ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

زخمِ بحران جانشینی چگونه در سریال «زخم کاری» سر باز می‌کند؟

خراشِ سطحی یا چگونه در دهلیز فساد قدم برداریم

روزبه جورکش در این یادداشت به سریال محمدحسین مهدویان، کارگردان مورد اعتماد حاکمیت می‌پردازد.

ایستاده در غبار، ماجرای نیمروز، رد خون، لاتاری، درخت گردو و شیشلیک تجربه‌های سینماییِ محمدحسین مهدویان هستند. اما اخیراً وی در قامت کارگردان سریالی با عنوان «زخم کاری» را روانه بازار نمایش خانگی کرده است که بر اساس رمانی‌ست از محمود حسینی‌زاد با همین نام و با نگاهی بر تراژدی مکبث اثر ویلیام شکسپیر.

مهدویان کارگردان جوان و مورداعتمادِ حاکمیت، این‌بار برخلاف چند فیلم گذشته‌اش، تاریخ معاصر را کنار گذاشته و به سراغ یکی از بحران‌های بزرگ اجتماعی، سیاسی و اقتصادی ایران و نظام جمهوری اسلامی در چند دهه اخیر با آن درگیر بوده است: فساد اقتصادی و در سایه آن بحران جانشینی که هر لحظه در سپهر سیاسی ایران پررنگ‌تر جلوه می‌یابد.

در یادداشت حاضر ابتدا به این نکته بنیادین خواهیم پرداخت که مهدویان چگونه فساد در اقتصادسیاسی حاکمیت را از عمق و ریشه، به سطح  چند خرده‌داستانِ رمانتیک تقلیل دهد و با تحریفِ دلایل اصلی آن، فساد را صرفاً از ناکارآمدی کارگزاران نظام ‌داند نه اصلِ سیاست‌های اقتصادی و سیاسی. سپس تلاش می‌شود که بازنمایی بحران جانشینی و متعاقب آن بحران مشروعیت را در این سریال با توجه به نمایشنامه مکبث تحلیل گردد. البته لازم به ذکر است که این یادداشت در حکم پیش‌درآمدی بر مقاله مفصلی است که بعد از پایان سریال منتشر خواهد شد. چنانکه اشاره شد این یادداشت قصد ندارد وارد جزئیات سریال شود و صرفاً به رویکرد کلیِ نویسنده و کارگردان سریال خواهد پرداخت.

سریال بر اساس رمان کوتاه بیست زخم کاری نوشته محمود حسینی‌زاد ساخته شده است؛ رمانی که در میانه دهه نود چاپ شد، آن هم بعد از چند سال تعویق، و خیلی زود به اثری پرطرفدار در میان علاقه‌مندان ادبیات فارسی تبدیل شد که تصویری هولناک و تکان‌دهنده از هم‌آغوشی فساد و قدرت زیرپوست ایران معاصر را تداعی می‌کرد. روایتی که به طور مشخص از یک‌سو با کهن‌الگوی سقوط و تراژدی مکبث قابل مقایسه بود و از سویی دیگر با قصه‌های جنایی و نوآر که حالا در جغرافیایی آشنا بازآفرینی شده است.

حسینی زاد، کاراکتری به نام «ریزآبادی» (حاج عمو) را در پیرنگ اصلی داستان خود قرار داده که شبیه به پدرخوانده یک خانواده مافیایی است. مردی که چندین هلندینگ بزرگ اقتصادی را اداره می‌کند و چنان که به نظر می‌رسد عمده فعالیت‌های وی در حوزه نفت و گاز است. فردی به شدت ثروتمند، قدرتمند و ذی‌نفوذ که ظاهری شبیه به افراد دولتی دارد که از حیث ظاهر می‌توان نمونه‌شان را در دادگاه‌های فساد اقتصادی مشاهده کرد. البته سریال برخلاف ادعای اصلی‌اش، یعنی قرار گرفتن در ژانر جنایی، دنباله‌روی همان درام‌های به ظاهر اجتماعی که نمونه‌های آن در سینما و نمایش خانگی در این سال‌ها به وفور ساخته شده است. حتی تعلق شخصیت‌ها به فضای ثروتمند و به اصطلاح بورژوای‌ اطراف‌شان حس نمی‌شود و همه‌چیز در راستای به رخ کشیدن تولید پرهزینه سریال است؛ از ویلاهای شمال و هتل لوکس گرفته تا لباس‌های برند و ماشین‌های گران قیمت؛ به طوری که نماها و میزانسن به ویژه در چند قسمت ابتدایی سریال، این تجمل را بازنمایی و تکرار می‌کنند.

