ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

از امنیت که می‌گوییم، از چه‌چیز حرف می‌زنیم؟

دریا فردوسیان ــ یک تماس با امنیتی‌ها کافی است تا حس امنیت از زندگی رخت بربندد. این نیروها کدام «امنیت» را برقرار می‌کنند؟ اگر امنیتِ مردم جامعه را تامین نمی‌کنند، پس امنیت چه‌کسی را تامین می‌کنند؟

بازی خورده‌ایم. این همه سال مدام از «امنیت» شنیده‌ایم و از نیروهایی که در خدمت «امنیت ما»، «امنیت ملی» و «امنیت مرزها» بوده‌اند، حال آن‌که معلوم نیست که این نیروها در واقع به چه کاری مشغول بوده‌اند. فریبِ کلمات را خورده‌ایم. اصلاً روشن نیست که وقتی از «امنیت» سخن به میان می‌آید، دقیقاً چه‌چیز مد نظر است؟ چه‌چیز «امن» می‌شود؟ از چه مسیری؟ و برای چه کسانی؟ حتا خیلی روشن نیست که نیروهای امنیت‌آفرین چه‌کسانی هستند. این که مختصات‌شان در هاله‌ای از ابهام قرار دارد نیز، خود حس ناامنی برمی‌انگیزد.

مانور «اقتدار یگان ویژه ناجا»، یک مانور ضدشورش برای برقراری «امنیت» در مواجهه با اعتراض‌های خیابانی که در دوران جنبش سبز ۱۱ مهر ۱۳۸۹ در تهران برگزار شد ــ عکس:‌ فارس

بسیاری از کسانی که گیر نیروهای به‌اصطلاح «امنیتی» می‌افتند، از عده‌ای لباس‌شخصی یاد می‌کنند که بدون جلب توجه دیگران، در حین راه‌رفتن در خیابان بهشان نزدیک شده‌اند و به داخل اتومبیلی دعوت‌شان کرده‌اند، بی آن که راه فراری داشته باشند. یا مثلاً یک فعال دانشجویی را کشانده‌اند حراست دانشگاه و از آن‌جا به بعد «پلیس امنیت» گیرش انداخته و برده. در بسیاری موارد دیگر هم در روندی که کمترین قرابتی با مفهوم «امن» و «ایمن» پیدا نمی‌کند، نیروهای امنیتی یا نیروهایی که به هر حال مدعی حفاظت از امنیت مردم بوده‌اند، ریخته‌اند در «حریم امنِ» خانه‌ی کسی و خودش، لپ‌تاپ و دیگر وسایل‌ شخصی‌اش را ضبط کرده‌اند. در واقع هر آن‌چه نامِ نامیِ «امنیت» را در گفتارهای حکومتی یدک می‌کشد، با ترس، ناامنی، سرکشی به شخصی‌ترین حریم‌های زندگی‌ شهروندان، سلب آسایش خاطر و ایمنی و در نهایت سلب آزادی قرین بوده است.

نزدیک‌شدن یک نیروی امنیتی به شما به این معنی است که وقفه‌ای کوتاه یا بلند در زندگیِ کمابیش امن شما در انتظارتان است. یعنی از آن لحظه به بعد حس آرامش و امنیت به چیزی تمام‌لوکس بدل خواهد شد و حتا اگر به حال خودتان رها شوید یا از دست‌شان خلاص شوید، ترومای درگیری با نیروهای امنیتی، فشار برای دادن اطلاعات شخصی خودتان و نزدیکان‌تان به آن‌ها و تجربه‌ی کوتاه یا بلند زندان به‌راحتی گریبان‌تان را رها نمی‌کند. دیگر آن که زان‌پس این خیال باقی خواهد بود، که ممکن است به تلفن و اطلاعات شما دسترسی داشته باشند و شما را به تنوعی از اشکال بپایند.

«حفظ امنیت» در‌واقع نامی دیگر برای «حفظ قدرت به هر قیمت» است.

