ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

سرکوب اسلام‌هراسانه علیه «چپ اسلامی» در فرانسه

سایمون داوز ــ تضاد لائیسیته علیه مسلمانان و منتقدان اسلام‌هراسی،‌ تضادی ساختگی است استوار بر بازتعریفِ نومحافظه‌کارانه‌ از لائیسیته.

تضاد لائیسیته علیه مسلمانان و منتقدان اسلام‌هراسی،‌ تضادی ساختگی است استوار بر بازتعریفِ  نومحافظه‌کارانه‌ از لائیسیته. بر اساس همین تضاد ساختگی، دولت فرانسه گروه‌های چپ و حامیان حقوق بشر را که از اسلام‌هراسی انتقاد می‌کنند، تحت تعقیب قرار داده است.

حمله تروریستی در نیس فرانسه - پنج‌شنبه ۲۹ اکتبر / ۸ آبان - عکس از shutterstock

فرانسه بیش از هر کشور اروپایی دیگری طی سال‌های اخیر مورد هدف حملات تروریستیِ اسلام‌گرایانه قرار گرفته و از این رو سخت بتوان گفت که این کشور به چنین حملاتی عادت ندارد. تیراندازی‌های تولوز و مونتوبان در سال ۲۰۱۲، حمله به شارلی ابدو و یک سوپرمارکت یهودی و کلوب باتاکلان و رستوران‌ها و کافه‌های دیگری در سال ۲۰۱۵، و حمله تروریستی با کامیون در نیس در سال ۲۰۱۶، فقط مرگبارترین و پرسروصداترین موارد از این حملات بوده‌اند. حوادث بسیار دیگری از این دست نیز در مقیاس کوچک رخ داده است، و حالا همزمان با آغاز دادگاه رسیدگی به پرونده چهارده مظنون متهم به همدستی در کشتار شارلی ابدو، این حملات بار دیگر افزایش یافته‌اند. دو هفته پیش، یک معلم تاریخ به نام ساموئل پاتی به‌دلیل نشان‌دادنِ کاریکاتورهای شارلی ابدو از پیامبر اسلام در کلاس درسی راجع به آزادی بیان و لائیسیته سر بریده شد. 

شوربختانه، چنین حوادثی موجب بروز واکنش‌هایی واپسگرایانه از جانب سیاست‌مداران دست‌راستی و رسانه‌هایی می‌شوند که هیچ تمایزی بین مسلمانان و اسلام‌گرایان قائل نیستند؛ در فرانسه امروز البته اتفاقاتی بسیار کوچک‌تر و کم‌اهمیت‌تر از این نیز می‌توانند به این تقلیل‌گرایی دامن بزنند: زن محجبه‌ای که به خود جرئت اظهارنظر می‌دهد، یا در یک مسابقه آوازخوانی شرکت می‌کند، یا به ساحل می‌رود نیز همان‌قدر برای به‌راه‌انداختن «بحث» درخصوص «مسئله مسلمانان» کفایت می‌کند که یک کشتار جمعی. و این محدود به جناح راست هم نیست: به‌تازگی یکی از اعضای حزب میانه‌گرای مکرون از یک زن مجبه خواست اتاق را ترک کند، کاری که یک سیاست‌مدار راست افراطی همین یک سال پیش مرتکب شده بود. 

ساحره‌سوزی

اما آنچه از بعد از قتل پاتی به این سو اتفاق افتاده است دارد ما را وارد مرحله جدیدی می‌کند: قرارگرفتنِ دولت در خط مقدم جدل‌های اسلام‌هراسانه، پیشنهاد تغییر قانون اساسی و خودِ تعریف لائیسیته برای مبارزه با تهدیدات تروریستی، و البته اعمال محدودیت‌هایی بر آزادی بیان تحت لوای دفاع از آزادی بیان! به‌جای آغاز بحث و گفتگوهای سالم راجع به اینکه دولت چگونه می‌تواند به‌طور کارآمدتری از این حملات جلوگیری کند، اجماع رسانه‌ای و سیاسی مبتنی‌ بوده است بر  اسلام‌هراسی  و سپربلاکردنِ منتقدان شارلی ابدو  و کسانی که به‌قول آنها انکار می‌کنند که محجبه‌ها و کسانی که گوشت خوک نمی‌خورند تهدیدی برای کشور محسوب می‌شوند. رسانه‌ها تمام این افراد را زیر چتر «چپ‌های اسلامی» جای می‌دهند. 

پلیس در واکنش به قتل پاتی به خانه و دفترکار بسیاری افراد و بیش از ۵۰ انجمن یورش برد. به‌قول خود وزیر کشور این افراد «هیچ ارتباطی با قتل پاتی نداشتند» و هدف تنها «فرستادن یک پیام» بوده است. این افراد کاملاً برخلاف آنچه در گزارش گاردین آمده، در بیشتر موارد مسلمانان و شرکت‌ها و انجمن‌هایی بودند که به مسلمانان مشاوره می‌دهند یا به تبعیض علیه مسلمانان اعتراض می‌کنند: فعالیتِ مؤسسه خیریه مذهبیِ باراکاسیتی که به تأمین آب سالم در آفریقا و بی‌خانمان‌ها و پناهجویان فرانسه کمک می‌کند، چند روز پیش به‌دلیل نزدیکی با مسلمانان ممنوع شد (البته خیریه‌های کاتولیک اصلاً تهدیدی برای لائیسیته محسوب نمی‌شوند)؛ «کلکتیو مبارزه با اسلام‌هراسی در فرانسه» (CCIF) که به افرادی که می‌خواهند درمقابل اسلام‌هراسی از خود دفاع کنند در پیداکردنِ وکیل کمک می‌کند، «دشمن جمهوری» خوانده شده و تهدید به انحلال شده است.

