ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

گزارش میدانی درباره عبور از یک گذرگاه مرزی

یک روز در مرز رازی و وضعیت فاجعه‌باری که بر مردم تحمیل می‌شود

دور زدن صف، پرداخت عوارض با رشوه و عبور دادن کالای قاچاق

این گزارش روایتِ دیده‌ها و شنیده‌های گزارشگر زمانه از مرز رازی در استان آذربایجان غربی‌ست. جایی که بی‌نظمی، هرج و مرج، درگیری و فساد امری عادی و روزمره‌ است. نمونه‌ کوچکی از مدیریت فاسد و ناکارآمد در جمهوری اسلامی.

بدعت «راه‌پیمایی اربعین» همه‌ی نگاه‌ها را به بی‌نظمی در پایانه‌های مرزی مهران، شلمچه و خسروی معطوف کرد اما برخی پایانه‌های مرزی در شمال غربی کشور بی‌نظم‌تر از مرزهای یاد شده و بیش‌تر شبیه بازار مکاره‌ای برای قاچاقچیان هستند.

این گزارش روایتِ دیده‌ها و شنیده‌های گزارشگر زمانه از مرز رازی در استان آذربایجان غربی‌ست.

فاصله‌ی مرز رازی تا وان با وسیله‌های نقلیه‌ی عمومی، چیزی حدود یک ساعت است. برای همین مسافرانی که به صورت زمینی به ترکیه سفر می‌کنند، ترجیح می‌دهند برای خروج از خاک ایران این مرز را انتخاب کنند. 

در تمام طول مسیر شهر قُطور تا مرز، دست‌فروشان در کنار جاده و حتی رستوران‌های بین راهی، چای و باکس‌های سیگار به مشتریان می‌فروشند. هر کس می‌تواند سه باکس سیگار با خودش به آن‌طرف مرز ببرد و به دو و نیم تا سه برابر قیمت، آن را بفروشد. 

مسیرِ زیبا و پیچ ‌در پیچ در میان جاده‌ و ریل راه‌آهن محصور شده است. نزدیک مرز که خط آهن با جاده موازی و به آن نزدیک می‌شود، خانه‌های سازمانی یک‌شکل به چشم می‌خورند که حالا دیگر خالی از سکنه‌اند. معماری آن‌ها نشان می‌دهد هر یک بیش از ۵۰ سال عمر دارند و اکنون برخی بی‌در و پیکر شدن و برخی دیگر آجرهای سرخ سرامیکی‌شان را به رخ می‌کشند. ظاهرا این خانه‌ها متعلق به کارکنان راه‌آهن و اداره‌ی گمرک بوده‌اند اما گذشت زمان آن‌ها را بی‌کاربرد کرده است.

از حدود دو کیلومتر مانده به مرز، جنب‌وجوش مردم محلی آغاز می‌شود. عده‌ای ماشین‌ها را به پارکینگ‌های عمومی دعوت می‌کنند، عده‌ای با گاری‌های دستی، بار مسافران را به سالن خروج از مرز می‌رسانند و عده‌ای دیگر سیگار می‌فروشند. 

کمی مانده به مرز، دروازه‌ی خروج خودروهایی‌ست که پلاکشان را برای ورود به خاک ترکیه "کاپوتاژ" کرده‌اند و دو سرباز، ورود آن‌ها را مدیریت می‌کنند. کاپوتاژ ماشین به معنای گرفتن مجوز خروج از کشور برای ماشین شخصی‌ است. این مجوز را اداره گمرک صادر می‌کند.

ساعت ۹ صبح است و به نظر می‌آید همه‌چیز طبق نظم و بی‌هیاهو پیش می‌رود اما در ورودی سالنِ خروج، انبوهی از جمعیت به شکلی کاملا فشرده در هم کلاف شده‌اند؛ هر نفر با یک یا دو چمدان در دست.

پشت در ورود به سالن، جمعیتی حدود ۵۰۰ نفر منتظرند تا چند تا چند تا وارد بشوند.

