ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

نگاهی از نزدیک به اعتراضات در ایران: آغاز از پایان آغاز شد

سیاوش ــ روایتی از شش روز مبارزه در خیابان‌های تهران؛ جایی که مردم روز به روز در کنار یکدیگر شجاعت بیشتری می‌یابند و سرکوبگران را خسته می‌کنند.

اعتراضات اخیر مردم در ایران از همان اوجی آغاز شد که در آبان ۹۸ به پایان رسیده بود. دیگر روندی وجود ندارد که در طی آن، اعتراضاتِ آرام با سرکوب نیروهای امنیتی بدل به فوران خشم توده‌های حاضر در خیابان شود.

مردمی که در آبان ۹۸ در شهرهای مختلف به شدیدترین شکلی سرکوب شدند این‌بار اعتراضات‌شان را از نقطه پایان آبان شروع کرده‌اند. شعارها و مقاومت‌ها و ایستادگی‌های آنها در برابر نیروهای سرکوب آشکارا نشان می‌دهد که ردی از اعتراضات آبان در اعتراضات اخیر باقی مانده است. از این‌رو ما با حلقه‌های به هم پیوسته‌ای از اعتراضات عمومی روبه‌رو هستیم که اگرچه ممکن است سرکوب شوند و میان‌شان فاصله ایجاد شود اما این فاصله‌ها کوتاه شده‌اند و دوباره از جایی دیگر موج تازه‌ای از اعتراضات شروع می‌شود و درست در تداوم اعتراضات قبلی پیش می‌رود.

مردم حاضر در خیابان، امروز وارث انواع و اقسام مقاومت‌ها و نبردهایی‌اند که بارها آزموده‌اند و شکست خورده‌اند. اما ردی از هر شکست در نبرد بعدی نمود یافته و تجربه‌ای باقی گذاشته که در حافظه جمعی مردمِ در خیابان مانده است.

اینک که اعتراضات سراسری در ایران وارد دومین هفته شده، میتوان با نگاهی اجمالی چند نکته را در اعتراضات یک هفته اخیر برجسته‌تر دید. شاید بد نباشد که مرور فوری روند اعتراضات را از روز اول آغاز کنیم و بعد مشاهداتی از روز سوم و ششم اعتراضات به دست دهیم.

روز واقعه: چشم در چشم سرکوبگران

عصر روزی که مرگ مهسا امینی اعلام شد، بخشی از مردم بی‌آنکه فراخوانی را دیده یا شنیده باشند به سمت بیمارستان کسری رفتند. حدود پنج‌ونیم عصر است که به خیابان الوند رسیده‌ایم. خیابانی شلوغ در تهران که تمرکزی اداری و تجاری دارد. نیروهای امنیتی، زن و مرد، حضوری پررنگ دارند. زودتر از مردم می‌دانستند که چه کرده‌اند و از پیش در آنجا حاضر بودند. تعداد مردم به اندازه‌ای نیست که بشود در حضور نیروهای امنیتی تجمعی گسترده شکل بگیرد. مردم بهت‌زده‌اند هنوز و روبروی‌شان زنان و مردان امنیتی آماده‌اند که اعتراضی را که هنوز شکل نگرفته سرکوب کنند. ظاهرا دستور دارند که به هیچ وجه اجازه ندهند کسی به بیمارستان نزدیک شود. مردم با فاصله‌ای از بیمارستان، در خیابان و کوچه‌های اطراف، حضور دارند و هرچه به سمت غروب می‌رویم به تعدادشان افزوده می‌شود اما خیابان در غرق نیروهای امنیتی است که می‌خواهند مردم را متفرق و دور کنند.

پلیس و نیروهای امنیتی احتمالا از پیش حدس می‌زدند که زنان زیادی برای اعتراض خواهند آمد و برای همین است که تعداد زیادی از آنها را زنان سرکوب‌گر تشکیل می‌دهند. زنانی که آشکارا توهین می‌کنند و بدوبیراه می‌گویند و به زنان معترض می‌گویند: «یا گورتان را گم می‌کنید یا می‌بریم‌تان همان‌جایی که آن یکی را برده بودیم»، «لیافت شما هم مرگ است»، «بی‌خانواده‌ها مگر خانه ندارید؟ به خانه‌هایتان بروید»، «جای زنان هرزه‌ توی خیابان است، شما توی خیابان زندگی می‌کنید» و... حجم توهین‌ها و خشونت‌ این زنان غیرقابل باور است و ابایی ندارند که از کلمات رکیک استفاده کنند.

در حالی که هنوز از بیمارستان فاصله داریم هلت می‌دهند و داد می‌زنند و یک قدم که به عقب برمی‌داری صدایشان بلندتر می‌شود. یکی‌ از زنانِ پلیس شال دختری را دور گردنش حلقه می‌کند و فشار می‌دهد و در موهایش چنگ می‌زند. آن‌طرف‌تر حال دختری نوجوان که با پدر و مارش به آنجا آمده بد شده و روی زمین افتاده است. عقب‌تر که می‌آییم یکی به دیگری می‌گوید: «وقتی اینجا در خیابان و پیش روی این همه آدم این‌قدر با خشونت رفتار می‌کنند معلوم نیست در وزرا چه کرده‌اند.»

