شاهنامه به روایت شهرنوش پارسیپور
یک صد و نهمین قسمت از مجموعه شاهنامه خوانی که به داستان زال و رستم و مازندران میپردازد
زال و رستم و مازندران
گفتيم كه كيكاوس اسير دست ديوان مازندران بود و كور شده بود. او توانست گردى از ميان گردان را به سوى زال گسيل دارد. تا ماجرا را به او بگويد. زال به مجرد آن كه گزارش گرد را شنيد پيراهن بر تن بدريد، اما سكوت را پيشه خود كرد تا احوال پادشاه نگون بخت برسر زبان ها نيفتد. سپس رو به سوى رستم كرد و گفت كه بايد در يارى رساندن به كيكاوس شتاب كند:
به رستم چنين گفت دستان سام / كه شمشير كوته شد اندر نيام
نشايد كزين پس چميم و چريم / وگر خويشتن تاج را پروريم
كه شاه جهان در دم اژدهاست / بر ايرانيان بر چه مايه بلاست
همى رخش را كرد بايدت زين / بخواهى به تيغ جهان بخش كين
همانا كه از بهر اين روزگار / ترا پرورانيد پروردگار
نشايد بدين كار اهرمنى / كه آسايش آرى، وگر دم زنى
برت را به ببر بيان سخت كن / سر از خواب و انديشه پردخت كن
هرآنكس كه چشمش سنان تو ديد / به تن در روانش كجا آرميد
نظرها
نظری وجود ندارد.