ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

آغاز فصل جدیدی از انقلاب ژینا با نافرمانی مدنی زنان

«برای دیگه نترسیدن»؛ بی‌اعتنایی به تهدیدها و خاری در چشم حکومت

زنان و دختران از تجربه نافرمانی خودشان در برابر حجاب تحمیلی روایت می‌کنند. نیلوفر کمپین ایستادگی را «زورآزمایی با حکومت» می‌داند و الهام آن را اِعمال کنترل دوباره بر بدن خود.

تهدیدهای مسئولان جمهوری اسلامی درباره بگیر و ببند معترضان به «حجاب اجباری»، بنزین دوباره‌ای بود بر آتش انقلاب ژینا. زنان و دختران معترض با راه‌اندازی کمپین‌های مختلف و به اشتراک‌گذاری عکس‌ها و هشتگ‌هایی مانند #برای_دیگه_نترسیدن، #نافرمانی_مدنی و #مهسا_امینی، تجربه خود را از دور جدید مبارزه با حجاب اجباری از طریق حضور در خیابان بدون پوشش مورد تاکید حکومت، در شبکه‌های اجتماعی نمایش می‌دهند.

نتیجه این مقاومت آن شده که  نافرمانی مدنی از یک هشتگ در سطح شبکه‌های اجتماعی فراتر رفته و به رفتاری در سطح خیابان‌ها تبدیل شده و باعث شده هر روز زنان و دختران بیشتری عکس‌های بی‌حجاب، بدون مانتو و با لباس آستین کوتاه‌، دامن و شلوار کوتاه از خودشان منتشر کنند. یکی از ویژگی های متفاوت این کمپین جدید برای مبارزه با حجاب اجباری این است که زنان و دختران معترض در آینه‌ها و شیشه‌های مکان‌های عمومی که قابلیت انعکاس تصویر آنها را دارد، نگاه می‌کنند و از خودشان عکس می‌گیرند و در شبکه‌های اجتماعی با روایت خود از حجاب منتشر می‌کنند. 

رادیو زمانه با دو تن از زنانی که در این کمپین حضور پررنگی دارند، گفت‌وگو کرده است. در این گزارش برای حفظ هویت این دو زن از نام مستعار برای آنها استفاده شده است.

فرمان نمی‌بریم و سکوت نمی‌کنیم 

نیلوفر، یکی از زنانی است که در کمپین مبارزه با حجاب اجباری و نافرمانی مدنی حضور دارد و هر روز بی‌توجه به تهدیدهای تریبون‌های حکومتی از خودش عکس‌های بدون روسری و مانتو در آینه‌های متفاوت سطح شهر در شبکه‌های اجتماعی منتشر می‌کند.

نیلوفر در واکنش به تهدیدهای حکومت به رادیو زمانه می‌گوید:

مگر قبلا از آن‌ها کتک نخوردیم؟ می‌خواهند من را زندانی کنند؟ وقتی نمی‌توانم خودم باشم، کل این شهر برای من زندان است. حکومت می‌تواند یکی یکیِ ما را ساکت کند، اما نمی‌تواند همه ما را ساکت کند. من همیشه به این باور داشته‌ام که هر انقلابی یک سری آدم می‌خواهد که خودشان را فدا کنند و چرا من جزو این آدم‌ها نباشم؟ ترجیح می‌دهم در راه مبارزه زندانی شوم یا بمیرم تا اینکه زیر بار زور سکوت کنم.

نیلوفر به ادامه این راه بسیار امیدوار است و بر این باور است که سکوت نکردن دیر یا زود نتیجه می‌دهد. در نگاه او این کمپین یک زورآزمایی با حکومت است که زنان و دختران در آن دستِ بالاتر را دارند و باید حریف خودشان را خسته کنند. 

الهام، یکی دیگر از این دخترانی است که او هم حضور فعالی در کمپین دارد. الهام می‌گوید پیام‌اش به حکومت این است که نمی‌تواند آزادی را از بین ببرد. او به زمانه می‌گوید:

به حکومت می‌گویم که نمی‌تواند کنترل زندگی و بدن من را در دست بگیرید. من مالک ندارم و یک زن مستقل هستم. می‌خواهم این پیام را به حکومت بدهم که نمی‌توانید با کشتن مردم، فکر آنها را کنترل کنید.

