خانه پرنقش و خیال مردانگی
<p>کارا عبدلملکی – «آکادمی موسیقی گوگوش» نیاز به معرفی ندارد، مانند صد‌ها برنامه‌ای که از شبکه‌هایی مانند «من و تو» و «فارسی۱» پخش می‌شوند، این برنامه نیز در ایران و در میان ایرانیان طرفداران بسیاری پیدا کرده است. این برنامه شبیه برنامه‌های تلوزیونی پرطرفدار و عامه پسند مانند <span dir="LTR">American Idol</span>، <span dir="LTR">The X-Factor</span>، <span dir="LTR">Britain’s Got Talent</span> در آمریکای شمالی و اروپاست که به شوهای استعدادیابی یا <span dir="LTR">Talent Show</span> معروف هستند.</p> <!--break--> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">در جوامع توسعه یافته و پساصنعتی، این شکل از برنامه‌ها در کنار سریال‌های موسوم به <span dir="LTR">Soap Opera</span> و سریال‌های کمدی‌ <span dir="LTR">Sit-Com</span> به عنوان سمبل فرهنگ عامه، اعتیاد توده‌ها به تلویزیون و بی‌مطالعه‌گی نام برده می‌شود. مخاطبان این‌ها نیز اغلب نوجوانان و جوانان هستند،</p> <p dir="RTL"> </p> <blockquote> <p dir="RTL">سیل توهین‌های رکیک جنسی که به پشتوانه سه هزار و اندی اعضای این صفحه به سمت امیرحسین روانه است، بی‌درنگ اثبات می‌کند که نهاد مردسالاری سلطه جویانه در ایران چه خشونت بار و بی‌رحمانه عمل می‌کند.</p> </blockquote> <p dir="RTL">اما از آنجایی که در ایران روند مدرنیزاسیون نا‌همگون و تنها با توجه به بخش صنعت و با غفلت از بخش فرهنگ صورت گرفته، این برنامه‌ها به همراه سریال‌های نازل آمریکای لاتین و فیلم‌های رده <span dir="LTR">B</span> هالیوودی، تبدیل به یک فعالیت خانوادگی و بهانه‌ای برای شب نشینی شده‌اند. شاید، مقصر اصلی در محبوبیت چنین برنامه‌های ماهواره‌ای، کیفیت نازل و ملال‌آوربودن مثال‌زدنی برنامه‌های تلویزیون دولتی ایران باشد.</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">اخیرا حضور یکی از شرکت‌کنندگان در مسابقه آواز و موسیقی «آکادمی گوگوش» به نام امیرحسین، واکنش‌های بهت آوری را در پی داشته و دوباره ما را به این حقیقت تلخ واقف کرده که جامعه ایران، پیش از هر گونه توسعه‌ای، تشنه توسعه فرهنگی و تجددگرایی است تا در نتیجه آن حقوق اقلیت‌های قومی و مذهبی، دگرباشان جنسی و به طور کلی افرادی که به اصطلاح «عادی» نیستند به رسمیت شناخته شود.</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL"><strong>سلطه مردانه </strong></p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">قضیه از این قرار است که امیرحسین، به عنوان یکی از شرکت‌کنندگان در این برنامه به خاطر ظاهر متفاوتش مورد استهزاء قرار گرفته و در فیسبوک صفحه‌ای با عنوان «کمپین تجاوز گروهی به امیرحسین» علیه او برپا شده است.</p> <p dir="RTL"> </p> <blockquote> <p dir="RTL"><img alt="" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/nazaninpouyandehdegarbash2.jpg" style="width: 180px; height: 151px;" /><span style="font-size: 13px;">مردان همجنسگرا</span><span style="font-size: 13px;"> هویت جنسیتی کلاسیک را مورد تهدید قرار می‌دهند <span style="font-size:10px;">(نقاشی نازنین پوینده)</span></span></p> </blockquote> <p dir="RTL">عمق فاجعه را وقتی بیشتر درک می‌کنیم که با جستجوی عبارت «کمپین تجاوز گروهی» در فیسبوک به تعداد بیشتری از این صفحات بر می‌خوریم که صرفا به این دلیل ساخته شده‌اند که صدا، چهره و یا آثار بازیگر یا خواننده‌ای با ذائقه طرفداران این صفحات همخوانی ندارد.