ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

• دیدگاه

انقلاب ضداقتدار و زمان‌پریشی سطلنت‌طلبان

دیدگاه / مهرنوش هاتفی − خصلت‌های جنبش انقلابی چیست و برای گذار از حاکمیت چه آماج‌هایی را پیش رو می‌گذارد و آیا این رود خروشان اصالتا می‌تواند در بستر سلطنت طلبی به آرامش برسد و خواسته‌های خود را محقق کند؟

آنچه به عنوان جنبش اعتراضی ۴ ماه گذشته در ایران و البته در میان ایرانیان خارج از کشور گذشته، این باور را تقویت کرده که ما با یک انقلاب تمام عیار روبه رو هستیم، یعنی آماج و اهداف این اعتراضات در سیستم قابل پاسخگویی نیست و ورای نظام حاکم حرکت می‌کند. البته بخشی از اصلاح طلبان در کار متقاعد کردن طبقه حاکم هستند که هنوز هم برای عقب نشینی دیر نشده و می‌توان با قربانی کردن "بز بلابر" هنوز قوم حاکم را نجات داد و به ساحل امن رساند. اما نه از جانب معترضان و نه از جانب "طبقه حاکم" به آنها چراغ سبز داده نشده و رجزخوانی‌های هسته سخت قدرت، فضای مصالحه را تیره تر از پیش کرده است. پس می‌توان این پروژه را شکست خورده دانست و از این پس دیگر باید به امواج پرشور اعتراضات بعدی اندیشید که احتمالا حکومت را به عقب نشینی‌های گسترده وامی دارد.

برای چنین شرایطی سلطنت طلبان بیعت‌ها و وکالت‌ها را ستانده و بادبانهای خود را برافراشته‌اند تا با افزایش ناآرامی‌ها خود را به عنوان آلترناتیو به جامعه جهانی بشناسانند و اگر بتوانند از این نمد کلاهی (تاجی؟) ببافند.

اما خصلت‌های این جنبش اعتراضی-انقلابی چیست و برای گذار از حاکمیت چه آماجهایی را پیش رو می‌گذارد و آیا این رود خروشان اصالتا می‌تواند در بستر سلطنت طلبی به آرامش برسد و خواسته‌های خود را محقق کند؟

جنبش جوانان و مه ۱۹۶۸

یکی از این امواج پرشور را که در حال کوبیده شده به پیکر به ظاهر استوار حکومت است، می‌توان جنبش جوانان دانست. از میزان دستگیری‌ها، کشته شدگان، زخمی‌ها، اعدامی‌ها و حتی فیلم‌های تظاهرات و اعتراضات، تخمین اینکه بدنه اصلی معترضان را جوانان از طبقه متوسط میانه حال و طبقه فقیر شهری تشکیل می‌دهند، پر بیراه نیست. این جوانان از حمایت و پشتیبانی نسل‌های پیشین خود بی‌بهره نیستند، اما علت اصلی اینکه آنها به میدان آمده‌اند و نه پدر و مادرهایشان، شاید این باشد که آنها در عنفوان جوانی هیچ افقی پیش رو خود گسترده نمی‌بینند. شاید فقط ده سال پیش با گرفتن حداقل حقوق در ایران می‌شد با چندسال پس انداز یک ماشین تولید داخل در سطح پایین و متوسط خرید، یا حتی به خریدن یک خانه کوچک با کمک خانواده اندیشید؛ اما در حال حاضر عوض کردن تلفن دستی و خریدن "موبایل‌های پرچمدار" هم از عهده این جوانان برنمی‌آید. حال آنکه از در و دیوار شهر شوق مصرف می‌بارد و یکی از بزرگترین تفریح جوانان پاساژگردی است، هشت دهک جامعه به حداقل‌ها باید راضی شود و سه دهک پایین تر همان حداقل‌ها را هم نمی‌توانند تامین کنند.

