ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

علیه رویای پهلوی‌گرایان: چه‌کسی از دموکراسی می‌ترسد؟

عباس شهرابی ــ ائتلاف نیروهای راست زیر رهبریِ پهلوی‌گرایان رویای برپایی حاکمیتی یکه‌سالار را در سر می‌پروارند، حکومتی که به لحاظ ایدئولوژیک، اسطوره‌ای-الهیاتی خواهد بود و به لحاظ سیاسی، ضد دموکراتیک و امنیتی.

بر ما نبخشد فتح و شادی / نه شه، نه بت، نه آسمان
با دست خود گیریم آزادی / در پیکارهای بی‌امان
(از سرود انترناسیونال، ترجمه‌ی ابوالقاسم لاهوتی)

با شدت‌گرفتن رعشه‌ احتضار حکومت اسلامی، تکاپوی مخالفان نیز شدت گرفته است. البته هنوز معلوم نیست این رعشه به چه بینجامد؛ مرگ، فلج، دریای کف و خون یا اصلاً جانور از رعشه درآید، کف از پوزش پاک کند و به حیات ادامه دهد. 

با این‌همه، طیفی از فعالان ضد رژیم، از سر اختیار یا حس ناچاری یا استشمام بوی کباب، دارند گرد رهبریِ به اصطلاح فرا-جناحی رضا پهلوی جمع می‌شوند. هرچند اپوزیسیون راست و پهلوی‌گرا، از هر نظر – از شبکه سازماندهی گرفته تا گستره‌ پذیراییِ توده‌ها – در قیاس با فاشیسم خمینی در سال ۱۳۵۷ هنوز شوخی می‌نماید، مخیله‌ آنان و بختشان برای قدرت‌گرفتن در بزنگاه طلاییِ فروپاشی حکومت اسلامی را باید جدی گرفت، به‌ویژه به خاطر حمایت خارجی‌ای که می‌توانند جلب کنند. 

همین حالا هم لَهلَه آنها برای استقرار دیکتاتوری گوش‌ها و چشم‌ها را آزرده است؛ از نالازم‌بودن انتخابات می‌نویسند، از مواضعشان بوی کتاب‌سوزان به مشام می‌رسد، از لزوم سرکوب چپ‌ها و کنشگران خودمختاری ملّی می‌گویند، خط و نشان می‌کشند که کدام گروه‌ها حق مشارکت سیاسی دارند و کدام گروه‌ها نه، و در بهترین حالت، بحث درباره‌ جمهوری یا مشروطه و تمرکزگرا یا نامتمرکز بودن رژیم بعدی را نالازم می‌دانند؛ ولع و شتابی برای برقراریِ یکّه‌سالاری (مونارشی). 

سناریویی که باید آن را جدّی گرفت تداوم جنگ امروز – چه بسا با شدت و حدت بیش‌تر – در فردای سقوط لازم و حیاتیِ حکومت اسلامی است؛ به‌ویژه آنچه در سناریوی بر تخت نشستن پهلوی‌گرایان باید روی آن تمرکز کرد بسیج اجتماعیِ گسترده‌ای علیه ائتلافِ احتمالیِ نیروهای راست زیر رهبریِ پهلوی‌گرایان است؛ این ائتلاف که بنای برپاییِ حاکمیتی یکه‌سالار را دارد به لحاظ ایدئولوژیک، اسطوره‌ای-الهیاتی است و به لحاظ سیاسی، ضد دموکراتیک و امنیتی.

از الهیات یکه‌سالاری...

پهلوی‌گرایی، مثل هر گفتار حاکمیت‌گرای دیگری که بنا دارد ساختار سیاسی‌ای از بالا به پایین بسازد، بن‌مایه و ساختی اسطوره‌ای-الهیاتی دارد. سعید قاسمی‌نژاد، از چهره‌های مرکزیِ دربار خیالیِ پهلوی، در گفتگویی با نشریه‌ی فریدون، انگار که قصه‌ی آفرینش در عهد عتیق را کج و معوج کند، چنین می‌گوید: «پردیس پهلوی باغ عدن ما بود. منتها هبوط ما به زمین، جهنم جمهوری اسلامی بود. پهلوی از این نظر، چه از نظر مکانی و جغرافیایی و چه از نظر زمانی، به معنای پردیس است.» و باز در بیانی الهیاتی می‌خوانیم: «پرستشگاه این اندیشه ایران است.»