</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">داستان صفحه خشونت به امیرحسین، درد آور‌تر از این حرف هاست. سیل توهین‌های رکیک جنسی که به پشتوانه سه هزار و اندی اعضای این صفحه به سمت امیرحسین روانه است، بی‌درنگ اثبات می‌کند که نهاد مردسالاری سلطه جویانه<a href="#_edn1" name="_ednref1" title=""><span dir="LTR">[</span>۱<span dir="LTR">]</span></a> در ایران چه خشونت بار و بی‌رحمانه عمل می‌کند (امیرحسین البته پیرامون گرایش جنسی خودش هرگز صحبتی نکرده و مدعی همجنسگرایی نشده است).</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">به عقیده مایک دونالدسون، غیر همجنسگرایی و همجنس‌هراسی دو پایه اصلی سلطه مردان کلاسیک را تشکیل می‌دهند چرا که همجنسگرایی در مردان، ابهام‌های جنسیتی یا شباهت رفتاری مردان به زنان از هر نظر خطری را متوجه هویت سرکوبگر مردان کلاسیک می‌سازد.</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">قطع نظر از اینکه فردی همجنسگرا هست یا نیست، از منظر ساختارگرایانه، این پدیده اجتماعی به دلیل احساس نا‌امنی و ترسی است که مردان غیر همجنسگرا (<span dir="LTR">Heterosexual</span>) در برخورد با این سه هوویت جنسی دیگر تجربه می‌کنند:</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">۱- مردان همجنسگرا (<span dir="LTR">Homosexual</span>) به خاطر اینکه هویت جنسیتی کلاسیک را مورد تهدید قرار می‌دهند.</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">۲- مردانی که با کلیشه‌های معمول مردانگی همخوانی ندارند، یعنی کردار، آرایش و لباس پوشیدن‌شان در حصار تنگ مردانگی پر از خشونت و تستوسترون نمی‌گنجد. این‌ها را معمولاً با برچسب «شباهت به زن داشتن»<a href="#_edn2" name="_ednref2" title=""><span dir="LTR">[</span>۲<span dir="LTR">]</span></a> تحقیر می‌کنند، که خود ذات زن‌ستیز مردانگی هژمونیک را عریان می‌کند.</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">۳- زنان همجنسگرا، به این دلیل که مردان را از چرخه فعالیت جنسی خارج می کند و تهدیدی بسیار جدی علیه سرکوبگری مردانه به شمار می‌روند. همجنسگرایی در زنان نقش سنتی مردان را در برآوردن نیازهای عاطفی و جنسی زنان به چالش می‌کشد و از این طریق دینامیک سرکوبگرانه در رابطه میان مردان و زنان را از میان بر می‌دارد که این خود قدمی در جهت عدالت اجتماعی و برابری جنسیتی است.</p> <p dir="RTL"> </p> <blockquote> <p dir="RTL"><img alt="" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/nazaninpouyandehdegarbash4.jpg" style="width: 180px; height: 145px;" /><span style="font-size: 13px;">خشونت فیزیکی و کلامی، توسل به جوک‌های جنسیتی، بی‌عدالتی در محیط کار و تحصیل و قتل‌های ناموسی، همه و همه نتایج چنین سلسله مراتب قدرتی هستند که در راس هرم آن مرد غیر همجنسگرای کلاسیک و در کف هرم، مرد زن‌نما همراه با مرد و زن همجنسگرا قرار دارد. چنین تناسب قوایی حاصل دیدگاه قبیله‌ای و فرهنگ انسان‌های عصر توحش است.