ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

مفسد فی الارض و محارب با خدا و رسول در قرآن

صالح نظری − هدف این مقاله بررسی قرآنی دو عنوان فوق و مشخص کردن مصادیق آن در قرآن و انطباق رفتار حاکمان کنونی ایران با آن مصادیق است.

دو عنوان "مفسد فی الارض و محارب با خدا و رسول" ابزار رفتار خشونت آمیز حکومت دینی با مخالفین خود هستند. به نام این دو عنوان بسیاری از مردم سرزمینمان کشته شده یا به جوخه اعدام سپرده شده‌اند و متولیان حکومتگر دینی دلیل شرعی خود را به قرآن نسبت داده و می‌دهند. هدف این مقاله بررسی قرآنی دو عنوان فوق و مشخص کردن مصادیق آن در قرآن و انطباق رفتار حاکمان به اصطلاح دینی سرزمین مان با فرموده قرآنی است.

الف: مفسد فی الارض

فساد در معنای لغوی آن تباه شدن, زایل شدن و از بین رفتن است و نقطه مقابل آن اصلاح است به معنی درست شدن, در مسیر صحیح قرار دادن است.

مفسد, رفتار یا چیز مفیدی را تباه می‌کند و از بین می‌برد و مصلح, رفتاری را از مسیر نادرست به راه درست می‌آورد و مفسد فی الارض کسی است که با رفتار نادرست خود لطمه به جامعه و محیط خود وارد می‌کند و انسانها و محیط انسانی را به تباهی می‌کشد

باید توجه داشت که در ضمیر انسانها گرایش به صلاح و فساد هست و این نتیجه قهری وجود اختیار در انسان است و در داستان اسطوره‌ای خلقت نیز عدم سجده ملائک بر آدم, داشتن همین خمیر مایه گرایش به فساد و خونریزی در ذات انسان است همچنان که در خمیر مایه انسان خلافت الهی (گرایش به صفات پسندیده الهی) نهفته است

و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت: «من در زمين جانشينى خواهم گماشت», [فرشتگان‏] گفتند: «آيا در آن كسى را مى‏گمارى كه در آن فساد انگيزد, و خونها بريزد؟ و حال آنكه ما با ستايش تو, [تو را] تنزيه مى‏كنيم و به تقديست مى‏پردازيم.» فرمود: «من چيزى مى‏دانم كه شما نمى‏دانيد.» (بقره ۳۰)

اگر فرشتگان نیمه خالی لیوان را می‌دیدند خداوند نیمه پر لیوان را به آنان یادآوری می‌کند, او انسان را مختار آفرید با دو گرایش متضاد و به او توصیه کرد که راه اصلاح پیش گیرند و از افساد بپرهیزند.

I. آیاتی که خداوند انسان را از انجام اعمال فاسد برحذر می‌دارد بدون پرداختن به مصادیق آن

خداوند از انسان خواسته از روزی خدا در زمین بهره مند گردند اما از فساد و تباهی دست بردارند و نیز پس از اصلاح به فساد در زمین نپردازند و تاکید می‌کند نقطه مقابل عمل فاسد عمل صالح است ونباید به دست خود زمین و دریا را فاسد کنند و بدانند مصلحان با فاسدان برابر نیستند و بدانند که نتیجه عمل خود را خواهند دید و نیز پیامبران را بر انگیخت بر راهنمائی و کمک به انسان ها.

۱. از روزى خدا بخوريد و بياشاميد, و [لى‏] در زمين سر به فساد برمداريد. (بقره ۶۰)

۲. و در زمين پس از اصلاح آن فساد مكنيد, و با بيم و اميد او را بخوانيد كه رحمت خدا به نيكوكاران نزديك است. (اعراف ۵۶)

۳. پس نعمتهاى خدا را به ياد آوريد و در زمين سر به فساد برمداريد. (اعراف ۷۴)

۴. به سبب آنچه دستهاى مردم فراهم آورده, فساد در خشكى و دريا نمودار شده است, تا [سزاىِ‏] بعضى از آنچه را كه كرده‏اند به آنان بچشاند, باشد كه بازگردند. (روم ۴۱)

۵. يا [مگر] كسانى را كه گرويده و كارهاى شايسته كرده‏اند, چون مفسدانِ در زمين مى‏گردانيم, يا پرهيزگاران را چون پليدكاران قرار مى‏دهيم؟ (ص ۲۸)

۶. آن سراى آخرت را براى كسانى قرار مى‏دهيم كه در زمين خواستار برترى و فساد نيستند, و فرجام [خوش‏] از آنِ پرهيزگاران است. (قصص ۸۳)

۷. و با آنچه خدايت داده سراى آخرت را بجوى و سهم خود را از دنيا فراموش مكن, و هم چنان كه خدا به تو نيكى كرده نيكى كن و در زمين فساد مجوى كه خدا فسادگران را دوست نمى‏دارد. (قصص ۷۷)

۸. و به سوى [مردمِ‏] مَدْيَن, برادرشان شعيب را [فرستاديم‏]. گفت: «اى قوم من, خدا را بپرستيد و به روز بازپسين اميد داشته باشيد و در زمين سر به فساد برمداريد.» (عنکبوت ۳۶)

همه آنچه تعادل فرد و اجتماع را برهم زند عملی مفسدانه است و هر آنچه به انسان و اجتماع آرامش بخشد عملی مصلحانه است

II. رفتارهای انسانی که از نظر قرآن مصداق فساد در زمین است

۱. رفتار منافقانه: از نظر قرآن هرگونه دوروئی (به ظاهر رفتار هنجار داشتن و در باطن رفتاری ناهنجار داشتن) مصداق فساد است زیرا سبب گمراهی جامعه و باعث ایجاد سوء ظن افراد جامعه نسبت بهم می‌شود, البته باید توجه داشت تشخیص رفتار منافقانه بسیار مشکل است وحتی شخص پیامبر هم قادر به تشخیص آن نیست چنانچه در ماجرای مسجد ضرار این خداوند است که پیامبرش را آگاه به آن می‌کند.

