ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

• دیدگاه

عفافِ حکومتی و آزارِ جنسی

جویا آروین – درباره‌ی مسائل زنان در ایران دو روندِ هم‌ستیز وجود دارد. یکی روندی ست که با گفتمانِ عفاف و تصویری مذهبی و یا سنتی از زن شناخته می‌شود، دیگری روندی که با گفتمانِ آزادیِ زنان و سبکِ زندگیِ جدید شناخته می‌شود. پرسش این است که چگونه می‌توان کلیت واقعیت را در نظر گرفت.

در نگرشی که سردمداران مذهبی در ایران ترویج می‌کنند «عفاف» چونان سپری محافظ در برابرِ آزار جنسی ستوده می‌شود و تبلیغ می‌شود. این نگرش به سیاست‌گذاری‌ها و قانون‌گذاری‌ها و تبلیغات حکومتی در زمینه‌ی فرهنگ و اجتماع و خانواده نیز راه یافته است. همچنین می‌توان گفت که بخش‌هایی از قشرِ سنتی و مذهبی در جامعه‌ی ایران نیز به‌طورکلی کم‌ یا بیش در این نگرش شریک هستند.

بایسته است نیک درنگریم که گفتمانِ حکومتیِ عفاف و دوگانه‌سازی از عفاف و آزارِ جنسی چه پی‌آمدهایی دارد. این دوگانه به حاکمیت اجازه می‌دهد از رنج‌های زنان به‌سودِ خود بهره‌برداری کند. گویا هربار که آزارِ جنسی به بیرون درز می‌کند و هر بار که قتل ناموسی و زن‌کشی از پرده برون می‌افتد سردمدارانِ مذهبی در دل می‌گویند: حقتان است، اگر حرفِ ما را گوش می‌کردید چنین نمی‌شد. بی‌شک بخش‌هایی از قشرهای سنتی و مذهبی نیز در این دام می‌افتند. از همین رو تدبیری درخور برای پیش‌گیری از آزارِ جنسی و آسیب‌های تعصبِ ناموسی پیدا نمی‌شود و باز فقط بر حقانیتِ عفاف تأکید می‌شود.

منظورشان از «عفاف» چیست؟

پیش از هر چیز می‌توان در این باره پرسید که اساساً آن عفافی که در ایران برای زنان ترویج می‌شود چیست. در ایران گاهی هم به‌طورپراکنده رویکردهایی به عفاف به چشم می‌خورد که از نگرگاهی صرفاً اخلاقی طرح می‌شوند و زین‌رو محدودیت‌های سنتی برای زنان را لزوماً تأیید نمی‌کنند. در دیدگاه حکومتی اما عفاف با محدودسازی گره خورده است. از همین روست که عفافِ حکومتی ضرورتاً با حجابِ سخت‌گیرانه در پیوند است و عموماً علیه حضور زنان در جامعه است.

استدلال بر پیوند میانِ عفاف و آزارِ جنسی گامی دیگر نیز فراتر بُرده می‌شود: از اینکه عفاف از آزارِ جنسی بازمی‌دارد نتیجه گرفته می‌شود که آزارِ جنسی به‌علت نبودِ عفاف است. در گفتمانی که حاکمیت در ایران می‌پرورانَد از تأکید بر این پیوندها میانِ عفاف و آزارِ جنسی نتیجه‌ای علیهِ آزادیِ زنان به دست می‌آید. در این گفتمان درواقع وانمود می‌شود که محدودسازیِ زنان برای محافظت از آنان است؛ به عبارتِ دیگر، این نظر تبلیغ می‌شود که آزادیِ زنان نه‌تنها به جامعه بلکه در وهله‌ی نخست به خودِ زنان آسیب می‌زند. حاکمیت می‌کوشد از طریقِ این گفتمان به خانواده‌های ایرانی بقبولاند که اگر نهادِ خانواده و جامعه‌ای بی‌آسیب بخواهیم ناگزیریم به محدودیت‌های سنتی برای زنان تن دهیم.

تنش در جامعه

چنین گفتمانی در زمانه‌ی ما، در تقابل با نوین‌سازیِ فرهنگی که در روندهای جهانی‌شدن کمابیش همه‌ی جوامع را درنوردیده، اوضاعی بس پیچیده و تنش‌زا را در جامعه‌ی ایران پدید آورده است. در یک سو روندی برای آزادیِ زنان، و در دیگر سو روندی برای محدودسازیِ آنان. در حالِ حاضر به نظر نمی‌رسد که هیچ‌یک از این روندها دارد به‌طورچشمگیری بر دیگری پیشی می‌گیرد، بلکه این دو در کنارِ همدیگر به پیش می‌روند و زین‌سان می‌شود پیش‌بینی کرد که جامعه‌ی ایران همچنان و تا آینده‌ای نه‌چندان نزدیک در تنشی پیچیده گرفتار خواهد بماند.