</span><span style="font-size: 10px;"> (نقاشی از نازنین پوینده)</span></p> </blockquote> <p dir="RTL">دونالدسون اظهار می‌دارد که سلطه مردانه، علاوه بر تعریفی که آنتونیو گرامشی از آن به دست داده، شامل «اقناع اکثریت جمعیت از طریق رسانه و سازماندهی نهاد‌های اجتماعی است به شکلی که همه چیز عادی و طبیعی جلوه کند.»<a href="#_edn3" name="_ednref3" title=""><span dir="LTR">[</span>۳<span dir="LTR">]</span></a> این بدان معناست که مردانگی کلاسیک از طریق خشونت علیه این سه گروه و با توجه به قدرتی که در فرهنگ عامه دارد، خود را از طریق ضدیت با دیگری تعریف می‌کند.</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">خشونت فیزیکی و کلامی، توسل به جوک‌های جنسیتی، بی‌عدالتی در محیط کار و تحصیل و قتل‌های ناموسی، همه و همه نتایج چنین سلسله مراتب قدرتی هستند که در راس هرم آن مرد غیر همجنسگرای کلاسیک و در کف هرم، مرد زن‌نما همراه با مرد و زن همجنسگرا قرار دارد. چنین تناسب قوایی حاصل دیدگاه قبیله‌ای و فرهنگ انسان‌های عصر توحش است که با وجود تلاش‌های خستگی ناپذیر جنبش‌های فمینیستی و جنبش‌های حقوق همجنسگرایان، همچنان در تمام نقاط دنیا از آمریکای شمالی گرفته تا خاورمیانه همچنان، به درجات متفاوت، رواج دارند.</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL"><span dir="RTL">بازگردیم به آکادمی گوگوش؛ گرایش جنسی یک فرد، مسئله‌ای کاملاً شخصی است. اینکه یک شرکت</span>‌<span dir="RTL">کننده در این برنامه- </span>قطع نظر از گرایش جنسی‌اش- به دلیل استفاده از لوازم آرایشی یا گوشواره یا هر رفتار دیگری در دسته‌<span dir="RTL">بندی‌های </span><span dir="RTL">محدودی</span> <span dir="RTL">که سلطه مردانه، تهیه و بسته‌بندی کرده قرار نمی‌گیرد، مشکل از آن دسته‌بندی‌هاست. </span>به عبارت دیگر زمانی که نظریه‌ای با واقیعت همخوانی ندارد، به جای انکار واقعیت، باید به فکر تصحیح نظریه بود. مشکل را باید در جامع نبودن دسته بندی‌های جنسیتی و وجود کلیشه‌های باستانی در اطراف آنان جستجو کرد.</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">تمامی نظریه‌پردازان حوزه مطالعات جنسیت بر این نکته توافق دارند که تنوع در آناتومی و روان انسان‌ها را دیگر نمی‌توان با دو گانه ساده انگارانه زن- مرد توضیح داد. حتی برخی مانند جودیت باتلر که شاید پر آوازه‌ترین نظریه‌پرداز در این حوزه باشد، پا را فرا‌تر نهاده، به درستی ادعا می‌کنند که چیزی به نام زن و یا مرد وجود ندارد.<a href="#_edn4" name="_ednref4" title=""><span dir="LTR">[</span>۴<span dir="LTR">]</span></a> جنسیت، گرایش جنسی و هویت، نه به صورت قطبی بلکه به صورت طیفی در طبیعت وجود دارند که تعداد بسیاری از افراد لاجرم در دو سر طیف قرار نمی گیرند.</p> <p align="center" dir="RTL"> </p> <p dir="RTL"><strong>شالوده‌شکنی تقابل دوگانه زن- مرد </strong></p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">نظریه شالوده‌شکنی توسط ژاک دریدا، فیلسوف فرانسوی پایه‌گذاری شده. دریدا بر اساس نظریه ساختارگرایانه فردیناند دو سوسور، زبان‌شناس سوییسی، نشان می‌دهد که تقابل‌های دوگانه در زبان مانند زن- مرد، غرب- شرق، غیرهمجنسگرا- همجنسگرا و فرهنگ- طبیعت، تنها به خاطر قرارداد‌های زبانی هستند که طبیعی به نظر می‌رسند.