و چون به آنان گفته شود: «در زمين فساد مكنيد», مى‏گويند: «ما خود اصلاحگريم.», بهوش باشيد كه آنان فسادگرانند, ليكن نمى‏فهمند. (بقره ۱۲)

پس [اى منافقان, ] آيا اميد بستيد كه چون [از خدا] برگشتيد [يا سرپرست مردم شديد] در [روى‏] زمين فساد كنيد و خويشاونديهاى خود را از هم بگسليد؟ (محمد ۲۲)

۲. پیمان شکنی: هر گونه پیمان شکنی اطمینان را از جامعه سلب می‌نماید و اعتماد عمومی را از بین می‌برد و مسیر قابل پیش بینی جامعه را مخدوش و غیر قابل کنترل می‌کند.

همانانى كه پيمان خدا را پس از بستن آن مى‏شكنند و آنچه را خداوند به پيوستنش امر فرموده مى‏گسلند و در زمين به فساد مى‏پردازند آنانند كه زيانكارانند. (بقره ۲۷)

و كسانى كه پيمان خدا را پس از بستنِ آن مى‏شكنند و آنچه را خدا به پيوستن آن فرمان داده مى‏گسلند و در زمين فساد مى‏كنند, بر ايشان لعنت است و بد فرجامى آن سراى ايشان راست. (رعد ۲۵)

۳. قدرت طلبی: یکی از بزرگترین مفسده بشری قدرت طلبی است قرآن این حقیقت را به روشنی یادآوری کرده و می‌گوید مبادا گول ظاهر و سخن فریبنده و فرشته گونه افراد را خورد که ممکن است در درون دیوی باشد و چون به قدرت رسد نسل کشی راه اندازد و منابع طبیعی و اقتصادی شما را به ویرانی کشد و هیچ پروائی هم از خدا نداشته باشد.

و از ميان مردم كسى است كه در زندگى اين دنيا سخنش تو را به تعجّب وامى‏دارد, و خدا را بر آنچه در دل دارد گواه مى‏گيرد, و حال آنكه او سخت‏ترين دشمنان است. (۲۰۴) و چون برگردد [يا رياستى يابد] كوشش مى‏كند كه در زمين فساد نمايد و كشت و نسل را نابود سازد, و خداوند تباهكارى را دوست ندارد. (۲۰۵) و چون به او گفته شود: «از خدا پروا كن» نخوت, وى را به گناه كشاند. پس جهنم براى او بس است, و چه بد بسترى است. (۲۰۶ بقره)

۴. عدم رسیدگی به یتیمان: قرآن عدم توجه به یتیمان و عدم همزیستی با آنان را از مصادیق فساد بر می‌شمرد.

و در باره يتيمان از تو مى‏پرسند, بگو: «به صلاح آنان كار كردن بهتر است, و اگر با آنان همزيستى كنيد, برادران [دينى‏] شما هستند. و خدا تباهكار را از درستكار بازمى‏شناسد.» و اگر خدا مى‏خواست [در اين باره‏] شما را به دشوارى مى‏انداخت. آرى, خداوند توانا و حكيم است. (بقره ۲۲۰)

۵. عدم مبارزه با حاکمان ظالم عامل فساد در زمین: انسان‌ها وظیفه دارند در مقابل گردنکشان دست به مبارزه بزنند تا حاکمان ظالم زمین را به فساد نکشند.

پس چرا از نسلهاى پيش از شما خردمندانى نبودند كه [مردم را] از فساد در زمين باز دارند؟ جز اندكى از كسانى كه از ميان آنان نجاتشان داديم. و كسانى كه ستم كردند به دنبال ناز و نعمتى كه در آن بودند رفتند, و آنان بزهكار بودند. (هود ۱۱۶)

گفتند: «اى ذو القرنين, يأجوج و مأجوج سخت در زمين فساد مى‏كنند, آيا [ممكن است‏] مالى در اختيار تو قرار دهيم تا ميان ما و آنان سدّى قرار دهى؟ » (کهف ۹۴)

پس آنان را به اذن خدا شكست دادند, و داوود, جالوت را كشت, و خداوند به او پادشاهى و حكمت ارزانى داشت, و از آنچه مى‏خواست به او آموخت. و اگر خداوند برخى از مردم را به وسيله برخى ديگر دفع نمى‏كرد, قطعاً زمين تباه مى‏گرديد. ولى خداوند نسبت به جهانيان تفضّل دارد. (بقره ۲۵۱)

۶. پا فشاری لجوجانه بر عقیده نادرست: از موارد فساد, اصرار لجبازانه بر فساد در عقیده است, خداوند در برابر عقیده نادرست مسیحیان زمان خود (و گروهی از مسیحیان امروز) که باور دارند عیسی پسر خداست او را بنده خود دانسته و خلق او را مانند خلق آدم که از خاک است خلقتی خاص دانسته و تاکید بر یکتاپرستی نموده است و غیر یکتاپرستی را عقیده‌ای فاسد می‌داند و نیز درباره عقیده باطل قوم یهود که دست خدا را بسته می‌داند (کنایه از باور یهودیان زمان پیامبر که نقش خدا را فقط در زمان خلقت دانسته و دیگر قدرت خدا در ادامه ساقط می‌دانستند) تاکید می‌کند دو دست خدا باز است (کنایه از موثر بودن خدا در تمام لحظات و همیشه) و از این باور آنان که با لجاجت همراه است با عبارت فساد در زمین یاد می‌کند.