ژرار دارمنن،‌ وزیر کشور نیز در حمله‌ای رسانه‌ای تقصیر را بر گردن این افراد و گروه‌ها گذاشت: روزنامه‌نگاران، سیاست‌مداران چپ‌گرا و خیریه‌هایی نظیر عفو بین‌الملل و اتحادیه حقوق بشر که اسلام‌هراسی یا خشونت پلیسیِ ظاهراً ناموجود را محکوم می‌کنند؛ دانشگاهیانی که واحد‌های درسیِ «آنگلوساکسون» در مورد نژادپرستی (و البته نظریه درهم‌تنیدگی و مطالعات جنسیت) تدریس می‌کنند —چراکه این واحدهای درسی به «فرقه‌گرایی»، «جدایی‌طلبی» و دست‌آخر تروریسم اسلامی دامن می‌زنند. او حتی وجود بخش غذاهای حلال (هم مسلمانان و هم یهودیان) در سوپرمارکت‌ها را بخشی از مشکل دانست.

فرانسه روادار

یک نوامبر و در سالروز اولین روز جنگ الجزایر،  نخست‌وزیر مکرون، ژان کاستکس، گفت که مردم فرانسه دیگر نباید گذشته استعماری این کشور را به نقد بکشند (کاری که درواقع فرانسه هرگز آن را شروع هم نکرده است)، و درعوض به «ریشه»ها، هویت و آزادی فرانسه افتخار کنند. در همین اثناء، و در مواجهه با تحریم محصولات فرانسوی از جانب کشورهای مسلمان، مکرون به رسانه‌های بین‌المللی می‌گوید که چقدر فرانسه درحقیقت درمقابل مسلمانان از خود رواداری نشان می‌دهد، محتوای این صحبت‌ها بسیار متفاوت است با گفتمانی که او خطاب به مسلمانان فرانسه اتخاذ می‌کند.

درون‌مایه تکرارشونده چنین بحث‌هایی تضادِ فرضی بین آزادی بیان و لائیسیته از یک سو (که به‌موجب آن مسلمانان چیزی بیشتر از ابژه‌های سهل و بی‌دردسری برای تمسخر نیستند) و مسلمانان و مخالفان نژادپرستی از سوی دیگر (که پیله می‌کنند که مسلمانان هم باید صدایی داشته باشند) است. این تضاد ساختگی بر بازتعریفِ عجیب و نومحافظه‌کارانه‌ای از لائیسیته و بت‌انگاریِ لیبرتاریستی از آزادی بیانِ مطلق‌گرایانه استوار است.

از این منظر، هیچ‌چیز نمی‌تواند بهتر از هجوهای ضدمذهبی امثالِ کاریکاتورهای شارلی ابدو که محمد را در لباس یک تروریست یا مسلمانان دیگر را درقامت حیوانات به تصویر می‌کشد، نمادی از زیبایی آزادی جمهوری‌خواهانه به دست بدهد. گفتنِ اینکه این تصاویر بیشتر از آنکه نشانگر آزادی بیان باشند، اسلام‌هراسانه و نژادپرستانه هستند (همان‌طور که دیوان داداگستری اتحادیه اروپا نیز چنین اعتقادی دارد و اعلام کرده است که چنین تصاویری از محمد مشمول ماده ۱۰ کنوانسیون اروپایی حقوق بشر نمی‌شود) نه تنها اهانت به آزادی بیان و سنت فرانسوی هجو مذهب، بلکه مخالف خودِ اصل لائیسیته تلقی می‌شود.

باآنکه سازمان «دیدبان لائیسیته» در سال‌های اخیر به دنبال آرام‌سازی تنش‌ها بوده و توضیح داده است که لائیسیته صرفاً به معنای آنست که دولت باید بی‌طرف باشد و مردم هم آزاد باشند هر مذهبی که می‌خواهند داشته باشند، چهره‌هایی از (به‌اصطلاح) چپِ (به‌اصطلاح) روشنفکر، نظیر جنبش «بهار جمهوری» و نخست‌وزیر سابق، مانوئل والس، به‌دنبال حقنه‌کردنِ مفهوم‌پردازی آلترناتیوی از لائیسیته بوده‌اند که به موجب آن این مردم هستند که از آنها انتظار می‌رود بی‌طرف باشند (در این مفهوم‌پردازی، حجاب، احساس مورد توهین‌ واقع شدن، و زیاده‌ازحد مسلمان بودن نقض بی‌طرفی از جانب مردم است). در سال‌های اخیر آنها جنگی را علیه دیدبان لائیسته به راه انداخته‌اند که به‌زعم ایشان تحت تأثیر ایدئولوژی اسلام‌گرایی قرار دارد و به مبارزه علیه تهدید اسلام‌گرایان کمکی نمی‌کند. دولت نیز اکنون دیدبان را تهدید کرده است که سال آینده کارکنان این سازمان را عوض خواهد کرد. این نسخه جدید از آزادی بیان و لائیسیته است که حالا دارد برنده میدان می‌شود.

بی‌طرفی فرانسه

به نام بی‌طرفی (و حتی رواداری، که حالا انگار به معنی رواداری در مقابل توهین است)، دولت قصد دارد بیشتر در مورد «تبلیغ» حجاب سختگیری نشان دهد و درعوض ارزش‌های جمهوری را تبلیغ کند. باید دید معلمان مدرسه و استادان دانشگاه تا چه میزان با این سیاست همراهی خواهند کرد. به‌علاوه، رویکرد کلی مبنی بر مقصر شمردنِ مسلمانان و چپ‌ها، به‌حاشیه‌راندنِ پژوهشگران منتقد و کنشگران حوزه مبارزه با نژادپرستی، ویژگی غالب بحث‌های پیش‌رو خواهد بود.

 در میان، نمی‌توان به روشنی گفت که چپِ سازمان‌یافته چقدر در مبارزه با اسلام‌هراسی فعال است. ژان لوک ملانشون، بنیانگذار حزب «فرانسه تسلیم‌ناپذیر» کسی است که صریحاً ضدمذهب  و متهم به اسلام‌هراسی بوده است (زمانی او تأکید می‌کرد که حجاب سرکردن اصلاً با فرانسوی‌بودن نمی‌خواهد). تازه یک سال است که او قانع شده مشکلی وجود دارد و قبول کرده در راهپیمایی‌ای در اعتراض به اسلام‌هراسی شرکت کند. این اتفاق هنوز که هنوز است به عنوان مدرکی دال بر چپِ اسلامی‌بودنِ او علیه‌اش استفاده می‌شود. علی‌رغم آنکه چندین نفر از اعضای حزب او جوِ اسلام‌هراسانه فعلی را تقبیح کرده‌اند، هنوز چندان محتمل نیست که چپ‌ها گردهم‌آیی‌ای در مقابل دفتر «کلکتیو مبارزه با اسلام‌هراسی در فرانسه» یا باراکاسیتی برگزار کنند.

