ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

در اهمیت زبان سُغدی – در گفت‌وگو با یوسف سعادت

یوسف سعادت، زبان‌شناس: برای آنکه بتوانیم رخدادهای پیچیده ماوراءالنهر را در طول چند قرن از تاریخ آن سامان بررسی کنیم و بشناسیم، باید زبان سغدی را خوب بدانیم.

سغد یک تمدن باستانی در فرارود بود که از تاجیکستان تا شرق ازبکستان و غرب قرقیزستان و جنوب قزاقستان را دربرمی‌گرفت.  زبان سغدی با زبان‌های شرق ایران مانند باختری، خوارزمی، سکاییِ ختنی و زبان‌های امروزی مانند آسی و پشتو خویشاوند بود. یغنابی‌ها که در استان سغدِ تاجیکستان زندگی می‌کنند، هنوز به یکی از لهجه‌های این زبان سخن می‌گویند. در ایران بدرالزمان قریب، زبانشناس فقید مرجع شناخت زبان سغدی بود. این پرسش مطرح است که اهمیت این زبان خاموش در چیست؟ آیا زبان‌شناسی می‌تواند به جای ناسیونالیسم در خدمت صلح قرار گیرد؟ این پرسش‌ها را با یوسف سعادت، استاد زبانشناسی در دانشگاه آزاد برلین در میان گذاشتیم:

نمایی از موزه ملی سغد در تاجیکستان
نمایی از موزه ملی سغد در تاجیکستان

آغاز گفت‌وگو با یوسف سعادت

  • بدرالزمان قریب، مرجع شناخت زبان سغدی درگذشت. اهمیت شناخت زبان سغدی در چیست؟

در زبان‌شناسی تاریخی نفسِ شناخت زبان، چه زبان‌های زنده و چه زبان‌های خاموش، دارای اهمیت است. جدا از اهمیت زبان‌شناختی، شناخت و فهم دقیق زبان این امکان را فراهم می‌آورد که بتوانیم متن‌های نوشته‌شده به آن زبان را به‌طور دقیق بفهمیم و این از چندین جهت مهم است، از جمله در مورد زبان‌های کهنی مانند سُغدی که در میان متن‌های برجای‌مانده از آن می‌توان اطلاعات بسیار ارزشمندی در زمینۀ تاریخ سرزمین سغد (یعنی تاجیکستان و ازبکستان امروزی) و سرزمین‌های پیرامون آن و نیز ارتباطات فرهنگی، دینی و بازرگانی آن مناطق در دوره‌های گذشته یافت؛ به‌ویژه آنکه سغدی زبانی پرمایه بوده و بر زبان‌های پیرامون خود از جمله بر ترکی و فارسی، به‌ویژه فارسی ادبی اثر قابل‌توجهی نهاده بوده.

یوسف سعادت، زبانشناس در دانشگاه برلین

در واقع بسیاری از سخنوران دوره‌های اولیۀ فارسی در سرزمین تاریخی سغد زیسته‌اند، برای نمونه رودکی و ابوحَفص سغدی و خیلی‌های دیگر. همین باعث شد شماری واژۀ سغدی وارد فارسی، به‌ویژه فارسی سرزمین‌های شرقی بشود که برای مردمان غرب ایران مفهوم نبودند. در واقع، کهن‌ترین واژه‌نامۀ فارسی یعنی "لغتِ فُرس" را اسدیِ طوسی برای آن نوشت که معنی این قبیل واژه‌های شرق دنیای فارسی‌دانی را در اختیار مردمان آذربایجان و اَرّان و شروان در غرب ایران بگذارد. برای نمونه واژه‌های زیور، فام (مثلا در سرخ‌فام) و نوک (یعنی نوک پرنده) از سغدی وارد فارسی شده‌اند.

از طرف دیگر، سغدی زبان میانجی مردمان آسیای مرکزی بوده است، یعنی برای آن نواحی نقشی مشابه انگلیسی در دنیای امروز داشته و مردمان دارای زبان‌های مختلف برای ارتباط با هم و نیز برای انتقال دین و فرهنگ از سغدی بهره می‌برده‌اند. به همین دلیل، متن‌های زیادی در زمینۀ دین‌های مانوی، بودایی و مسیحی به آن زبان پدید آمده بوده. جالب است که نظام‌های نوشتاری ترک‌ها (شاید به جز خط رونی) اقتباسی بوده از خط سغدی. کهن‌ترین کتیبه‌ای که به تاریخ امپراتوران ترک پرداخته و در مغولستان پیدا شده به زبان سغدی است. تاثیر فرهنگی سغدی و سغدیان بر فرهنگ و زبان ترکان ماوراءالنهر چشم‌گیر است.

