشند، اما گویی به غریزه دریافته‌اند که تنها انسان‌های حاضر در این اطراف‌اند که با آن‌ها مشکلی ندارند، دستگیرشان نمی‌کنند، به خاطر تمایلات و تیپ و قیافه‌شان به آن‌ها ناسزا نمی‌گویند و طردشان نمی‌کنند و حضور بی‌آزار آن‌ها را پذیرفته‌اند. این حداقل کاری است که می‌توانند در قبالشان انجام دهند.

قهرمانی به نام خیابان

مارشال برمن در بررسی مدرنیسم و توسعه‌نیافتگی در پترزبورگ قرن ۱۹، بلوار نوسکی این شهر را معرف همه آن نیروهای خارجی و جهان‌وطنی می‌داند که در متن زندگی روسی جاری بودند. پترزبورگ در واقع نماد «روشنگری» بود (در برابر مسکو که نماینده تمام سنت‌های بومی روسی بود) و بلوار نوسکی این شهر، ویترینی بود برای نمایش عجایب اقتصاد مصرفی که شیوه مدرن تولید انبوه می‌رفت تا حصول آن را برای همگان ممکن سازد. بدین‌سان، بلوار نوسکی به صورت نوعی محوطه آزاد ظاهر گشت که در آن نیروهای اجتماعی و فکری، می‌توانستند به نحوی خودانگیخته منکشف شوند. تناقض‌ها و تضادهای موجود در بلوارهای مرکزی کلان‌شهرهای جهانی، موجب فرم جدیدی در ادبیات به نام «رمانس شهری» شد که قهرمان اصلی آن خود خیابان است. غایت اصلی چنین خیابانی معاشرت اجتماعی است. مردم به این‌گونه فضاها می‌روند تا ببینند و دیده شوند. برای انسان جدیدی که خیابان‌ها و بازارهای متراکم مدرن او را فرامی‌خوانند، فضاهای شهری، همچون رسانه‌ای عمل می‌کنند که در آن حیات شخصی و سیاسی در هم می‌آمیزند و یکی می‌شوند.

میدان انقلاب نیز به سان مرکزیتی شهری است که میزبان «تیپ‌»هایی اجتماعی است. این تیپ‌ها نوعأ زندگی شخصی و روزمره خود را به امر سیاسی پیوند داده‌اند. چرا که زمینه‌ی سیاسی و تاریخی‌ای که در آن زندگی می‌کنند، آن‌ها را وادار به سیاسی بودن کرده است.

برداشتن روسری قطعأ در خیابان‌های رم، لندن و یا مسکو یک عمل سیاسی و کنشگرانه نیست، اما در میدان انقلاب تهران کنونی یک عمل شدیدأ سیاسی است. چرا که مستقیمأ ساز و برگ‌های ایدئولوژیک دولت را نشانه رفته و آن را به سخره می‌گیرد. مطمئنأ نباید در اهمیت این نوع مبارزه روزمره اغراق کرد، اما نباید اهمیت آن را نیز دست‌کم گرفت. همانطور که بالادستی‌ها وضعیت فرادستی خود را به سان یک « طبقه» دریافته‌اند و به طور منسجم همزمان در خیابان، کارخانه، مجلس، نظام اداری، رسانه، نیروی نظامی و سایر حوزه‌ها منافع مشترکشان را تعریف کرده‌اند و به صورت یکدست در برابر فرودستان ایستاده‌ند، این وظیفه‌ی بازنده‌ها است که آن‌ها نیز همچون نیروهای متخاصمشان همدیگر را دریابند و بر اساس درک و تعریف مشترک از ستمی که بر آن‌ها روا است، دانشگاه، خیابان و کارخانه را به مبارزه‌ای مشترک دعوت کنند که هدف آن رهایی از زندگی برده‌وار تحت هر شرایطی باشد.

«خیابان» و زندگی روزمره آن، این پتانسیل را دارد که چنین صورتبندی‌ای از مبارزه را ارائه دهد.