در واقع, مَثَلِ عيسى نزد خدا همچون مَثَلِ [خلقت‏] آدم است [كه‏] او را از خاك آفريد سپس بدو گفت: «باش» پس وجود يافت. *[آنچه درباره عيسى گفته شد] حق [و] از جانب پروردگار تو است. پس, از ترديدكنندگان مباش. * پس هر كه در اين [باره‏] پس از دانشى كه تو را [حاصل‏] آمده, با تو محاجه كند, بگو: «بياييد پسرانمان و پسرانتان, و زنانمان و زنانتان, و ما خويشان نزديك و شما خويشان نزديك خود را فرا خوانيم سپس مباهله كنيم, و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم.» * آرى, داستان درست [مسيح‏] همين است و معبودى جز خدا نيست, و خداست كه در واقع, همان شكست‏ناپذير حكيم است. * پس اگر رويگردان شدند, همانا خداوند به [حال‏] مفسدان داناست. * بگو: «اى اهل كتاب, بياييد بر سر سخنى كه ميان ما و شما يكسان است بايستيم كه: جز خدا را نپرستيم و چيزى را شريك او نگردانيم, و بعضى از ما بعضى ديگر را به جاى خدا به خدايى نگيرد.» پس اگر [از اين پيشنهاد] اعراض كردند, بگوييد: «شاهد باشيد كه ما مسلمانيم [نه شما].» (آل عمران ۶۴)

و يهود گفتند: «دست خدا بسته است.» دستهاى خودشان بسته باد. و به [سزاى‏] آنچه گفتند, از رحمت خدا دور شوند. بلكه هر دو دست او گشاده است, هر گونه بخواهد مى‏بخشد. و قطعاً آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو فرود آمده, بر طغيان و كفر بسيارى از ايشان خواهد افزود, و تا روز قيامت ميانشان دشمنى و كينه افكنديم. هر بار كه آتشى براى پيكار برافروختند, خدا آن را خاموش ساخت. و در زمين براى فساد مى‏كوشند. و خدا مفسدان را دوست نمى‏دارد. (مائده ۶۴)

۷. کم فروشی و عدم پرداخت حقوق مردم و ترساندن مردم در معابر: از دیگر مصادیق فساد در زمین در قرآن کم فروشی کردن (در فروش اجناس وزن واقعی را ندادن) و عدم پرداخت حقوق توافق شده در ازای کار و ایجاد مزاحمت و ترساندن مردم به جهت باورشان در معابر عمومی می‌باشد.

پس پيمانه و ترازو را تمام نهيد, و اموال مردم را كم مدهيد, و در زمين, پس از اصلاح آن فساد مكنيد. اين [رهنمودها] اگر مؤمنيد براى شما بهتر است. (۸۵) و بر سر هر راهى منشينيد كه [مردم را] بترسانيد و كسى را كه ايمان به خدا آورده از راه خدا باز داريد و راه او را كج بخواهيد... (اعراف ۸۶)

و از ارزش اموال مردم مكاهيد و در زمين سر به فساد برمداريد. (شعراء ۱۸۳)

و اى قوم من, پيمانه و ترازو را به داد, تمام دهيد, و حقوق مردم را كم مدهيد, و در زمين به فساد سر برمداريد. (هود ۸۵)

 ۸. سرقت

گفتند: «به خدا سوگند, شما خوب مى‏دانيد كه ما نيامده‏ايم در اين سرزمين فساد كنيم و ما دزد نبوده‏ايم.» (یوسف ۷۳)

۹. ایجاد جامعه طبقاتی و کشتن جوانان و اسیری زنان

فرعون در سرزمين [مصر] سر برافراشت, و مردمِ آن را طبقه طبقه ساخت طبقه‏اى از آنان را زبون مى‏داشت: پسرانشان را سر مى‏بريد, و زنانشان را [براى بهره‏كشى‏] زنده بر جاى مى‏گذاشت, كه وى از فسادكاران بود. (قصص ۴)

۱۰. جادوگری

پس چون افكندند, موسى گفت: «آنچه را شما به ميان آورديد سحر است. به زودى خدا آن را باطل خواهد كرد. آرى, خدا كار مفسدان را تأييد نمى‏كند.» (یونس ۸۱)

 ۱۱. ظلم کردن و تکبر ورزیدن

و با آنكه دلهايشان بدان يقين داشت, از روى ظلم و تكبّر آن را انكار كردند. پس ببين فرجام فسادگران چگونه بود. (نمل ۱۴)

با ملاحظه این آیات مشخص می‌شود کلیه رفتارهایی که رذیلت اخلاقی فردی و اجتماعی است عملی مفسدانه است و فساد در زمین نامیده می‌شود اما در این آیات مجازاتی برای مرتکبین در نظر نگرفته است, البته برای بعضی مفاسد مجازات‌هایی در آیات دیگر هست که بنا به مورد آن مفسده مجازاتی هم در نظر گرفته است و تنها در یک مورد با عنوان فساد در زمین و محارب با خدا و رسول مجازات مشخصی را بیان نموده است.