در پایین خیابان الوند و دور میدان آرژانتین، نیروهای پلیس با سرنشین‌های هر ماشینی که گوشی در دست داشته باشند برخورد می‌کنند. اغلب ماشین‌ها هم بوق می‌زنند. نیروهای امنیتی با باتون به شیشه و بدنه ماشین‌ها می‌کوبند و پلاک چند ماشین را هم می‌کنند.

مردم امکان تجمع گسترده در آنجا ندارند. نیروهای سرکوب، مطمئن از اینکه بر شرایط مسلط‌اند، فحش می‌دهند و داد می‌زنند، مردم را کتک می‌زنند و بازداشت می‌کنند. مردم و به خصوص زنانی که حضوری پرتعدادتر دارند نمی‌ترسند و در جایی آن‌طرف‌تر دوباره دور هم جمع می‌شوند. یک‌بار هم موتورسوارهایشان مستقیم به سمت‌مان می‌آیند. جوری که انگار می‌خواهند مردم را زیر بگیرند. مجبور می‌شویم از بالای چند پله‌ای که در ابتدای خیابان است به پایین بپریم و به عقب‌تر فرار کنیم. زنان و مردان امنیتی اعتماد به نفس دارند، تازه‌نفس‌اند و دستور دارند که اجازه شکل‌گیری تجمع گسترده مقابل بیمارستان را ندهند.

دست‌هایی که زنجیر شد

حالا روز سوم اعتراضات است. با مترو به به ایستگاه میدان ولیعصر می‌رویم. هوا رو به تاریکی است. از مترو که بالا می‌آییم و به خیابان وارد می‌شویم، اولین تصویری که می‌بینیم حدود پنجاه، شصت نفر از نیروهای یگان ویژه است که در حال تغییر آرایش‌اند و از پیاده‌روی روبرو قدم‌زنان می‌آیند تا در نقطه‌ای دیگر مستقر شوند. مردم در پیاده‌روها و سر فرعی‌ها ایستاده‌اند. خیابان هم شلوغ است و ماشین‌ها در ترافیک مانده‌اند. از دورتر صدای «بی‌شرف بی‌شرف» می‌آید.

به آن طرف خیابان می‌رویم و به سمت بلوار کشاورز حرکت می‌کنیم. جلوتر که می‌رویم، تجمع مردم را می‌بینیم که سطل زباله‌ای را به وسط خیابان آورده و آتش زده‌اند. مردم حلقه زده‌اند و در میان‌شان، چند دختر و پسر جوان ایستاده‌اند. دخترها به بالای سطل می‌روند و روسری از سر برمی‌دارند و مردم تشویق می‌کنند. شعار پرتکرار «مرگ بر دیکتاتور» است. چند دقیقه‌ای که می‌گذرد، بر شمار مردم افزوده می‌شود. حالا بیش از هزار نفر در همین نقطه جمع شده‌اند و شعار می‌دهند.

گاز اشک‌آوری در آسمان دیده می‌شود و آنها که در آن سوی جمعیت هستند ناگهان می‌دوند. حمله کرده‌اند. به اولین کوچه وارد می‌شویم. ماشین‌هایی که در کوچه هستند مانعت می‌شوند که سریع‌‌تر بدوی. اما همان‌ها مانع ورود موتورسواران پلیس و لباس شخصی هم شده‌اند. صد نفری می‌شویم که به این کوچه گریخته‌ایم. یکی داد می‌زند مرگ بر دیکتاتور و بقیه پاسخ می‌دهند. کوچه را تا انتها می‌رویم و می‌پیچیم و باز به طرف میدان ولیصعر حرکت می‌کنیم. در خیابان‌ها و فرعی‌های اطراف بلوار کشاورز، مردم هرکجا که توانسته‌اند تجمع کرده‌اند.

ترسمان ریخت، سرکوبگران را خسته کردیم

حالا شش روز از اعتراضات می‌گذرد. با مترو به چهارراه ولیعصر آمده‌ایم. از ایستگاه که بیرون می‌آییم، پارک است و ساختمان تئاتر شهر و پلیس و نیروهای یگان ویژه که همه‌جا دیده می‌شوند. کمی زودتر آمده‌ایم تا پیش از شروع اعتراضات را هم ببینیم. کمی کنار ساختمان تئاتر شهر قدم می‌زنیم و صحنه‌هایی که می‌بینیم نیازی به تفسیر ندارند: پلیس و نیروهای سرکوب خسته‌اند. عده‌ای‌شان جابه‌جا روی پله‌ها و نیکمت‌ها دراز کشیده‌اند. هنوز مانده تا کارشان شروع شود. فرصت استراحت دارند. از ساختمان تئاترشهر دور می‌شویم و به طرف پیاده‌رو می‌‌آییم. آن‌طرف، پشت شمشادها و نرده‌های خیابان، ماموران یگان ویژه ایستاده‌اند. ما این طرف در گوشه‌ای از پیاده‌رو می‌ایستیم. یکی از آنها چیزی به دیگری می‌گوید که صدایش را واضح می‌شنویم. غر میز‌ند و از فرمانده‌ای می‌گوید که همان روز دستورهایی داده و بعد آمده سرکشی و گفته سر پست درست بایستید و ادامه می‌دهد: «می‌خواستم بهش بگم مرتیکه بیا این لباس‌ها را خودت بپوش و وسایل رو هم خودت بگیر ببینم می‌تونی چند ساعت سرپا وایسی.»