شاید پشت چرخش به راستِ مکرون در خصوص چنین موضوعاتی (که کاملاً برعکس لحن متعادلی است که در زمان کارزار انتخاباتی‌اش داشت) انگیزه‌های سیاسی‌ای وجود داشته باشد. احتمالاً در انتخابات آینده رقبای اصلی و جدی او راست افراطی و مارین لوپن خواهند بود. اما تأثیر «بهار جمهوری» را نیز نباید دست‌کم گرفت، چراکه این جریان چپ جمهوری‌خواه به دنبال آنست که خود را به یک حزب تبدیل کند، و احتمالاً والس و سایر سیاست‌مداران اسم‌ورسم‌دار –هم از جناح چپ و هم  از جناح راست— وسوسه خواهند شد به این حزب ملحق شوند؛ چین حزبی —ازآنجایی‌که برعکس راست‌ افراطی به‌طرز توذوق‌زننده‌ای نژادپرست نیست— می‌تواند آلترناتیو جذابی برای بسیاری از رأی‌دهندگان باشد.

برای کوتاه‌مدت اما تمرکز اصلی بر معلمان و دانش‌آموزانی خواهد بود که از روز دوشنبه برای نخستین بار پس از قتل پاتی به مدرسه رفته‌اند. تأکید زیادی شده است بر اینکه معلمان حتماً در مورد آنچه رخ داده صحبت کنند و فوراً کلاس‌هایی با محوریت موضوع آزادی بیان و لائیسیته برگزار شود که در آن بسیاری از معلم‌ها مجبور خواهند شد کاریکاتورهای نژادپرستانه را به بچه‌ها زورچپان کنند و «بحث» راه بیندازند. در عین حال از معلمان خواسته شده در قبال هرگونه نشانه‌ای دال‌بر رادیکال شدن هشیار باشند (احتمالاً هرکس آن طرف را نگاه کند یا زیادی بحث کند در مظان اتهام خواهد بود).

با وجود این، نتیجه‌ تمام این سیاست‌ها و سختگیری بیشتر بر چپ‌های به‌اصطلاح اسلامی چیزی نخواهد بود جز تداوم بی‌امان حملات تروریستی اسلام‌گرایان از یک سو، و از سوی دیگر تهدید و اعمال خشونت‌آمیز علیه مساجد، زنان محجبه و دانشگاهیانِ مخالف نژادپرستی.

ترجمه و تلخیص: اوپن دوموکراسی

بیشتر بخوانید:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • دخو

    "رفیق" روزبه برای اطلاع و سواد آموزی شما عرض شود که در دوران ما هیچ فرد مطلع به نظریات مارکس دیگر از واژگان "مارکسیزم" Marxism استفاده ندارد و اگر کوچکترین آشنایی با ادبیات امروزی در این مورد داشتید (که ندارید) می دانستید که واژگان مورد استفاده "مارکسی" Marxian می باشد. بدین معنا که تفکرات مارکس (بر خلاف گفتهء لنین) یک "جهان بینی" نیست و ارزش واقعی نظریات مارکس در روش های تحقیقی او می باشد: شیوه ها و متدهای فلسفی, اقتصاد سیاسی, "تقریب پی در پی",... اشتباهات و ساده انگاری های مارکس را نیز نمی توان و نباید نادیده گرفت؛ مانند برداشت های نادرستش از مسئله ارضی در روسیه, یا ساده انگاری ها و ندیدن مقولات و عوامل نژادی و جنسی در ترکیب و بافت طبقاتی کارگران. اما دست آورد اساسی و علمی مارکس مبنی بر تحلیل بحران های ساختاری شیوهء تولید سرمایه داری حقیقتی است که امروزه نیز, یازدهم نوامبر ۲۰۲۰, در حین بحران جهانی سرمایه داری, شاهد آن می باشیم. این از مارکس, و برداشت های نادرست و نامطلع شما در این زمینه و برداشت های معاصر و امروزی من از شیوه های تحقیقی او. کلی گویی های عمومی و انتزاعی در مورد "چپ ورشکسته و اسلام‌گرایی در کشورهای غربی" نیز مقدار زیادی حرف مفت است. شما باید مشخصا معلوم کنید که در بارهء کدامین نیروی چپ و در کدام کشور چنین اظهاراتی می کنید. در همین بلاگ دو متن در مورد: "مذهب ابزار درونی سرکوب کارگران و مردم زحمتکش" [کامنت شماره ۱۰] و "در محکومیت وحشیگری تروریستهای اسلامی در فرانسه!" [کامنت شماره ۱۱] از حزب کمونیست ایران, به زبان فارسی موجود است. اگر انتقادی به چپ ایران در برخورد بدین مقولات دارید, بد نیست بطور مشخص در این مورد بنویسید و روشنگری و انتقاد کنید تا ما نیز مطلع شویم. اگر هم حرفی برای گفتن ندارید (غیر از هم سویی مستقیم و غیر مستقیم با نئوفاشیستهای غربی) که واسلام. موفق باشید!

  • روزبه

    مارکسیسم شما، جناب دخو، همون از بر کردنِ چند عبارت است. مثل اینکه مسلمونها از قرآن نقل قول میکنند، شما هم از مارکس نقل قول می‌کنید. برای اطلاع جناب‌عالی مارکس برای شما مرجع است، نه برای من. "سوراخ دعا گم کردن" یعنی به امید واهی دل بستن و خود فریفتن. مصداق این اصطلاح در مورد چپ ورشکسته و اسلام‌گرایی در کشورهای غربی آشکار است. من به چی دل بستم که شما این عبارت رو در مورد به کار می‌برید؟! به "فاشیست‌های غربی"؟! از کجائ حرف من چنین میشه برداشت کرد؟ اگر "هم‌صدایی" با کسی تعیین کننده‌ی مایه سخن است، پس شما و رفقای شما سوراخ دعا گم نکردید، سربازان اسلام عزیز هستید! اون "فاشیست‌های غربی" هم صیغه ی مسیحیِ "مسلمانان محترم" شما هستند! ببین چه آبی از این اسلام عزیز براتون دوباره و دوباره و دوباره گرم میشه! باش تا صبح دولتت بدمد!