از سوی دیگر جوانان سبک زندگی بسیار متفاوتی را از نسبت به نسلهای پیشین خود برگزیده‌اند. نهادهای بسیار پایدار در جامعه ایران چون خانواده و دین دچار بحرانهای عظیمی هستند و در شکل فعلی خود توانایی جذب جوانان را به شدت از دست داده‌اند. امر جنسی یکی از متغیرهایی است که در این نسل نسبت به نسلهای پیشین خود دچار دگرگونی‌های عظیم شده و رابطه فرد با بدن خود تغییر کرده است. این را انسان شناسانی چون عباس کاظمی از زاویه جراحی‌های زیبایی و مصرف در مراکز خرید دیده و به آن پرداخته‌اند.[1]

به نظر می‌رسد که ایران از نظر تحولات فرهنگی در جایی ایستاده است که فرانسه سال ۱۹۶۸. یعنی اقتدار پدرسالارانه، حضور کلیسای کاتولیک در فضاهای فرهنگی و آموزشی و انقیاد امر جنسی در کنار نسل آموزش یافته‌ای که دورنماهای اندکی از خواست و نظر و حتا ایماژ خود را در آیینه سیاستمداران کهنی چون دوگل می‌دیدند. ناکارآمدی حکومت فعلی ایران البته قابل مقایسه با توانمندی دوگل در عرصه داخلی و بین المللی ندارد، اما رابطه‌ای را که نسل جوان با حاکمان خود می‌گرفتند، می‌توان به امروز ایران نیز تسری داد.

چنین گرایش پررنگی را در جنبش اعتراضی-انقلابی امروز نمی‌توان نادیده گرفت و از خواسته‌های آن گذر کرد. این گرایش در سنتز این جنبش یک سختار نرم‌خو، مصالحه جو و تساهل‌گرا می‌پسندد که تفاوت‌های فرهنگی-هویتی این نسل را به رسمیت بشناسد و با آن همذات پنداری داشته باشد. حال آنکه نظام سلطنتی به صورت جوهری و ماهوی یک نظام سلسله مراتبی است که بازتولید نقش پدر در خانواده، روحانی در نهاد دین و خان در نظام قبیله‌ای است و نمی‌تواند با رویاهای جوانان برای خلاص شدن از دست پدرسالاری دیرین متناسب باشد.

نئولیبرالها  و دورنمای اقتصادی

ایران کشوری مصرف کننده است هم از نظر تکنولوژی و هم از لحاظ پیگیری برنامه‌های اقتصادی. در تمامی برنامه‌های توسعه –پهلوی و جمهوری اسلامی- نقش و اثر نگرش‌های غربی را می‌توان رصد کرد. از اوایل دهه ۱۹۸۰ که بنیادگرایی بازار در نظام‌های سوسیال دمکرات و لیبرال غربی مقبولیت عام یافت تا اجرای آن در ایران چندان فاصله‌ای نبود. ایران از اواخر دهه ۱۹۸۰ به این قافله پیوست و اصلاحات بازاربنیاد را بر بستر یک قانون اساسی پوپولیستی پیش برد. تناقض‌های قانون اساسی با این سیاستها را فقط و فقط اجماع نخبگان حاکم می‌توانست بپوشاند که پوشاند. خط امامی‌های پوپولیست از حاکمیت اخراج شدند و تفسیر اصل ۴۴ مقابل نص صریح آن قابلیت اجرایی یافت. و امروزه دیگر سخن از واگذاری و خصوصی سازی نیست، بلکه "مولدسازی" اسم خاص "حراج کامل به دلیل مهاجرت" شده است!

چون هر نظام بازاربنیاد این نظام جدید نیز بازندگان بسیار و برندگان اندکی داشت، برندگانی که اغلب با رشته‌های سبب و نسبی به قدرت سیاسی وصل بودند و قرار بود که طبقه بورژوازی حاکم را بسازند. این حلقه خواص اما هر روز تنگ تر از پیش می‌شود و افراد بیشتری را از دایره بهره‌برداری (که اسم مؤدبانه غارت است) اخراج می‌کند. (همان طور که در بالا هم اشاره شد، تقریبا ۸ دهک از جامعه ایران از این دایره خارج‌اند و ۳ دهک باید با حداقل‌ها سر کنند.)