به نظر می‌رسد کسی که در آخر صف قرار دارد، دست‌کم پنج ساعت می‌باید سر پا بایستد تا وارد شود. این را کسانی می‌گویند که گردِ صف می‌چرخند. آن‌ها برای ورود به سالن به ظاهر پیشنهاد بهتری دارند: ورود به سالن بدون صف برای هر نفر ۵۰ هزار تومان!

ورود وی‌آی‌پی!

افرادی هستند که حاضرند این پول را بدهند اما در صف و زیر تیغ آفتاب نمانند چون برای مسافران سایبان و صندلی یا حتی برای افراد دارای معلولیت، امکانات رفاهی در نظر گرفته نشده است.

از سوی دیگر به نظر می‌آید درِ مخصوصی برای ورود VIP وجود دارد اما این‌طور نیست. در جلوی صف و در آستانه‌ی سالن، کسانی هستند که جلوی دید همه‌ی آدم‌های ایستاده در صف جا باز می‌کنند تا آن‌ها که پول داده‌اند، از صف جلو بزنند. همین باعث جر و بحث و دعوا و زد و خورد می‌شود. در ورودی سالن پس از یک زد و خورد که از دید مسافران عجیب اما از دید نیروهای امنیتی کاملا عادی‌ست، قطره‌های خون دیده می‌شود. 

شغل عبور دادن مسافران بدون صف در مرز رازی، یک شغل عادی و برای خیلی ‌از افراد صاحب نفوذ در آن‌جا، یک شغل پر درآمد است. سه تا چهار باجه برای کنترل گذرنامه در مرز رازی تعبیه شده و برای همین، بر خلاف گفته‌ کسانی که دور صف رفت‌و‌آمد می‌کنند، در کم‌تر از دو ساعت افراد از مرز عبور می‌کنند و پشت مرز خلوت می‌شود.

حالا نوبت پرداخت عوارض است. همان‌ها که در ورودی سالن، شما را به وارد شدن از جلوی جمعیتِ عصبانی تشویق می‌کنند، دعوتتان می‌کنند تا عوارض خروجتان را هم اینترنتی یا با دستگاه پرداخت کنند و بابت هر بار پرداخت ۱۰ تا ۲۰ هزار تومان از شما می‌گیرند. دو دستگاه خودپرداز عوارض در ورودی سالن به دیوار نصب شده که یکی از آن‌ها خارج از سرویس است. دومی هم در تحویل رسید مشکل و برای پرداختن، قلق خاصی دارد.

به نظر می‌رسد برای ایجاد شغل پرداخت عوارض، دستگاه‌ها دست‌کاری شده‌اند. 

زیر خروجی رسید دستگاه، غلتکی هست که آن را با دست می‌فشارند تا شروع کند به کار کردن. بنابراین اگر مسافری بخواهد عوارضش را با دستگاه پرداخت کند، نمی‌تواند. 

بعد مسافران از میان مسیری که با داربست‌های فلزی درست شده می‌روند تا به دستگاه ایکس ری برسند. 

یک مامور پشت سه مانیتور ایستاده. اما بیشتر حواسش به حاشیه‌هاست. خیلی از مسافران کوله‌پشتی‌، کیف‌های سبک یا بارهای دستی‌شان را زیر دستگاه نمی‌گذارند. گاهی هم مامور اشاره می‌کند که لازم نیست کوله‌پشتی را زیر دستگاه بگذاری. 

او هم مثل چند مامور دیگر با نوجوانانی سروکله می‌زند که سیگار و چای رد می‌کنند. برای همین تقریبا نصف روز اصلا حواسش به مانیتورها نیست . به نظر می‌رسد با کمی صبر و اندکی تجربه، بشود از این مرز هر چیزی را به آن‌طرف مرز برد.

 

چراغ قرمز

آن‌ها که گذرنامه‌شان هنوز مهر خروج نخورده و آن‌ها که ممنوع‌الخروج‌اند، با چمدان‌هایشان در کنار دفتری حدودا دو در دو ایستاده‌اند. درست از همین‌جا که یک مسیر باریک است، حدود پنج-شش نوجوان و چند مرد ۳۰ تا ۴۰ ساله، با گونی‌هایی که روی زمین کشیده می‌شوند، منتظر علامت دادن یکی از بین خودشان هستند که انگار مسیر را هموار تشخیص داده.

