ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

تاملی بر بازنمایی مادر دادخواه بلوچ

دوگانه مادر داغدار ـــ مادر دادخواه

نظام بازنماییِ حاشیه‌ستیز حتی در برخورد با دادخواهانِ جان‌های ارزان، به جای فهم سیاست دادخواهی‌شان، آنان را صرفا «داغداران» نامید. تصویر سنوبر اگر دست به دست شد و چرخید، نه برای فهم دادخواهی‌ او، که به مثابه شاهدی برای بازنمایی مادر بلوچ هم‌چون مادری داغدیده و صرفا سوگوار به کار گرفته شد. گویی که مسیر دادخواهی و داغداری از هم جدا باشند و آن کسی که داغدار است، نمی‌تواند دادخواه باشد.

سال گذشته پرشتاب و باشکوه سپری شد. قیام ژينا و رویدادهای بعد از آن یکی پس از دیگری سپهر سیاست و گفتمان‌ها را تغییر دادند. داغ روی داغ آمد و سوگ پشت سوگ. کشته‌ها به اعداد بدل شدند، بی‌شمار شدند و آن‌ها‌که جان‌شان ارزان‌تر بود، نه نام‌شان و نه نشان عزیزان سوگوارشان خبر شد. هرکجا نیز که جان ارزانی نامدار شد، آن‌گونه صدا زده شد که به گوش همگان آشنا بیاید و همانی را تداعی کند که مطلوب فهم عمومی است: مظلوم، فقیر، بی‌صدا.

نظام بازنماییِ حاشیه‌ستیز حتی در برخورد با دادخواهانِ جان‌های ارزان، به جای فهم سیاست دادخواهی‌شان، آنان را صرفا «داغداران» نامید. تصویر سنوبر اگر دست به دست شد و چرخید، نه برای فهم دادخواهی‌ او، که به مثابه شاهدی برای بازنمایی مادر بلوچ هم‌چون مادری داغدیده و صرفا سوگوار به کار گرفته شد. نظام بازنماییِ حاشیه‌ستیز آن‌چنان در این فهم خود غرق شد که علی‌رغم هفته‌ها پایداری و مقاومت بلوچ‌ها بر حق دادخواهی، فقط به تماشای داغ و سوگ آنان نشست، آن هم به شیوه‌ای که منطبق بر فهم خودش است؛ تو‌گویی که مسیر دادخواهی و داغداری از هم جدا باشند و آن کسی که داغدار است، نمی‌تواند دادخواه باشد.

در این متن برآنیم تا به بخشی از ایرادات این دوگانه و لزوم فهم دادخواهی و داغداری به مثابه یک کل بپردازیم.

آیا سنوبر بلوچستان است؟

جنبش ژینا، بلوچ را در صف نخست جنبش قرار داد. آن‌چه از تاریخ نوشتاری بلوچستان حذف شده بود، به مدد خاطره جمعی دوباره به میدان آمد. خاطره به بلوچ‌ها بازگشت و هم‌چون امری سیاسی و اجتماعی، معنای جدیدی به زیست آن‌ها داد. بلوچ‌ها دادخواه رنج سالیان خود شدند و ستم‌هایی که به سن نوجوانان و جوانان معترض نمی‌رسید، آنان را نیز دادخواه کرد. اما در کنار این حضور عمومیِ دادخواهان بلوچ، حضور مادران کشته‌شدگان بلوچستان است که هم‌چون دیگر مادران دادخواه در سراسر ایران به میدان آمده‌اند. با این وجود به نظر می‌رسد که فهم این حضور، فهمی از دور و با نگاهی از بالا به پایین و تعیین‌کننده مختصات و حدود حضور است.

 قریب به هفت ماه از آغاز قیام ژينا گذشته اما مساله دادخواهی در بلوچستان همچنان اسیر کلیشه‌ها در نحوه بازنمایی است. ما در دسگوهاران همواره دادخواهی را به عنوان یکی از دستاورهای جنبش ژینا و ماهو بسیار ستوده‌ و از نظام بازنمایی مرکز محور و حاشیه‌ستیز بارها نوشته‌ایم، اما سیاست متصلب بازنمایی هم‌چنان به راه خودش ادامه می‌دهد و در مقابل دادخواهان بلوچ را نه تنها بدبازنمایی می‌کند، بلکه شریک عادی‌سازی رنج آن‌ها نیز شده است.