به‌عبارتی یک تماس با امنیتی‌ها کافی است تا حس امنیت از زندگی رخت بربندد. و این‌جا می‌توان از نو این پرسش را تکرار کرد که این نیروها کدام «امنیت» را برقرار می‌کنند؟ اگر امنیتِ مردم جامعه را تامین نمی‌کنند، پس امنیت چه‌کسی را تامین می‌کنند؟

این‌طور به نظر می‌رسد که تحت مفهوم «امنیت» تنها ایمنی عده‌ی اندکی که احتمالاً ساختار نظام و قوای موجود و خودِ نیروهای نظامی و امنیتی را شکل می‌دهند، مد نظر است. یعنی جامعه‌ای که بناست امنیت‌اش تامین شود، به‌واقع «جامعه» نیست. گروهی کوچک است از افراد قدرتمند با منافع مشترک که روز‌به‌روز کوچک‌تر شده و جز عده‌ای از نیروهای سیاسی، اقتصادی یا امنیتی همین نظام شامل کسِ دیگری نمی‌شود. امنیت شهروندان معمولی صرفاً تا جایی قابل تامین بوده که در میان خط‌کشی‌های دقیق مشخص‌شده‌‌ای که خود ایشان در تعیین و تغییرشان نقش چندانی ندارند، راه بروند و منافع‌شان با منافع عده‌ی قلیلی که در قدرت‌اند، درگیر نشود.

مانور نیروهای ضدشورش در بیمارستان ثامن الائمه مشهد، ۱۳۹۳ ــ عکس: تسنیم

«حفظ امنیت» در‌واقع نامی دیگر برای «حفظ قدرت به هر قیمت» است. این قدرت البته اشکال بسیار مختلفی دارد. در وضعیت کنونی با چشم غیرمسلح می‌بینیم که چطور قدرت اقتصادی و سیاسی درهم‌تنیده‌اند. این‌طور می‌شود که اسدبیگی‌ها می‌توانند با سوءاستفاده از موقعیت اقتصادی‌شان از نپرداختن حقوق کارگران به‌عنوان ابزاری سیاسی برای فشار آوردن به دستگاه قضایی استفاده کنند، بی آنکه ساختار سیاسی حاکم از پس‌شان بربیاید. همزمان اینکه از حرکت آن‌ها و ناامن‌سازی زیست چندهزار کارگر تحت فشار اقتصادی، هیچ‌گونه تعبیر امنیتی ارایه نمی‌شود و قدرتمندان اقتصادی‌ـ‌سیاسی می‌توانند تحت پوشش امنیتی نظام قرار بگیرند.

در اشاره به پرسش ابتدای متن، از دید کمتر کسی پنهان است که صاحبان قدرت اقتصادی و به‌تبع آن سیاسی، آن کسانی هستند که تامین امنیت‌شان برای نظام اهمیت دارد. یک‌قدم اگر به عقب برداریم، خودِ همین بدل‌شدن به صاحبان قدرت اقتصادی در ساختاری که فساد در زیرین‌ترین لایه‌هایش هم ریشه دوانده، بدون زدوبندهای سیاسی‌ پیشینی ممکن نشده است. گفتار «امنیت» که فی‌نفسه با قسمی محافظه‌کاری سیاسی در پیوند است، در ساختار جمهوری اسلامی با تمام وجود کمر به خدمت به قدرت و صاحبان قدرت بسته است. گفتاری است در خدمت حفظ وضع موجود، چرا که بقای صاحبان قدرت به حفظ وضع موجود وابسته است.