از خشم حکومتی‌ها انرژی می‌گیریم

با انقلاب ژینا بود که دور جدید و بی‌سابقه‌ای از مقابله علنی زنان و دختران ایرانی با حجاب اجباری دیکته شده از سوی حکومت آغاز شد که البته واکنش گروه‌های وابسته به حکومت در جامعه را هم به همراه داشته است. الهام از واکنش این گروه‌ها به نوعی استقبال می‌کند و می‌گوید: «من از نگاه خشمگین زنان چادری و آدمای مذهبی انرژی می‌گیرم. حس می‌کنم از اینکه تحت کنترل آن‌ها نیستم، عصبانی هستند و احساس غرور می‌کنم.»

«وقتی نمی‌توانم خودم باشم، کل این شهر برای من زندان است. حکومت می‌تواند یکی یکیِ ما را ساکت کند، اما نمی‌تواند همه ما را ساکت کند.»

الهام واکنش بیشتر مردم را مناسب توصیف می‌کند و اینکه برخی از مردم با حمایت خودشان «روز او را می‌سازند» و از تجربه حمایت مردجوانی می‌گوید که به او گفته «دمت گرم خیلی قشنگ شدی» یا خانمی که به او گفته: «آفرین به شهامت‌ات»

 او همچنین رد و بدل شدن لبخند حمایت‌آمیز میان دخترانِ بدون حجاب اجباری را «خیلی شیرین» توصیف می‌کند که به تعبیر جامعه شناسان می‌تواند نوعی کنش متقابل نمادین باشد که درک معترضان از خود و گروه‌شان را تقویت می‌کند.

نیلوفر هم واکنش بیشتر گروه‌های اجتماعی با حرکت خودشان را همدلانه عنوان می‌کند و می‌گوید برداشتن حجاب برای آنها از موضوع گفت‌وگو فراتر رفته و به عمل روزمره تبدیل شده است:

الان یواش یواش برداشتن حجاب برای ما به یک چیز تبدیل عادی شده... با هم زیاد درباره‌اش حرف نمی‌زنیم و فقط عمل می‌کنیم.

خانواده‌های نگران و معترضان مصمم 

با توجه به تجربه رفتارهای خشن حکومت با معترضان، برخی خانواده‌ها نگران دختران‌شان هستند که مبادا حکومت دوباره در جریان همین کمپین به آنها آسیب بزند.

«از برده بودن خسته شدم. می‌خواهم با برداشتن خجاب این را به جکومت بفهمانم که دیگه زور آن‌ها روی ما اثر ندارد، امثال من خیلی زیاد شده‌اند.»

خانواده نیلوفر مذهبی هستند؛ همه موافق حضور او در این کمپین نیستند، اما برادر بزرگ‌تر و دوست پسرش او را حمایت می‌کنند.

نیلوفر می‌گوید:

احساس ترس و نگرانی در وجود همه ما هست. اما تنها چیزی که می‌دانیم این است که قرار نیست حجابی روی سر داشته باشیم.

الهام هم شرایط مشابهی را تجربه می‌کند و می‌گوید که خانواده‌اش نگران آینده او هستند، اما:

من برای آن‌ها جا انداخته‌ام که می‌خواهم بدون روسری بیرون بروم. بعضی روزها که آنها خیلی نگران هستند، هنگام بیرون رفتن از خانه شال سرم می‌کنم تا متوجه نشوند. البته درباره درآوردن مانتو چیزی نمی‌دانند و دور از چشم آن‌ها این کار را انجام می‌دهم.

الهام می‌گوید آگاه است در مسیری که در پیش گرفته خطراتی وجود دارد:

تا وقتی ریسکی به جان نخریم، چیزی به دست نمی‌آوریم. من وقتی می‌بینم آدم‌هایی جان‌شان را برای آزادی من از دست داده‌اند، نمی‌توانم یک جا بی‌خیال بنشینم. حس آزادی و اعتماد به نفسی که این مبارزه مدنی به من می‌دهد در مقابل ریسک‌اش خیلی ارزش دارد.

خاری در چشم حکومت هستیم

افراد حاضر در کمپین مبارزه با حجاب حکومتی احساس‌های متفاوتی را در تجربه می‌کنند و آن را به زبان‌های مختلفی توضیح می‌دهند. نیلوفر حضورش در این کمپین را به یک قمار تشبیه می‌کند و چنین می‌گوید:

اینکه هر روز دختران شبیه خودم بیشتر شوند، انگار قمار را برده‌ام و با هر بار بردن خیلی خوشحال می‌شوم. جنبه منفی آن هم باختن در قمار است که خوب من به باختن اصلا فکر نمی‌کنم.