برنامه اقتصادی بازاربنیاد، یکی از پایه‌های اصلی سلطنت طلبی به خصوص در خارج از کشور است و احزاب نوخاسته‌ای چون "ایران نوین" (فرشگرد سابق) و اقتصاددانان مشروطه خواه (چون حسن منصور) خود را متعلق به این منش و روش می‌دانند. این نیروی سیاسی که در حال حاضر پایه‌های اجتماعی خاصی را نمایندگی نمی‌کند، درصدد است که در فردای کودتای سپاه یا حمله نظامی اسرائیل یا دیگر تغییرات گسترده در راس هرم قدرت را به دست گرفته و نمایندگی طبقه حاکم سرمایه دار را در قدرت سیاسی به عهده بگیرد و سپس با سرکوب نیروهای چپگرا که اکنون از آنها به عنوان ارتجاع سرخ نام می‌برد، کارگران و دیگر زحمتکشان را از اعتراض و اعتصاب بازدارد.

از دیگر سو این طبقه سرمایه‌دار عموما از محافظه‌کارترین لایه‌های اجتماعی ایران نیز هستند و خواسته‌های فرهنگی آنان را در بهترین حالت می‌توان با طرفدران ترامپ در ایالات متحده مقایسه کرد: یعنی در مسایلی چون بدن زن، اقلیت‌های قومی و جنسی همان رفتاری را خواهند داشت که راست جهانی آن را صورت بندی می‌کند. این طبقه اگر سخنگوی خود را بیابد، لایه‌های محافظه کار گفتمان جهانی را درخور خود می‌بیند و از قدرت سیاسی تقاضا دارد تا این فضای فرهنگی را بر جامعه حاکم کنند.

سلطنت طلبی و "زن، زندگی، آزادی"

به طور کل اگر به زنان و جوانان از طبقات متوسط و فرودست در این جنبش اعتراضی بیشترین سهم را بدهیم، گفتمان سیاسی که می‌تواند آنها را نمایندگی کند باید از سوی یک نیروی سیاسی ترقی خواه و پیشرو مطرح شود و نه سلطنت طلبان. سلطنت طلبان در شکل خالص خود نماینده یک جامعه سلسله‌مراتبی هستند که از دوران کشاورزی در جامعه بشری ماندگار شده و مترادف نهاد دین و پدرسالاری در خانواده است. مضاف بر این، آنها در حال حاضر فاقد پایگاه اجتماعی روشن هستند و در فردای تغییرات مطابق نظر آنها (سرنگونی و نه انقلاب) اگر قرار باشد نماینده طبقه حاکم امروزین در قدرت سیاسی باشند، محافظه کارترین گفتمان‌ها را باید بربگزینند. البته این بار از گفتمان راست-محافظه کار جهانی استفاده می‌کنند که گفتمانی عمیقا ضد زن و سکسیستی است که در ادبیات ترامپ و دیگر مسیحیان بنیادگرا آشکارا و بی هیچ آزرمی رصد می‌شود. و در آخر، گفتمان راستگرای اقتصادی حزب ایران نوین و دیگر سلطنت طلبان نیز یکی دیگر نکاتی است که در اداامه به آنها اجازه نمی‌دهد که خود را نماینده این جنبش انقلابی جا بزنند. بسیاری از مشکلات اقتصادی فعلی ناشی از سیاست‌های تعدیل ساختاری (یا همان نئولیبرالیسم) است که در سی سال گذشته فارغ از اصلاح طلب و اصولگرا ادامه پیدا کرده است و به قول دولتمردان جمهوری اسلامی که وقتی می‌خواهند بگویند تصمیم رهبر بوده ولی نامی از او نبرند، تصمیم "نظام" بر این بوده که روشهای کالایی سازی عرصه‌های تولید و بازتولید پی گرفته شود.

فرشگردی‌های سابق که هسته اصلی آن را دانشجویان لیبرال دانشگاههای تهران تشکیل می‌دهد، به صراحت از برنامه اقتصادی بازاربنیاد خود دفاع می‌کنند و آن را برای ایران آینده هم مناسب می‌بینند. پس می‌توان حدس زد اتفاقی که در روسیه پس از سال ۱۹۹۱ افتاد، با برنامه‌های اقتصادی آن‌ها نیز اجرا شود: شوک درمانی! تقویت سریع قشر بالادستی برای آنکه نظم بازار از سوی سهم‌بران آن حفظ شود و این خود در تضاد کامل خواست جوانان و زنانی است که افقی اقتصادی برای شکوفایی زندگی خویش می‌جویند.