گویا ساکنان فلات ایران، اگر حکومت اسلامی را هم ریشه‌کن کنند، از دین رهایی ندارند؛ این‌بار پهلوی‌گرایان قصد دارند حاکمیتی دین‌خو بسازند. قاسمی‌نژاد حتی سعی می‌کند واژه‌ اسلامی «مستضعفین» را به دم‌دستی‌ترین شکل ممکن به گفتار خودش وارد کند: «این مستضعفین، این محرومین، این محسن محمدپورها وارث ایرانی خواهند بود که ما می‌خواهیم با هم بسازیم، وارث این انقلابی خواهند بود که اکثریت مطلق ایرانیان به دنبالش هستند.» این سعید قاسمی‌نژاد است یا داریم به یکی از نطق‌های خمینی گوش می‌دهیم؟ 

لیبرال‌ها و محافظه‌کاران سال‌های سال چپ‌ها و کمونیست‌ها را به رمانتیسیسم و واقعیت‌گریزی متهم می‌کردند، حالا اما خودشان تا خرخره در رمانتیسیسم و اسطوره‌باوریِ سیاسی فرو رفته‌اند.

یکی دیگر از حکیمان دربار الهی به نام نیما قاسمی به این نتیجه رسیده است که مردم، خلاف نخبگان، به اسطوره نیاز دارند. (ن. ک. ب اینجا). به نظر او، از جمله دلایل پیروزی ملّاها در «فتنه‌ی ۵۷» – آیا این خامنه‌ای نیست که از دهان نیما قاسمی حرف می‌زند؟ – این بود که ملّاها اسطوره داشتند و چپ‌ها و ملّیون و دموکرات‌ها نتوانستند اسطوره بسازند. جلوتر هم نتیجه می‌گیرد: «لوگوس حیات اجتماعی و تحولاتش، از جنس میتوس (اسطوره) است.» خیلی ساده یعنی حیات اجتماعی منطقی اسطوره‌ای دارد. البته که تحولات اجتماعی می‌تواند «صورت» اسطوره‌ای و یا الهیاتی به خود بگیرد، مایه‌ای از این دو یا حتی جنسی از خواب و رؤیا داشته باشد، اما کار عقل «بیدارکردن جهان از خوابی است که برای خویش می‌بیند.» (کارل مارکس، نامه به آرنولد روگه، سپتامبر ۱۸۴۳) به علاوه، از این‌که تحولات اجتماعی می‌تواند صورت یا مایه‌ای از اسطوره داشته باشد نمی‌توان نتیجه گرفت که کنش انتقادیِ معطوف به تغییر جهان نیز باید سرشت اسطوره‌ای داشته باشد.

 قاسمی از «مهندسان انقلابی» می‌نالد که از سر نا آشنایی با علوم انسانی و اجتماعی، سرشت اسطوره‌ای تحولات اجتماعی را نمی‌شناسند و می‌خواهند با روش‌های علمی و عقلانی امور را حل‌وفصل کنند. اما مهندس داستان، از قضا، خود قاسمی است با آن عقلانیت ابزاری و غیرانتقادی‌اش: منطق تحولات اجتماعی از جنس اسطوره است، پس عقلانیت ابزاری حکم می‌کند که کنش سیاسی نیز سرشتی اسطوره‌ای داشته باشد. لیبرال‌ها و محافظه‌کاران سال‌های سال چپ‌ها و کمونیست‌ها را به رمانتیسیسم و واقعیت‌گریزی متهم می‌کردند، حالا اما خودشان تا خرخره در رمانتیسیسم و اسطوره‌باوریِ سیاسی فرو رفته‌اند.