  • در محکومیت وحشیگری تروریستهای اسلامی در فرانسه!

    در محکومیت وحشیگری تروریستهای اسلامی در فرانسه! ["سخن روز" - حزب کمونیست ایران] در شرایطی که گسترش موج دوم کرونا و افزایش شتابنده همه روزه مبتلایان و درگذشتگان به صدر اخبار جهان راه یافته بود ودر شرایطی که فاصلۀ زیادی به انتخابات ریاست جمهوری، در قدرتمندترین کشور امپریالیستی جهان و نتایج حاصل از آن سرتیتر بسیاری از اخبار، گمانه زنیها و تفسیر هارا به خود اختصاص داده بود، سه اقدام تروریستی در فرانسه در فاصله کوتاهی آژیر خطر را بصدا درآورد. دربیست وپنجم مهر، شانزدهم اکتبر یک تروریست اسلامی چچنی تبار گردن "ساموئل پتی" معلم تاریخ و جغرافیا را به بهانه نشان دادن کاریکاتور پیامبر اسلام با چاقو برید. روز چهارشنبه هشتم آبان در کلیسای شهر "نیس" فرانسه سه نفر در تهاجم یک تروریست اسلامی دیگر با چاقو به قتل رسیدند. مهاجم یک تونسی بیست ویکساله بود که نزدیک به چهار هفته پیش خود را از راه دریا به فرانسه رسانده بود. بعد از ظهر شنبه دهم آبان یک کشیش در شهر "لیون" فرانسه هدف شلیک گلوله قرار گرفت. این اقدامات وحشیانه تروریستی زمینه را برای اظهار نظر همه نیروهای اجتماعی نه تنها در فرانسه بلکه در بسیاری از کشورهای جهان بوجود آورد. اگر نیروهائی به نام دفاع از آزادی بیان و عقیده به درستی به محکومیت این اقدامات تروریستی پرداختند ، نیروها و حتی دولتهائی بودند که آشکارا و یا با رمز وراز به دفاع از این جنایات پرداختند. و در این میان نیروهای راسیستی ونئوفاشیستی هم فرصت یافتند که تبلیغات مهاجرستیزانه و راسیستی خود را این بار تحت نام دفاع از آزادی بیان افزایش دهند و خواستار این شدند که مهاجرین مسلمان از کشورهای اروپائی بیرون رانده شوند. با وجود فضای عاطفی که بویژه شکل وحشیانۀ این اقدام تروریسم اسلامی ایجاد کرده است، ضرورت دارد که از این فضا تا حد امکان فاصله گرفت و آنگاه همه مؤلفه های دخیل در این وحشیگری را مورد بررسی قرار داد تا بتوان پرده از ریاکاری نهفته از چهرۀ بسیاری از مدافعان آزادی بیان وعقیده از یکسو و آنانی که به نام دفاع از مقدسات دینی، خود در مقیاس بسیار گسترده تری همین تروریسم وحشیگرانه را بکار برده و میبرند، برداشت. تاریخ خونین کولونیالیزم فرانسه در مستعمرات و ادامه این تاریخ تا جائیکه هنوز دولت امپریالیستی فرانسه در بسیاری از این کشورها نیروی نظامی خود را مستقر کرده است. و یا در دل هرج ومرج ناشی از لشگر کشیها و جنگهای نیابتی در خاورمیانه از یکسو و از سوی دیگر شورش مردم در عراق ولبنان، مکرون خود را محق میداند که به لبنان سفر کرده و بر فراز سر مردم برای پایان دادن به بحران حاکمیت اقدام کند و این در حالی است که اکنون نزدیک به یک سال است که فریاد "مردم این نظام را نمیخواهند" همه جا به گوش میرسد. لشگر کشی غرب به خاورمیانه خود موجب عروج جریانات به غایت ارتجاعی اسلامی که خواهان بازگشت به عظمت امپراطوری سالهای اولیۀ اسلام هستند، گردیده که خود را بدیل این تهاجم میدانند. والبته تفاوت چندانی بین این جریانات اسلامی که در رؤیای بازگشت به فتوحات اسلامی سربازگیری میکنند با رؤیای ترامپ جهت بازگشت به "عظمت گذشته" آمریکا وجود ندارد. در خود فرانسه هم وضعیت مهاجرینی که از کلونیالهای فرانسه به این کشور آمده و ظاهرا اکنون فرانسوی هستند ولی به حاشیه شهرها وگتوها رانده شده اند خود زمینۀ مناسبی برای فراخواندن این جوانان به ایدئولوژی جنایتبار اسلام سیاسی است. در آنسوی دیگر در جبهه آنانی که به نام سکولاریسم وجمهوریت فریاد علیه تروریسم اسلام سیاسی برداشته اند، کم نیستند نیروهائی که خود در شرایط و محدودۀ جغرافیای دیگر همین سربازان تروریستی اسلام سیاسی را پرورش داده وبه جان مردم انداختند. شاید افغانستان برجسته ترین نمونۀ این سیاست باشد ومیبینیم با گذشت دو دهه همانها که جانیانی چون طالبان را پرورش دادند وهمانهائی که درزمانی دیگر برای سرکوب آنان خاک افغانستان را به توبره کشیدند، چگونه مشتاقانه به دیدار همین توحش اسلامی رفته، با آنها به مذاکره پرداخته وتمام این سیاست وحشیانه را "بازگشت صلح به افغانستان" نامیدند. در این میان اشک تمساح رژیم هائی نظیر جمهوری اسلامی وترکیه برای مسلمانان فرانسه که خود حتی با مخالفین مسلمانشان به زبان گلوله و طناب دار سخن گفتند، اوج وقاحت است. خامنه ای شرمی ندارد که کشتار میلیونی یهودیان در اردوگاههای مرگ توسط فاشیسم هیتلری را با چاپ یک کاریکاتور همسو بداند واردوغان مدعی میشود که چاپ کاریکاتور حمله به " شرافت" مسلمانان است وبا گفتن اینکه "اگر در مقابل این حملات سکوت کنیم روز مرگ ماست " فرمان دفاع تروریستهای اسلامی رااز به اصطلاح شرافتشان صادر میکند. بنابراین بدون توجه به همه این داده ها ماندن درچهار چوب آزادی بیان از یکسو واهانت به "مقدسات" مردم از سوی دیگر پاسخ در خوربه این نوع وحشیگری را نمیگیرد. ودرست از این زاویه دغلکاری همه آنهائی که ظاهرا با پرچم آزادی بیان، سکولاریسم ویا پرچم ژندۀ احترام به مقدسات مردم به میدان آمده اند، آشکار میشود. فراموش نکنیم به مجرد اینکه به نام سکولاریسم و یا جمهوریت و به نام مقدسات دینی، به نام امنیت ومنافع ملی برای آزادی بیان، عقیده، قلم و تحزب محدودیت گذاشته شد، اولین گام جهت سربریدن آزادی فراهم شده است. آنوقت به سادگی منافع ملی ایجاب میکند که اعتصاب کارگران را ممنوع کرد و یا دفاع از جهان "آزاد غرب" ایجاب میکند که مخالفین نظم حاکم را سرکوب نمود. یادمان نرفته است که در دفاع از منافع ملی در جریان اجلاس سران جی بیست چگونه یکهفته کامل حکومت نظامی درهامبورگ آلمان اعلام کردند، با ماشین آب پاش، باتومهای الکتریکی و اسپری فلفل به معترضین حمله کردند و هنوز هم بعد از سه سال دادگاههای معترضین ادامه دارد. ویادمان نرفته است که در همین فرانسه به نام دفاع از جمهوریت ومبارزه علیه به اصطلاح اغتشاشگران چگونه یگانهای ویژه سراغ جنبش جلیقه زردها گسیل شدند ویادمان نرفته است که چگونه ترامپ فاشیست ارتش ونیروهای ویژه را به سراغ مردمی که در دفاع از جان رنگین پوستان به میدان آمده بودند، فرستاد و یادمان نرفته است که چگونه جمهوری اسلامی به اتهام الحاد و کفر یک نسل کشی تمام عیار راه انداخت و هنوز که هنوز است به نام توهین به رهبر، حتی مخالفین مسلمان خود را به بند میکشد. و البته میتوان این سیاهه را به عربستان و ترکیه و همه آن کشورهائی که اسلام سیاسی به قدرت رسیده است، گسترش داد. بنابراین روشن است که پاسخ به توحش تروریستهای اسلامی نمیتواند از درون جریانات نئوفاشیستی در غرب نظیر "همایش ملی" ماری لوپن در فرانسه و یا از جانب دولتهائی که خود در بسیاری از موارد یاری دهنده شکل گیری و به قدرت رسیدن توحش اسلامی ویا در کمترین حالت مماشاتگر با این جریانات بوده اند، بیرون بیاید. دفاع از آزادی بیان، قلم، مطبوعات، اعتصاب وتحزب و مبارزه علیه تروریسم اسلام سیاسی و تروریسم دولتی تنها میتواند با به میدان آمدن پرولتاریای انقلابی وجریانات چپ وپیشرو پاسخ شایسته خود را دریافت دارد.

