ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

دیدگاه

پارسا، ۱۷ ساله از تبریز را چه کسی برای انتخاب‌هایش در سکس و در «زنانه شدن» کُشت؟

رامتین شهرزاد در این دیدگاه یادآور می‌شود که پدر پارسا، نوجوان ۱۷ ساله به‌تنهایی او را به قتل نرساند. در این قتل، رسانه‌های حکومتی، سازمان بهزیستی و نظام اسلامی همدست‌اند.

دیدگاه

پارسا ۱۷ ساله بود که پدرش او را به بهانه اینکه به بیمارستان اعصاب و روان رازیِ تبریز می‌برد تا احتمالا برای ترک اعتیاد بستری شود، به یکی از مناطق اطراف آن شهر برد، او را به قتل رساند و سپس با پلیس تماس گرفت و خود را تسلیم کرد.

در فاصله‌ای کوتاه خبر این قتل در فضای مجازی فارسی‌زبان پخش می‌شود و واکنش‌ها شروع می‌شود. از جمله اینکه داده در مورد هویت جنسیتی پارسا را از کجا آورده‌اید و چرا او را «فرد ترنس» خطاب کرده‌اید؟ برخی از کنشگران حوزه کوئیر (واژه چتری برای توضیح افراد جامعه ال‌جی‌بی‌تی‌کیو پلاس) از جمله به رسانه‌ها نوشتند که چرا تفاوت بین هویت جنسیتی، گرایش جنسی و بیان جنسیتی را هنوز نمی‌دانید.

مصائب پارسا میان این گفت‌وگوهایی که مهم هم هستند، به حاشیه رفت. این که چگونه گام‌به‌گام از کودکی تا نوجوانی‌اش، در چهارچوب نظام اسلامی زندگی کرد و پیش از قتل فیزیکی‌اش، بارها روانش را به قتل رساندند.

آن هم حکومتی که افراد کوئیر را نه تنها به‌رسمیت نمی‌شناسد، بلکه گسترده علیه زیست آنها تبلیغ می‌کند و سیاست می‌ورزد. در مدرسه‌ها فضایی برای آنها باقی نمی‌گذارد تا بتوانند درباره خودشان بیاموزند. گفت‌وگو در فضای اجتماعی هم توسط این نظام اسلامی در مورد گستره هویت‌های جنسیتی و گرایش جنسی به‌شدت محدود شده است.

برای دیدن محتوای نقل شده از سایت دیگر، کوکی‌های آن سایت را بپذیرید

کوکی‌های سایت‌ دیگر برای دیدن محتوای آن سایت‌ حذف شود

هم‌زمان این حکومت، نگاهش را از گسترش اعتیاد در کودکان و نوجوانان دور کرده است. پارسا، آن‌گونه که خبرگزاری رکنا به نقل از پدرش نوشت، به الکل و شیشه (نامی که در ایران برای گستره‌ای از مواد شیمیایی روان‌گردان در محصولات حاوی مِت‌آمفتامین استفاده می‌شود) معتاد بوده است.

درنهایت، حکومت پدر او را با دو انتخاب تنها می‌گذارد: «خودم را بکشم یا بچه‌ام را!» او کشتن فرزندش را انتخاب می‌کند. پدر پارسا که نام او در گزارش رکنا نیامده است، انتخابش را این گونه توضیح می‌دهد:

نمی دانستم چیکار کنم واقعا دیگر نمی کشیدم؛ تصمیم گرفتم خودم را خلاص کنم تا از زیر بار این همه فکر و خیال و مشکلات رهایی یابم؛ اما با خودم فکر کردم اگر من بمیرم باز پارسا همین رفتارهایش را ادامه خواهد داد. در آن صورت چه بلایی بر سر خانواده‌ام می‌آید؟ چه کسی از آنان محافظت خواهد کرد؟ چه بلایی بر سر پسر کوچکم و زن و دختر یک ساله‌ام می‌آید؟ این بود که از خودکشی منصرف شدم و تصمیم گرفتم برای همیشه پارسا را خلاص کنم و بعد از آن هم هر بلایی به سر من آمد مهم نیست.

سه‌شنبه ۱۰ بهمن امسال، ابتدا خبرگزاری رکنا در گزارشی باعنوان «پسرم رفتار و آرایش زنانه داشت او را کشتم | در تبریز بی‌آبرویمان کرده بود» نوشته فاطمه قلی‌پور گنجه‌لو و تقریبا هم‌زمان خبرگزاری هرانا در خبر «تبریز؛ یک نوجوان ترنس توسط پدرش به قتل رسید» از پارسا و قتل او خبر دادند.