از همین نویسنده

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • طاهره

    جنبش دختران خیابان انقلاب هر چند کوتاه بود, اما خوش درخشید و یکبار دیگر نقش استراتژیک آزادی زنان و جایگاه کلیدی لغو حجاب اجباری در ج.ا. را یاد آوری کرد. آیا انتخاب خیابان انقلاب (در مجاورت میدان انقلاب) تصادفی بود؟

  • مکتب "سیتواسیونیست" Situationist (موقعیت گرایی)

    گی دوبور، تصاحب ناپذیر انتشار نزدیک به دو هزار صفحه از آثار «گی دوبور» فرصتی به دست می دهد تا از اسطوره مکتب «سیتواسیونیست» Situationist (موقعیت گرایی) فراتر رویم و انسجام حیرت آور تفکری را دریابیم که بهترین کلید فهم دوران را به ما عرضه می کند؛ زیرا این بینش، هرگز، بعد انقلابی خود را نفی نمی کند. موقعیتی که «گی دوبور» در فضای روشنفکری فرانسه دارد بسیار متناقض است؛ از سویی همه، حتی دلالان نمایش، (که او در زمان حیاتش رقیب آنها بود) از او نقل قول می کنند و مدام به او ارجاع می دهند، اما از سوی دیگر، مطبوعات در برابر انتشار آثار کامل او بی اعتنایی حیرت آوری نشان داده اند که موجب تعجب است . با این وجود، علاوه بر آثاری که قبلا منتشر شده، انتشار یک چنین مجموعه با ارزشی از نامه ها، دستورالعملها، اظهار نظرها، مقاله های چاپ شده در مجلات ویادداشت های منتشر نشده، قطعا واقعه مهمی است؛ زیرا موجب می شود تا روند تکوین فکر او را ، سال به سال، دنبال کنیم و همچنین انسجام فوق العاده اثرش را دریابیم. در اوایل سال های ۱۹۵۰ میلادی، «دوبور» در مرکز جمع جوانی قرار داشت که خط و مشی بعضی از گروه های آوانگارد اوایل قرن را دنبال می کرد؛ آنها معتقد بودند هنر به عنوان عنصر «جداگانه» مرده است و از این پس، شعر، می بایستی در زندگی وارد شود. به زعم آنها، «دادا»یسم، هنر را بدون تحقق بخشیدن به آن، حذف می کرد وهدف «سورئالیسم» ، تحقق بخشیدن هنر، بدون حذف آن بود و بنابراین، دقیقا، می بایستی این تعارض و تضاد پشت سر گذاشته شود. زندگی را باید خلق کرد و نه متحمل شد. شهر (در اینجا پاریس) مرکز «انحرافات»، وماجراجویی ها است ( به عنوان مثال آبرو ریزی ای که علیه کوربوزیه ترتیب داده شد؛ زیرا آنها او را متهم به داشتن بینشی از شهر سازی می کردند که هدفش «ویران کردن کوچه » بود). هدف، « خلق و ایجاد موقعیت های مختلف» است؛ لازمه این امر، نگاهی صریحا تحقیرآمیز به هر نوع هنر موجود و به طورعام تر، به هر نوع فرهنگ بیگانه از خودی است که از تجربه مستقیم بریده شده باشد، و دست بالا، می شود « اضمحلال » این فرهنگ را رسما اعلام کرد و تکنیک هایی را متصور شد (بعد از «لورامونت») که بتوان آن را از مسیر خود منحرف ساخت . ***

