«خواهران جدا شده»: فیلمی درباره زنان کرد در خط مقدم
فیلمی زیبا، شاعرانه و مجذوبکننده درباره خواهری، همدلی و بقا که در رفت و آمد بین کردستان عراق و آلمان در زمان جنگ کردها با داعش اتفاق میافتد.
«خواهران جدا شده» (Im Feuer) فیلمی دیدنی از دافنه چاریزانی، کارگردان و نویسندهی یونانی است و یکی از تأثیرگذارترین فیلمها در سال ۲۰۲۱ است. علیرغم آنکه این فیلم یکی از بهترین فیلمهایی بود که در جشنواره فیلم برلین نمایش داده شد، به نظر میرسد که چندان توجه منتقدان را جلب نکرده و به نحوی که شایستهی این فیلم است به آن توجه نشده است.
«خواهران جدا شده» داستان دو خواهر را دنبال میکند که به خاطر جنگ از هم جدا شدهاند، و حالا یکی از خواهران برای متحد کردن خانوادهشان در تلاش و در تقلاست. خیلی کم پیش میآید که داستان زنانی که در خط مقدم میجنگند، بر روی پردههای سینما به تصویر کشیده شود، بنابراین تصمیم چاریزانی برای متمرکز کردن داستان حول محور دو خواهری که زندگیشان مبارزهای برای آزادی است، کاری نادر و منحصر به فرد است.
ما ابتدا روژدا (با نقش آفرینی آلمیلا باگریاچیک) را در اردوگاه کردهای تبعیدی ملاقات میکنیم، جایی که او تلاش میکند مادرش فرهات (با بازی مریم بوبانی) را آزاد کرده و مسئولیت او را بر عهده بگیرد. صحنهی آغازین، با نشان دادن مردمی که به چندین زبان و همزمان با هم دیگر صحبت میکنند، هرج و مرج اردوگاه را به تصویر میکشد. هنگامی که چند مرد به گروهی از زنان و کودکانی که در صف غذا ایستادهاند فشار میآورند، تقریباً دعوا میشود. در ابتدا، مسئولان اردوگاه حرف روژدا در مورد هویتش را باور نمیکنند؛ و این موضوعی است که در طول فیلم وجود دارد و تنها باری نیست که او برای این که دیگران هویتش را بپذیرند، تلاش میکند. در نهایت پاسپورت آلمانی او برای مقابله با سوء ظن مسئولان، به کمکش میآید و این مادر و دختر به خانه خود در کلن بازمیگردند.
با این حال، فرهات اصلاً سپاسگزار نیست؛ او در حسرت دخترش دیلان (با بازی کارولین کربسفنگر)، است که جا مانده و در یک گردان کرد از سربازان زن، علیه داعش میجنگد. علیرغم اینکه فرهات در آلمان و در موقعیت بسیار امنتری قرار دارد، اما ترجیح میدهد به وطن خود بازگردد و از یک رهبر محلی کرد حمایت کند، رهبری که با وجود رایگان بودن فرمهای درخواست ویزا، آنها را میفروشد. روژدا به زبان آلمانی پاسخ مادرش را میدهد و درخواست او برای یادگیری زبان کردی را نادیده میگیرد؛ همین موضوع باعث شکایت فرهات، و ایجاد تنش هایی بین این مادر و دختر میشود.
نحوه نمایش رابطهی بین این دو نسل در این فیلم بسیار جالب است؛ همینطور میتوانیم با هر دو زن ارتباط برقرار کنیم. فرهات زنی لجباز است، اما دلیل او برای این لجبازی این است که نمیخواهد دخترش پیشینهی فرهنگی و تاریخ او را رد کند. با این حال، روژدا کاملاً از متفاوت بودن جامعهی آلمان آگاه است و فقط سعی میکند به مادرش کمک کند تا با این موضوع کنار بیاید و بر این اساس با زندگی جدید خود سازگار شود. پایان فیلم، صحنهای بسیار تاثیرگذار بین مادر و دختر را به نمایش میگذارد که نشان میدهد رابطهی آنها تا چه حد تکامل یافته است.
روژدا در ارتش آلمان یک سرباز است و از این موضوع به نفع خود استفاده میکند تا به عنوان مترجم، به میدان جنگ منتقل شود. این موقعیت کاری جدید، بخشی از تیمی از سربازان است که در حال آموزش مبارزان زن کرد هستند. روژدا با کمک گروهبان دوم، الکس برایتمایر (کریستوف لتکوفسکی)، با زنانی ارتباط برقرار میکند که با امتناع از پذیرفتن کسی به عنوان رهبرشان، سربازان آلمانی را متحیر میکنند. روژدا با شخصی به نام بریوان (با نقش آفرینی زبیده بولوت) دوست میشود، کسی که ممکن است بتواند به او کمک کند تا خواهر گمشدهاش را پیدا کند.