بازنمایی سنوبر در این نظام مسلط بازنمایی مادری نیست از جنس مادران دادخواه؛ او تنها داغدار است! اینستاگرام و توییتر ندارد، فارسی نمی‌داند و دسترسی رسانه‌ای نیز ندارد. بازنمایی‌ها با او همان می‌کنند که در کلیشه زن بلوچ به آن پرداختیم: او مادری است که می‌سوزد. تصاویر کمک‌ها به سنوبر رسانه‌ای می‌شود، فیلم خلوت گزیدن او در گوشه خانه‌اش و مویه‌های زیر لبش بازنشر می‌شود، اما سخنی از دادخواهی او و سایر مادران و خانواده‌های دادخواه نیست. منطق شبکه‌های اجتماعی به سرعت در حال دیکته کردن شیوه خاصی از دادخواهی است که سنوبر از آن بیرون می‌افتد. این منطق به شیوه خاصی از بازنمایی می‌انجامد که نه تنها سنوبر را، بلکه دادخواهان دیگر بلوچ را نیز در دام ساختارهای از پیش حاکم می‌اندازد، بدون آن‌که به فرودستی عمیق آن‌ها اشاره کند. در این مواجهه سنوبر حتی شهروند هم نیست. او فقط مادری است که دست و پاهای پسرش به میله پرچم زنجیر شده است، مادری که داغدار است.

از زندگی‌اش چیزی نمی‌دانیم و هرگز نیز نخواهیم دانست، چرا که زبانش را و شیوه دادخواهی‌اش را نمی‌شناسیم؛ همانطور که از خدانور نیز جز فیلم‌های رقص و آن تصویر هولناک و نفس‌گیر از پاهای بسته به میله چیزی نمی‌دانیم. کسی نمی‌داند که سنوبر چرا در یکی از پرشمار محلات حاشیه‌ای «کثیف» و «ناامن» زندگی می‌کند؟ همه صرفا به این خبر اکتفا می‌کنند که او در جغرافیای دوردستی زندگی می‌کند؛ همان دوردست ترسناک و غریبه. سنوبر حتی اگر مورد ارجاع قرار می‌گیرد، برای به یادآوردن بلوچ‌ به مثابه موجودی که سرتا پا بدبخت است. او با جمله کلیدی که «سنوبر بلوچستان است» به یاد آورده می‌شود و تمام ظرفیت‌های مقاومت و مبارزه او و دیگر مادران دادخواه و داغدار بلوچ به بازنمایی رنج و بدبختی و مظلومیت فرو کاسته می‌شود.

اما این نظام بازنمایی بر چه چیزی دلالت می‌کند؟ آیا در پشت تمام گزاره‌های این نظام، میلی برای «درک خالص» از وضعیت بلوچ را نمی‌توان یافت که در همان حال که بلوچ را به میانجی این معناسازی‌ها درک می‌کند، به کنترل اکت‌ها و کنش‌های او می‌انجامد؟ این نحوه بازنمایی بیش از هر چیز در حال ساخت دوگانه «مظلومیت» در مقابل «مقاومت» و مدام در تلاش است که تلاش‌ها و مبارزات حاشیه را در دسته اول طبقه‌بندی کند. سنوبر بلوچستان می‌شود و نماد کامل نمایش مظلومیت. اما اگر سنوبر بلوچستان است، پس چرا هم‌چون راوی و دادخواه ستم‌ها و سرکوب‌های خونین به سراغش نمی‌رویم؟ چرا بلوچستان متبلور در او محدود به بی‌زبانی و مظلومیت است؟ دلالت صرف بر «بلوچستان بودن» از کدام کیفیت خالص سخن می‌گوید که اینک در سنوبر جمع شده و می‌توان با ارجاع به او بلوچستان را فهمید؟ چرا در چنین «بلوچستانی» سنوبر آنقدر ناآشنا و زندگی‌اش این میزان از یاد رفته و گیر کرده در مجموعه‌ای از ستم‌هاست؟

برای دیدن محتوای نقل شده از سایت دیگر، کوکی‌های آن سایت را بپذیرید

کوکی‌های سایت‌ دیگر برای دیدن محتوای آن سایت‌ حذف شود

دوگانه دادخواهی/ داغداری

نظام بازنمایی مسلط، سنوبر را که بیش از هرچیز مادر فرزندی شورشی بود، تنها با مویه‌های از دل برآمده‌اش می‌فهمد. اما کدام مادر دادخواهی است که مویه نکرده باشد؟ آیا مسیر دادخواهی از داغداری نمی‌گذرد؟ مگر نه این است که این رنج و داغ است که داغدار را علیه فراموشی عزیز از دست داده‌اش به میدان می‌آورد؟ چرا نظام بازنمایی مسلط اصرار به ایجاد گسست میان دادخواهی و داغداری دارد؟ زن بلوچ چرا صرفا داغدار و نه دادخواه خوانده می‌شود؟