فربه‌شدن روزافزون این گفتار در سال‌های اخیر با نحیف‌شدن مداوم «حس واقعی امنیت» ـ اعم از امنیت اقتصادی، سیاسی یا اجتماعی ـ همراه بوده است. روشن است که این حس ناامنی توزیع عادلانه‌ای در میان مردم نداشته است. هرچه از نظر اقتصادی ضعیف‌تر بوده باشید، شرایط زیست شما ناامن‌تر شده است. حاشیه‌نشینان شهرهای بزرگ، ساکنان استان‌های محروم‌داشته‌شده، آن‌ها که سرپناه، کار ثابت و هیچ‌گونه سرمایه‌‌ی مادی در اختیار ندارند، بیش از هرکس دیگر نبودِ امنیت اقتصادی را حس کرده‌اند. اقلیت‌های جنسی و جنسیتی، اقلیت‌های مذهبی و اتنیکی و همه‌ی آن‌ها که گفتمان و مشی سیاسی غالب نمایندگی‌شان نمی‌کرده، بیش از دیگران قدرت سرکوبگری گفتمان سیاسی‌ـ‌امنیتی را حس کرده‌اند.

گفتار «امنیت» که فی‌نفسه با قسمی محافظه‌کاری سیاسی در پیوند است، در ساختار جمهوری اسلامی با تمام وجود کمر به خدمت به قدرت و صاحبان قدرت بسته است.

به نامِ «امنیت» تمام پستی‌بلندی‌ها هموار می‌شود. و هرچه وضعیت بحرانی‌تر می‌شود، طنینِ این ناامنی صحن‌های بیشتری را درمی‌نوردد. این‌طور است که دیگر فقط لازم نیست حاشیه‌نشین، مرز‌نشین یا بی‌سرمایه باشید، لازم نیست زن یا غیردگرجنس‌گرا باشید، لازم نیست بهایی باشید و لازم نیست عرب خوزستانی باشید. هرکس باشید و به هر دسته و گروهی که متعلق باشید، ناامنی را به درجاتی تشدیدشونده حس می‌کنید. حتا اگر مهاجرت کرده و به خیال خودتان جای دیگری از جهان خانه‌ی امنی برای خود دست‌وپا کرده باشید، ناامنی محصول نظام جمهوری اسلامی می‌تواند از کیلومترها آن‌طرف‌تر به شما برسد.

بی‌خیال‌ترین و بی‌دغدغه‌ترین هم اگر بوده‌ باشید، دغدغه‌ی رنج عمومی «دیگران» را اگر نداشته‌ باشید، دغدغه و خیال خود را به شما می‌رساند: نزدیکان‌تان تحت فشار اقتصادی‌اند؛ پدر و مادرتان در وضعیت مهارگسیخته‌ی همه‌گیری کووید۱۹ در خطر بیماری جسمی و روحی قرار دارند؛ حتا اگر فعال سیاسی نبوده باشید، ممکن است نیروهای امنیتی در بازگشت به وطن به دلایلی نه‌چندان پیش‌بینی‌پذیر دستگیرتان کنند و بخواهند از شما به عنوان نیروی برون‌مرزی در خدمت امنیت نظام بهره ببرند؛ و دیگر آنکه احتمال دارد بی‌آنکه خود بدانید در هواپیمایی نشسته باشید که نیروهای امنیتی قصد سرنگون کردن‌اش را داشته باشند. «امنیت» برای شهروندان روز‌به‌روز بیشتر به هیاتِ «حادثه‌ای که خبر نمی‌کند» درآمده‌ است. این البته تصویری ایرونیک دارد: از سهم بهره‌مندی طبقات متوسط شهری از برقراری امنیت و حفظ وضع موجود، چیزی باقی نمانده است. نابرخورداران و سرکوب‌شدگان این سال‌ها نیز، نه به موهبت تیز شدنِ چشم‌های ما، بلکه بیشتر از آن‌جا که صابون ناامنی به جامه‌ی اغلب اعضای جامعه خورده است، مریی‌تر شده‌اند.