  • مذهب ابزار درونی سرکوب کارگران و مردم زحمتکش

    مذهب ابزار درونی سرکوب کارگران و مردم زحمتکش ["سخن روز" - حزب کمونیست ایران] مذهب در جوامع طبقاتی امروز، در همان حال که اعتقادات توده های وسیعی از کارگران و مردم زحمتکش را تشکیل می دهد، ابزاری است در دست سرمایه داران و دولت تا از طریق آن مردم را با امید زندگی افسانه ای در دنیائی دیگر فریب دهند و حاکمیت نظام سرمایه داری و بهشت امروز خود را در همین دنیا تداوم بخشند. مذهب همواره و در طول تاریخ انعکاس یاس و ناتوانی توده های مردم در دست و پنجه نرم کردن آنان با موانع سر راه زندگی شان بوده است. انسانی که اسیر مناسبات نظام سرمایه داری است و به تنهایی قادر نیست که شرایط زندگی خود را تغییر دهد و در برابر رنج و مرارتی که خود و حانواده اش به آن گرفتار آمده اند، کاری از دستش ساخته نیست، زمانی که خود را ضعیف و درمانده می بیند به ناچار رو به آسمان می کند، به این امید که نیرویی قدرتمندتر از خود وی پیدا شود و او را نجات دهد. زمانی که در دنیای واقعی هیچ امیدی برای رسیدن به آرزوهایش باقی نمی ماند، آرزو می کند که برای دستیابی به امیالش بعد از مردن دوباره زنده شود، و با آرزوی دستیابی به رفاه و خوشبختی در دنیای خیالی بعد از مرگ، رنج و مرارت های دنیای واقعی را تحمل می کند. دولتهای سرمایه داری برای تدوام سلطه استثمارگرانه خود به اشکال مختلف سرکوب روی می آورند. سرکوب مستقیم از طریق زندان و شکنجه و اعدام و ایجاد فضای پلیسی و وحشت در جامعه تنها یکی از اشکال سرکوب است. شکل دیگر آن که به کمک مذهب انجام می گیرد عبارت از درونی کردن سرکوب است. آنان به کمک مذهب صدای اعتراض مردم معترض را از درون خفه می کنند. مذهب به آنان که تمام عمرشان را زحمت می کشند و در نیاز زندگی می کنند می آموزد که تا وقتی زنده و در زمین هستند، تسلیم شوند و صبور باشند و به امید پاداش های بهشتی آرامش بیابند. مذهب نوعی مخدر معنوی است که در آن برده های سرمایه، داوطلبانه خواست خود برای زندگی بهتری که بیشتر شایسته انسان باشد را کنار می گذارند. رهایی انسان کارگر و زحمتکش از چنگ این عامل سرکوبگر درونی با روشنگری و تحلیل علمی مسائل جهان در محدوده معینی امکانپذیر می گردد، اما این رهایی در ابعاد اجتماعی تنها زمانی ممکن می شود که شرایط مادی زندگی انسان تغییر کند و آن نیروهای طبیعی و اجتماعی که انسان از ترس آنان به مذهب پناه می برد به زیر کنترل طبقه کارگر و افکار انسان پیشرو و ترقی خواه در آید. در همین راستا و برای دستیابی به چنین هدفی است که خواست جدائی دین از دولت مطرح می شود. واقعیت این است که مذهب را صرف نظر از اینکه از دولت مستقل باشد یا نباشد، ابزار درونی سرکوب کارگران و مردم زحمتکشی که از دست این نظام به تنگ آمده اند و به آن معترض هستند می دانیم. اما تحقق خواست جدائی دین از دولت، این ابزار سرکوب را از دست سرمایه داران و دولتشان می گیرد. جدایی دین از دولت یعنی لغو اکید هرگونه امتیاز و تبعیض در مشاغل دولتی و حقوق افراد بر حسب مذهب و مقام مذهبی آنان و یا اعتقاد و عدم اعتقاد آنان به مذهب؛ یعنی لغو اکید پرداخت کمک های مالی و غیرمالی دولتی به فعالیت ها و موسسات مذهبی، یعنی لغو مواد درسی و رسم و آیین مذهبی در مدارس و موسسات آموزش دولتی؛ یعنی هیچیک از مذاهب بعنوان مذهب رسمی به رسمیت شناخته نمی شود، مذهب امر خصوصی افراد تلقی می گردد و کلیه افراد در اختیار کردن هر مذهبی و یا نداشتن مذهب آزادند. “جدایی دین از دولت” شعاری است که علاوه بر نشان دادن مخالفت ما با مذهب به مثابه یک امر دولتی، تعهد ما را نیز به اصل آزادی بی قید و شرط عقیده بیان می دارد. یعنی بر این اصل تاکید می کند که طبقه کارگر چه به مثابه اپوزیسیون