سغدی زبانی پرمایه بوده و بر زبان‌های پیرامون خود از جمله بر ترکی و فارسی، به‌ویژه فارسی ادبی اثر قابل‌توجهی نهاده بوده. در واقع بسیاری از سخنوران دوره‌های اولیۀ فارسی در سرزمین تاریخی سغد زیسته‌اند، برای نمونه رودکی و ابوحَفص سغدی و خیلی‌های دیگر. همین باعث شد شماری واژۀ سغدی وارد فارسی، به‌ویژه فارسی سرزمین‌های شرقی بشود که برای مردمان غرب ایران مفهوم نبودند. برای نمونه واژه‌های زیور، فام (مثلا در سرخ‌فام) و نوک (یعنی نوک پرنده) از سغدی وارد فارسی شده‌اند.

به دلایلی که خلاصه‌ای از آنها را برشمردیم، برای آنکه بتوانیم رخدادهای پیچیدۀ ماوراءالنهر را در طول چند قرن از تاریخ آن سامان بررسی کنیم و بشناسیم، باید زبان سغدی را خوب بدانیم.

  • آیا زبان‌شناسی می‌تواند در خدمت صلح و تفاهم باشد، به جای نوع نگاه ناسیونالیستی گذشته که در خدمت جدایی و ستیز بود؟

زبان‌شناسی در وهلۀ اول دانش است. بعد از آن البته می‌تواند ابزاری باشد برای مقاصد مختلف، مثل فیزیک و شیمی که هم با آنها بمب ساخته‌اند و هم اسباب آسایش و درمان. زبان‌شناسی تاریخی بی‌گمان می‌تواند ابزار گسترش آشتی و دوستی باشد؛ مثلا از این جهت که امکان رخنه در جزئیات را در دل تاریخ فراهم می‌کند و نشان می‌دهد تا چه اندازه مسائل بشر امروز و دوره‌های قدیم همانند است و تا چه حد همه گونه فضائل و رذائل در همۀ ابنای بشر موجود بوده؛ یعنی نشان می‌دهد که دست‌کم از این نظر آدم‌ها به‌راستی فرقی با هم ندارند. زبان‌شناسی تایخی از یک نظر دیگر هم به نظر بنده جالب است؛ اینکه مانند برخی شاخه‌های دیگر دانش، فرآیند رشد فکری انسان و تحول نگاه بشر را به دنیای پیرامون نشان می‌دهد. در واقع خواندن متن‌های ادوار گوناگون تاریخ مانند نگاه کردن به آلبوم عکس‌های کودکی است که بزرگ شده و یا حتی گاهی مانند دیدن فیلمی از دوره‌های مختلف رشد این کودک است.

  • تمدن سغد مرزهای مشخص نداشت، بلکه از شبکه‌ای از دولت‌شهرها ایجاد شده بود و علاوه بر خاک اصلی ایران، با سرزمین‌هایی مانند امپراتوری روم، هند، هندوچین (آسیای جنوب شرقی) و چین در ارتباط بود. آیا ردی از این ارتباط در زبان سغدی به جای مانده است؟

بله، برای نمونه برخی اسناد مهم سغدی از درون دیوار چین پیدا شده‌اند و اتفاقاً با کمک آنها دربارۀ برخی رخدادهای تاریخی چین اظهار نظر می‌کنند. همین‌طور می‌دانیم که برخی متن‌های سغدی ترجمه‌های متن‌های دینی هندی و چینی هستند. از زبان سُریانی هم متونی مسیحی به سغدی ترجمه شده‌اند.