  • اکبر معصوم‌بیگی

    بازی جدی شد؟ امروز صبح لازم شد تا برای تحویل کتابی به یکی از ناشران از خانه بیرون بزنم. مقصدم حوالی میدان انقلاب، مرکز ناشران و کتاب‌فروشان، بود. شال و کلاه کردم و در سلیح کامل(ماسک، دستکش، ژل مخصوص ضد عفونی کردن دست‌ها) بیرون رفتم. اتوبوسی که عازم خیابان وصال و از آنجا میدان بهارستان بود، بیش از سه نفر سرنشین نداشت، و همه مسلح به ماسک. در ایستگاه انقلاب- وصال که پیاده شدم در کمال حیرت دیدم بیشتر مردم ماسک زده اند. هرچه جلوتر رفتم بر شمار ماسک زنندگان افزوده شد. به جرئت می‌توانم بگویم که ۹۷ درصد از مردم ماسک زده بودند. سخن از میدان و خیابان انقلاب است نه محلات مخصوص "ازما بهتران"، قیطریه، کامرانیه، اقدسیه، کوچه باغ‌های پرجلال تجریش( یا تتمه‌‌ی آنچه از این کوچه باغ‌ها مانده). در میان این مردم، در صف نخست، زنان و دختران جوان، به‌خصوص دختران جوان بودند، پیشگامان در هر حرکت اجتماعی و متمدنانه که در آن نفع جمع بر همه چیز مقدم است(حتی یک نفر را ندیدم که ماسک بر صورت نداشته باشد). در دفتر نشر هم، در همان دمِ در تابلویی نصب شده بود که هشدار می‌داد "حتماً با ماسک وارد شوید!" همه‌ی ابواب‌‌جمعی نشر هم به این الزام گردن گذاشته بودند. از دفتر نشر که بیرون آمدم تا به میدان انقلاب برسم و رو به بالا، به‌طرف خیابان کارگر(امیرآباد) بروم همه، جز تک و توکی، ماسک به صورت داشتند. ملتی که هم به امر و نهی‌های حکومتی بی‌اعتناست و بدان به دیده‌ی نفرت می‌نگرد و هم در این صدسال اخیر، و به‌خصوص در این چهل سال کابوس‌ناک، از هرگونه آموزش منظم و مستمر و روزمره و انضباط اجتماعی کارآمد برای روزهای اضطرار و قلق محروم بوده است، این میزان از خویشکاری و وظیفه‌شناسی و روح همکاری و معاضدت به راستی که ستودنی است. در اتوبوس بازگشت به خانه، شمردم، پانزده نفر در عین گرمای کلافه کننده‌ی تیرماه تهران، به عکس یک ماه پیش در همین خطوط، همه رعایت موارد بهداشتی را کرده بودند و ماسک بر چهره داشتند. هنوز روزهای باشکوه انقلاب را تا شکست قطعی و فاجعه‌بار آن از یاد نبرده‌ایم. روح همبستگی و دیگر دوستی را در این مردم دیده‌ایم. اگر لازم باشد، اگر این مردم مجال یابند، اگر نیروهای شرّ و تباهی بگذارند که فارغ از چماق و تفنگ و گاز اشک‌آور و گلوله‌های آتشین این مردم خود امور خود را بگردانند، شک نکنید که باز معجزه خواهند کرد. روزهای انقلاب را از یاد نبرده‌ایم!

  • "شاهد طرد حاکمیت از جانب جامعه هستیم"

    این را اپوزیسیون نمی گوید؛ روزنامه اعتماد می گوید ▪️روزنامه اعتماد می نویسد: «بحث اعدام و مجازات در ایران موجب نفرت است»، «آنچه در روزهای پایانی تیرماه در فضای مجازی و با مطالبه «اعدام نکنید» رخ داد، به نحوی واکنش جامعه به چند رویداد معاصر بود که تبدیل به نوعی خشم فرو خفته شده بود. ▪️خشم فرو خفته دیگری که به نحوی تا به امروز هم ادامه یافته، ناشی از همه‌گیری بیماری کرونا در کشور بود، افکار عمومی به این باور رسید مسئولان به دلیل مسأله انتخابات حاضر به اعلام به موقع نشدند. خشم فرو خفته دیگر ناشی از همان بحث گرانی روزافزون است. این مسأله منجر به ایجاد خشمی عظیم در جامعه شده که شاید اگر شرایط عادی و غیرکرونایی حاکم بود، این خشم موجب تظاهرات، اعتراضات و حتی خشونت‌های خیابانی می‌شد. ▪️جامعه به این باور رسیده که دولت -به‌معنای قدرت سیاسی و مجموعه حاکمیت- حتی حاضر نیست آمار رسمی فوتی‌های کرونا را به اطلاع جامعه برساند. اگر کمی عقب برویم به ماجرای انهدام هواپیمای اوکراینی و هم‌چنین گرانی بنزین و اعتراضات آبان‌ماه ۹۸ می‌رسیم. ▪️آسیب و زخم ناشی از ماجرای گرانی بنزین و اعتراضاتی که آبان‌ماه ۹۸، پیرو این تصمیم، سراسر کشور را درگیر خود کرد، هنوز ترمیم نشده است». این روزنامه در ادامه افزوده است: «شاهد طرد حاکمیت از جانب جامعه هستیم». @ordoyekar