... به حکومت امنیتی

چه می‌شود که لیبرال-محافظه‌کارهای مخالف رژیم اسلامی به قصه‌های شبه‌مذهبی متوسل می‌شوند؟ این اسطوره‌گرایی و دین‌خویی برای یکه‌سالاران پهلوی‌گرا در پیوند است با پروژه‌ سیاسی ضد دموکراتیک آنها برای آینده‌ ایران.

 از همین حالا، زمزمه‌های مخالفتشان با نهاد انتخابات آزاد به گوش می‌رسد. قاسمی‌نژاد در همان مصاحبه‌ بالا می‌گوید: «انتخابات آزاد یک شاه‌کلید نیست که همه مشکلات شما را حل کند. این‌طور نیست که شما مشکلات خودتان را در زمینه‌ توسعه کشور، رفاه اقتصادی و توسعه سیاسی بتوانید فقط با انتخابات آزاد حل کنید.» شیوه‌ طرح مسئله جالب است. بعید می‌دانم هیچ نابغه‌ای در تاریخ اندیشه‌ی سیاسی ادعا کرده باشد که انتخابات آزاد بناست شاه‌کلید همه‌ مشکلات باشد. انتخابات آزاد یک مورد لازم از مجموعه‌ی سازوکارهای نهادیِ تضمین مشارکت عمومی در قدرت سیاسی است. انتخابات آزاد شاه‌کلید دموکراسی، آزادی و رفاه نیست، اما بدون انتخابات آزاد، ساختار سیاسی در انحصار معدود زورمندانی خواهد بود که در توهمات خویش فقط خود آنان صاحب شاه‌کلید دموکراسی، آزادی و رفاه‌اند.

 قاسمی‌نژاد و دیگر پهلوی‌گرایان مسئله را چنین طرح می‌کنند تا نتیجه‌ مطلوب خودشان را بگیرند: برقراری یک دوره‌ به اصطلاح گذار که در آن بناست پهلوی‌گرایان پایه‌های امنیتی و سیاسی قدرتشان را تحکیم کنند؛ دوره‌ گذاری که مثل بقیه‌ دوره‌های گذار دیکتاتوری سال‌های سال ادامه خواهد یافت و فقط بناست تا پیش از سرنگونی‌اش خون‌های بیش‌تر و بیش‌تری بریزد – چنان‌که خواهیم دید، سلطنت‌طلبان ابایی از این ندارند.

از جمله برنامه‌هایی که پهلوی‌گرایان برای آینده‌ ایران خوابش را می‌بینند از این قرار است: برقراری یک نظم اقتصادی-سیاسیِ مبتنی بر آزادسازیِ افسارگسیخته‌ بازار، بی‌حفاظ رها کردن مردم و نیروهای کار در دست نیروهای بازار آزاد و در هم شکستن هرگونه مقاومت و نیرویی که در این برنامه کوچک‌ترین خللی ایجاد کند. 

پهلوی‌گرایان در مخیله‌ خویش بناست رژیم سیاسی‌ای بسازند که تکیه‌ اجتماعی‌اش بر مشارکت مردم نیست و در نتیجه مشروعیتش را هم از مشارکت مردم نمی‌گیرد. در غیاب سازوکارهای انتخابات آزاد و نهادهای ضامن آزادی بیان و اجتماعات – یعنی دقیقاً در فضایی شبیه آنچه رژیم اسلامی پس از انقلاب ۵۷ پدید آورد و حالا هم پهلوی‌گرایان از خمینی آموخته‌اند و خوابش را می‌بینند – دو وسیله برای ساختن پایگاه اجتماعی و مشروعیت سیاسی باقی می‌ماند: یک، دست همکاری دراز کردن به سوی نیروهای نظامی و امنیتی بازمانده از رژیم پیشین – چنان‌که اسلام‌گرایان پس از انقلاب ۵۷ با نهاد ارتش و برخی چهره‌های ساواک مثل فردوست کردند؛ و دوم، سرکوب نهادهای مستقل مردمی و به جای آن، بسیج سراسری و تمایزنیافته‌توده‌ها به مدد ایدئولوژی‌های الهیاتی و یا اسطوره‌ای – چنان‌که اسلام‌گرایان شوراهای مردمی و کارگری و سازمان‌های دموکراتیک را سرکوب کردند تا رهبری خمینی، حزب جمهوری اسلامی و نهادهایی مثل جهاد سازندگی دسترسیِ بی‌واسطه به توده‌ها داشته باشند. به همین سان، رضا پهلوی و پهلوی‌گرایان نیز بارها سیگنال‌هایی برای همکاری با نیروهای سپاه و ارتش و پلیس حکومت اسلامی فرستاده‌اند، به‌ویژه که خوب می‌دانند در فردای حکومت اسلامی، بدون همکاری بدنهی امنیتی، نظامی و بوروکراتیک رژیم کنونی، توان اداره‌ کشور و برقراری دیکتاتوریِ مطلوبشان را نخواهند داشت. 