</p> <p dir="RTL"> </p> <blockquote> <p dir="RTL"><img alt="" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/9-200x300.jpg" style="width: 180px; height: 270px;" /><span style="font-size: 13px;">تحقیر مردی تنها به این خاطر که زن نماست، نمایانگر اعتقاد به سطح وجودی نازل‌تری برای زن است که خود تقابل دوگانه زن- مرد را، به غلط، تشدید می‌کند. دهشتناک‌تر از این تهدید کسی به آزار جنسی به هر دلیلی چیزی جز منطق حکومت اسلامی در کهریزک را به یاد نمی‌آورد. </span><span style="font-size: 10px;">(کلاژ از رامین حائری‌زاده)</span></p> </blockquote> <p dir="RTL">در دنیای واقع، هیچ مفهومی در تضاد با مفهومی دیگر تعریف نمی‌شود، بلکه درجات متفاوتی از ارتباط شاخص های جنسی، جنسیتی، فرهنگی، جغرافیایی و غیره وجود دارند. <span dir="RTL">مفاهیمی همچون مرد</span><span dir="RTL">انگی</span><span dir="RTL">، غیرهم جنس گرایی، فرهنگ، و غرب در برابر زنانگی، هم جنس گرایی، طبیعت و شرق تعریف نمی شوند بلکه درجاتی متفاوت از این ها همه باهم و توام در ارتباطی بسیار پیچیده به هم متصلند. از این روست که زبان به مثابه خانه‌ای پر نقش و نگار، اما کلنگی، از جای دادن همه اینان و ارتباط اینان در خود قاصر است.</span> بر پایه شالوده‌شکنی، به عنوان یک نظریه پساساختارگرایانه، در صورتی که ما قصور ساختمان زبان را درک کنیم، آنگاه این خانه پر نقش و نگار را باید‌‌ رها کرد و به دنیای واقع وارد شد.</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">در این مورد خاص، تحقیر مردی تنها به این خاطر که زن نماست<a href="#_edn5" name="_ednref5" title=""><span dir="LTR">[</span>۵<span dir="LTR">]</span></a>، نمایانگر اعتقاد به سطح وجودی نازل‌تری برای زن است که خود تقابل دوگانه زن- مرد را، به غلط، تشدید می‌کند. دهشتناک‌تر از این تهدید کسی به آزار جنسی به هر دلیلی چیزی جز منطق حکومت اسلامی در کهریزک را به یاد نمی‌آورد. نتیجه اینکه ما ایرانیان که مدعای فرهنگ چند هزار ساله ایرانی را با خود یدک می‌کشیم، برای نیل به دموکراسی، عدالت اجتماعی و برابری مسئولیم تا از خانه‌های پر نقش و نگار خیالی «من» رخت بربسته، قدم به دنیای واقع بگذریم. مردانگی سلطه‌جو نیز یکی از این خانه‌هاست که با تمام فریبندگی و اغواگری‌اش دیگر پاسخ گوی نیاز‌های ما در دنیای پسامدرن نیست. این مقال را با قول مولانا به پایان می‌بریم که:</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">ای نشسته تو در این خانه پر نقش و خیال رو از این خانه برون، رخت ببر، هیچ مگو</p> <div> <br /> <hr align="left" size="1" width="33%" /> <div id="edn1"> <p><a href="#_ednref1" name="_edn1" title="">[۱]</a><span dir="RTL">. </span>Hegemonic Masculinity</p> </div> <div id="edn2"> <p><a href="#_ednref2" name="_edn2" title="">[۲]</a>. Effeminacy</p> </div> <div id="edn3"> <p><a href="#_ednref3" name="_edn3" title="">[۳]</a>. Donaldson, M, “What Is Hegemonic Masculinity?” <em>Theory and Society, Special Issue:</em> <em>Masculinities</em>, University of Wollongong, Research Online. October 1993, 22(5), 643-657.