در حالِ حاضر در ایران در بخش‌هایی از جامعه که از نظرِ اقتصادی فرادست هستند به‌ویژه در شهرهای بزرگ گرایشی به آزادیِ زنان می‌بینیم. اما در عینِ حال پویایش یا دینامیکِ جامعه به ‌گونه‌ای است که بخش بزرگی از فرودستان در حدی که از نظرِ فرهنگی فرصت می‌یابند صدای خود را برسانند نمی‌توانند آن روندِ آزادی را تاب بیاورند و در برابرش ایستادگی می‌کنند. حاکمیت نیز در همین تنور می‌دمد.

امر اجتماعی و امر سیاسی

وقتی این روندهای هم‌ستیز را از دریچه‌ی سیاست بنگریم چشم‌انداز باز تیره‌تر و پرابهام‌تر می‌شود. به‌خوبی روشن است که موجودیت و بودشِ حاکمیت به‌نحوی با روندِ محدودسازی گره خورده است. در سوی دیگر اما همه‌ی قدرت‌هایی که منافع‌شان در تضاد با حکومتِ ایران است می‌کوشند از همین پاشنه‌ی آشیل بهره‌برداری کنند و بر طبلِ آزادیِ‌ زنان در ایران بکوبند. بدین‌سان امرِ اجتماعی دیگر صرفاً امرِ اجتماعی باقی نمی‌ماند بلکه با امرِ سیاسی گره می‌خورد و حتا امنیتی می‌شود. از همین رو شاید چنین تنشی را نتوان در این حد و اندازه که در ایران هست در جایی دیگر در دنیا سراغ گرفت. کنش‌هایی بسیار ساده‌ برای انسان ایرانی به چیزی در حدِ کنش‌های سیاسی و امنیتی تبدیل می‌شوند.

از نگرگاهی فلسفی ما را با دو جهان‌بینی روبه‌رو می‌کنند. به کارهای ساده‌ای چون لباس پوشیدن باری سخت ارزشی می‌دهند. کدام به‌تر است: پوشیده یا ناپوشیده؟ محدود یا آزاد؟ هرکدام را با ارزش‌هایی پیوند می‌زنند و هریک از دو طرف از ظرفیت‌های موجود در فرد و جامعه برای دفاع از یکی از این دو روند بهره می‌گیرد. گرچه نگارنده خود پیش‌تر در این نوشته پیشنهاد کرده است که راه چاره این است که از پوشش و به‌طورکلی از سَبکِ زندگی ارزش‌زدایی کنیم، اما باید اذعان کرد که برای عامه‌ی مردم در دنیای واقعیت‌ها گریختن از دامِ این ارزشی‌انگاری به هیچ روی آسان نیست.

سرگردانی و چندرویی

پس عجیب نیست که جامعه‌ی ایران در این زمینه چنان سرگردان و چندرو و بی‌صداقت می‌نماید. خانواده‌ها نمی‌توانند راهی را از این میان برگزینند. رابطه‌ی دو جنس هنوز با مخفی‌کاری‌ها و دروغ‌ها همراه است. بسیاری از خانواده‌ها مشکلی ندارند که پسرشان رابطه‌ی جنسی آزاد را تجربه کند اما همین را برای دخترشان نمی‌خواهند! پسرانی که رابطه‌ی آزاد و بی‌قیدوبند با جنسِ مخالف را تجربه می‌کنند همان را برای خواهرانشان نمی‌پسندند. بسیاری از مردها گرچه خود رابطه‌ی جنسی را تجربه کرده‌اند به دنبالِ زنی دست‌نخورده! می‌گردند و بکارت برایشان بسیار مهم است. چنین است نگاره‌ی کوچکی از سرگردانی و چندرویی و بی‌صداقتی در جامعه‌ی ایران.

همچنین، زنان و دختران خودشان نیز در سپهرِ همگانی از هر دو روند تأثیر می‌پذیرند. برای نمونه، در دانشگاه‌ها برخی از دختران تا اندازه‌ای رهایی از محدودیت‌ها را تجربه می‌کنند و می‌پسندند و ممکن است پوششی آسان‌گیرتر از قبل برای خود برگزینند. در سوی دیگر اما برخی دیگر با تأثیرپذیری از تبلیغاتِ حکومتی به‌سمتِ جماعت‌های مذهبی گرایش می‌یابند و ممکن است حتا پوشش‌هایی سخت‌گیرانه‌تر از قبل را برای خود برگزینند. هر دو روند کمابیش در کار است.