آنان هم‌چنین مدام می‌کوشند به اسطوره‌های ملی-مذهبی پروبال بدهند به امید این‌که فردا روزی، از آن هم‌چون اهرمی برای ساختن مشروعیت سیاسیِ غیردموکراتیک رژیم مورد نظرشان بهره ببرند. دخیل‌بستن پهلوی‌گراها به یکی از مضامین اسلام‌گرایان در انقلاب ۱۳۵۷ – یعنی «مستضعفین» – از همین روست؛ «مستضعفین» توده‌ای یکدست و بی‌تمایز است که می‌شود با اسطوره‌های ملّی-مذهبی بسیجش کرد، اما تکثر و چندگونگیِ قدرت اجتماعی‌ای که از اجتماعات ملّی-زبانیِ مختلف، فقرا، زنان، سالمندان بازنشسته، طبقه‌ کارگر، معلمان، کشاورزان، دانشجویان و... تشکیل می‌شود می‌تواند زیر آب قدرت بسیج و مشروعیت هر حاکمیتی را بزند؛ چنان‌که امروز زیر آب قدرت بسیج و مشروعیت حکومت اسلامی را زده است.

از جمله برنامه‌هایی که پهلوی‌گرایان برای آینده‌ ایران خوابش را می‌بینند از این قرار است: برقراری یک نظم اقتصادی-سیاسیِ مبتنی بر آزادسازیِ افسارگسیخته‌ بازار، بی‌حفاظ رها کردن مردم و نیروهای کار در دست نیروهای بازار آزاد و در هم شکستن هرگونه مقاومت و نیرویی که در این برنامه کوچک‌ترین خللی ایجاد کند. 

اجرای برنامه‌های اقتصادی-سیاسیِ یکه‌سالاران نیازمند برقراریِ یک نظام سیاسیِ دیکتاتوری است، چرا که این برنامه و هم‌چنین جهت‌گیری تمرکزگرا، ناسیونالیستی و پدرسالار پهلوی‌گرایان به کلی عاجز است از این‌که به موج‌موج مطالبات و اعتراضات سیاسی-اجتماعیِ سال‌های اخیر و مسائلی که این اعتراضات حول آن می‌چرخند پاسخی شایسته بدهد. 

قاسمی‌نژاد به‌صراحت از دیکتاتوری سرکوبگرانه در فردای سرنگونی حکومت اسلامی دفاع می‌کند: «اگر دوباره در ایران آزاد فردا مشکلی به این شکل [یعنی به شکل بحران انقلابی سال ۱۳۵۷] پیش بیاید نباید مماشات کرد. باید قاطع بود. به نظرم درس خوبی است که راه را برای بلافاصله بعد از براندازی و اینکه چه باید کرد هم نشان می‌دهد.» قاطعیتی که قاسمی‌نژاد در نظر دارد مثل هر قدرت حاکمانه‌ای بر حق کشتن کسانی که حاکم آنان را نابهنجار و مخالف تشخیص دهد متکی است: «حالا اگر بدون خونریزی هم نمی‌شد [بحران انقلابی را مهار کرد] خب حفظ مملکت بسیار مهم بود و باید با چنگ و دندان کشور را نگه داشت. به نظر من این درس مهمی بود برای مردم ما.» این نسخه‌ای است که پهلوی‌گرایان برای مقابله با مقاومت‌های اجتماعی و سیاسیِ فردای حکومت اسلامی در نظر دارند، و بی‌شک ابایی ندارند و در واقع چاره‌ای ندارند تا از همین ماشینِ سرکوبِ حکومتِ اسلامی برای ساختن ماشینِ سرکوبِ یکه‌سالاریِ پهلوی بهره بگیرند.