</p> </div> <div id="edn4"> <p><a href="#_ednref4" name="_edn4" title="">[۴]</a>. http://www.theory.org.uk/but-int1.htm</p> <p><a href="#_ednref5" name="_edn5" title="">[۵]</a>. Effeminate</p> </div> </div> <p> </p> <p><strong>تصویر اول</strong>: کلاژ اثر رامین حائری‌زاده</p> <p> </p> <p><strong>در همین زمینه:</strong></p> <p dir="RTL"><a href="http://zamanehdev.redbee.nl/u/?p=24673">تجاوز گروهی به هویت‌های جنسی</a></p> <p dir="RTL"><a href="http://zamanehdev.redbee.nl/u/?p=24467" target="_blank" rel="noopener">حجاب اختیاری و آوازخوانی ارمیا</a></p>
کارا عبدلملکی – «آکادمی موسیقی گوگوش» نیاز به معرفی ندارد، مانند صدها برنامهای که از شبکههایی مانند «من و تو» و «فارسی۱» پخش میشوند، این برنامه نیز در ایران و در میان ایرانیان طرفداران بسیاری پیدا کرده است. این برنامه شبیه برنامههای تلوزیونی پرطرفدار و عامه پسند مانند American Idol، The X-Factor، Britain’s Got Talent در آمریکای شمالی و اروپاست که به شوهای استعدادیابی یا Talent Show معروف هستند.
در جوامع توسعه یافته و پساصنعتی، این شکل از برنامهها در کنار سریالهای موسوم به Soap Opera و سریالهای کمدی Sit-Com به عنوان سمبل فرهنگ عامه، اعتیاد تودهها به تلویزیون و بیمطالعهگی نام برده میشود. مخاطبان اینها نیز اغلب نوجوانان و جوانان هستند،
اما از آنجایی که در ایران روند مدرنیزاسیون ناهمگون و تنها با توجه به بخش صنعت و با غفلت از بخش فرهنگ صورت گرفته، این برنامهها به همراه سریالهای نازل آمریکای لاتین و فیلمهای رده B هالیوودی، تبدیل به یک فعالیت خانوادگی و بهانهای برای شب نشینی شدهاند. شاید، مقصر اصلی در محبوبیت چنین برنامههای ماهوارهای، کیفیت نازل و ملالآوربودن مثالزدنی برنامههای تلویزیون دولتی ایران باشد.
اخیرا حضور یکی از شرکتکنندگان در مسابقه آواز و موسیقی «آکادمی گوگوش» به نام امیرحسین، واکنشهای بهت آوری را در پی داشته و دوباره ما را به این حقیقت تلخ واقف کرده که جامعه ایران، پیش از هر گونه توسعهای، تشنه توسعه فرهنگی و تجددگرایی است تا در نتیجه آن حقوق اقلیتهای قومی و مذهبی، دگرباشان جنسی و به طور کلی افرادی که به اصطلاح «عادی» نیستند به رسمیت شناخته شود.
سلطه مردانه
قضیه از این قرار است که امیرحسین، به عنوان یکی از شرکتکنندگان در این برنامه به خاطر ظاهر متفاوتش مورد استهزاء قرار گرفته و در فیسبوک صفحهای با عنوان «کمپین تجاوز گروهی به امیرحسین» علیه او برپا شده است.
عمق فاجعه را وقتی بیشتر درک میکنیم که با جستجوی عبارت «کمپین تجاوز گروهی» در فیسبوک به تعداد بیشتری از این صفحات بر میخوریم که صرفا به این دلیل ساخته شدهاند که صدا، چهره و یا آثار بازیگر یا خوانندهای با ذائقه طرفداران این صفحات همخوانی ندارد.
داستان صفحه خشونت به امیرحسین، درد آورتر از این حرف هاست. سیل توهینهای رکیک جنسی که به پشتوانه سه هزار و اندی اعضای این صفحه به سمت امیرحسین روانه است، بیدرنگ اثبات میکند که نهاد مردسالاری سلطه جویانه[۱] در ایران چه خشونت بار و بیرحمانه عمل میکند (امیرحسین البته پیرامون گرایش جنسی خودش هرگز صحبتی نکرده و مدعی همجنسگرایی نشده است).