در این دیدگاه به مصائب پارسا نگاه می‌کنیم از جمله اینکه یک مرتبه توسط پدرش به قتل رسید، یک مرتبه توسط خبرگزاری رکنا به قتل رسید، پیش از آنکه یک مرتبه توسط سازمان بهزیستی کشته شود. بدون آنکه پارسا بتواند از حقوق بشرش استفاده کند: از جمله حق اینکه خودش را بشناسد، بتواند در مورد خودش صحبت کند، اینکه حق روابط جنسی (از جمله خودارضایی و روابط جنسی با دیگری و صحبت در مورد آن) داشته باشد، اینکه بتواند برای نیازمندی‌هایش کمک بگیرد، اینکه حق رشد و زیست داشته باشد و دیگر حقوقی که با قتل او، دسترسی‌اش برای همیشه به آنها ناممکن شد.

قتل پارسا به‌دست خبرگزاری رکنا

در شبکه اجتماعی ایکس، نگاه‌ها نسبت به شیوه خبرنویسی خبرگزاری رکنا تنگ شده است. به‌عنوان مثال، این چند جمله از گزارش رکنا را بخوانید:

  • گویا در این میان اپراتور ۱۱۰ هم باور نمی کرد پدری فرزند خود را با دستان خود به آغوش مرگ بفرستد.
  • پدری که ۱۷ سال تمام برای بزرگ کردن این پسر زحمت کشیده و خون دل خورده بود. اما هیچ کس از غم و اندوه درونی این پدر و آنچه روزگار بر سرش آورده بود اطلاع نداشت؛ وی وقتی پای مصاحبه نشست با چشمانی اشک‌بار سفره دلش را باز کرد.
  • چندین و چندین بار از خانه فرار می‌کرد و من بعد از کلی آوارگی و خون دل خوردن و... وی را در حالت بسیار زننده پیدا می‌کردم. وی را نزد پزشک خاصی بردم تا درمان شود که او هم قول درمان نه با دارو، بلکه با روان‌درمانی داد.
  • پارسا با افرادی بسیار ناباب دوست شده بود و کارهای بسیار زشت و بدی نیز از آنان یاد گرفته بود.
  • تصمیم گرفتم وی را به بهزیستی بسپارم که متاسفانه بهزیستی به خاطر شرایط پارسا از پذیرش وی امتناع کرد.
  • نمی‌توانستم در میان فامیل و دوست و آشنا سر خود را بالا بگیرم همه با انگشت نشانمان می‌دادند.

آرش گیتو، کاربری در شبکه ایکس که خود را محقق علوم اجتماعی، مترجم، همجنس‌گرا / کوئیر معرفی کرده و در بازنشر خبر رکنا نوشته است:

طوری در این خبر از پدر قربانی‌نمایی شده که گویا فرزند بابت قتل خودش به پدر بدهکار هم هست… نخیر پدر نامحترم شما بخشی از سرکوب آن فرزند بودید. به گردن شیشه و الکل نیندازید که تحجر تو باعث فرار آن بچه از خانه شد. باورم نمی‌شود در یک گزارش تا این حد جای قربانی و خشونت‌گر عوض شود. لعنت بر این طرز فکر متحجر انسان‌ستیزتان.

برای دیدن محتوای نقل شده از سایت دیگر، کوکی‌های آن سایت را بپذیرید

کوکی‌های سایت‌ دیگر برای دیدن محتوای آن سایت‌ حذف شود

نیما نیا، هنرمند و فعال کوئیر هم در شبکه ایکس نوشت:

نوجوان ۱۷ ساله‌ای که یک بار دیگر هم در متن این گزارش به قتل می‌رسد و گویی که روایت او از آنچه بر سرش آمده و او را به قتل رسانده است وجود ندارد و پدر قاتل و خشونت‌گر او روایت‌گر زندگی او می‌شود.

برای دیدن محتوای نقل شده از سایت دیگر، کوکی‌های آن سایت را بپذیرید

کوکی‌های سایت‌ دیگر برای دیدن محتوای آن سایت‌ حذف شود

شیوه نگارش خبر، یادآور نگاه حاکم بر نظام اسلامی بر افراد کوئیر جامعه است: «آنها وجود ندارند؛ اگر وجود دارند هم مثل بیمارها و معتادها هستند، آنها نمی‌توانند آدم‌های موفقی باشند، منحرف هستند، دیگر کودکان را به انحراف می‌کشانند، آمیزش جنسی را به هنجارهای سنتی و مذهبی ترجیح می دهند، باید آنها را ابتدا بستری کرد اگر درمان نشدند باید آنها را کشت.»