بعد از گرفتن این علامت، آنان در حرکتی برق‌آسا گونی‌های چای و سیگار را از راهروی خروجی عبور می‌دهند اما سه دقیقه بعد برمی‌گردند؛ در حالی‌که بارها همچنان روی زمین هستند.

مردی حدودا ۵۵ ساله که "سرگرد" است با یک پیچ‌گوشتی، گونی‌های چای را سوراخ می‌کند تا محتوای آن‌ها بیرون بریزند. نوجوانان گونی‌ها را برمی‌دارند و از سالن خارج می‌شوند. حالا تعقیب و گریز آغاز می‌شود. یک پسربچه‌ی حدودا ۱۰ ساله با جثه‌ای ریز به سمت در ورودی مرز ایران می‌دود و یک مامور لباس شخصی به دنبالش. نرسیده به در خروج، مامور یقه پسر را می‌گیرد و چند پس‌گردنی به او می‌زند و از دستش یک بطری آب معدنی را می‌گیرد که پر از مایعی به رنگ چای است. 

اسم پسرک آیهان است. می‌گوید مردی به او ۱۰ هزار تومان داده تا آن بطری را از سالن رد کند و بعد از بازرسی به او برساند. آیهان می‌داند که بطری از ویسکی پر شده بوده و انگار این کار تجربه‌ی اولش هم نبوده است.

کنار او نوجوانی حدودا ۱۵ ساله ایستاده که به نظر می‌آید در حال و هوای خودش باشد چون به همه لبخند می‌زند. اسم او سلطان است. پاتوق او هم مثل نوجوانان هم سن‌وسال دیگری که در نزدیک مرز سکونت دارند، همین سالن ورود و خروج است؛ جایی برای بازی و تفریح و بزرگ شدن و پول درآوردن؛ جدا از آن‌که روزی چند بار از سوی ماموران مرزبانی با سیلی و پس‌گردنی نواخته می‌شوند. 

چراغ سبز

دوباره شرایط رد کردن جنس از سالن برای کسانی که این کار را پیگیری می‌کنند، فراهم شده است. آن‌ها گونی‌های چای و سیگار را عبور می‌دهند و خوشحال برمی‌گردند سراغ محموله‌های بعدی. به نظر می‌آید ماموران مرزبانی هر چند دقیقه یک‌بار چشم و گوششان را می‌بندند تا محموله‌ها به مقصد برسند. 

ماموران حاضر در مرز از نیروهای مرزبانی و همچنین ماموران کنترل گذرنامه هستند. عده‌ای هم لباس شخصی به تن دارند که معلوم نیست متعلق به کدام نیرو هستند. در انتهای مرز ایران در یک راهروی تاریک، یک سرباز پاسپورت‌های مهر خورده را چک می‌کند و اجازه می‌دهد تا شما خارج شوید. اگر ازدحام بشود، او نمی‌تواند همه را بررسی کند و به همین دلیل می‌توان حدس زد که جنس‌های قاچاق و مسافرانِ بدون مجوز هم ممکن است به راحتی بتوانند از این تونل عبور کنند. 

برخلاف آن‌چه ادعا می‌شود، جمهوری اسلامی حتی با «نیروهای زبده و آموزش‌دیده» هم نمی‌تواند رفت و آمدها را در مرزها کنترل کند، چه برسد به وضعیتی که از مرز رازی توصیف شد.

از سوی دیگر به نظر می‌رسد برای هیچ‌یک از مسوولان جمهوری اسلامی و ماموران زیر دستشان کرامت انسانی مهم نیست و فرقی نمی‌کند مسافران را با چه کیفیتی از مرز عبور بدهند. اما از همه‌ این‌ها مهم‌تر، سرنوشت مبهم کودکان و نوجوانانی‌ست که در این منطقه و در این گذرگاه مرزی به طرق مختلف امرار معاش می‌کنند.

چه کسی قرار است به وضعیت کودکان و نوجوانانی که به شکل‌های مختلف مورد سوءاستفاده قرار می‌گیرند، توجه کند؟

در همین زمینه

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.