نظام بازنماییِ انقیادآور در حالی‌که نقش خود را طبیعی و محو جا زده است، آن تکه‌های مورد علاقه خود از سنوبر را مونتاژ و زیرنویس می‌کند. او چه چیز دیگری از او می‌داند؟ هیچ! به شیوه‌ای اورینتالیستی و توریستی تصاویر مویه‌های در سکوت سنوبر را دست به دست می‌چرخاند. همگان در به در به دنبال پوشش خبری حتی کوچک از سنوبر هستند و در نمایش مظلومیتش از یک‌دیگر پیشی می‌گیرند. سنوبر به عنوان یک کلیت یک‌دست به جای بلوچ یا زن بلوچ و فارغ از فهم طبقاتی، کاست و تجربه زیسته‌اش می‌نشیند، بی آن‌که حتی کوچک‌ترین صدای حق‌خواهی‌اش از میانه سطور سیاسی و تاریخی شنیده شود. در این اقتصادبازنمایی مسلط بر شبکه‌های اجتماعی، مفاهیم به نفع مفاهیم مرکز و مسلط بازتعریف می‌شوند و حتی تغییر شکل می‌دهند.

مفهوم داغداری در برابر دادخواهی قرار می‌گیرد و دسته‌بندی‌ها، هرکس را که زبان متفاوتی دارد و تصور می‌شود که شیوه دادخواهی‌اش نیز بسیار متفاوت است، صرفا داغدار خطاب می‌کند. تو گویی دادخواه بودن برای مادر بلوچ نیازمند پیش‌شرط‌هایی است که او هنوز به آن‌ها دست نیافته است! این نظام دوگانه‌گرا و گسست‌محور با چنین خوانشی، از سویی زن بلوچ دادخواه را حذف می‌کند، و از سوی دیگر زحمت نزدیک شدن و گوش سپردن به دادخواهی او را از سر خود باز می‌کند.

اما میدان دادخواهی میدان بازپس گرفتن خاطره‌هاست، میدان مبارزه برای زندگی و شوریدن علیه سیاست مرگ و فراموشی است. سنوبر در همان حال که عکس خدانورش را بر سینه می‌فشارد و از انتظارش بر سر سفره می‌گوید، در همان زمانی که از لب‌های خندان خدانور، شور زندگی‌خواهی‌اش، داغش که آرام نمی‌گیرد و می‌سوزاند، می‌گوید، در همان لحظه دادخواه جان و زندگی او می‌شود. او همچون نمادی به جنگ با واژگان و گفتمان‌های غالب می‌رود و زبان دادخواهی خاص خودش را می‌سازد. این زبان اگرچه خاص اوست، اما فارغ از پیوند و منفک از دیگر دادخواهان جغرافیاهای دیگر نیست. این زبان هم‌چنان که از سوختن و عادی نشدن زندگی‌اش می‌گوید، همزمان به میل زندگی‌خواهی و دادخواهی زندگی‌های از دست رفته به میدان آمده است. آیا می‌توان جنبش دادخواهی را بدون نظر گرفتن این زبان فهمید؟ آیا داغ و داد، نه آن «سیاستِ این یا آن»، بلکه یک کل به هم پیوسته و در امتداد یک‌دیگر نیستند؟

سنوبر در حالی که داغ فرزندش را بر سینه می‌کوبد، همراه با دیگر مادران آن گزاره بنیادین و تکان‌دهنده را هر روز تکرار می‌کند: از نبود خدانور می‌سوزم. چه چیزی دقیق‌تر از این جمله و چه نشانی مهم‌تر از عکس‌های روی دست مادران می‌تواند پیوند داغداری و دادخواهی را به نمایش بگذارد؟ آن‌ها در همان حال که مویه می‌کنند، تاریخ را به شهادت می‌گیرند: به این عکس‌ها نگاه کنید، این فرزندان جان‌های ما بودند و ما تا روز عدالت داغدار و دادخواه آنان هستیم.

در همین زمینه:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.