رسانه رکنا به عنوان آینه دستگاه ایدئولوژیک حکومتی می‌خواهد به مخاطب قابی برای نگاه به پارسا بدهد: «هرچه زشتی است در اینجا جمع است». هدف این است که به افراد کوئیر مانند پارسا این‌گونه نگاه کنید. واکنش‌ها به این شیوه خبررسانی اما یادآور این می‌شود که زیست یک فرد کوئیر در ایران با این تصویرها گره خورده و بسیاری در آستانه یا در معرض خشونت‌های مکرر، به‌خصوص از سمت خانواده، قرار دارند.

برای دیدن محتوای نقل شده از سایت دیگر، کوکی‌های آن سایت را بپذیرید

کوکی‌های سایت‌ دیگر برای دیدن محتوای آن سایت‌ حذف شود

اینجا چند مثال از واکنش‌های انتقادی به بازنشر خبر رکنا را در ایکس بخوانیم (اصل خبر تا زمان نوشتن این دیدگاه، ۱۱۴هزار مرتبه دیده شده است):

  • از بزرگترین ترس‌های دوران نوجوونی من که هنوزم گاهی شب‌ها کابوسش رو می‌بینم.
  • آره خیلی واسه اعتبار و آبروی آدم بهتره که قاتل باشه.
  • متن خبر هم در همدلی کامل با قاتل فرد کوئیر نوشته شده.
  • وقتی پدر آدم این بلا رو سر آدم میاره فکر کنید جامعه و غریبه‌ها چقدر میتونن بدتر باشن.
  • من ایران زندگی می‌کنم، کشوری که پدری فرزند خود را می‌کشد و خبرگزاری آن به هر روشی می‌خواهد قربانی را مقصر جلوه دهد.
  • آنقدر در نزدیکانم آدم‌هایی رو می‌شناسم که یا خانوادش به واسطه هویتش تهدیدش میکنن یا برای همین "آبرو" کم‌کم طردش کردن و یا اگر بفهمن فرد کوئیر دیگه امنیت جانی نداره چون به اندازه کافی "زنانه" و "مردانه" نیست که این خبر تعجب آور نبود.
  • و مطمئن باشید خیلی از مردم میگن: بیچاره پدرش حتما مجبور شده و دلیلی داشته!
  • در جواب اون مردم: شما شاید قاتل نباشید اما شما ماله‌کش و توجیه‌گر قتل هستید!
  • حالا این خبر رو می‌بینید؟ چند ساعت که صبر کنید یذره بیشتر بهش پرداخته بشه منتظر خیل عظیم حمایتگران از جنایتکار باشید. کامنت و کوت‌هایی قالبا از پسران نوجوان و جوانی که چرخه‌های سرکوب رو به خوبی آموزش میبینن و بازتولیدش میکنن و البته کسانی که این جا وسط‌بازی اخلاقیشون میگیره.

قتل پارسا به‌دست سازمان بهزیستی ایران

در بخشی از خبر رکنا گفته شده که «بهزیستی هم حاضر به بستری پارسا نشد» و بدون آنکه یک کلمه در انتقاد این اقدام غیرقانونی بهزیستی بنویسند، تنها به نقل از پدر پارسا نوشته شده:

تقریبا یک ماه هم در بیمارستان رازی بستری شد، اما وقتی مرخص شد باز همان رفتارهای قبلی‌اش را ادامه داد، تصمیم گرفتم وی را به بهزیستی بسپارم که متاسفانه بهزیستی به خاطر شرایط پارسا از پذیرش وی امتناع کرد. رفتارهایش روز به روز بدتر می‌شد و تحمل آن از حد توان ما خارج بود؛ نمی‌توانستم در میان فامیل و دوست و آشنا سر خود را بالا بگیرم همه با انگشت نشانمان می دادند.