و چه بعد از بدست گرفتن قدرت سیاسی، اکیدا با توسل به جبر و زور و تفتیش عقاید و ایجاد تبعیضات و محدودیت های قانونی علیه افراد مذهبی مخالف است و برای نقد و طرد اعتقادات و نظرات مذهبی در جامعه، هیچ شیوه ای به جز مبارزه نظری، روشنگری و آموزش و اقناع را مجاز نمی شمارد. خواست جدائی دین از دولت، دست دولتها را از رواج مذهب با بکارگیری ثروتها و امکانات عمومی جامعه، کوتاه می کند. از همین رو جدایی دین از دولت و تبدیل شدن مذهب به امر خصوصی انسان ها یکی از شعارها و مطالباتی است که ما کمونیست ها برای آن مبارزه می کنیم، اما جدا از ما بخشی از اپوزیسیون بورژوایی هم صرف نظر از اینکه در آینده چه اندازه به آن پایبند باشند همین شعار را سر می دهند و گاهی مبلغ ایده های غیر مذهبی نیز هستند و خود را سکولار می نامند. اما آنچه موضع ما را از موضع جریانات بورژوایی جدا می کند تنها سکولاریسم و خواست جدایی دین از دولت نیست، بلکه در همان حال روشن کردن و افشای نقش سیاسی و اجتماعی مذهب در خدمت نظام طبقاتی سرمایه داری است. ما در مبارزه با مذهب هرگز به باورهای مردم بی احترامی نمی کنیم، کار ما روشنگری و توضیح با حوصله حقایق و روشن ساختن مستدل جهان بینی کمونیستی در قبال پدیده مذهب است. چنین سیاست و موضعی، تفرقه اندازانه نیست بلکه وحدت بخش است. نه تنها صف همبستگی مبارزاتی طبقه کارگر علیه سرمایه داران را تضعیف نخواهد کرد، بلکه به دلیل خصلت صادقانه، علمی، واقع بینانه و دلسوزانه آن صف نبرد طبقاتی کارگران را نیرومندتر نیز می سازد.

  • دخو

    "رفیق" روزبه شما اگر از مارکس یاد گرفته بودید به خاطر می آوردید که چگونه "مذهب قلب در دنیای بی قلب است." مبارزه با اسلام و اسلام گرایی از کانال اسلام هراسی و همصدا شدن با فاشیستهای غربی نیست. همچنانکه مبارزه با ج.ا. نیز از کانال حمایت از تحریم و فشارهای حداکثری که زندگی برای مردم در ایران را جهنمی تر کرده است نمی باشد. اما حالا "رفقا" غصهء اینرا میخورند که چرا ترامپ دوباره انتخاب نشد که "اگر ترامپ، پیروز انتخابات می بود، جمهوری اسلامی در مدت یک یا دو سال سرنگون می شد." مبارزهء ضد امپریالیستی از قلب آمریکا و اروپا اتفاقا تاریخی بسیار طولانی و پر افتخار دارد. مانند تاسیس "اتحادیهء ضد امپریالسیتی" Anti-Imperialist League توسط مارک تواین در ۱۸۹۸. یا تشکیلاتی مانند "کارگران آمریکا علیه جنگ" US Labor Against the War در دوران ما. یا ده ها و صد ها و هزاران نمونه و مثال دیگر از مبارزات کارگری ضد امپریالسیتی در غرب. اما شرط شرکت در آن بخشی از طبقهء کارگر بودن است. ورود برای عناصر گیج خرده بورژوازیِ, اسلام هراسِ همسو با فاشیستهای غربی ممنوع. ربط واقع بینی و نژاد پرستی این است که با پیوستن به موج اسلام هراسی بازیچهء دست فاشیستهای غربی مانند ترامپ و امثالهم نشوید و مثل دستمال یک بار استفاده پس از مصرف به دور انداخته نشوید. حکومت های اسلامی حداقل به این امر واقف هستند که کنشگران کارگری سوسیالیست را جدی ترین خطر مقابل خود می دانند, که همواره هدف اصلی ماشین سرکوب رژیم های مذهبی هستند. اما مطمئن باشید که چنین حقیقتی در بارهء عناصرِ گیجِ خرده بورژوایِ "نه در غربت دلم شاد است و نه رویی در وتن دارم" صادق نیست. وودی آلن فیلمی دارد به نام "زلیک" (Zelig (۱۹۸۳ که داستان شخصیتی تخیلی است, که در هر محیط و هر جایی که باشد خود را با آن محیط و محل تطبیق میدهد و شکل خود را عوض می کند. این شخصیت تخیلی "زلیک" شاید بهترین بیان شخصیت واقعی "رفقای" ماست که در هر کجا که باشند, همراه با هر بادی بادش میدهند و همراه با فاشیستها و تحریم های حداکثری و ....در هدف به قدرت رسیدن, به شیوه ای ماکیاولی سخت مشغولند. موفق باشید!