III . مجازات مفسد فی الارض

قرآن فقط در دو مورد اجازه داده است که کسی کشته شود یکی در قصاص نفس و دیگری در فساد در زمین بدون آنکه شرایط آن را بیان کند, اینکه در چه صورتی کشتن کسی باعث قصاص می‌شود و اینکه در چه موردی از موارد فساد در زمین می‌توان فردی را کشت در آیه اول روشن نیست ولی آنچه مسلم است جز این دو مورد اگر کسی کشته شود بنا حق است و کشنده همانند کسی است که همه انسان‌ها را کشته است و تاکید می‌کند نشانه‌های آن را بوسیله پیامبران بیان می‌کند ولی عده‌ای بنا به هوی و هوس خود زیاده روی می‌کنند و در آیه بعد مصداق آن و نحوه مجازات را مشخص می‌کند.

از اين روى بر فرزندان اسرائيل مقرر داشتيم كه هر كس كسى را, جز به قصاص قتل, يا [به كيفر] فسادى در زمين, بكشد, چنان است كه گويى همه مردم را كشته باشد. و هر كس كسى را زنده بدارد, چنان است كه گويى تمام مردم را زنده داشته است. و قطعاً پيامبران ما دلايل آشكار براى آنان آوردند, [با اين همه‏] پس از آن بسيارى از ايشان در زمين زياده‏روى مى‏كنند. (۳۲) سزاى كسانى كه با [دوستداران‏] خدا و پيامبر او مى‏جنگند و در زمين به فساد مى‏كوشند, جز اين نيست كه كشته شوند يا بر دار آويخته گردند يا دست و پايشان در خلاف جهت يكديگر بريده شود يا از آن سرزمين تبعيد گردند. اين, رسوايى آنان در دنياست و در آخرت عذابى بزرگ خواهند داشت. (۳۳) مگر آن افرادى كه قبل از دستگير شدنشان به دست شما به سوى خدا بر گشته باشند, و بدانيد كه خدا آمرزگار و رحيم است. (مائدة ۳۴)

 آیه ۳۳ سوره مائده تنها آیه‌ای است که مورد استناد مجازات مفسد فی الارض و محارب با خدا و رسول قرار می‌گیرد که در ادامه به آن خواهیم پرداخت.

اتهام فساد در زمین توسط گروه‌های متخاصم

نباید فراموش کرد که هیچ ظالمی خود را مفسد نمی‌داند بلکه گروه مقابل خود را مفسد می‌نامد و مخالفانش را به نام از بین بردن مفسدان توجیه می‌کند, خداوند فرعون و قومش را مفسد می‌داند و متقابلاً فرعون و قومش, موسی و پیروانش (قوم یهود) را مفسد در زمین می‌نامد و فرعون به خود حق می‌دهد که موسی و جوانان بنی اسرائیل را به جرم فساد در زمین بکشد و زنانشان را اسیر نماید

 آن گاه بعد از آنان, موسى را با آيات خود به سوى فرعون و سرانِ قومش فرستاديم. ولى آنها به آن [آيات‏] كفر ورزيدند. پس ببين فرجام مفسدان چگونه بود. (اعراف ۱۰۳)

و سران قوم فرعون گفتند: «آيا موسى و قومش را رها مى‏كنى تا در اين سرزمين فساد كنند و [موسى‏] تو و خدايانت را رها كند؟ » [فرعون‏] گفت: «بزودى پسرانشان را مى‏كُشيم و زنانشان را زنده نگاه مى‏داريم, و ما بر آنان مسلطيم.» (اعراف ۱۲۷)

و فرعون گفت: «مرا بگذاريد موسى را بكشم تا پروردگارش را بخواند. من مى‏ترسم آيين شما را تغيير دهد يا در اين سرزمين فساد كند.» (غافر ۲۶)

ب: محارب با خدا و رسول

حرب به معنی جنگ است و حارب یعنی جنگجو, و از مشتقات حرب "محراب" است که محل عبادت و دعا می‌باشد که خارج از موضوع مقاله است. در ۶ آیه به موضوع حرب (جنگ) اشاره شده است سه مورد مطلق جنگ و سه مورد جنگ با خدا و رسول, بدیهی است مراد از جنگ با خدا مخالفت با فرامین خداست که رسولش مبلغ آن است.

I. آیاتی که به مطلق جنگ اشاره دارد

و يهود گفتند: «دست خدا بسته است.» دستهاى خودشان بسته باد. و به [سزاى‏] آنچه گفتند, از رحمت خدا دور شوند. بلكه هر دو دست او گشاده است, هر گونه بخواهد مى‏بخشد. و قطعاً آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو فرود آمده, بر طغيان و كفر بسيارى از ايشان خواهد افزود, و تا روز قيامت ميانشان دشمنى و كينه افكنديم. هر بار كه آتشى براى پيكار برافروختند, خدا آن را خاموش ساخت. و در زمين براى فساد مى‏كوشند. و خدا مفسدان را دوست نمى‏دارد. (مائده ۶۴)

پس اگر در جنگ بر آنان دست يافتى با [عقوبتِ‏] آنان, كسانى را كه در پى ايشانند تار و مار كن, باشد كه عبرت گيرند. (أنفال ۵۷)