آلمیلا باگریاچیک زنی را به ما نشان میدهد که در تلاش است تا جایگاه خود را در دنیا، یا بهتر است بگوییم دنیاها، پیدا کند. روژدای باگریاجیک ممکن است در ابتدا قوی و با اعتماد به نفس به نظر برسد، زیرا او به خوبی خود را با زندگی در آلمان وفق داده است، و حتی مادرش را به خاطر صحبت نکردن به آلمانی توبیخ میکند. با این حال، با جلو رفتن داستان، مشخص میشود که در زیر آن نمای بیرونی سخت، زنی وجود دارد که در تمام زندگی خود جنگیده است. او باید به سرعت با محیط اطراف خود سازگار میشد و ما این تصور را داریم که او از دورانی به نام کودکی محروم بوده است. چاریزانی اطمینان حاصل میکند که روژدا و سایر زنان به عنوان قربانی دیده نشوند؛ او آنها را به چشم بازماندگان میبیند. روژدا و دیگر مبارزان به جای اینکه اجازه دهند ضربههای روحی، آنها را از پا دربیاورد، از آن به عنوان یک نیروی محرک استفاده میکنند و با این حال انسانیت خود را نیز حفظ میکنند.
کارگردانی کاریزانی بیعیب و نقص است و به ما این احساس را میدهد که این داستانی بسیار شخصی برای خود او است. فیلم قبلی او با عنوان "مادرید"، در سال ۲۰۰۳ اکران شد و بررسی هردو فیلم نشان میدهد که این دو فیلم از نظر سازگار شدن با فرهنگهای مختلف و تلاش قهرمان داستان برای یافتن هویت خود، شباهت هایی به یکدیگر دارند و همچنین سطح بالایی از پختگی و پیچیدگی در کار کاریزانی وجود دارد. این فیلم به زیبایی توسط فالکو لاکموند فیلمبرداری شده است و مناظر وسیع و دورافتادهی اربیل عراق را به تصویر میکشد. استفاده از نور طبیعی، به ویژه آتشدانها و فانوسهای نفتی، ظاهری فراموش نشدنی و رؤیایی به فیلم میدهد. موسیقی متن فیلم نیز بسیار قابل توجه بوده، و توسط فلوریان تسلوف ساخته شده است.
این فیلم به طیفی از موضوعات مختلف میپردازد، خواه پیوند میان خواهران باشد یا پیوند میان مادر و دختر، تبعیض جنسی روزمرهای که روژدا در زندگی نظامی خود با آن مواجه میشود یا تفاوتها و تعصبات فرهنگی که مبارزان آزادی خواه کرد مجبورند با آن دست و پنجه نرم کنند. مردان الکس، مبارزان آزادیخواه زن را اخراج میکنند و هنگامی که زنان میگویند که رهبر نداشته و قصد ندارند کسی را به عنوان رهبر گروه خود انتخاب کنند، آنها را مسخره میکنند. هنگامی که روژدا برای اولین بار به کمپ میرود، مردانی را میبیند که در حال فوتبال بازی کردن هستند و کاملاً واضح است که این محیطی مردانه است. جنبهای رمانتیک در رابطهی میان الکس و روژدا وجود دارد، اما چاریزانی اجازه نمیدهد که این موضوع بر خط داستانی اصلی سایه بیفکند، و به نظر میرسد که رابطهی آنها بیشتر بر اساس احترام متقابل برای یکدیگر بنا شده است.
در حالی که وقایع فیلم در محیطی مملو از درگیری اتفاق میافتد، اما داستانی بسیار جهانی دارد که اکثر ما تا حدی با آن ارتباط میگیریم: و آن، تصور محکمتر بودن رابطهی خونی از روابط دیگر است. سفر روژدا، با شفقت، همدلی و عشق به خواهرش انجام میگیرد، و چیزی فوقالعاده قابل تحسین در آن وجود دارد. در حالی که در دیگر آثار اغلب اوقات میبینیم که آنچه باعث حرکت قهرمانان میشود، انتقام است، به خصوص وقتی صحبت از داستانهای متمرکز بر جنگ و درگیری میشود. این فیلم، داستانی زیبا، شاعرانه و مجذوب کننده از خواهری، همدلی و بقا است.
نظرها
نظری وجود ندارد.