چند روز در خیابان بودن خسته‌ و کلافه‌شان کرده. همان‌جا را کمی بالا پایین می‌کنیم. صدایی دیگر متوقف‌مان می‌کند. یکی‌شان به دیگری می‌گوید: «با یه لیزر دو تومنی که گرفته بودیم همه‌شون ری... به خودشون. لیزر می‌انداختیم توی جمعیت و گله‌ای فرار می‌کردند»؛ و بعد میخندد.

در پیاده‌رو حرکت می‌کنیم. حضور نیروهای پلیس و یگان ویژه و لباس‌ شخصی‌ها همه جا دیده می‌شود. کمی که می‌گذرد، بر التهاب خیابان افزوده می‌شود. تعداد مردم هم اضافه شده است. هرجا که فرصتی ببینند تجمع می‌کنند و شعار می‌دهند. از پسری جوان می‌پرسم روز چندم است که به خیابان می‌آیی و می‌گوید:

«دفعه سوم است که آمده‌ام. هر بار هم ترس‌مان از دفعه قبل کمتر شده است. واقعا مردم نمی‌ترسند.»

دانشجو است و می‌گوید به دانشگاه نرفته چون فکر می‌کرده اگر در آنجا اعتراض کند راحت‌تر شناسایی می‌شود. اما به خیابان می‌آید و می‌گوید بار اول کمی از بازداشت شدن یا کتک خوردن می‌ترسیده اما ترسش ریخته و حالا بهتر می‌داند که چطور می‌شود حمله کرد یا فرار کرد.

مردم می‌خواهند کار را تمام کنند

اعتراضات هنوز ادامه دارد. مشخص نیست تا چه روزی. اینکه اعتراضات سرکوب می‌شود یا وارد فاز جدیدی می‌شود هم هنوز مشخص نیست. اما پس از گذشت یک هفته، مشخص است که نیروهای سرکوب خسته شده‌اند. روز اول و مقابل بیمارستان با اعتمادبه‌نفس و تازه نفس بودند و حالا، هم اعتمادبه‌نفس‌شان کم شده و هم نشانه‌های خستگی در آنها دیده می‌شود اما نه به حدی که خللی در سازوکار سرکوب به وجود آمده باشد. در سوی دیگر هم، تعداد زیادی از مردم مجروح یا کشته شده‌اند و با شناسایی یا به شکل فله‌ای دستگیر شده‌اند. آنها اعتراضات را به محله‌ها کشانده‌اند و در خیابان‌ها و میدان‌های مرکزی شهر با حضور پررنگ‌تر نیروهای پلیس کمتر شاهد تجمع گسترده هستیم. بسیاری از کسانی که در روزهای اول به خیابان‌های مرکزی شهر می‌رفتند امروز به نقاط دیگر می‌روند. از یکی از آنها می‌پرسیم آیا به نظرش حکومت می‌خواهد روند اعتراضات را فرسایشی کند تا با هزینه کمتر خیابان را پس بگیرد و در پاسخ می‌گوید:

«خشم مردم ناشی از همه مسایل چند سال اخیر است و این باعث شده که پس از یک هفته هنوز اعتراضات به شکل گسترده وجود داشته باشد. مردم واقعا می‌خواهند کار را تمام کنند و این باعث می‌شود که هر روز به خیابان بیایند و از سرکوب نترسند. من هر شب با این امید به خانه می‌روم که فردا دوباره به خیابان بیایم.»

خشم و شجاعت مردم، از نحوه مقاومت و شکل هجومی اعتراضات‌شان پیدا است اما اینکه خشم و شجاعت چقدر و تا کجا می‌تواند اعتراضات را در خیابان حفظ کند و وارد فازهای بعدی مبارزه کند از جمله نقاط ابهام این موج تازه اعتراضات است.

تحلیل‌های زمانه درباره اعتراض‌ها به قتل حکومتی مهسا (ژینا) امینی:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • mashang

    گماشتهء امورخارجهء خلافت نظامی شیعه به تقلید از جیمی کارتر ایران را جزیره ثبات خوانده اما طوفان اعتراض‌ها به شدت ادامه دارد. مطابق آمار رسمی تعداد قربانیان به ۴۱ نفر رسیده و ظاهرا هزار و ۲۰۰ نفر از معترضان بازداشت شده‌اند.