پس چون با كسانى كه كفر ورزيده‏اند برخورد كنيد, گردنها [يشان‏] را بزنيد. تا چون آنان را [در كشتار] از پاى درآورديد, پس [اسيران را] استوار در بند كشيد سپس يا [بر آنان‏] منّت نهيد [و آزادشان كنيد] و يا فديه [و عوض از ايشان بگيريد], تا در جنگ, اسلحه بر زمين گذاشته شود. اين است [دستور خدا] و اگر خدا مى‏خواست, از ايشان انتقام مى‏كشيد, ولى [فرمان پيكار داد] تا برخى از شما را به وسيله برخى [ديگر] بیازمایند و کسانی که در راه خدا کشته شده‌اند, هرگز کارهایشان را ضایع نمی‌کند. (محمد ۴)

در آیات فوق به مطلق جنگ می‌پردازد و از آنجا که جنگجویان مخالف حکومت پیامبر یا از کفار بودند یا از یهودیان و به تعبیر دیگر مخالفت کفار و یهودیان با پیامبر عقیدتی بوده است و بر این اساس به جنگ پیامبر آمده بودند این حق پیامبر بود که با آن جنگجویان بجنگد تا آتش پیکار فرو نشیند و اسلحه بر زمین گذاشته شود

II. آیاتی که به جنگ با خدا و رسول اشاره می‌کند

 و آنهايى كه مسجدى اختيار كردند كه مايه زيان و كفر و پراكندگى ميان مؤمنان است, و [نيز] كمينگاهى است براى كسى كه قبلا با خدا و پيامبر او به جنگ برخاسته بود, و سخت سوگند ياد مى‏كنند كه جز نيكى قصدى نداشتيم. و [لى‏] خدا گواهى مى‏دهد كه آنان قطعاً دروغگو هستند (توبة ۱۰۷)

كسانى كه [به رباخوارى‏] باز گردند, آنان اهل آتشند و در آن ماندگار خواهند بود. (۲۷۸) و اگر [چنين‏] نكرديد, بدانيد به جنگ با خدا و فرستاده وى, برخاسته‏ايد و اگر توبه كنيد, سرمايه‏هاى شما از خودتان است. نه ستم مى‏كنيد و نه ستم مى‏بينيد.

سزاى كسانى كه با [دوستداران‏] خدا و پيامبر او مى‏جنگند و در زمين به فساد مى‏كوشند, جز اين نيست كه كشته شوند يا بر دار آويخته گردند يا دست و پايشان در خلاف جهت يكديگر بريده شود يا از آن سرزمين تبعيد گردند. اين, رسوايى آنان در دنياست و در آخرت عذابى بزرگ خواهند داشت. (۳۳) مگر آن افرادى كه قبل از دستگير شدنشان به دست شما به سوى خدا بر گشته باشند, و بدانيد كه خدا آمرزگار و رحيم است. (بقرة ۲۷۹)

آیه اول ماجرای مسجد ضرار را بیان می‌کند که عده‌ای از منافقان (دورویان) کسانی که همچنان در کفر خود بودند و قبلاً به جنگ با خدا و رسول پرداخته بودند و به ظاهر ایمان آورده بودند و برای ایجاد شکاف و اختلاف میان مسلمین مسجدی بنا کرده تا در پناه آن بتوانند همفکران خود را در آن ساماندهی کنند, هیچ کس حتی رسول خدا از اهداف آنان آگاه نبود و خداوند پیامبرش را با نزول این آیه بر حقیقت امر آگاه می‌نماید و تنها اتفاقی که می‌افتد این است که مسجد توسط رسول خدا ویران می‌شود و هیچ یک از منافقان نه کشته می‌شوند و نه مجازات دیگری مشمول حالشان می‌گردد, فقط دروغگوئیشان افشا می‌شود.

آیه دوم هم درباره بشدت ضد ارزش بودن ربا است که قرآن از آن به جنگ با خدا و رسول یاد می‌کند و این نه به این معنا بوده است که عملاً با خدا و رسولش مسلحانه جنگیده باشند, بلکه اهمیت موضوع را یاد آوری می‌کند که ربا چگونه جامعه را متلاشی می‌کند و شکاف میان فقیر و غنی را بیشتر می‌کند و به انحطاط جامعه می‌انجامد و آن را ستم به جامعه می‌داند.

آیه سوم که مشترک میان فساد فی الارض و محاربه با خدا و رسول است نیاز به دقت بیشتر دارد که به آن می‌پردازیم.

ج: مصداق و حکم مفسد فی الارض و محارب با خدا و رسول

گفته شد که کشتن یک انسان بنا حق در قرآن همانند کشتن تمام بشریت است و فقط در دو جا اجازه داده شده که انسانی توسط انسان دیگر کشته شود, ۱- قصاص ۲- فساد در زمین و جنگ با خدا و رسول.

اما در قصاص اگر کسی به عمد کس دیگری را بکشد اولیاء دم مقتول حق دارند به خونخواهی از مقتول جان وی را از او بستانند و البته خداوند در ضمن اینکه این حق را به اولیاء دم می‌دهد اما توصیه می‌کند که اگر ببخشند برای آنها بهتر است.

چون در این مقاله نمی‌خواهیم به موضوع قصاص بپردازیم مطلب را کوتاه کرده و به مورد دوم می‌رسیم.

