ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

دیدگاه

دختر دانش‌آموز بودن: یک ناامنی تاریخی

رژیم ایران کلاس‌ها را با تصاویر رهبرانش تزئین می‌کند، آن‌ها را جا به جای کتاب‌های درسی می‌گنجاند، تاریخ و ادبیات را تحریف می‌کند، بدن‌ها را بازرسی و کنترل می‌کند اما باز هم با دانش‌آموزانی مواجه می‌شود که سرود می‌خوانند، می‌رقصند، شعار می‌دهند، انقلاب می‌کنند و زنده‌اند.

یک: خانم اسکندری ناظم ما اولی‌ها بود. باید حتما ابروهای همه‌مان را همان روز چک می‌کرد اما انگار مسئولیت دیگری هم داشت، فکر می‌کنم باید در حیاط می‌ماند تا همه‌ی دانش‌آموزان از مدرسه خارج شوند و بعد برمی‌گشت سراغ ما. برای این‌که فرار نکنیم، یا به انگیزه‌ی دیگری که تا امروز برایم روشن نیست، دانش‌آموزان دو کلاس را در یک کلاس جا داد و در را قفل کرد و رفت. یعنی ما حدودا هشتاد نفر بودیم در یک کلاس با ظرفیت چهل نفر. یادم هست که بچه‌ها پنجره‌ها را باز کرده بودند و بعضی‌ها روی میزها ایستاده بودند و همهمه بلند بود و یک یا دو نفر حالشان بد شده بود. تنفس سخت بود و وضعمان رقت‌انگیز بود. ما در روپوش‌های یک شکل و یک رنگ، در یک بی‌نظمی، بی‌هوایی و بی‌جایی، در وضعیتی تحقیرآمیز و غیرانسانی، با ترس و نگرانی به ابروها و سیگارها و ام‌پی‌تری پلیرهای توی کیف‌هایمان فکر می‌کردیم و منتظر می‌شدیم که خانم اسکندری بیاید و بدنمان را از نزدیک کنترل کند، محتوای کیفمان را بگردد و برای هر چیز، از آینه تا کرم ضدآفتاب یا قیچی و حتی نخ و سوزن، عصبانی شود و چنان فریاد بزند که ساختمان بلرزد. یکی از بچه‌ها سی‌دی فیلم مجاز ایرانی در کیفش بود. مثل باقی «خلاف‌ها» زبر و زرنگ نبود و در آن فرصت سی‌دی‌اش را به کوچه پرتاب نکرد. وقتی کیفش را گشتند به قدری گریه کرد که از حال رفت – علی‌رغم بخشش «سخاوتمندانه»‌ی ناظم و «عفو» «اشتباه»ش.

دو: مدرسه همیشه در تامین امنیت ما ناتوان بود. همه‌ی آن مردهایی که در نزدیکی مدرسه، به شکل مکرر و روزمره ما را آزارجنسی می‌دادند و برای همه‌ی ما دانش‌آموزان شناخته‌ شده بودند، به حال خود رها می‌شدند و برای حضوریافتن در نزدیکی مدرسه، برای نمایش آلت جنسی‌‌شان به ما یا تعرض‌های کلامی و فیزیکی با هیچ تهدیدی مواجه نبودند. برای خانم اسکندری یا هیچ‌کس دیگری این مسئله‌ی مهمی نبود. آن روز که من بعد از تجربه‌ی یک آزار جنسی دوان دوان به مدرسه برگشتم، هنوز باید بابت عقب بودن مقنعه‌ و بالا زدن آستینم به ناظم و مدیر جواب پس می‌دادم. برای کسی مهم نبود که ما با رد شدن از پل عابرپیاده از چه جهنمی عبور می‌کنیم و برای ورود به جهنم مدرسه از چه آتشی می‌گذریم. شاید اگر برگردم به اول پاراگراف و فکرم را اصلاح کنم، بتوانم بگویم که مدرسه اصلا میلی به تامین امنیت ما دانش‌آموزان نداشت. هرگز اقدامی برای حفاظت از ما انجام نشد که ناموفق بوده باشد و بتوانیم به آن ناتوانی بگوییم. حالا، امروز که حمله‌ به جان دانش‌آموزان شکلی سازمان‌یافته و مرگبار گرفته، این ناامنی، این بی‌اهمیتی زندگی و این بی‌مسئولیتی برجسته‌تر از هر وقت دیگر است.