بیشتر بخوانید:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • اردلان زاده

    مشخص است که ذهنیت ایدئولوژیک و انهم قومی گرا نمیتواند علم بودن یک دانش خاص رو بپذیرد و با اندک اطلاعات ناچیز غیراکادمیک در مورد هر دانشی از فیزیک تا زبان شناسی به سهولت سخن پردازی کند. اگر هویت ایرانی (در اینجا منظور ایران در مقام یک تمدن نه یک واحد سیاسی که مثل هر تمدن دیگری دستاوردهای فرهنگیش متعلق به هر قوم یا حتی کشوری است که زمانی در این ناحیه تمدنی میزیسته است) توهم است پس همان سخنان غیراستدلالی و بشدت ایدئولوژیک بر هر قوم و الخصوص «کرُد» هم دلالت خواهد کرد. شما میتواندی بگوید چرا کشور کنونی ایران که تنهای یکی از وارثان این تمدن است دستاوردهای این حوزه تمدنی را میخواد فقط مشروط به جغرافیای کنونی کند اما رد فرهنگ ایران مآبانه انکار یک تاریخ و تمدنی است که اگر در هر دپارتمان ایران شناسی یا تاریخ در یک دانشگاه معتبر بخاطر این ادعا فقط به شما خواهند خندید. حتی مورخین زمان یونان باستان که در مورد مادها و هخامنشینها نوشته اند آگاه به این هویت فرهنگی، دینی و حتی سیاسی بودند و مستقیم و بدون دودلی در متونشان در اینباره سخن گفته اند. اگر شما دانشجوی تاریخ یا زبان شناسی تاریخی بودید و با زبانهای سریانی، ارامی، یونانی، ارمنی، سغدی، لاتین و پهلوی اندکی اشنا و متون این زبان رو که در عصر اشکانیان تا اخر ساسانیان میخواندی متوجه میشدی که چقدر حرفهایتان بی اساس و تنها ایدئولوژی محض است. متأسفانه اهل ایدئولوژی تاریخ و همه علوم انسانی و حتی بعضا علوم دقیقه و تجربی را تنها و تنها آغشته به تراوشات سیاسی روز میفهمند آنهم در حد یک پاراگراف روزنامه ای. به سایت فارسی پ ک ک مراجعه کنید تا با متونی روبرو بشوید که زبان کُردی را مادر همه زبانهای هند و اروپایی معرفی میکند (زبانی که پیشینه مکتبوبش تنها به قرن هفدهم برمیگردد!) یا با نوشته های به اصطلاح فلسفی اما بی اساس اقای اوجالان مواجه میشوید که از سومری تا مادها از مانی تا زرتشت از انوشیروان تا شیخ اشراق را کُرد معرفی میکنند. اگر هویت تمدنی ایران را اوهام میخوانید پس هویت کُردی بهعنوان یک کل از کجا امده؟ یا چرا همه دستاوردهای این تمدن و مشاهیرش در تلویزیونهای کُردی و در سایتهایشان بعنوان دستاوردهای «گل کورد» معرفی میشوند؟ (تمام صفحه های ویکیپیدا در مورد مشاهیر ایران چه باستان و چه سده های میانه که به زبان کرمانجی را بخواند تقریبا همه آنان کُرد معرفی شده اند یا اگر پای تلویزیونهای کُردی و به اصطلاح کارشناسان فرهنگی شان بنیشنید سخنهایی خواهید شنید که مغزتان سوت میکشد و مرزهای دانش تاریخ را فرسنگها جابجا میکنند) یا اینکه چطور هورامی ها یا زازاها (که این زبانها از حیث زبان شناختی زبانی یکسره بیگانه با کُردی اند و ریشه پارتی دارند و با زبان سمنانی و سرخه ای و مازونی یک ریشه اند) شما جز هویت کُرد میداند؟ معیار شما فقط همنشینی جغرافیایی است یا لباس یا دین یا زبان؟ نگرشهای قوم گرایانه که نسبت به پدیده مدرن ملت بسیار عقب مانده تر است بسیار بدیهی خواهد بود که با آن رنگ و بویی یکسره قبیله ای یشان نتوانند فارغ از نزاع سیاسی استدلال علمی را متوجه بشوند. آنان برای توجیه خودش هیچ راهی بجز پناه بردن به دامن ایدئولوژی و حرفهای شبه فلسفی ندارند. به همین خاطر است شما هر مقاله ای بنویسید از هنر تا فیزیک کوانتوم از سیاست تا دین شناسی و از انسان شناختی تا زبان شناختی کسانی یافت میشوند که یک راهی پیدا کنند تا با ضرس قاطع و با اعتمادی وصف ناشدنی در مقام یک متخصص سخن پرادازی بکنند و اندوخته های ایدئولوژیک و تکراری خودشان را وارد مسئله بکنند.