بنابراین به نظر می‌رسد که جنبش زن زندگی آزادی، در تباین با خواسته‌های سلطنت طلبانه باشد و این گروههای سیاسی نمی‌توانند نماینده واقعی آن باشند و اگر هم بخواهند آن را نمایندگی کنند، باید آن را تحریف و دستکاری کنند. شعار مرد-میهن-آبادی را پیش بکشند، انقلاب را یک انقلاب ملی بخوانند، بیش از آنکه بر روی انقلاب تاکید کنند، سرنگونی بطلبند و در آخر اینکه از برنامه‌های به سبک "تونل زمان" برای نشان دادن یک گذشته نوستالژیک و به همان اندازه غیرواقعی استفاده و خود را با آن بهشت عدن گمشده متعین کنند...

––––––––––––––––

پانویس

[1] امر روزمره در ایران پساانقلابی عباس کاظمی تهران: انتشارات فرهنگ جاوید ۱۳۹۵

از همین نویسنده

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • فرهاد - فرهادیان

    شما در مسئله ی قوانین بازار و اقتصاد ضعیف هستید هم نظام شاه و هم جمهوری اسلامی هر دو مناسبات سرمایه داری بر مبنای تولید کالا ی مرکب نیستند به همین دلیل به دولتهای خام فروش شناخته می شوند دولتهای خام فروش بازار بنیاد نیستند بلکه با کنترل معادن و مواد خام وارد کننده ی ملزومات هستند و سرمایه گذاریها خارج از مواد خام صرفا جهت تامین نیازهای مردم تا حدی انجام میشود چون دریافت دلارهای حاصل فروش مواد مستقیم در انحصار دولت هزینه می شود از اینرو سمت و سوی این حکومت تحکیم موقعیت سرکوب است از اینرو پروسه ی استبداد و سپس دیکتاتوری مبنای سیاسی و هدف این نوع حکومتهاست شاه و جمهوری اسلامی نمونه های تاریخی این پروسه است بازار بنیاد یعنی استقرار دموکراسی برای آنکه آزادانه بتوانیم هر نوع کالائی را تولید کنیم مالک شویم و مبادله نمائیم این پروسه نیاز به استقرار دموکراسی ست و وجود شهروند آزا د ناشی از این دموکراسی ست . کالای دربار از امتیازات ویژه ای برخوردار است و بقیه رعیت هستند نه شهروند آزاد و در نظام خام فروشی سرمایه داری شهروند آزاد وجود ندارد بله تنها رعیتی ست که در حداقل امکانات شهروند آزاد برخوردار است همانطور که سرمایه داری امریکا دارای ویژگی های برده داری در قرن 19 بود . اما در مورد سلطنت طلبان باید گفت انه تنها سلطنت طلبان بلکه تمام سیاستمداران سنتی چه راست سلطنت طلب و غیر سلطنت طلب چه چپ ها و میانه روها همگی در مقابل پلاتفرم این انقلاب که تنها برای اولین بار در ایران طرح شده است همه جا مانده اند زیرا همه ی احزاب و شخصیتها چه چپ و چه راست دائما سیاست حذف همدیگر را برنامه ریزی می کردند و انقلابات قرن بیستم با مردمی سازمان یافته در احزاب یا دنباله روی افراد بعنوان رهبر انقلاب می رفتند از اینرو رهبر انقلاب زن زندگی آزادی یک ساختار و نهاد برون آمده از شوراهای مردم خواهد بود تا مردم خود مستقیم مجری اراده ی خود باشند این مردم هستند که روسری سوزان راه می اندازند این مردم هستند که سازمان و نظم حکومتی را در هم می شکنند و به همین دلیل این انقلاب نه تنها در سنین مختلف بلکه در اقصی نقاط جهان را وادار به موضع گیری نموده است از اینرو این انقلاب دارای یک پلاتفرمی ست که قرار است تغییر از پائین را مدنظر قرار دهد به همین دلیل نه میتواند سیاست و دیپلماسی سری و پشت پرده در