  • محمد

    جای تعجب نیست که بعضی که ظاهرا وابسته به جریان های خاصی هستند و با ۵رض خاصی نسبت به اسلام راستین و واقعی دارند و نگران گسترش آن می باشند میایند و نظراتی را بیان میکنند و در واقع دنبال اسلام هراسی هستند چرا که هیج موقع بیان و اشکار نمیکنند که تمام این مشکلاتی که در این کشور ها و یا عراق و سوریه بجود امده ناشی از تفکر وهابیت که ساخته و پرداخته استعمار انگلیس بوده و همیشه انگلیس و فرانسه و کشورهای غربی حامی اش بوده اند و این فرقه در واقه از نفوذ استعمار در حوزه اسلام و ایجاد فرقه وهابیت با حمایت غرب بوجود اومده و همیشه هم حامیتش کرده و میکنند و این تفکر استعماری (وهابیت) بر پایه نفرت پراکنی و ضربه زدن به اسلام از داخل مسلمانان بوده و هست و هر موقع که افراط گرایان محصول چنین تفکری عملیات تروری را انجام میدهند اصلا آدرسی از ریشه این تفکرات که عربستان است نمیدهند بلکه فورا دنیال اسلام هراسی و ضربه زدن به اسلام اصیل می باشند و اگر دقت کنید این عملیات های ترور اصلا ربطی به ایران و عراق و یا پاکستان و اسلام و به خصوص شیعه نداشتن که اون اقای وابسته به جریان از مسلمانای ایران و عراق و پاکستان میخواهد به کشورشان برگردند کدام حرکت تروریستی در داخل اروپا را اینها انجام داده اند که اینگونه برخورد میشود اگر فرانسه راست میگوید چرا نمیره ریشه این تفکر را بسوزونه چرا هر ساله میلیاردها دلار سلاح به اونها صادر میکنند تا علیه سایر مسلمانها از جمله یمن و استفاده کنند و یا گروه های افراطی از جمله را تسلیح کنند و بفرستند کشورهای دیگه . سخن اخر این است که آقای ماکرون و طیف اندیشه اینها از این گروهای افراطی ناراحت نیستن بلکه از این اتفاقات خوشحالند و چه بسا ممکنه مخفیانه حمایت هم کنند تا از این طریق بتوانند از گسترش اسلام راستین جلوگیری کنند و سیاست تفرقه بیانداز و حکومت کن را پیاده کنن

  • روزبه

    چپِ ورشکسته و از دور خارج شده در غرب به اسلام و اسلام‌گرایی دخیل بسته. توی ایران روشن شد که از این ... (چی بگم که سانسور نشم؟!) گل و بلبل، آبی براش گرم نمیشه، ولی از تاریخ نیاموخت! کاش اقلاً از مارکس یاد میگرفت! یک معنی جانانه به اصطلاح "با سیلی صورت خود را سرخ کردن" میدهید شما و رفقای شما، جناب دخو! همان گونه که گفتم، این جماعت نه قرآن رو خونده، نه درباره تاریخ اسلام و حکومت‌های اسلامی چیزی میدونه. من نفهمیدم واقعیت‌بینی چه ربطی به نژادپرستی داره! هنوز پابرجا در مبارزاتِ ضد‌امپریالیستی هستید؟! از قلبِ امپریالیسم آمریکا یا اروپا؟!

  • باران آذر مینا

    این نوشته جانبدارانه و سراسر امیخته به تحریف واقعیت هاست. بیشتر مسلمان ساکن در فرانسه و اروپا به این جا امده اند که بهتر زندگی کنند از ازادی و دستاوردهای جامعه های مدرن بهره مند شوند . اما افلینی از انان که هوادار اسلام سیاسی و هستند با سوئ استفاده از ازادی و امکانات کشورهای دمکراتیک می خواهند اسلام متشرعانه را رواج دهند در این میان سلفیست ها وهابی ها و اخوان المسلمین ها بسیار فعالند و با تشکیل انجمن های به ظاهر نیکوکاری و فرهنگی مانند برکت سیتی یا حقوق بشری مانند سازمان علیه اسلام هراسی می کوشند در نهادهای جامعه ی مدنی نفوذ کنند و به تبلیغات اسلامیستی بپردازند . از سوی دیگر بخشی از چپ تندرو و پوپولیست که امید خود را به طبقه ی کارگر از دست داده است به این خیال خام افتاده است که با پشتیبانی از اسلامیستها برای خود پایه ی اجتماعی فراهم کند . برخی از روشنفکران چپ نیز به این دام افتاده اند و مانند نویسنده ی این مقاله به دفاع از انان برمی خیزند و حتا می پذیرند که ازادی بیان در اروپا محدود شود تا حضرات اسلامیست ازرده نشوند یعنی روزنامه نگار و کاریکاتور یست فرانسوی یا دانمارکی در کشور خود جق طنز ومسخره ی مقدسات اسلامیستها را نداشته باشد . واقعا جای تاسف است که اینان نمی خواهند ببینند چگونه اسلامیستها با بهره جویی از همدستی چپهای اسلامزده کودکان خردسال را شستشوی مغزی می دهند و به انان علیه ارزش های مدرن اموزش مذهبی می دهند . اسلامیست ها می خواهند مسلمانان را از دیگران جدا سازند و جلوی جذب انان در حامعه ی مدرن رابگیرند .کار چپ تندرو به جایی رسیده است که در فرانسه یک سازمان دانشجویی نزدیک به تروتسکیستها دختری محجبه را به عنوان سخنگوی خود برگزیده است و اگر بگویی شعار کمونیستها که می گویند دین افیون توده ست چه شد می گویند اسلام هراسی نکنید.خوشبختانه درپی چنایت های پی درپی تروریست های اسلامیست اروپا دارد از خواب غفلت بیدار می شود و می کوشد تا دیر نشده چاره ای برای اسلامیسم این سرطان خزنده بیابد.