به عقیده مایک دونالدسون، غیر همجنسگرایی و همجنسهراسی دو پایه اصلی سلطه مردان کلاسیک را تشکیل میدهند چرا که همجنسگرایی در مردان، ابهامهای جنسیتی یا شباهت رفتاری مردان به زنان از هر نظر خطری را متوجه هویت سرکوبگر مردان کلاسیک میسازد.
قطع نظر از اینکه فردی همجنسگرا هست یا نیست، از منظر ساختارگرایانه، این پدیده اجتماعی به دلیل احساس ناامنی و ترسی است که مردان غیر همجنسگرا (Heterosexual) در برخورد با این سه هوویت جنسی دیگر تجربه میکنند:
۱- مردان همجنسگرا (Homosexual) به خاطر اینکه هویت جنسیتی کلاسیک را مورد تهدید قرار میدهند.
۲- مردانی که با کلیشههای معمول مردانگی همخوانی ندارند، یعنی کردار، آرایش و لباس پوشیدنشان در حصار تنگ مردانگی پر از خشونت و تستوسترون نمیگنجد. اینها را معمولاً با برچسب «شباهت به زن داشتن»[۲] تحقیر میکنند، که خود ذات زنستیز مردانگی هژمونیک را عریان میکند.
۳- زنان همجنسگرا، به این دلیل که مردان را از چرخه فعالیت جنسی خارج می کند و تهدیدی بسیار جدی علیه سرکوبگری مردانه به شمار میروند. همجنسگرایی در زنان نقش سنتی مردان را در برآوردن نیازهای عاطفی و جنسی زنان به چالش میکشد و از این طریق دینامیک سرکوبگرانه در رابطه میان مردان و زنان را از میان بر میدارد که این خود قدمی در جهت عدالت اجتماعی و برابری جنسیتی است.
دونالدسون اظهار میدارد که سلطه مردانه، علاوه بر تعریفی که آنتونیو گرامشی از آن به دست داده، شامل «اقناع اکثریت جمعیت از طریق رسانه و سازماندهی نهادهای اجتماعی است به شکلی که همه چیز عادی و طبیعی جلوه کند.»[۳] این بدان معناست که مردانگی کلاسیک از طریق خشونت علیه این سه گروه و با توجه به قدرتی که در فرهنگ عامه دارد، خود را از طریق ضدیت با دیگری تعریف میکند.
خشونت فیزیکی و کلامی، توسل به جوکهای جنسیتی، بیعدالتی در محیط کار و تحصیل و قتلهای ناموسی، همه و همه نتایج چنین سلسله مراتب قدرتی هستند که در راس هرم آن مرد غیر همجنسگرای کلاسیک و در کف هرم، مرد زننما همراه با مرد و زن همجنسگرا قرار دارد. چنین تناسب قوایی حاصل دیدگاه قبیلهای و فرهنگ انسانهای عصر توحش است که با وجود تلاشهای خستگی ناپذیر جنبشهای فمینیستی و جنبشهای حقوق همجنسگرایان، همچنان در تمام نقاط دنیا از آمریکای شمالی گرفته تا خاورمیانه همچنان، به درجات متفاوت، رواج دارند.
بازگردیم به آکادمی گوگوش؛ گرایش جنسی یک فرد، مسئلهای کاملاً شخصی است. اینکه یک شرکتکننده در این برنامه- قطع نظر از گرایش جنسیاش- به دلیل استفاده از لوازم آرایشی یا گوشواره یا هر رفتار دیگری در دستهبندیهای محدودی که سلطه مردانه، تهیه و بستهبندی کرده قرار نمیگیرد، مشکل از آن دستهبندیهاست. به عبارت دیگر زمانی که نظریهای با واقیعت همخوانی ندارد، به جای انکار واقعیت، باید به فکر تصحیح نظریه بود. مشکل را باید در جامع نبودن دسته بندیهای جنسیتی و وجود کلیشههای باستانی در اطراف آنان جستجو کرد.