مفهوم امنیت از سوی دولت‌مردان‌ـ/زنان جمهوری اسلامی پیوسته تعبیر سیاسی‌تر یافته و تیغه‌‌اش هر لحظه بیشتر به گلوی مردم نزدیک شده است. دیگر مدت‌هاست که دزد‌های خرده‌پا و قاتلان نیستند که برای امنیت اجتماع بیشترین خطر را دارند. ما در مقیاس‌های بس بزرگ‌تر با اختلاس‌های میلیاردی و کشتارهای ساختاری و سیستماتیک روبرو بوده‌ایم. با دزدانی که تا پیش از لحظه‌ی رسوایی‌شان، رفیق قافله‌ی نظام بوده‌اند و از این رو بعضاً به حق شراکت دیرین، زیر چتر امن حمایت نظام از مجازات نیز در امان می‌مانند. کشتارها هم از مسیر قانونی پیش می‌روند: معترضان دی‌ماه ۹۶ حکم محاربه می‌گیرند و به اعدام محکوم می‌شوند، حال آنکه آن‌ها امنیت اجتماع را سلب نکرده‌اند، بلکه به امنیتی که پیشاپیش سلب شده بوده است، واکنش نشان داده‌اند.

مفهوم «امنیت» مدت‌هاست که تنها در خدمت ناامن‌سازیِ حیات جمعی ما عمل کرده است

نمایش پیش چشم چنین است: در پرده‌ی نخست، نظامی از زیست مردم اجتماع در تمام صور ممکن سلبِ امنیت می‌کند. در پرده‌ی دوم پس از مرارت، مشقت و تحمل طولانی، عده‌ای از مردم دست به شورش و اعتراض می‌زنند. در پرده‌ی سوم نظام، امنیت و آزادی و بعضاً حق حیات معترضان را به بهانه‌ی سلب آسایش و امنیت عمومی «اجتماع» از آن‌ها سلب می‌کند. صاحبان قدرت سیاسی در نظام البته از «اجتماع» سخن می‌گویند. اما کسانی که امنیت‌شان در پرده‌ی دوم نمایش به خطر افتاده، جز قدرتمندان این نظام نبوده اند؛ چیزی جز خود این نظام و پایه‌های قدرت‌اش مورد تهدید قرار نگرفته است. دزدها، جانی‌ها و اصلی‌ترین سالبان امنیتِ اجتماع، مدت‌هاست که دیگر در میان اجتماع نیستند. گروه قدرتمند کوچکی هستند که در نبردی نابرابر و با دسترسی به ابزارهای سرکوب، اجتماع را تحت سلطه گرفته‌اند. زندگی اعضای جامعه را در عرصه‌های مختلف ناامن ساخته‌اند و به نام «امنیت» به امن‌ترین گوشه‌های زندگی خصوصی مردم سرک کشیده‌اند.

مفهوم «امنیت» مدت‌هاست که تنها در خدمت ناامن‌سازیِ حیات جمعی ما عمل کرده است: باعث تثبیت ساختار سیاسی موجود و بی‌ثباتی هرچه‌ بیشتر زندگی جمعی‌ ما شده است.