حکومت عاجز

رژیم ایران علی‌رغم اسلامی کردن آموزش به شیوه‌ی دلخواهش، علی‌رغم نظارت بر کار معلم‌ها و مدارس، علی‌رغم برگزاری جشن تکلیف و نماز جماعت‌های اجباری و تلاش به مغزشویی کودکان و نوجوانان، موفق نشده است از فرصت دوازده‌ ساله‌ی اسارت و شکنجه‌ی کودکان بهره‌برداری کند: کلاس‌ها را با تصاویر رهبرانش تزئین می‌کند، آن‌ها را جا به جای کتاب‌های درسی می‌گنجاند، تاریخ و ادبیات را تحریف می‌کند، بدن‌ها را بازرسی و کنترل می‌کند اما باز هم با دانش‌آموزانی مواجه می‌شود که سرود می‌خوانند، می‌رقصند، شعار می‌دهند، انقلاب می‌کنند و زنده‌اند. نه بودجه‌های هنگفت حوزه‌های علمیه و مساجد و ... و نه چهل و چهار سال زمان و قدرت نتوانسته است هدف‌های رژیم را برآورده کند. بنابراین، به نظر می‌رسد که آموزش، حتی آموزش اسلامی و کنترل‌شده، از دایره‌ی خواسته‌های دولت خارج شده است.

منع دانش‌آموزان از تحصیل تازگی ندارد. با شیوع کرونا و آنلاین شدن مدارس، خیلی از دانش‌آموزان به صرف فقر از تحصیل جا ماندند. آن‌ها که نمی‌توانستند موبایل یا کامپیوتر و اینترنت داشته باشند، آن‌ها که خانواده‌شان از پس تامین تحصیل آن‌ها بر نیامد، از آموزش کنار گذاشته شدند. با فقیرتر شدن فقرا، دختران به جای مدرسه به خانه‌ی شوهر می‌روند و پیش از رسیدن به بلوغ، از دانش‌آموز به همسر و مادر تبدیل می‌شوند.

گروه‌های فمنیستی در داخل کشور از فعالان حوزه کودک، معلمان و کارگران، دادخواهان و دانشجویان خواستند تا همراه اعتراضات شوند و در مخالفت با خانه‌نشین کردن دختران، در هم‌بستگی با محافظت از آن‌ها به شیوه‌های جمعی و برای شناسایی و محاکمه آمران و عاملان این جنایات گرد هم بیایند. این گردهم‌آیی می‌تواند ورودی به تاریخ نو و آغاز آموزشی نوین باشد، آموزشی امن و رهایی‌بخش – با کیفیت و همگانی.

برگردیم به سلسله آتش‌سوزی‌های پانزده سال، ده سال، و چهار سال پیش در مدارس. سوختگی دانش‌آموزان مدرسه‌ی درودزن،  شین‌آباد، و اسوه حسنه را به یاد بیاوریم و به دختران و زنان افغانستان، آن‌ها که حالا از تحصیل منع شده‌اند فکر کنیم. به بی‌تفاوتی قدمت‌دار نسبت به آزارهای جنسی و ناامنی‌های دختران دانش‌آموز برگردیم. به کودک‌ربایی‌های نیجریه و تجاوز و تعرض به دختران دانش‌آموز توسط بوکوحرام و گروه‌های مرتجع دیگر. به نمایش فیلم‌های وحشتناک از مرگ، از سکس و از عذاب‌های الهی. چه بسا که آن‌چه امروز اتفاق می‌افتد نتیجه‌ی یک بی‌تفاوتی همگانی و دور و دراز به تجربه‌ی «مدرسه رفتن» باشد – نتیجه‌ی «کنار آمدن» با همه‌ی این خطرها و اعتراض نکردن به هیچ‌کدامشان؛ و آن‌چه در قیام ژینا واقع شده است، ترک بی‌تفاوتی‌هاست. دانش‌آموزان کم‌تر از هر وقت دیگری با اسارت در محیط مدرسه «کنار می‌آیند»، آن‌ها شروع کرده‌اند به «نپذیرفتن»، به دست بردن در تابلوهای دو طرف کلاس و تصویر دیکتاتورها را با شعار «زن، زندگی، آزادی» عوض کردن، به دست هم را گرفتن و آواز خواندن و انقلاب کردن. اما هم‌زمان با این‌که مقاومت آن‌ها سازمان‌یافته‌تر می‌شود، تهدیدهای راهشان هم نظم می‌گیرد. رژیم حاکم، برای آزار و اذیت دانش‌اموزان یک گام جلوتر رفته و آن را از «نقص فنی»، «ناتوانی»، و «بی‌عملی عمدی» به کنشی عمدی و منظم تبدیل کرده است. به شکل زنجیره‌ای به داخل حیاط مدارس بمب شیمیایی می‌اندازد و دانش‌آموزان را مسموم می‌کند.