  • کارو

    این ادعا که زبانشناسی چون «دانش» است، پس با سیاست بیگانه است و نظامی خودبسنده و خودآئین است غلط است. می توان به عنوان مثالی در نقض این ادعا، نگاهی به مسائل سیاسی تاریخ رده بندی زبان های مردم شرق بیندازیم. اصطلاحی به نام «زبان های ایرانی» تا سال 1836 که کریستین لاسن آن را ابداع کرد بی معنا بود. تنها از آن زمان بود که چنین چیزی جعل شد. روبرت نیدهام کاست در سال 1878 از اصطلاح «زبان های ایرانو آرین» (ایرانو آریایی) استفاده کرد تا دسته ی زبان هایی را که «آریایی» می نامید از زبان های «آریایی»های هندوستان که آنها را «هندوآریان» می نامید، جدا کند. جالب است که روبرت نیدهام کاست قبل از آنکه زبانشناس باشد، یک قاضی بریتانیایی در هند مستعمرۀ بریتانیا و یک میسیونر مسیحی بود. جورج آبراهام گیرسون و ماکس مولر هم هر دو در ترویج این دسته بندی و جدا کردن زبانهای هند و ایران (رده بندی زبانها بر اساس قلمروی امپراتوری ها و نامیدن آن ها به نام این امپراتوری ها) نقش مؤثر داشتند. ماکس مولر حتی تا جایی پیش رفت که زبان هایی را که ما امروزه آلتایی-اورالی می نامیم به تأسی از تقسیم بندی های شاهنامه ای «زبان های تورانی» نامید!!! بد نیست آقای سعادت به این مسائل هم توجه می کرد و آنگاه از علمی بودن این تقسیم بندی ها صحبت می کرد. چنانکه میبینیم تقسیم بندی های زبانی و رده بندی زبان ها مسئله ای کاملا سیاسی بوده که توسط شرق شناسان و میسیونرها صورت گرفته و مبنای آن هم دیسکورس سیاسی موجود در این مناطق بوده است. اگر از نامیدن زبان ها به نام قدرت های سیاسی موجود در آن زمان بگذریم، دسته بندی زبان ها به «ایرانی» و «تورانی» و «هندی» قطعاً به تقابل میان این سه دسته می انجامیده و بی شک چنانگه مصاحبه کنندۀ محترم پرسش کرده اند، «در راستای صلح» نبوده است. علاوه بر این این رده بندی ها به ایجاد «توهمی از انسجام» در این واحدها نیز کمک می کرده و می کند. تو گویی هویتی به نام ایرانی و تورانی و هندی وجود دارد که می باید اجزاء را در پرتوی آن قرائت کرد و این اجزاء بدون قرارگیری در آن کلیت ها معنایی ندارند. اما تاریخ زبانشناسی نشان می دهد که این کلیت ها هم کاذب بوده و مسائلی یکسره علمی و غیرسیاسی نبوده اند. مسائل مرتبط با رده بندی زبان ارمنی نمونۀ بسیار خوبی از این دست بازی های ایدئولوژیک و سیاسی است. ارمنی در ابتدا به عنوان «زبانی ایرانی» رده بندی شد و زبانشناسانی مانند راسموس راسک، اگوست اشلایشر و فرانتس بپ از ایرانی بودن آن دفاع می کردند. اما هاینریش هوبشمان در سال 1875 این زبان را از زبان های ایرانی خارج کرد و به عنوان زبانی مستقل از زبان های هندواروپایی رده بندی کرد و این رده بندی جدید که اتفاقاً علمی هم بود، حتی بر نظر زبانشناسان قبلی هم تأثیر گذاشت و برای مثال اگوست اشلایشر هم نظر جدید را پذیرفت. بر چه اساسی می توان به چنین دسته بندی هایی قطعیت بخشید؟ آیا همین نامگذاری های «ارمنی» و «کوردی» و ... هم خود سیاسی نیستند؟ به راستی ادعای یکسره غیرسیاسی بودن این رده بندی ها با نگاهی به تاریخ رده بندی زبان ها و تاریخ «علم» زبانشناسی بی ارزش جلوه می کند.