 محمدحسین مهدویان

رویکردِ منفعلانه محمدحسین مهدویان در نسبتِ فسادهای اقتصادی را می‌توان در بازنمایی شخصیت حاج عمو پی گرفت. ریشه‌های این حجم از ثروت مشخص نیست، روابط سیاسی پشت پرده حاج عمو به هیچ عنوان شفاف نیست و گویی سیاست در اسفل‌ترین شکل ممکن خود را پنهان کرده است. میوه‌هایی که وارثان حاج عمو در حال چیدن‌شان هستند، جز با رانت سیاسی و نفوذ در رده‌های بالای حاکمیت به دست می‌آید؟

به عبارت دیگر در دولت‌ رانتیر و ساختار رانتیریسم اقتصاد و سیاست ایران تأثیر عمدۀ کسب مقادیر عظیم رانت زمانی قابل رؤیت است که دولت دریافت‌کنندۀ مستقیم و تنها دریافت‌کنندۀ رانت باشد و بعد از آن نیز به توزیع همان رانت بپردازد. الگوی رانتیریسم و در واقع الگوی توزیع رانت اقتصادی و کسب حجم عظیم ثروت توسط خاندان ریزآبادی در سریال «زخم کاری» کاملاً نادیده گرفته شده است و این مسئله به چند خرده‌‌داستان خانوادگی که بیشتر وجه دراماتیک دارند تقلیل پیدا کرده است.

در این سریال مانند دیگر سریال‌های نمایش خانگی با مقادیر زیادی از تجملات و دفاتر و ماشین‌های لوکسی مواجه می‌شویم که گویی همه بر اساس هوش و شمِ اقتصادی ریزآبادی و مالک (مباشر ریزآبادی) به دست آمده و ریشه‌ای در روابط و نفوذ سیاسی و زدوبندهایی با حاکمیت ندارد. به زبان دیگر، قدرت اقتصادی خاندان ریزآبادی یک علت اساسی دارد (چنانکه در رمان نیز مشاهده می‌شود) که مهدویان با هوشمندیِ ناشی از محافظه‌کاری به این دلیل بنیادین نمی‌پردازد که دسترسی به منبع اصلی ثروت در اقتصاد کنونی ناشی از رانت گسترده و ویژه توسط حاکمیت سیاسی دارد. همچنین در این سریال، دوربین کارگردان به سمت سیاسی‌شدن و یا سیاسی‌بودن ریزآبادی سوق پیدا نمی‌کند و همواره سعی در پرهیز مستقیم در واردشدن به عرصه سیاست دارد، اما مگر رسیدن به ثروتی چنین انبوه جز در رابطه‌ای تنگاتنگ با سیاست و قدرت میسر است؟

از سوی دیگر سریال برخلاف رمان که مافیای اقتصادی را به روابط خانوادگی و «هم‌خونی» گره می‌زند، با دور زدن مسئله اصلی روابط خانوادگی را با تِم رمانتیک همچون ماجرای گذشتة سمیرا و حاج عمو، مالک و منصوره و کاپل جوان‌تر سریال یعنی  مائده و میثم درهم می‌آمیزد و فساد اقتصادی را در سایه محو می‌کند. در مجموع می‌توان اشاره داشت که اگر در ابتدا و میانه دهه نود، پروژه بازگشت به تاریخ و رویدادهای دهه شصت و تطهیر عملکردِ خون‌آلود حاکمیت به مهدویان سپرده شد، در پایان دهة نود بار دیگر تطهیر معضل مهم دیگری در سیستم سیاسی حاضر به نام «فساد اقتصادی» نیز به مهدویانِ جوان سپرده شده است تا با قابلیت‌هایی که دارد، آن را از عمق دهشتناک به سطحی مبتذل بکشاند و بر این امر نیز تأکید کند که اگر خانه‌ای دچار فساد و تباهی‌ست، به عملکرد فرزندان برمی‌گردد نه پدر.

رعنا آزادی‌ور و جواد عزتی در نمایی از سریال «زخم کاری» ساخته محمدحسین مهدویان

زخم کاری و بحران جانشینی

سریال زخم‌کاری چنانکه در تیتراژ ابتدایی اشاره می‌شود، برداشتی آزاد اما مستقیم از نمایشنامه مکبث ویلیام شکسپیر است. نمایشنامه‌ای با سه کاراکتر اصلیِ پادشاه، مکبث و لیدی مکبث که هر سه این‌ها در سریال زخم‌کاری و همچنین رمان بیست زخم‌کاری با شخصیت‌هایی چون حاج‌عمو (ریزآبادی)، مالک و سمیرا نمود دارند. درون‌مایه‌های نمایش‌نامه مکبث را می‌توان «جاه‌طلبی»، «قدرت»، «جباریت»، «خیانت» و «شرّ» دانست. تمامی این عناصر در روحِ مالک که سعی در جانشینیِ حاج‌عمو دارد رخنه کرده است. او جاه‌طلب است و پول معامله نروژی‌ها را به سود خود مصادره می‌کند، تشنه قدرت است و دستور قتل مخالفان خود را صادر می‌کند، چندین مرتبه خیانت می‌کند چه در زندگی شخصی و چه در کار. همچون مکبث که می‌گفت: «بیشتر سوار روانه کنید، این خطه را به جنگ بیالائید، آنان را که سخن از ترس می‌گویند بردار کشید ـ زره‌ام را بده» نماد شر مطلق در سریال زخم کاری است.