اجرای برنامه‌های اقتصادی-سیاسیِ یکه‌سالاران نیازمند برقراریِ یک نظام سیاسیِ دیکتاتوری است، چرا که این برنامه و هم‌چنین جهت‌گیری تمرکزگرا، ناسیونالیستی و پدرسالار پهلوی‌گرایان به کلی عاجز است از این‌که به موج‌موج مطالبات و اعتراضات سیاسی-اجتماعیِ سال‌های اخیر و مسائلی که این اعتراضات حول آن می‌چرخند پاسخی شایسته بدهد؛ از مزدهای معوق و حقوق بازنشستگان و معلمان گرفته تا خواست خودمختاری سیاسی، اجتماعی و فرهنگی زنان و گروه‌های ملّی-زبانی، هیچ‌کدام نه تنها جایگاهی در افکار و برنامه‌های پهلوی‌گرایان ندارند، در ضدیت کامل با این برنامه‌ها نیز هستند. 

بازاری‌سازیِ افراطی‌ای که پهلوی‌گرایان خوابش را برای آینده‌ ایران می‌بینند، نه‌تنها گروه‌های مزد و حقوق‌بگیر به طور عام و تهی‌دستان شهریِ همین حالا جان‌به‌لب‌رسیده را فقیرتر خواهد کرد، مثل تجربه‌های بازاری‌سازی در دیگر کشورهای جنوب جهانی، زنان و به‌ویژه زنان مزد و حقوق‌بگیر و تهی‌دست را به طور مضاعف تحت فشار قرار خواهد داد. آن‌ها به‌ویژه در زمینه‌ خانواده و خودمختاریِ سیاسی-اجتماعیِ زنان چشم‌انداز روشنی نشان نمی‌دهند. کنشگران فمینیست و کوییر بارها و بارها طرف حملات مشمئزکننده‌ لشکر سایبری سلطنت‌طلبان قرار گرفته‌اند، که خود نمای کوچکی است از این‌که در دیکتاتوری نوپهلوی قرار است چه بر سر این کنشگران بیاید. بازاری‌سازی آموزش شکاف‌های طبقاتی و جنسیتی را شدت خواهد بخشید و گروه‌های بیش‌تری را در دامنه‌ نفوذ فرهنگیِ سنت‌گرایی و اسلام‌گراییِ زن‌ستیز و دگرباش‌ستیزی خواهد انداخت که پهلوی‌گرایان خیال می‌کنند با سرکوب سیاسی و امنیتی می‌توان سرکوبش کرد. ناسیونالیسم فارس و ساختار اقتصادی-سیاسی تمرکزگرای مطلوب آنان هم‌چنان رشد ناموزون مرکز به زیان حاشیه‌های فلات ایران را تداوم خواهد بخشید و شکاف سیاسی-اجتماعیِ اجتماعات ملّی-زبانیِ ساکن در فلات ایران را تشدید خواهد کرد. نظر به همه‌ این مسائل، روشن است که در صورت برگزاری انتخابات آزاد و رشد فضای گفت‌وگوی اجتماعی آزاد حول این موضوعات، یکه‌سالاران شانس چندانی برای تصاحب یکدست قدرت نخواهند داشت و بدیهی است که باید از دموکراسی بترسند.