نیلوفر هم در ذهن‌اش حضور در این کمپین را به نوعی مبارزه با برده‌داری حکومتی، همانند کرده است. او می‌گوید:

از برده بودن خسته شدم. می‌خواهم با برداشتن خجاب این را به جکومت بفهمانم که دیگه زور آن‌ها روی ما اثر ندارد، امثال من خیلی زیاد شده‌اند و حکومت هیچ جور نمی‌تواند جلوی ما را بگیرد. درواقع ما قدرت گرفته‌ایم و این قدرت روز به روز بیشتر می‌شود.

حس غالب بر الهام از حضور در این کمپین «غرور» و «اعتماد به نفس» است و خوشحالی از اینکه مجبور نیست نقش بازی کند. او می‌گوید از حضور در این کمپین احساس قدرت و کنترل خود را دارد، چرا که به گفته خودش: «خاری در چشم حکومت و آخوند هستم.»

الهام در پایان به زمانه می‌گوید:

فهمیده‌ام که مجبور نیستم تحقیر شوم و سکوت کنم و نباید بقیه را هم تنها بگذارم. نمی‌خواهم منتظر بمانم تا یکی بیاد و زندگی عادی را به من هدیه دهد. تصمیم گرفته‌ام خودم آن را در زندگی به دست بیاورم.

در همین زمینه:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • farhad farhadiyan

    بعد از 750 نفر انسان کشته شده بعد از هزاران چشمی که با شلیک مستقیم جنایتکاران نابینا شده اند و دهها هزار زندانی شکنجه اعدام و .... صحبت از نافرمانی مدنی بدترین کلمه ایست که این روزها بکار برده می شود کدام نافرمانی ؟ اینها حجاب را با یک انقلاب عملی کرده انمد و یک رژیم غدار و بی رحم را به زانو درآورده اند و تسلیم خود کرده اند و الان هم در حفظ این دستآوردها انقلابیون باز هم تا پای جان ایستاده اند استفاده از کلمه ی نافرمانی صرفا بدین دلیل است که سازشکاران تیزی و تندی و رادیکالیسم انقلاب را نادیده گرفته و سرپوش گذارند ما با صدای بلند می گوئیم این نافرمانی نیست این تسلیم جنایتکاران پای تغییر و انقلاب است .

  • Manzar

    برای تو کوچه رقصیدن برای دیگه نترسیدن برای فردا که می‌خندیم برای بوسیدن! هی! باد به موی ژینا گره به کفش سارینا داد از گردن رومینا باید برن اینا! هی! برای سرفۀ خوزستان برای زخم بلوچستان شکسته بغض تبریز بژی کُردستان! برای خشکی دریاچه به دست رهبر دستپاچه زندگی جاش رو زمینه قرآن رو طاقچه! {نترسید! نترسید! ما همه با هم هستیم! بترسید! بترسید! ما دیگه با هم هستیم! زن، زندگی، آزادی صلح و امید و شادی زن زندگی، آزادی صلح و امید و شادی} از برف سرخ آبان تا ماست سیاه کیهان غربت بی‌رنگ افغان چه دیدی ایران! هی! بذار آزاد بشه زن نترس از ذهن و از تن نفس بکش! بسه کشتن! بذار وطن شه وطن! هی! یه پنجره واسه دیدن یه پنجره واسه شنیدن باید که اسم منجی رو از آینه پرسیدن!] هی! یه بیت و دخمۀ سست باید جهان رو ازش شست زمین زیر پات می‌لرزه تنهاتر از توست! {نترسید! نترسید! ما همه با هم هستیم! بترسید! بترسید! ما دیگه با هم هستیم! زن، زندگی، آزادی صلح و امید و شادی زن، زندگی، آزادی صلح و امید و شادی} گفت فرزاد کمانگر به لیلاها تو سنگر چه شاه باشه، چه رهبر مرگ بر ستمگر! هی! از هیرکانی تا کارون حلب، شلمچه، خان شیخون خط می‌کشیم رو این خط خون اینجا و اکنون! هی! پامنبر تک‌صدایی جنگ، تعصب، جدایی بی‌دین، یهودی، بهایی یه عمر تنهایی! آتیش به بال پرواز سی مرغ رو کرده همساز تا قله‌های روشن به رمز این آواز {نترسید! نترسید! ما همه با هم هستیم! بترسید! بترسید! ما دیگه با هم هستیم! زن، زندگی، آزادی صلح و امید و شادی زن، زندگی، آزادی صلح و امید و شادی}