اما مسئله مالک چیست؟ به عبارت بهتر، مسئله مالک و حاج عمو چیست؟ در برخورد ابتدایی، چنان به نظر می‌آید که حاج عمو مالک را از دیگران شایسته‌تر می‌داند با اینکه از خون او نیست، اما وجود دو عنصر ناصر و منصوره (که در رمان حسینی‌زاد منصور است) مانع از دستیابی مالک به قدرت مطلقه می‌شوند.

برای دیدن محتوای نقل شده از سایت دیگر، کوکی‌های آن سایت را بپذیرید

کوکی‌های سایت‌ دیگر برای دیدن محتوای آن سایت‌ حذف شود

مالک چون مکبث چنین می‌پندارد که می‌تواند شاه شود، پس باید شاه شود. او و سمیرا در ویلای کلاردشت حاج عمو را به قتل می‌رسانند، چونان مکبث و لیدی مکبث که شاه تاجدار را به کام مرگ می‌کشانند. مالک باید شواهد این جنایت و بدگمانان به این جنایت همچون نجفی را از میان بردارد که چنین می‌کند همچون مکبث که پسران و دوستان کسی را که کشته است، از بین می‌برد.

اما نکته قابل‌توجه در سریال زخم کاری پیوند قدرت و کابوس است که این مورد نیز از خط مستقیم مکبث شکسپیرِ نشأت گرفته است. مالک چندین مورد کابوس کسانی را می‌بیند که از میان برداشته و همینطور سمیرا نیز هنگامی که به ویلای کلاردشت می‌رود روح حاج عمو را احساس می‌کند. یکی از  صحنه‌های مشهور در مکبث راه رفتن لیدی مکبث در خواب است. این قسمتِ چالش برانگیز زنانه‌ای است که در آن واقعیت و کابوس با هم می‌آمیزند به نحوی که نمی‌توان تشخیص داد کدام یک واقعی است و کدام یک رؤیا. در این صحنه است که تاریخ، اسطوره و آیین را به یاد ما می‌آورد؛ صحنة انجیلی کشته شدن هابیل توسط قابیل؛ صحنهای که پیلاطس حکم سرنوشت عیسی را رقم می‌زند و دست‌هایش را از خون او می‌شوید. و این صحنه زوال لیدی مکبث است که با خونسردی به مکبث می‌گوید اندکی آب، دستِ او را از خونِ دانکن (شاه) خواهد شست و اکنون با درد فریاد می‌کشد که نمی‌دانسته مردِ پیر آنقدر خون در بدن داشته است. (جمشید، ملک‌پور، ۱۳۹۷). در یکی از اپیزودهای این سریال نیز می‌بینیم که سمیرا در خواب راه می‌رود و روح حاج عمو را می‌بیند و هراسان به تهران و نزد مالک برمی‌گردد. سمیرا که اقتدار خود را همیشه به رخ مالک می‌کشید این بار خود مستأصل‌تر از همیشه است.

زخم کاری آیینه‌ای است از بحران جانشینی که حاکمیت در آن گرفتار شده است. جنگی بر سر قدرت که هر روز ابعاد تازه‌ای از آن آشکار و شفاف می‌گردد. دوئل مالک و خانواده ریزآبادی به تخت نشستن بر مافیای ریزآبادی‌ها بیش از آن که بر سر منافع اقتصادی باشد، برای تصاحب قدرت است. اما مسیری که مهدویان برای بحران جانشینی دنبال می‌کند، باز همان مسیر ابتذال‌گونه است. گویی قدرت میان چند رابطه عاشقانه دست به دست می‌شود و هرکس در این دوئل‌های رمانتیک پیروز گردد، صاحب تاج و تخت است و این تراژدی سیاسی را که مهم‌ترین مسئله سپهر سیاسی ایران است این چنین به مضحکه می‌کشاند.

از همین نویسنده:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • دریا

    به نظر من روابط عاشقانه زیاد پررنگ نیست و این قدرت ناشی از ثروت است که حرف اول را می زند و روابط عاشقانه فدای پول و قدرت می شوند. نفوذ مالک در دستگاه قضایی و پلیس و همچنین کل خانواده از این نظر بخوبی نشان داده است. مسلم است کارگردان برای مجوز گرفتن احتیاط کرده ولی کسی که کوچکترین آگاهی از روابط فاسد در نظام ایران دارد بخوبی هدف سریال را درک می کند.