  • دخو

    جناب حسین از یاد نبرید که بزرگترین منبع و منشاء رشد و گسترش ملاهای سلفی و مرتجع اتفاقا خود سازمانهای اطلاعاتی و جاسوسی غربی (منجمله سازمانهای اطلاعاتی و جاسوسی فرانسه) هستند.

  • دخو

    نخیر جناب روزبه, حمل بر گستاخی نشود اما شاید این خود شما می باشید که سوراخ دعا را گم کرده اید. اسلام نیز مانند هر دین و آیین دیگری مقدار متنابهی مذهبیون معتدل و عادی دارد, و اقلیتی افراطی. فکر میکنید از ۲ بیلیون مسلمان چند درصد آنها افراطی و تروریست هستند؟ کمتر از یک صدم یک درصد. اتفاقا همین اسلام هراسی و برخورد های نژاد پرستانه با مسلمین است که بهترین زمینه برای رشد افراطیون میباشد.

  • روزبه

    اسلام‌هراسی؟! یعنی باید خودمون رو به کری و کوری بزنیم مبادا به مسلمونها بر بخوره؟! به اصطلاح چپ‌ها انگار سوراخ دعا گم کردند! اصلا نه چیزی درباره قرآن میدونند نه در مورد تاریخ اسلام و حکومت‌های اسلامی، ولی بهشون وحی شده که اسلام دین مدارا و گذشت و عشق و محبت و انسان‌دوستی است! ا***. چی انتظار داشتند؟ زنیکه با روبنده دنبال مردیکه با لباده و عرق‌چین و ریش حنا‌زده اومدند فرانسه با کوله‌باری از عشق و محبت؟! سرکوب هوشمند اسلام‌گرایی باید در دستور کار دولتها قرار بگیره، همه دولتها. سانسور نکن.

  • حسین

    من اقذامات دولت فرانسه را صد درصد تآیید میکنم و مسلمانان مدرات میتوانند با راهپیمایی ها و دیگر کانالهای جمعی علیه افراط گرایی برخیزند و گرنه آتشی که درجنگل افتد تروخشک را نخواهد شکافت. آنانی که هم ازتوبره میخورند و هم از آخور باید موضع خودشان را قاطع وواضح در آن جامعه ای که زندگی میکنند بیان کنند. بدانید که شما و پاسیو بودنتان زندگی را برای همه تلخ میکنند. بویژه آنانی که از زندگی درجامعه خویش بخاطر افراط گریها و نبود آزادیها به آنکشور یا این کشور پناهنده شده و درآنجا زندگی آرامی را دارند بیشتر بایددغدغه این نابسامانیهارا داشته باشند. باید مساجد و مراکزی که بنیاد گرایی را تبلیغ و تشویق میکنند بهای لازمه را پرداخت کنند بسته شوند واز ورود ملاهای سلفی و مرتجع جلوگیری نماید و با راه انداختن رشته ای در دانشگاه افراد مورد نیاز را ازبین دانش آموزانی که در آن کشور زاییده وتحصیل کرده آموزش بدهند و بکارهای مذهبی بپردازد.**د

  • ت - تبریزی

    حجاب سر زنها در فرانسه بیرق تجاوز به حقوق و قوانین فرانسه است. بیرق اعلان جنگ با مدرنیته و لائيسته هم هست. نوعی الودگی عینی و حجمی هم هست حتا اگر مادر و خواهر و زن من باشند. و اما این مقاله به صورت اتوماتیک یعنی بدون سواد فرانسوی ترجمه گردیده و گاهی نیز تغییراتی در آن داده شده. اصلا islamo gauchiste معنی «چپ‌های اسلامی» نمی دهد. این واژه ترکیبی معنیش چپیهایی هستند که از اسلامگرایان پشتبانی می کنند. اصلا مترجم این مقاله، مقاله را حریف کرده. اصلا ژان لوک ملانشون یکی از همان islamo gauchiste هاست که من آنرا« چپاسلامیست» ترجمه می کنم. او مهمترین تظاهرات را بر علیه اسلامهراسان برپا کرد. او در تظاهرات مسلمانانی که در فرانسه تظاهرات کردند و روی بازویشان ستاره داوود زرد و نارنجی زدند و حکومت فرانسه و این کشور را با آلمان هیتلری مقایسه کردند شرکت کرد. من اصلا نمی فهمم چظور ممکن است چنین مقاله ای در سایت زمانه منتشر شود. مسلمانانی ستاره داوود بر سینه و بازو زدند و فرانسه را با المان هیتلری و ماکرون را با هیتلر مقایسه کردند مسلمانی که بیش از ۱۳ قرن پیش از هیتلر بنیان گذار یهودی کشی و کافر کشی در جهانند و مادرانشان با پستان و شیر ضدیت با یهود و نصارا و هر دیگر دینی در حلقومشان ریخته اند زنانی که ضدیت با هر دین و آسین و رسم و رسوم را با شیر دردهان نوزادشان و بچه هایشان می ریزند. من از مسلمانان و پشتیبانان آنها می پرسم که اولا برای کدام کیفیت از این دین و از این قرآن و از این محمد و از این علی و از این ... دفاع می کنید. و برای کدام کیفیت توقع دارید که جهان با شما بهتر از این باشد. شما مسلمانان ایران و پاکستان و مصر و اندونزی و هندوستان و شمال افریقا از خودتان بپرسید چگونه پدرانتان و مادرانتان مسلمان شده اند و چگونه مسلمان مانده اند. و یک پرسش دیگر اینکه اگر فرانسه اینقدر بد است شما که الله بهتان نفت و گاز داده است بروید در عربستان و قطر و دوبی و امارات و عراق و سوریه و حتا ایران اسلامزده مقیم شوید چرا شماها که اینقدر تولید تنفر کرده اید در فرانسه مقیمید و هر روز از سراسر بلاد اسلامیتان به فرانسه می آئید و از مزایای بیکران این کشور یگانه در جهان استفاده می کنید!. ولی واقعا من از زمانه درخواست می کند این مقاله بسیار بد را از سایت وزین خود بیرون کند. چرا تهمتهای بیکرانی حتا به ملاشون که دوست بسیار نزدیک اسلامیون است زده. و بسیاریپرسشها و چراهای دیگرچرا دوستی مرا خبر کرد مقاله را خواندم و برای اولین بار نظری نوشتم شاید که در نظر آید!