جامعه‌ی ایرانی، سرگردان در میانِ این دو روند، چه راهی در پیش می‌گیرد یا خوب است در پیش گیرد؟ آیا می‌شود بدونِ محدودسازی‌ها از آزارِ جنسی و آسیب‌های تعصبِ ناموسی پیشگیری کرد؟ می‌شود پیش‌بینی کرد که سپهرهایی که از اساس با آزادی‌های زنانه تعریف می‌شوند، سپهرهایی چون سینما و پهنه‌های شور و شوقِ همگانی و مختلط همچون ورزشگاه‌ها، ممکن است تا زمانی نه‌چندان نزدیک در آینده همچنان مسئله‌زا و خبرساز باشند به این دلیل که پیوندهای حکومتی میانِ عفاف و آزارِ جنسی نمی‌گذارد مقرراتی درخور برای محافظت از زنان در مقابلِ آزارِ جنسی در این سپهرها وضع شود. در جنگی که درباره‌ی رابطه‌ی دو جنس در میانِ حاکمیتِ سیاسی در ایران در یک سو و قدرت‌های مخالفِ جمهوریِ اسلامی در دیگر سو برقرار است، و در میانِ روندهایی که بستری برای جنگ‌های فرهنگی است، جامعه‌ی ایرانی ناگزیر است راهی هرچه کم‌آسیب‌تر را در پیش گیرد.

کنشگری و آموزش

در این میان اما کنشگری در زمینه‌ی مسائل زنان چه راه و شیوه‌ای باید در پیش گیرد؟ کم نیستند کسانی که راهکار را در گونه‌ای پرورشِ فردی در جامعه می‌بینند، به این معنا که گونه‌ای از روابط میانِ دو جنس که در کل کم‌ترین آسیب را در بر داشته باشد از طریقِ آموزش ترویج شود. این گروه به رهیافتی فرهنگی در زمینه‌ی کنشگری در زمینه‌ی مسائلِ زنان باور دارند. روشن است که در موردِ ایران اساساً چنان چیزی را نمی‌توان از آموزشِ رسمی انتظار داشت، ولی خوشبختانه امروزه راه‌هایی جایگزین برای آموزشِ غیررسمی هم در اختیارِ ایرانیان هست.

کسانی هم هستند که به کنشگریِ سیاسی در این زمینه باور دارند، جوری که حاکمیت ناگزیر شود آزادیِ زنان را به رسمیت بشناسد. (این دو رهیافتِ فرهنگی و سیاسی را برای نمونه در این گفت‌وگو درباره‌ی آزارهای جنسی می‌توان بازشناخت.) حتا به نظر می‌رسد کسانی آزادیِ زنان را ابزاری برای مقابله با حاکمیت می‌دانند و برای نمونه نافرمانیِ زنان از قانونِ حجاب را به‌هدفِ مقابله با حاکمیت ترویج می‌کنند. اما سیاسی و امنیتی کردنِ حجاب به این شکل به‌خوبی ممکن است روندِ طبیعی در آزادیِ اجتماعیِ زنان را به مشکل اندازد: نه‌تنها حاکمیت در مقابلِ این کار جبهه‌ی فرهنگی‌اش را نیرو می‌بخشد و محدودیت‌ها را افزایش می‌دهد، بلکه بخشِ سنتیِ جامعه هم تغییرات شدید را برنمی‌تابد و با حاکمیت هم‌نوا می‌شود و نتیجه چیزی نخواهد بود جز محافظه‌کارتر شدنِ جامعه و محدودیت‌های بیش‌تر برای زنان.

لزوم در نظر گرفتن کلیت واقعیت

در این نوشته هدف این بود که وضعیت را بنمایانیم. کوشیدیم نشان دهیم که درباره‌ی مسائل زنان در ایران دو روندِ هم‌ستیز وجود دارد. یکی روندی ست که با گفتمانِ عفاف و تصویری مذهبی و یا سنتی از زن شناخته می‌شود، دیگری روندی که با گفتمانِ آزادیِ زنان و سبکِ زندگیِ جدید شناخته می‌شود. گفتمانِ عفاف گرچه دستاویزی سیاسی و ایدئولوژیک برای حاکمیت است اما بی‌شک هم‌هنگام با بخشی از واقعیت‌های جامعه پیوند می‌خورد. در دیگر سو، گفتمانِ آزادیِ زنان نیز گرچه تا حدی به دستاویزی برای جنگ‌های قدرت تبدیل شده است اما بی‌گمان گرایشی فزاینده در جامعه را نیز بازتاب می‌دهد.

پس با این‌همه چنین به نظر می‌رسد که کنشگری در زمینه‌ی مسائل زنان فقط تا حدی کامیاب خواهد بود که هردویِ این روندها را هم به‌درستی بشناسد و هم به‌درستی برشناسد یعنی به رسمیت بشناسد. نفیِ هریک از این دو روند درواقع نفیِ بخشی از واقعیت‌های جامعه و زین‌رو پایمال کردنِ حقوقِ بخشی از زنان است. اکنون پرسشی که از مرزهای این نوشته فراتر می‌رود این است که چگونه می‌شود بی‌آنکه یکی از این دو روند را نفی کنیم به مسائل زنان بیندیشیم.

از همین نویسنده

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.