مذاکره با دیگران را مد نظر قرار دهد و نه می تواند وارد معامله علیه مردم شود زیرا استقرار دموکراسی حداکثر آزادی های بدون قید و شرط و آزادی بدون قید و شرط احزاب عدم دخالت دین و دولت و تبدیل دین به امر خصوصی افراد داشتن و نداشتن عقیده گریز از رهبری فردی و زدودن تبعیض زنان و هر نوع تبعیض تاریخی دیگر با اتکا به سازمان اجتماعی کار بعنوان معیار اتحاد جامعه و ضرورت حفظ و ارتقای این سازمان کار با مدرنیزاسیون نرم افزاری و سخت افزاری برای کاهش مصرف نیروی کار برای ایجاد فراغت بیشتر مردم و افزایش بهره وری تولید و افزایش تولید ثروت اجتماعی همچنین کاهش مصرف انرژی و تقویت مصرف انرژی های پاک و .... لذا تبدیل « امت واحده »و «رعایای من » ابتدا به شهروند آزاد ایرانی و سپس شهروند آزاد جهانی ارتقا دهد بازار آزاد انحصاری را تبدیل به بازار اجتماعی نموده اقتصاد را نه دولتی که فقط معادن و جنگلها و محثط زیست را تحت تملک دولت قرار می دهد اما کل کارخانه ها و مراکز تولیدی دولتی فعلی با اموال خصولتی فعلی را با مصادره مستقیم تحت تملک جمعی کسانی قرار می دهد که همین الان در این مراکز مشغول کار و فعالیت هستند و دولت با توجه به استفاده از منابع خام به این مراکز تا مدتی برای مدرنیزاسیون کمکهای سرمایه ای خواهد نمود تا بتوانند روی پای خودشان بایستند بخش دیگر بخش خصوصی ست که برای توسعه ی کشور برای مدتی نیاز به جذب سرمایه ی خارجی ست و این سرمایه ها توسط دولت تضمین خواهد شد مسئله ی تحکیم شوراها تمام تضادها و تناقضات کشوری را چه ملی چه قومی چه فکری و سایر تبعیض ها را کاملا برای اتحاد جهانی و تبدیل شدن به شهروند جهانی عملی خواهد کرد وقتی شما شهروند آزاد هستید موضوع تجزیه خودمختاری و فدرالیسم نیز مسائلی مربوط به کشورهای عقب مانده باقی خواهد ماند و ما مردمی با گوناگونی بیش از اندازه اما متحد خواهیم بود فقط ما شش ملیت نیست ما در ایران همین الان ارمنی آشوری یهودی و .... داریم که هرکدام دارای هویتی مستقل هستند که تحت حکومت های استبدادی حداقل در 100 سال اخیر بسیاری از توانمندی هایشان را از دست داده اند ما بعنوان یک جامعه ی متحد و آزاد باید بر توانمند سازی آنها نیز کوشا باشیم ما سلطنت طلب غافیت طلب نیستیم که فقط یک گروه ممتاز و برگزیده و صاحب امتیاز بسازیم یا یک گروه فاسدی مانند امت واحده ی جمهوری اسلامی بسازیم بلکه ما خواهان جامعه ای هستیم که هدفش نه خاک و تمامیت ارضی بلکه انسان است بدون خط و مرز . همه ی این تفاوتها را ما می توانیم نقطه ی اتکا و قدرت یک جامعه ی متحد ولی بدون قید و شرط آزاد استفاده کرده و انسان نوینی بسازیم . سلطنت طلبان در مقابل اینهمه دارائی های ما چه امتیازی به جامعه خواهند داد که انقلاب نتواند بر آنها غلبه کند تنها دیوانه ها هستند که سلطنت طلبان را بر انقلابیون زن زندگی آزادی ترجیح دهند . موسسه ی نظر سنجی گمان چند ماه پیش فکر می کنم حدود 9 ماه پیش اقبال به سلطنت را 39 درصد اعلام کرده بود که در نظر سنجی اخیرش به 22 درصد کاهش یافته است پس جای نگرانی نیست زیرا انقلاب زن زندگی آزادی یک ایده ی انقلابی بسیار نو و جدید است برای عمق پیدا کردن 5 ماه چیزی نیست .