در همین زمینه

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • امیرشکاری

    آنچه این روزها با صحبت های بی ارزش وبی اهمیت رضا پهلوی توسط هوچیگرایان رسانه های وابسته به نظام سلطه گر و فاشیست جهانی روی داده است وتوسط اپوزیسیون مستقل وغیر وابسته به نظام تجاوزگر بین المللی دامن زده شده است ، از طرحی برخوردار است که از سه سال قبل با بودجه فراوان وبرنامه ریزی دقیق و با استفاده از نا آگاهی وحشتناک مردم ایران توسط دولت ترامپ و نظام های امنیتی آمریکا وهمپیمانان دخالت گرش در امور داخلی ایران کلیدزده شده است و با ترتیب دادن تظاهرات ساختگی وپخش سلاح در میان نیروهای خود در داخل آن تظاهرات وبه خشونت کشاندن وتهییج مردمی که زیر دو سنگ آسیاب یعنی همان ها که باتحریم و جنگ اقتصادی شان و نیز نظام حاکم با بی تفاوتی به سرنوشت ایرانیان و سنگینی مصیبت بار معاش شان در آن سرزمین قرار دارند، رده شده است وتا وقتی این بار بر دوش مردم آن سرزمین سنگینی می کند ، اینگونه نمایش های فاقد اعتبار وارزش ادامه خواهد داشت. پس مقتضی ست فعالین واقعی اپوزیسیون به فعل وانفعلات اپوزیسیون بی همه چیز وقلابی و وابسته اهمیتی ندهند.

  • b.f

    این نوشته آقای شهرابی هم مثل بسیاری از نوشته هایی که در یک ماهه اخیر در واکنش به سخنرانی رضا پهلوی نوشته شده اند تلاشی است برای پیش بینی آینده ای که گویا قرار است تکرار 57 و برآمد رژیم ولایت فقیه باشد با ته رنگی از نگرانی، هشدار و تحذیر. به نظر من اصل نگرانی به جا و به حق است و باید در برابر هر تلاشی برای استحاله استبداد به نام لیبرالیسم سد بست. برنامه پهلوی طلبان در یک جمله نوعی اقتدار گرایی نرم یا لیبرالیسم اتوریتر است که مبتنی است برفعال کردن ظرفیت های مسدود شده انباشت سرمایه از طریق تنش زدایی با غرب و استفاده از سرمایه های خارج شده از ایران و سرمایه گذاری خارجی، اعطای آزادی های فردی و تحدید آزادی های سیاسی و امکان تشکل یابی به ویژه تشکل نیروی کار. این فقره اخیر از جهت ارزان نگه داشتن نیروی کار و ممانعت از ترکیب آگاهی ضدسرمایه داری با نیروی کار متشکل برایشان حیاتی است. اما تاکتیک اینان در این مورد با خمینیستها متفاوت است. پهلوی طلبان در آنتی کمونیسم و چپ ستیزی صریحند و آشکارا-همانطور که در این مقاله مواردی از آن ذکر شد- مواضعشان را بیان می کنند. این هم برآمده از پروژه سیاسی-اقتصادی آنان است و هم مرده ریگ جنگ سرد در ذهنیت آنان به ویژه گارد قدیم آنان و نفرت از انقلاب پنجاه و هفت. از این سه عامل، این آخری ظرفیت اینرا دارد که به سرکوب خونین چپ بیانجامد چرا که نفرت از انقلاب پنجاه و هفت و سرخوردگی از اصلاح طلبان و شکست جنبش سبز نقش اساسی در سربازدهی به جریان اساسا ورشکسته سلطنت طلب و تشکیل گارد جدید برای آنان داشت. در واقع ذهنیت گارد جدید پهلوی طلبان چیزی نیست جز نوعی "خمینیسم وارونه" که در تلاش اند با سریشم اسطوره و لفاظی های شبه هگلی برایش "مبانی" فلسفی هم بسازند. باید تاکید کرد که اگر جریان پهلوی طلب ظرفیت فاشیستی شدن داشته باشد تنها از همین مجراست. نفرت از پنجاه و هفت و ذهنیت واکنشی برآمده از آن (خمینیسم وارونه). پهلوی طلبی سنتی جریانی اتوریتر و محافظه کار و (نه فاشیستی) است و خط جدید پهلوی طلبی هم در همین راستاست و از این جهت هشدارها درباره شنیدن صدای پای فاشیسم را نباید عمده کرد. در قیاس با پهلوی طلبان، خمینیستها در آنتی کمونیسم و چپ ستیزی مکارتر و مزورترند. یکی از ویژگی های خمینیسم که آنرا به فاشیسم انقلابی -نازیسم- نزدیک می کند همین "تشابه" و "تظاهر" آن به گفتار انقلابی چپ است. از این جهت صراحت بیان پهلوی طلبان در راستگرایی را باید به فال نیک گرفت. این به تفکیک طبقاتی و شکل گیری آگاهی ضدسرمایه داری بیشتر کمک می کند تا "عدالت خواهی" از نوع بسیج دانشجویی و چپ مدافع حرم. اما راه درست برای گرایش مردمی - دموکراتیک و عدالت خواه- پروراندن آلترناتیو مناسب و کمک به متمرکز شدن مبارزات حول آن است. مقصودم از آلترناتیو مناسب نه تطبیق آن با ایده آل ها یا گرایش نظری مان بلکه آلترناتیوی مناسب برای سد بستن بر استقرار لیبرالیسم اتوریتر است. بدبختانه بیشتر مواضع طیف فعالان چپ ایرانی آرزو محور و واقعیت گریز است. گرایش تئوریک غالب بین فعالین آگاه تر چپ عمدتا متاثر از گفتارهای پسا ساختگرا و پست مدرن است. لیبرتاریانیسم و نفرت از انضباط ،تشکل گریزی ( حتی در مواقعی که شعارش را می دهند) و به ویژه دولت ستیزی روحیه و منش غالب در بین نسل امروز چپ است. روشن است که با چنین روحیه و منشی تدارک آلترناتیو که هیج تدارک یک پیک نیک را هم نمی توان دید. درست معکوسِ نادرست نیست. همانطور که نقطه مقابل دولت مستبد نه هرج و مرج بلکه دولت حقوق مدار است. نقطه مقابل ایرانگرایی شوینیستی راست هم نه نفی به ظاهر مترقی ایران و تلاش برای نشان دادن اینکه ایران یک مفهوم "برساخته" است که در دوره پهلوی جعل شده (مضمون نود و نه درصد مقالات چپ جدید وطنی در این باب) بلکه تلاش پیگیر برای تبدیل دال ایران به دالی برای برابری و عدالت است. همان نیزه ای که زخم می زند شفا می دهد. دولت ستیزی آن هم درست در میانه پیکار سیاسی ای که ما به النزاع اصلی آن دولت است به راستی مصداقی از بی فراستی است. و در این راستا دیدگاه های سه - چهار ساله اخیر آقای نیکفر و تاکید ایشان بر "جامعه مداری" مصداقی از گفتن حرف درست در موقعیت نادرست است. ( امیدوارم که گفتن این انتقاد به نیکفر باعث حذف کامنت نشود) به هر حال اگر فراست سیاسی و واقع بینی و عزم باشد می توان حتی با همین بضاعت کم هم توازن قوا را به نفع نیروی مردمی و عدالت خواه عوض کرد هرچند وقت به راستی تنگ است.