در وب‌سایت سازمان بهزیستی می‌توان «اساسنامه بهزیستی کشور» را خواند که از جمله برابر «لایحه قانونی تشکیل سازمان بهزیستی» مصوب ۱۳۵۹ نوشته:

در جهت تحقق مفاد اصول ۲۱ و ۲۹ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و به‌ منظور تأمین موجبات برنامه‌ریزی، هماهنگی، نظارت و ارزش‌یابی و تهیه هنجارها و استانداردهای خدماتی و توسعه دامنه اجرای برنامه‌های بهزیستی در زمینه حمایت خانواده‌های بی‌سرپرست و نیازمند و ارائه خدمات مختلف به کودکان و تدارک امکانات پیشگیری و درمانی و توانبخشی حرفه‌ای و اجتماعی معلولین جسمی و روانی و تجدید تربیت منحرفین اجتماعی و حمایت و نگهداری از کودکان و اطفال بی‌سرپرست و معلولین غیرقابل توانبخشی و سالمندان نیازمند و آموزش نیروی انسانی خدمات بهزیستی و توانبخشی و تأمین موجبات تشویق، جلب مشارکت و فعالیت‌های گروه‌های داوطلب و موسسات غیردولتی، سازمان بهزیستی کشور تشکیل می‌شود.

رنگالری، وبسایتی که به صورت مشارکتی و مستقل توسط اعضا و کنشگران جامعه +LGBTQ ایرانی تأسیس و اداره می‌شود، در گزارش «از قتل تا همدردی ترنس‌میساژنیک با قاتل!» در مورد سازمان بهزیستی نوشته است:

بر اساس ادامه‌ی اظهارات قاتل، آن‌ها به دنبال فرستادن مقتول به بهزیستی بوده‌اند، اما سازمان بهزیستی به دلایلی چون بیان (و هویت) جنسیتی فرد، اعتیاد و آسیب‌پذیری سلامت روان از پذیرش وی امتناع کرده بود. این اعتراف، شاهدی بر روند تبعیض‌آمیز سازوکار سازمان‌ بهزیستی در قبال کودکان و نوجوانان ترنس* و در مجموع +LGBTQ و یا با مشکلات سلامت روان و اعتیاد است، چرا که با وجود نشانه‌های عیان بدسرپرستی، خشونت خانگی و کودک‌آزاری از پذیرش مقتول خودداری شده است.

سازمان بهزیستی یک نهاد خدمات اجتماعی است که قرار است بنا به اساسنامه‌اش ازجمله حامی کودکانی مانند پارسا باشد. کودکانی که به دلایل گوناگون به حاشیه رانده می‌شوند، در خانه جایگاه ندارند و یا به آنها خشونت می‌شود. کودکانی که تنها باقی می‌مانند، و در اضطراب مطرود شدن، بیش‌تر از پیش به حاشیه می‌افتند تا درنهایت، حتی در بین نزدیک‌ترین اقوامشان هم جایی برایشان باقی نیست. کودکانی که در نهایت قربانی خشونت فرزندکشی می‌شوند. پدر با قتل آنها تلاش می‌کند تا همدردی جامعه را به خود نزدیک کند و به‌گونه‌ای که خیال می‌کند، آبرویش حفظ شود.

اما مانند جمهوری اسلامی که همه‌چیزی است به‌جز جمهوری، سازمان بهزیستی هم تاریخچه‌ای مفصل در عدم «ارائه خدمات مختلف به کودکان... و حمایت و نگهداری از کودکان» دارد. مانند مثال پارسا که آمده تا کمک بگیرد و در فضایی امن قرار بگیرد. ماموران بهزیستی اما او را به پدری پس داده‌اند که می‌دانند راهش درنهایت ختم به طرد کامل پارسا می‌شود. کودک را به پدری می‌سپرند که حتی ممکن است جان او را بگیرد و مطمئن هستند از خشونت علیه فرزندش استفاده کرده است. بهزیستی البته با این اقدامش یک مرتبه دیگر پارسا را به قتل می‌رساند.

در همین‌ ارتباط نازلی کاموری، همکار زمانه در ایکس نوشت:

در مورد پارسا: اگر در سیاست هویت غوطه‌ور نشویم باید بتوانیم خشمگین شویم که پدری در تبریز، فرزندش را کشت چون ترسیده بود که «زنانه» شده. هویت جنسیتی و گرایش جنسی او هرچه باشد. هوموفوبیا، ترنس‌فوبیا و پدرسالاری سیستمی هستند. این بچه را بهزیستی هم حاضر نشده پناه دهد. این سیستم است.