تمامی نظریهپردازان حوزه مطالعات جنسیت بر این نکته توافق دارند که تنوع در آناتومی و روان انسانها را دیگر نمیتوان با دو گانه ساده انگارانه زن- مرد توضیح داد. حتی برخی مانند جودیت باتلر که شاید پر آوازهترین نظریهپرداز در این حوزه باشد، پا را فراتر نهاده، به درستی ادعا میکنند که چیزی به نام زن و یا مرد وجود ندارد.[۴] جنسیت، گرایش جنسی و هویت، نه به صورت قطبی بلکه به صورت طیفی در طبیعت وجود دارند که تعداد بسیاری از افراد لاجرم در دو سر طیف قرار نمی گیرند.
شالودهشکنی تقابل دوگانه زن- مرد
نظریه شالودهشکنی توسط ژاک دریدا، فیلسوف فرانسوی پایهگذاری شده. دریدا بر اساس نظریه ساختارگرایانه فردیناند دو سوسور، زبانشناس سوییسی، نشان میدهد که تقابلهای دوگانه در زبان مانند زن- مرد، غرب- شرق، غیرهمجنسگرا- همجنسگرا و فرهنگ- طبیعت، تنها به خاطر قراردادهای زبانی هستند که طبیعی به نظر میرسند.
تحقیر مردی تنها به این خاطر که زن نماست، نمایانگر اعتقاد به سطح وجودی نازلتری برای زن است که خود تقابل دوگانه زن- مرد را، به غلط، تشدید میکند. دهشتناکتر از این تهدید کسی به آزار جنسی به هر دلیلی چیزی جز منطق حکومت اسلامی در کهریزک را به یاد نمیآورد. (کلاژ از رامین حائریزاده)
در دنیای واقع، هیچ مفهومی در تضاد با مفهومی دیگر تعریف نمیشود، بلکه درجات متفاوتی از ارتباط شاخص های جنسی، جنسیتی، فرهنگی، جغرافیایی و غیره وجود دارند. مفاهیمی همچون مردانگی، غیرهم جنس گرایی، فرهنگ، و غرب در برابر زنانگی، هم جنس گرایی، طبیعت و شرق تعریف نمی شوند بلکه درجاتی متفاوت از این ها همه باهم و توام در ارتباطی بسیار پیچیده به هم متصلند. از این روست که زبان به مثابه خانهای پر نقش و نگار، اما کلنگی، از جای دادن همه اینان و ارتباط اینان در خود قاصر است. بر پایه شالودهشکنی، به عنوان یک نظریه پساساختارگرایانه، در صورتی که ما قصور ساختمان زبان را درک کنیم، آنگاه این خانه پر نقش و نگار را باید رها کرد و به دنیای واقع وارد شد.