مِنْ أَجْلِ ذلِكَ كَتَبْنا عَلى‏ بَني‏ إِسْرائيلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَميعاً وَ مَنْ أَحْياها فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَميعاً وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُنا بِالْبَيِّناتِ ثُمَّ إِنَّ كَثيراً مِنْهُمْ بَعْدَ ذلِكَ فِي الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ (۳۲) إِنَّما جَزاءُ الَّذينَ يُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْديهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيا وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظيمٌ (۳۳) إِلاَّ الَّذِينَ تابُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَقْدِرُوا عَلَيْهِمْ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (مائدة ۳۴)

از اين روى بر فرزندان اسرائيل مقرر داشتيم كه هر كس كسى را, جز به قصاص قتل, يا [به كيفر] فسادى در زمين, بكشد, چنان است كه گويى همه مردم را كشته باشد. و هر كس كسى را زنده بدارد, چنان است كه گويى تمام مردم را زنده داشته است. و قطعاً پيامبران ما دلايل آشكار براى آنان آوردند, [با اين همه‏] پس از آن بسيارى از ايشان در زمين زياده‏روى مى‏كنند. * سزاى كسانى كه با [دوستداران‏] خدا و پيامبر او مى‏جنگند و در زمين به فساد مى‏كوشند, جز اين نيست كه كشته شوند يا بر دار آويخته گردند يا دست و پايشان در خلاف جهت يكديگر بريده شود يا از آن سرزمين تبعيد گردند. اين, رسوايى آنان در دنياست و در آخرت عذابى بزرگ خواهند داشت.* مگر آن افرادى كه قبل از دستگير شدنشان به دست شما به سوى خدا بر گشته باشند, و بدانيد كه خدا آمرزگار و رحيم است.

آیه ۳۳ سوره مائده, یکی و شاید مهمترین آیاتی است که منقدان شریعت اسلامی آن را مصداق توحش و فرمان مثله کردن (قطعه قطعه کردن اعضاءبدن) و دستور رسمی و مجوز شرع برای شکنجه می‌دانند و از طرف دیگر شریعت مداران حاکم آن را مفید‌ترین ابزار برای قلع و قمع مخالفان حکومت دینی می‌شمرند, لذا دقت در مفهوم آیه می‌تواند به ما در فهم بهتر آیه کمک کند.

برای تعیین مصداق ابتدا نظر علامه طباطبائی را در ذیل آیه در تفسیر المیزان جویا می‌شویم

"مراد از محاربه با خدا و رسول عملى است كه برگشت مى‏كند به ابطال اثر چيزى كه رسول از جانب خداى سبحان بر آن چيز ولايت دارد, نظير جنگيدن كفار با رسول و با مسلمانان, و راهزنى راهزنان كه امنيت عمومى را خدشه‏دار مى‏سازد, امنيتى را كه باز گسترش دامنه ولايت رسول آن امنيت را گسترش داده.

و همين كه بعد از ذكر محاربه با خدا و رسول جمله:" وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً" را آورده, معناى منظور نظر را مشخص مى‏كند و مى‏فهماند كه منظور از محاربه با خدا و رسول افساد در زمين از راه اخلال به امنيت عمومى و راهزنى است, نه مطلق محاربه با مسلمانان, علاوه بر اينكه اين معنا ضرورى و مسلم است كه رسول خدا (ص) با اقوامى كه از كفار با مسلمانان محاربه كردند بعد از آنكه بر آنان ظفر يافت و آن كفار را سر جاى خود نشانيد معامله محارب را با آنان نكرد, يعنى آنان را محكوم به قتل يا دار زدن يا مثله و يا نفى بلد نفرمود, و اين خود دليل بر آن است كه منظور از جمله مورد بحث مطلق محاربه با مسلمين نيست.

علاوه بر اين استثنايى كه در آيه بعدى آمده خود قرينه است بر اينكه مراد از محاربه همان افساد نامبرده است, براى اينكه ظاهر آن استثناء اين است كه مراد از توبه, توبه از محاربه است نه توبه از شرك و امثال آن.

بنا بر اين مراد از محاربه و افساد بطورى كه از ظاهر آيه بر مى‏آيد اخلال به امنيت عمومى (بطور مسلحانه) است و قهرا شامل آن چاقوكشى نمى‏شود كه به روى فرد معين كشيده شود و او را به تنهايى تهديد كند, چون امنيت عمومى وقتى خلل مى‏پذيرد كه خوف عمومى و ناامنى جاى امنيت را بگيرد و بر حسب طبع, وقتى محارب مى‏تواند چنين خوفى در جامعه پديد آورد كه مردم را با اسلحه تهديد به قتل كند و به همين جهت است كه در سنت يعنى رواياتى كه در تفسير اين آيه وارد شده نيز محاربه و فساد در ارض به چنين عملى يعنى به شمشير كشيدن و مثل آن تفسير شده است."

آنچه از سخن علامه بدست می‌آید, مفسد فی الارض و محارب با خدا و رسول, کسی است که بطور مسلحانه امنیت عمومی را برهم زند و قصد او فقط کشتن و آسیب رساندن به فرد معینی نباشد بلکه باعث ترس و وحشت و سلب امنیت عمومی شود.