  • رضا

    با سپاس بسیار نیکو و مفید خواهد بود نقد سخنان شاه الهایی ها و هشدار داد اما اتفاقا اگر همه نیروهای که خواهان عبور از این سیستم هستند مسولیت ندارند بر سر یک چهارچوب مشخص پیمان ببندند و حتی از شخص رضا پهلوی هم بطور مشخص بر سر اصول مشخص به یک وفاق رسید مردم ایران فکر میکنم با این تجربه چهل ساله حداقل نیروهای مبارز و آزادیخواهان در داخل ایران خام و بچه نیستند تنها راه نجات صداقت و شفافیت است که رمز پیروزی خواهد بود این یک واقعیت است که بخشی از مردم طرفدار پهلوی هستند و نادیده گرفتن آنها در جریان مبارزات مردم در ایران تنها باعث تداوم این رژیم خواهد شد و هرگز هیچ تضمینی برای آینده تحت هیچ ایدولوژی نخواهد بود ممکن هم هست یک نیروی بظاهر دموکرات و ازادیخواه چپ در اپوزیسیون بعد از سرنگونی و گرفتن قدرت یک دیکتاتوری فاشیستی استالینی نصیب مرد بکند بهم پیدا کردن اهرمهایی که یک مردم سالاری آزاد و حقوق برابر شهروندان در آن لحاظ شود