  • هوشنگ

    جمع بندی این مقاله نکات در خور تامل بسیاری را دارد. از مثلث دانشگاه، خیابان و کارخانه, تا نقش خیابان در حیات بخشیدن به ظرفیت های انقلابی و تحول برانگیز در جامعه. خیابان مسلما آن فضای اجتماعی است که در فرهنگ و ادبیات سیاسی ایران همواره نقشی عظیم و وزنه ای سنگین برای تحولات اجتماعی بوده است. که چنین جایگاه و نقشی مسلما محدودیت های خاص خویش را نیز به دنبال داشته است. در این میان نقش کارخانه در مقایسه با دانشگاه و خیابان همواره کم رنگتر, خاموشتر و به نوعی غایب تر بوده است. هر چند که در زندگی روزمره و بازتولید روابط اجتماعی و حیات مادی کشور نقش کارخانه و تولیدات بسیار کلیدی تر و مهم تر از خیابان و دانشگاه می باشد. شاید حتی بتوان گفت که تاکید یک جانبه بر خیابان بمثابه فضای اجتماعی برتر و اولویت دادن به مبارزه در این میدان تبدیل به نوعی فتیش در میان برخین نیروهای سیاسی مترقی در ایران گشته است. در دوران جنبش سبز یک نشریهء مخفی زیرزمینی به نام "خیابان" منتشر میشد. امروزه بیش از یک کانال تلگرامی یا نشریه به نام "خیابان" به فعالیت های خویش ادامه می دهند. لوفور در اثر برجستهء خویش "نقد زندگی روزمره" در حقیقت بدنبال طرح گسترده ای نقدی از خودبیگانگی و شئیت گرایی (Reification) بود. نقش یک جانبهء خیابان در فرهنگ و ادبیات سیاسی ایران نقد خاص خویش را نیز می طلبد. از تمامی این نکات مهمتر شاید درس گیری از خیزش های انقلابی اخیر در کشور باشد و تامل در نکاتی که آنها به ما می آموزند. چند نکته در رابطه با مبارزات اخیر شایان توجه است, منجمله: حفظ روحیه مردم، حفظ وحدت نیروهائی که به میدان این مبارزه قدم نهاده اند، تا پایان هر نبرد، یک امر حیاتی است. در این راستا همانگونه که در میدان یک جنگ کلاسیک، سه تاکتیک: تعرض به موقع برای پیشروی ، دفاع به موقع برای تحکیم موقعیت کسب شده، عقب نشینی به موقع به منظور آماده سازی برای خیز بزرگتر، هر سه در ارتباط با هم می توانند، امر پیروزی را بر دشمن ممکن کنند، در نبرد سیاسی و اجتماعی مورد بحث ما با جمهوری اسلامی نیز همین سه عنصر را میتوان خلاقانه برای حفظ روحیه، حفظ وحدت مردم مبارز، تا پایان هر نبرد، در هر دوره ای بکار گرفت. به جرات می توان گفت غفلت از همین تجربه اولیه موجب ناکامی های بسیار در جنبش کارگری و جنبشهای پیشرو اجتماعی دیگر در دوره 40 ساله حاکمیت رژیم اسلامی بوده است. و از تمامی این نکات مهمتر و اساسی تر نقش مبارزات کارگری, اعتصاب های کارگری و به طور کلی اعتصاب ها در مبارزه با رژیم است. اعتصاب سیاسی عمومی. در حالیکه جمهوری اسلامی دارای نیروی سازمان یافته تا دندان مسلحی است که در کشتار مردم تردیدی به خود راه نمی دهد، اعتراضات و خیزشهای پی در پی شهری، جنگ و گریزهای خیابانی با همه اهمیتی که در مقاطع معینی دارند، اما به تنهائی قادر نیستند، این رژیم را به زانو درآورند. تجربه انقلاب ۱۳۵۷ ایران نشان داد، آنچه که کمر رژیم شاه را شکست، اعتصابات عمومی و پی در