بنابراین از یازده گروهی که خداوند در قرآن به عنوان مفسدان در زمین از آنان یاد شد و از سه گروهی که به عنوان محارب با خدا و رسول از آنان یاد شد, تنها یک گروه است که میان هر دو مشترک بوده و همزمان هم ار مفسدان در زمین‌اند و هم محاربان با خدا و رسول و آنهم گروهی که مسلحانه امنیت عمومی را با ایجاد خوف و وحشت تهدید می‌کنند, زاهزنان و آشوب طلبان اجتماعی که مسلحانه امنیت عمومی را به خطر می‌اندازند مشمول آیه می‌گردند مانند آنچه در حمله مسلحانه به مدرسه‌ای در امریکا رخ داد و یا حمله مسلحانه در نروژ اتفاق افتاد به عنوان نمونه‌های بارز و شدید آن نام برد و یا آنچه دزدان دریائی سومالی انجام می‌دهند و نوع خفیف آن که منجر به کشته شدن کسی نمی‌شود ولی وحشت عمومی ایجاد می‌کند مثل حمله مسلحانه به بانک‌ها و مراکز تجاری برای سرقت و نیز کسانی که با قمه و بی هدف به عابران حمله کرده و عده‌ای را زخمی می‌کنند, نکته مهم این است عرف جامعه چه نوع رفتاری را به عنوان سلب امنیت اجتماعی تلقی کند و آن فعل را عامل ترس و وحشت عمومی بداند به شرط مسلحانه بودن و اینکه استفاده از چه ابزاری از دید عرف عمومی عملی مسلحانه تعریف شود در تعیین مصداق حکم حائز اهمیت است.

احکام مفسد فی الارض و محارب با خدا و رسول

"كشته شوند يا بر دار آويخته گردند يا دست و پايشان در خلاف جهت يكديگر بريده شود يا از آن سرزمين تبعيد گردند"

 قرآن یکی از چهار نوع مجازات (۱- قتل, ۲- به صلیب کشیدن, ۳- قطع یک دست و یک پا در خلاف و ۴- تبعید) را برای برهم زننده امنیت عمومی بشکل مسلحانه را امر می‌کند و بدیهی است انتخاب هر کدام از مجازات‌ها را به تشخیص قاضی (هیئت منصفه) و بنا به اهمیت جرم می‌داند.

هر چند در ترجمه‌های قرآن "يُصَلَّبُوا" را دار زدن مجرم نوشته‌اند ولی به نظر می‌آید ترجمه صحیحی نباشد کلمه " يُقَتَّلُوا" کشتن مجرم است که بالاترین شکل مجازات است و قاعدتاً مراد آیه کشتن با شمشیر است, اما در به دار کشیدن مجرم که نتیجه قهری آن کشته شدن است اگر مجازات نسبت به قتل با شمشیر سنگین تر نباشد یقیناً سبک تر نیست, بنا براین باید به صلیب کشیدنی مراد باشد که مرگ مجرم حتمی نباشد و حداقل احتمال خلاصی از مرگ را داشته باشد نه به دار کشیدنی که هم مرگ حتمی است و هم همراه نوعی عذاب است.

شاید مراد آیه از به صلیب کشیدن اصلاً کشته شدن مجرم نباشد بلکه تحقیر و بی اعتبار کردن مصلوب است که همه او را بشناسند و مراقب رفتار‌های او باشند و مصلوب هم حقارت و زشتی و پلیدی عمل ناشایست خود را ببیند و دیگر تکرار نکند.

در قطع یک دست و یک پا در جهت خلاف هم همین موضوع قابل بحث است آیه روشن نمی‌کند مرز قطع دست و پا کجاست و می‌تواند از یک انگشت باشد تا کتف برای دست و یا تا لگن برای پا و چون شکل چهارم مجازات تبعید است و مراد از تبعید تغییر محل زندگی از شهری به شهری یا از روستایی به روستائی است, لذا مجازات نوع سوم نباید اختلاف فاحشی با مجازات نوع چهارم داشته باشد, خصوصاً اگر توجه کنیم زندگی برای یک فرد بدون یک دست و یک پا (قطع کامل عضو) آنهم در جامعه‌ای که ممر درآمد جامعه صرفاً فیزیکی است (کشاورزی و دامداری و کارگری برای دیگران) اگر از مرگ بدتر نباشد بهتر نیست و به نظر می‌آید حداکثر در حد مچ دست و پنچه پا (که توان حمل شمشیر و فرار موثر نداشته باشد) و حد اقل آیه انگشت دست و پا باشد تا بتوان تناسبی میان سیر تخفیفی مجازات معنادار شود.

بنابراین بالاترین درجه مجازات کشتن است و درجه نازله آن تبعید و دو مجازات دیگر بایستی طوری تعریف شود که سیر تخفیف مجازات سیر منطقی داشته باشد.

آنچه سبب عدم اجرای حکم می‌شود

"مگر آن افرادى كه قبل از دستگير شدنشان به دست شما به سوى خدا بر گشته باشند"

 آیه بعد توبه و پشیمانی فرد را کافی برای عدم اجرای حکم می‌داند و این نشان می‌دهد اگر فردی به شکل مسلحانه امنیت عمومی را سلب نماید ولی قبل از دستگیری پشیمان شود تبعید هم نمی‌شود چه رسد به کشته شدن و حتی برای این پشیمانی نیاز به شاهد هم ندارد همین قدر که در زمان دستگیری اعلام نماید که قبل از دستگیری از کرده خود پشیمان بوده, کفایت بر عدم اجرای حکم دارد. به تعبیر دیگر چنین بر می‌آید, قصد آیه نه اصرار بر اجرای حکم, بلکه نگه داشتن آن گروه از مردم جامعه که گرایش به فساد دارند میان خوف و رجاء است, تا عمل زشت و فاسد ارعاب و سلب امنیت تکرار نگردد.