در این مورد خاص، تحقیر مردی تنها به این خاطر که زن نماست[۵]، نمایانگر اعتقاد به سطح وجودی نازلتری برای زن است که خود تقابل دوگانه زن- مرد را، به غلط، تشدید میکند. دهشتناکتر از این تهدید کسی به آزار جنسی به هر دلیلی چیزی جز منطق حکومت اسلامی در کهریزک را به یاد نمیآورد. نتیجه اینکه ما ایرانیان که مدعای فرهنگ چند هزار ساله ایرانی را با خود یدک میکشیم، برای نیل به دموکراسی، عدالت اجتماعی و برابری مسئولیم تا از خانههای پر نقش و نگار خیالی «من» رخت بربسته، قدم به دنیای واقع بگذریم. مردانگی سلطهجو نیز یکی از این خانههاست که با تمام فریبندگی و اغواگریاش دیگر پاسخ گوی نیازهای ما در دنیای پسامدرن نیست. این مقال را با قول مولانا به پایان میبریم که:
ای نشسته تو در این خانه پر نقش و خیال رو از این خانه برون، رخت ببر، هیچ مگو
تصویر اول: کلاژ اثر رامین حائریزاده
در همین زمینه:
نظرها
جنبش همجنسگرایان سبز
چه بخواهیم چه نخواهیم جامعه برداشتن نقاب جنسیت زن مطلق یا مرد مطلق را با سرعتی انجام می دهد که امنیتش حفظ شود. برخی جوامع به آرامی ولی هر روز بیش از پیش تضمین امنیت خود را از فرض جنسیت مطلق و گرایش های جنسی مطلق جدا می کنند. چگونه؟ آنها کسب قدرت و درآمد را در خرد، دانش و آگاهی مهندسی می کنند و با این کار، مردسالاری و زور بازو نشان دادن و نرینگی، همپای زن سنتی از کارایی و نقش پذیری قدیمی خود– چه فردی و چه اجتماعی - می افتد. برخی دیگر از جوامع عقبگرد هم دارند. نه تنها چون مذهبی افراطی هستند بلکه کسب قدرت و درآمد را در خرد، دانش و آگاهی مهندسی نکرده اند و در پی آن حضور اجتماعی زن را نیز مانع انجام وظایف سنتی وی می یابند. به امید امنیتی که اجازه می دهد مردان، زن درونی خویش و زنان، مرد درون خود را بهتر بشناسند تا با خودشناسی، شعبه شعبه و گروه گروه بودن خویش را دلیلی بر تقویت خود و واجب بودن احترام متقابل در طیفی پیوسته از گرایش های جنسی و جنسیتی بدانند.
کاربر مهمان
بسیار متن زیبا و دقیقی است و به یکی از مشکلات کلیدی فرهنگی ما میپردازد. آنچه که در این متن به نظرم نا مناسب آمد انتقاد از آکادمی کوکوش بود. گوئی روشنفکران ما هنوز این مساله را در شان خود نمی بینند که موسیقی پاپ و نماد یگانه آن در ایران یعنی گوگوش را به رسمیت بشناسند. در ایران مذهب زده و فرهنگ غم پرور روحانیت شیعه گوگوش بیش از تمامی احزاب موجود در ترویج فرهنگ زندگی و شادی موثر است. به جای حذف او از زندگی اجتماعی بیائید او را تائید کنیم. امروز از بسیاری از مبارزان راه خلق میشنوم که فریدون فرخزاد برای حامعه ایران بیش از اندازه مدرن بود، با گوگوش همان کاری را نکنیم که با فریدون فرخزاد کردیم. جامعه در گوناگونی سلیقه ها یک حامعه است. مدرن بودن تنها در کتابهای قلسفی نیست.
کاربر مهمان
آیا ضرورتی داره که مردان، زن درونی خویش و زنان، مرد درون خود را به رخ جامعه بکشند. اگر فردی مایل بود در مکانهای عمومی لخت شده و مشغول ارضاء جنسی خود باشد، به صرف اینکه این یک نیاز طبیعی است پذیرفتنی است؟!
کاربر مهمان
مردان به علت ترس یا ناامنی از مرد زن نما تنفر ندارند بلکه زنان یا مردان که از هم جنس گرایی متنفرند احساس میکنن که همجنس گرایان پاکی عشق و محبت کاملا طبیعی بین دوجنس مختلف رو مورد تمسخر و ریشخند قرار دادن و مستقیما عشق و مهربانی و خانواده رو هدف کرفتن که نابودشان کنن میل به هم جنس صد در صد یک بیماری هست که اگر لجاجت در کار نباشه به راحتی توسط علم امروز قابل درمان هست
Karen
بسیار ژرفف و زیبا پرداختید اما فرهنگ تعصب محوری که تجربه میکنیم توان پذیرش واقعیت این متن را در حال حاضر ندارد. مصداق سخنم در دیدگاه های ذیل مشخص است. کش از فکر نکردن به باور ها و نا باوری های دیگران وهم نداشتیم.