پی سیاسی و سرتاسری بود. اما اعتصاب شکل مشخص و جاافتاده و سنتی جنبش کارگری است. کارگران پیشرو می توانند این شکل طبیعی ابراز وجود مبارزاتی خود را به دیگر بخشهای جامعه تسری دهند. عمق نارضایتی اقتصادی اکثریت مردم این جامعه شرایطی را بوجود آورده است که زحمتکشان و تهیدستان، معلمان، پرستاران ،دانشجویان دانشگاه‌ها، هنرمندان و روشنفکران، به سهولت به این اعتصابها خواهند پیوست. در عین حال در مقابله با چنین اعتصابی قدرت مانور رژیم برای سرکوب و شکست آن بسیار محدود است. به این ترتیب یک نیروی دهها میلیونی فعال می شوند و از حرکت جمعی و هماهنگ خود جرات و امید می گیرند. سرنگونی جمهوری اسلامی بدون بسیج حداکثر مردم معترض این جامعه بر علیه وضع موجود ممکن نیست و اعتصاب عمومی که بطور طبیعی سیاسی خواهد بود، امکان این بسیج عمومی را فراهم می سازد. بعلاوه خواست این اعتصاب عمومی هر چه باشد، به طور طبیعی حق طلبانه است ، اما اهمیت آن در این است که به سرعت توازن قوا را به نفع جبهه مردم عوض خواهد کرد. از درون اعتصاب عمومی کمیته های اعتصاب زاده می شوند، که اشکال اولیه سازماندهی کارگری هستند. از درون اعتصاب عمومی کمیته های محلات و اشکال دیگر سازماندهی توده ای شکل می گیرند. ----------------------------- پ.ن. مقالهء ذیل ترجمه ای از یکی مقالات بسیار عالی در بارهء مقولهء نقد زندگی روزمره است : مارکسیسم و زندگی روزمره / کانیشکا گونِواردنا / ترجمه آیدین ترکمه توسط نقد اقتصاد سیاسی • 21/11/2014 / درباره‌ی هانری لوفور، گی دوبور و برخی دیگر / Berlin, Karl-Marx-Allee, Milchbar, Terrasse مارکسیسم و زندگی روزمره. در عصر یادزدوده‌ی پسامدرنیسم بعید به نظر می‌رسد که این دو مفهوم همبسته باشند، فقط اندکی از رابطه‌ی نزدیک و انقلابی‌شان در دهه‌های اول سده‌ی گذشته در حال افشاشدن است. امر روزمره بنابر حساسیت‌های از لحاظ سیاسی بجای اخیر، بسیار ارزشمند و والا است، ابژه‌ای که باید در پیوند با دغدغه‌های دکترینی قرار گیرد که به کلی به ذات‌گرایی (طبقاتی)، فروکاست‌گرایی (اقتصادی)، و دترمینیسم (تاریخی) محکوم شده است. گویی بهتر است تا این ابژه را به حوزه‌ای پلورالیستی و پسامارکسیستی همچون مطالعات فرهنگی بسپاریم. با این همه باید به یاد داشته باشیم که کمتر از یک سده‌ی پیش، هدف انقلاب سوسیالیستی به‌سان بازسازی رادیکال زندگی روزمره نگریسته می‌شد. و حتی ــ یا به‌ویژه ــ پس از آنکه کوشش‌ها برای تغییر جهان به نتیجه نرسید، ‌پیوند بین سطح به شدت مجادله‌برانگیز واقعیت اجتماعی و مبارزه برای سوسیالیسم در اندیشمندان انگشت‌شماری که با عنوان مارکسیست‌های غربی شناخته می‌شوند از بین نرفت. هانری لوفور در میان آن‌ها برجسته‌تر بود هنگامی که گفت: «مارکسیسم در معنای کلی، در واقع دانش انتقادی زندگی روزمره است». گی دوبور و موقعیت‌سازان/گرایان این را پذیرفتند هنگامی که در نشریه‌ی مصور گفت: «بله، اندیشه‌ی مارکس در واقع نقد زندگی روزمره است!». (Goonewardena, 2008: 117) ***