آیه مربوط به توبه راهنمای بسیار ارزشمندی است که سمت و سوی این حکم الهی را نشان می‌دهد, براستی کدام نابخردی است که امنیت عمومی را به خطر انداخته باشد و ایجاد رعب و وحشت در جامعه بکند و حاضر نباشد در زمانی که او را دستگیر می‌کنند اظهار پشیمانی نکند تا او را در نازل‌ترین درجه مجازات تبعید نمایند, چه رسد به کسی که راهزنی کرده باشد و به مردم آسیب جدی جسمی وارد کرده و حتی کشته باشد و اموالشان را به تاراج برده باشد. چنین فردی هر چقدر احمق هم باشد توبه می‌کند تا مشمول آیه نشود و فقط درباره او حکم قصاص که مربوط به اولیای دم است و امکان جلب رضایت و بخشش آنان ممکن است جاری شود و نهایت اموال مسروقه را عودت دهد.

بنابراین آیه به دنبال اجرای حکم نیست و تمام وسایل را فراهم کرده تا این عمل مجرمانه تکرار نشود و به تعبیر دیگر بیان آیه بیشتر جنبه بازدارندگی دارد تا اصرار بر اجرای آن.

در ایران عزیز ما و توسط متولیان دین حکومتی

دهها هزار نفر به دلیل ابراز عقیده سیاسی ویا اعتقادی خود به جوخه مرگ سپرده شده اند؛

دهها هزار نفر به دلیل فروش, حمل و یا استعمال مواد مخدر به دار آویخته شده اند؛

و اخیراً نیز گروه‌هایی به جهت زورگیری به اعدام محکوم شده‌اند.

و تمام اینها تنها با یک عنوان قرآنی "مفسد فی الارض و محارب با خدا و رسول" به این بلیه دچار شده‌اند, براستی چه در صدی از اینها امنیت عمومی را با حمل سلاح به مخاطره انداخته اند؟ چرا تمام مجازاتها فقط از نوع اول بوده است؟ آیا یک بار از اینها سوال شد توبه کرده‌اند یا نه؟ آیا با اعمال چنین رفتار خشنی جرم را کاهش داده اند؟

اگر تکرار چنین مجازاتی در طول عمر حکومت دینی عملاً در کاهش جرم موثر نبوده, بلکه نفرت عمومی و بین المللی را به همراه داشته از دو حال خارج نیست, یا حقیقت حکم خدا را نفهمیده‌اند و یا قوانین شریعت غیر موثر و نفرت انگیز است, این متولیان متکبر و گردن کش که زیر بار غلط فهمیدن حکم خدا نمی‌روند پس نتیجه رفتار آنان چیزی جز غیر موثر و نفرت انگیز نمایش دادن شریعت نخواهد بود.

هر حکومتی حق دارد قوانینی وضع کند و متجاوزان از آن را مجازات نماید و چون پروسه قانونگذاری از طریق قوه مقننه منتخب مردم وضع می‌شود قطعاً مورد پذیرش اکثریت است ولی اقلیت مخالف قانون با مجاب کردن مردم می‌توانند برای تغییر قانون اقدام نمایند و رفتار آنان هیچگاه مخالفت با فرمان خدا تلقی نمی‌شود اما اگر قانونی به نام خدا و فرمان خدا صادر شود مخالفت با آن قانون مخالفت با فرمان خدا و شریعت تلقی می‌گردد و این همان خطری است که اجرای شریعت به دنبال می‌آورد, متولیان دین رسمی که در راس حکومت هستند قوانین خود ساخته را منطبق با شریعت می‌گیرند و صدای مخالفان آن قوانین را به نام خدا در نطفه خفه می‌کنند.

مورد مقاله یکی از همین نمونه هاست, مشاهده می‌فرمائید که چقدر فاصله میان آنچه متولیان رسمی حکومتی دین به نام حکم خدا انجام می‌دهند با آنچه در متن مقدس مشاهده می‌گردد تفاوت فاحش دارد, خداوندی که کشتن افراد را بناحق برابر با کشتن تمام انسانها می‌داند چگونه متولیان حکومتی دین به جای اینکه احتیاط کنند و برای اینکه مبادا باعث کشته شدن بناحق گردند که مساوی کشتن همه انسانهاست آنچنان متکبرانه و خود خواهانه, دامنه مجازات را, هم فراخ می‌کنند و هم شدیدترین را به نام فرمان خدا و قرآن اعمال می‌نمایند و مردم را از هر چه به نام دین و شریعت دینی است بیزار می‌کنند.

نباید فراموش کرد این مشکل منحصر به حکومت دینی ما نیست, مشکل جهان اسلام است و دیدگاه‌های سلفی, طالبانی و وهابی از اسلام بلکه دیدگاه آنان افراطی تر و شدیدتر از متولیان حکومت مدار شیعه هستند, حداقل فقهای حکومتی اجرای بعضی حدود را چون باعث وهن اسلام می‌یابند در اجرای آن تعلل و سستی می‌کنند (جالب است وقتی اجرای حدود را وهن می‌یابند حاضر نیستند فهم خود از قرآن را وهن بدانند ولی حاضرند خکم خود فهمیده را خکم خدائی و باعث وهن اسلام بدانند) اما در تفکر سلفی وهابی و طالبانی حتی توجه به وهن اسلام هم نمی‌شود.

بد نیست ذکر شود اگرچه فقهای سنتی و غیر حکومتی شیعه با همان فهم سایر متولیان دین احکام را می‌فهمند اما حداقل به این باورند که اجرای حدود الهی منوط به ظهور منجی است.

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.