از همین نویسنده:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • بهادر

    سپاس فراوان از نگارنده محترم برای مقاله کوتاه ولی بسیار مهم ایشان در بحث امنیت! حقیقت این است که بخشهای وسیعی از مردم استانهای مرزی ایران، هرگز در تاریخ جمهوری اسلامی، در شهر و کاشانه خود احساس امنیت را تجربه نکرده‌اند. آنچه که بوده و هست ناامنی در تمامی شئون زندگی است؛ نا امنی در کار، تحصیل، تفریح، و زندگی. در ابتدای انقلاب 57، استان کردستان و شهرهای عمدتاً کُردنشین استان آذربایجان غربی و کرمانشاه و ایلام، درگیر جنگ داخلی ناخواسته‌ای شدند که خمینی با استفاده از پروپاگاندای رسانه‌ای و توطئه‌های عوامل جمهوری اسلامی آن را به اجراء گذارد. و به بهانه تجزیه خواهی مردم غرب کشور، سرکوبی سیستماتیک را به مردم تحمیل کردند، فقط به این دلیل که مردم غرب کشور پاسخ خواسته‌های خود را در حکومت جمهوری اسلامی نمی‌یافتند (جالب است که آمار 98 درصدی رأی مردم ایران به جمهوری اسلامی، منهای مردم غرب کشور چگونه مصداق می‌یابد!). هنوز هم بعد از 41 سال از آن کشتار و سرکوب خونین، عوامل جمهوری اسلامی، از سرکوب و کشتار مردم غرب کشور بعنوان برگ برنده و نشان زرین بر سینه یاد می‌کنند (اخیراً یکی از راهیافتگان به مجلس از کشتن هموطنانش در مریوان بعنوان جهاد در راه خدا یاد می‌کرد!). و این درحالی است که ابعاد جنایت و سرکوب و دلایل دروغین آن (تجزیه طلبی) سالهاست برای همگان آشکار شده که عوامل ج.ا. مردم و احزاب را در حالت تدافعی (دفاع از خود) قرار دادند و کردند هر آنچه که در ذهن شومشان بود. موردی شبیه به همان بلایی که سردار همدانی سر مردم سوریه آورد. *** هرچند درخواست استقلال بعد از آنهمه جنایات جمهوری اسلامی، حق هر ملتی است، که آن را بطلبد! همانند بسیاری از کشورهای دیگر که به استقلال رسیده‌اند. اما به نظر نگارنده این سطور، مردم ایران با هم مشکلی ندارند، و این رژیم ج.ا است که منافق است و در کار تجزیه کشور است. اصولاً استقلال بخشی یا بخشهایی از ایران به نفع هیچ کس در داخل ایران نیست. پس از سرکوب اعتراضات و جنگ داخلی در مناطق کردنشین غرب کشور، مردم این مناطق هرگز ج.ا را از خود ندانستند. و در مقابل هم، ج.ا هم هرگز به کُردها اعتماد نکرد و نمی‌کند. این بدبینی دو طرفه از یک سوی بدلیل حیله و جنایات رژیمی بود که ایدئولوژیک می‌اندیشد، و از سوی دیگر مردمی بود که اعتمادی به چنین رژیمی نداشتند و آن را خصم می‌پندارند. کل استانهای غرب کشور از شمال تا جنوب در طول این 41 سال هرگز از حالت امنیتی خارج نشده‌اند. یعنی همواره جزو مناطق جنگی نگهداشته شده‌اند. در طول 41 سال گذشته، رژیم فرصتهای بسیاری را برای آشتی با مردم و ایجاد و بسط دستکم یک دموکراسی نیم بند داشت. اما هرگز گردن کلفت و لات مآب رژیم، زیر بار هیچ گفتگوی ملی نرفت، چون به کمتر از تمام ایران راضی نشده، و بلعیدن کل ایران همواره هدف غائی این رژیم بوده و هست. بخشهای وسیعی از شرق و جنوب کشور هم بشدت درگیر قاچاق و فقر افسار گسیخته است. یعنی امنیت شغلی و جانی در آن مناطق، محلی از اعراب ندارد. موضوع کولبری و سوخت‌بری هم که تازه نیست. موضوع نوسان نرخ ارز و طلا توسط دولت و خالی کردن جیب مردم کل ایران برای جبران خسارات بانکها هم که دیگر جزو بدیهیات است که همه از آن خبر دارند. تمامی این موارد را اگر به نکات اشاره شده در مقاله فوق اضافه کنیم، تازه بخشهای بسیار مغفول مانده‌ای خواهد ماند (که در این مختصر نمی‌گنجد) که نشان از امنیت نداشته مردم ایران در طول 4 دهه حکومت جمهوری اسلامی می‌دهد. بعنوان یک ایرانی هرگز در کشورم احساس امنیت نداشته‌ام. جمهوری اسلامی حکومتی است دیکتاتوری که همه آنچه که هست را برای حفظ خود و سلطه خود می‌خواهد. انسان، حیوان، محیط زیست و هر آنچه که هست اگر برای منافعش ضروری بودند امنیت دارند، اگر نه، حفظشان ضرورتی ندارد و از درجه اهمیت خارج می‌شود.