اما راه‌حل چیست؟ تاکنون سه راه‌ عمده برای حفاظت از جان دانش‌آموزان پیشنهاد یا عملی شده است:

تعطیل کردن مدارس: تن‌دادن به خواسته‌ی رژیم

از همان ابتدا، بیانیه‌هایی برای دعوت به تعطیلی و تحریم مدرسه صادر شد. برخی از اکتیویست‌ها از پدر و مادرها دعوت کردند مانع حضور دختران دانش‌آموز در مدارس شوند و مدرسه را تحریم کنند. این راه‌حل، یک چسب زخم موقتی و البته خطرناک است. خانه‌نشین کردن دانش‌آموزان، جدا کردن آن‌ها از یکدیگر و منزوی کردنشان هدف اصلی – یا لااقل یکی از اهداف – این حمله‌هاست. مقاومت دانش‌آموزان هم درست مثل همیاران بزرگسالشان، یعنی زنان دربند، به لطف بایکدگیر ماندنشان است که نیرو می‌گیرد. خروج از فضای تحصیل، خروج از فضای مقاومت است.

نظارت و کنترل بیش‌تر: نیرو دادن به پلیس

هر وضعیت بحرانی و هر ناامنی می‌تواند توجیه نقش ناظر و کنترل‌گر پلیس را آسان‌ کند. نصب دوربین‌های نظارتی، حضور پلیس در خارج و داخل مدارس و دخالت بیش‌تر و بیش‌تر نیروهای نظامی و امنیتی در امر آموزش همگی تهدیدهای چنگ‌ زدن به دولتِ جنایتکار برای مطالبه‌ی امنیت است.  

کمیته‌های حافظتی والدین: مقاومتی خودآیین و رادیکال

ایستادن جلوی جنایت‌های سازمان‌یافته به راه‌حل‌های جمعی و نظام‌مند نیاز دارد. مراقبت از جان دانش‌آموزان حالا یک الویت است و از بین راهکارهای موقتی، تشکیل کمیته‌های والدین و مراقبت مستقل و خودآیین از مدارس نه فقط می‌تواند این هدف را تامین کند، که می‌تواند فرصتی باشد برای هم‌بستگی بیشتر میان والدین و یک نه بزرگ گفتن به هرگونه قدرت سودجوی پلیسی یا تسلیم دربرابر خواسته‌های پیدا و پنهان جنایتکاران. دانش‌آموزان به مدرسه رفتن ادامه‌ می‌دهند و از دل مقاومت شورانگیز آن‌ها مقاومت‌های دیگر و هم‌بستگی‌های بیش‌تر بر می‌خیزد. تشکیل این کمیته‌ها، علاوه بر تامین امنیت دانش‌آموزان، یک پیام روشن دارد: دولت جنایتکار است و صلاحیت حفاظت از جان دانش‌آموزان را ندارد.

همه‌ی این راه‌حل‌ها موقت‌‌اند و صرفا یک هدف – یعنی حفاظت از دانش‌آموزان دربرابر مسموم‌سازی – را پی می‌گیرند، اما این خودآیینی می‌تواند راه پی‌گیری اهداف دیگر را هم باز کند. مشاهده‌ی دانش‌آموزان بر تخت بیمارستان، شفاف‌ترین چشم‌انداز تاکنونی از رنج دائمی آن‌ها را به دست می‌دهد و هر قدمی که امروز برداشته می‌شود، اعتراضی علیه تمامی آسیب‌ها و تهدیدهای تاکنونی است. گروه‌های فمنیستی در داخل کشور (گروهی از زنان مبارز داخل کشور(تهران)، جمعی از فعالین زنان داخل کشور(کرج)، فعالان زنان گیلان، گروه بیدارزنی)، در فراخوانی حضورشان در خیابان را اعلام کردند و از فعالان حوزه کودک، معلمان و کارگران، دادخواهان و دانشجویان خواستند تا همراه اعتراضات شوند و در مخالفت با خانه‌نشین کردن دختران، در هم‌بستگی با محافظت از آن‌ها به شیوه‌های جمعی و برای شناسایی و محاکمه آمران و عاملان این جنایات، گرد هم بیایند. این گردهم‌آیی می‌تواند ورودی به تاریخ نو و آغاز آموزشی نوین باشد، آموزشی امن و رهایی‌بخش – با کیفیت و همگانی.

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • سلامت دانش آموزان مهم تر است

    درود من نمیدونم چه گروه وچه جریانی وبا چه نیتی این کار رو میکند درست است که بیش از نود درصد حملات به مدارس دخترانه بوده اما حملاتی به مدارس پسرانه هم رخ داده پس سلامت هم پسران وهم دختران ممکن است به خطر بیفتد پس بهتر است دانش آموزان دختر وپسر فعلا مدرسه نروند