برای دیدن محتوای نقل شده از سایت دیگر، کوکی‌های آن سایت را بپذیرید

کوکی‌های سایت‌ دیگر برای دیدن محتوای آن سایت‌ حذف شود

قتل پارسا به‌دست پدرش

رنگالری در پایان گزارش خود یادآور حمایت کامل نظام اسلامی از پدرسالاری‌ای می‌شود که عاقبت قانونش هم پدر پارسا را آزاد خواهد کرد. چون این حکومت فرزند را چیزی در حد یک دستمال کاغذی می‌شناسد که متعلق به پدر است؛ اگر خواست دور بیاندازدش یا تکه‌تکه‌ش کند، اهمیتی برای حاکم ندارد:

شایان ذکر است که بر اساس ماده‌ی ۲۲۰ قانون مجازات اسلامی، پدر یا جد پدری در صورت ارتکاب قتل، معاف از اشد مجازات است. سیر وقوع چنین قتلی به وضوح بستر تبعیض‌آمیزی را نشان می‌دهد که از خانواده، اولین نهاد اجتماعی، تا مراکز خدمات روان درمانی، کمپ‌ها و مراکز بازپروری، بهزیستی و… باعث حذف فرد و توجیه آن در رسانه‌ها می‌شود.

صدای شهریور در گزارش خود از قتل پارسا نوشته است:

یک نوجوان ۱۷ ساله به نام «پارسا» در تبریز به دلیل بیان جنسیتی و انتخاب‌های شخصی‌اش در جامعه‌ای پدر/مردسالارانه که بصورت نظام‌مند مروج قتل و ترنس‌میساژنی ست توسط پدرش جانی‌اش کشته شد.

برای دیدن محتوای نقل شده از سایت دیگر، کوکی‌های آن سایت را بپذیرید

کوکی‌های سایت‌ دیگر برای دیدن محتوای آن سایت‌ حذف شود

این گروه همچنین تاکید می‌کند:

لازم به ذکر است با وجود اینکه این نوجوان ۱۷ ساله دیگر در میان ما نیست تا راوی آزارها و خشونت‌های اجتماعی و خانگی‌ای که تجربه کرده باشد، شاهد پژواک روایت‌های آزارگرانه و خشونت‌باری که از دل گزارش‌های سوگیرانه، قربانی‌نکوهانه‌ و حتی همدلانه با قاتل که رسانه‌های وابسته به حکومت همچون «رکنا» منتشر کرده‌اند، هستیم.

دسترسی رسانه‌های آزاد به میدان اجتماعی در ایران محدود است. حکومت جمهوری اسلامی مدام خبرنگاران ایرانی ساکن ایران را در بیان آزاد سوژه‌هایی مربوط به افراد و جامعه کوئیر محدود می‌کند. مانع حضور خبرنگاران رسانه‌های خارج از ایران می‌شود. خبرنگاران غیرایرانی رسانه‌های بزرگ بین‌المللی را محدود می‌کند. و رسانه‌های ز خارج از کشور را هم که در حوزه جغرافیای ایران تولید محتوا می‌کنند، معاند و تروریست می‌خواند. درنتیجه آنچه برای کار رسانه‌ای باقی می‌ماند، مطالبی است که از رسانه‌هایی مانند رکنا به خارج از ایران می‌رسند که در آنجا در تولید محتوا دستگاه ایدئولوژیک حکومتی غالب است.

برای دیدن محتوای نقل شده از سایت دیگر، کوکی‌های آن سایت را بپذیرید

کوکی‌های سایت‌ دیگر برای دیدن محتوای آن سایت‌ حذف شود

رکنا در توضیح قتل پارسا به‌دست پدر این موارد را نوشته است:

  • وقتی ۱۴ سالش شد، با صحنه حیرت‌انگیزی مواجه شدم؛ یک شب وقتی خوابیده بود و پای شلوارش بالا رفته بود؛ متوجه شدم وی تمام موهای پایش را زده است.
  • تنها ۲۱ [روز یا ماه در متن گزارش مشخص نیست] از رفتنمان به اصفهان گذشته بود که پارسا رفت و پیدایش نشد. من ماندم و مادر نگرانش که همه جای شهر را برای پیدا شدنش زیر و رو کردیم که ۲ روز بعد از گم شدنش، ساعت ۲ بامداد وی را درحالی که آرایش غلیضی کرده و حتی موهای سرش را نیز رنگ و دکلره کرده بود پیدا کردیم. از این ظاهر پارسا بسیار متعجب شدیم.
  • با خودم به محل کارم می‌بردم تا سرش گرم کار شود و فکر دیگری به سرش نزد، دو هفته با من همراهی کرد اما بعد از دو هفته ناگهان وسط کار متوجه شدم پارسا نیست.
  • هفت شبانه روز کل اصفهان را دنبال پارسا گشتیم و بعد از هفت روز، وی را در یکی از باغ های اصفهان با وضعیت زننده پیدا کردیم.
  • دیگر اصفهان نماندیم و به خاطر پارسا به تبریز بازگشتیم؛ اما از وقتی به تبریز بازگشتیم رفتارهای پارسا اصلا عوض نشد. چندین و چندین بار از خانه فرار می‌کرد و من... وی را در حالت بسیار زننده پیدا می‌کردم. وی را نزد پزشک خاصی بردم تا درمان شود که او هم قول درمان نه با دارو، بلکه با روان درمانی داد.
  • پارسا با افرادی بسیار ناباب دوست شده بود و کارهای بسیار زشت و بدی نیز از آنان یاد گرفته بود. حتی به مصرف شیشه و الکل نیز روی آورده بود.
  • وی ۲۵ روز در کمپ [احتمالا کمپ ترک اعتیاد] بستری شد و بعد از ۲۵ روز با ظاهر مردانه که ریش و سبیل داشت به خانه بازگشت و قول داد که کلا همه رفتارهای بدش را ترک نماید. که این قول تنها یک هفته دوام داشت و از هفته دوم باز رفتارهای زننده‌اش شروع شد.
  • باز همه جا را دنبال وی گشتیم حتی با کمپ هم تماس گرفتیم که اظهار بی‌اطلاعی کردند؛ این بار زمان رفتنش طولانی شد ۷ ماه تمام خانه نیامده بود. تا اینکه از بیمارستان رازی تماس گرفتند و اطلاع دادند پارسا را ماموران گشت کلانتری در حالی که مثل جنازه در پارک افتاده بود پیدا کردند و به بیمارستان انتقال می‌دهند؛ چرا که بعد از مصرف شیشه، الکل نیز مصرف کرده و وضعیتش را وخیم کرده بود.
  • چند روزی از تولد خواهرش نگذشته بود که مدل پارسا به طور کلی عوض شد. مدام عصبی میشد، سیگار می‌کشید و پرخاشگری می‌کرد؛ رفتارهایش اصلا قابل کنترل نبود.

برای دیدن محتوای نقل شده از سایت دیگر، کوکی‌های آن سایت را بپذیرید

کوکی‌های سایت‌ دیگر برای دیدن محتوای آن سایت‌ حذف شود

درنهایت به نوشته رکنا، آنچه برادر ۱۱ ساله پارسا به پدر گفته بانی این می‌شود تا بین خودکشی یا قتل فرزند، دومی را انتخاب کند:

تا اینکه برادر کوچک‌ترش حرفی زد که انگار دنیا روی سرم خراب شد. پسر کوچکم گفت: بابا حرفی در درونم به شدت آزار می‌دهد که از به زبان آوردنش هراس دارم؛ وقتی با پارسا در خانه تنها هستیم وی مدام عکس‌های دوستانش را نشان می‌دهد و می‌گوید این دوستم فلان کار زشت را با من کرد، با آن یکی دوستم در فلان مکان، کارهای غیراخلاقی انجام دادیم. پارسا همچنین می‌گفت، بعضی از دوستانم با برادرانشان می‌آیند من هم تو را می‌برم تا تو هم همین کارها را تجربه نمایی. بابا من خیلی خیلی می‌ترسم تو را خدا کمکم کنید.

نازلی کاموری در واکنش به این شیوه خبرنویسی رکنا می‌گوید:

به مفهوم واقعی کلمه یک بچه را بابایش در تبریز کشته است، چون به نظر بابا، اینکه موهای پاهاش را می‌تراشیده و آرایش می‌کرده، خیلی بد بوده است. به زبان غیر صحیح سیاسی قتل ناموسی است چون پدرش هراس داشته که بچه‌اش "اواخواهر" باشد. بچه را برای بیان جنسیتی‌ای که هنجار مورد پسند نبوده کشته است. هیچ‌کس نمی‌داند بچه هویت جنسیتی یا گرایش جنسی‌اش چه بوده و این اصلا اهمیتی هم ندارد. هوموفوبیا، ترنس‌فوبیا، مردسالاری، سیستم است که بچه را کشته است.

قتل پارسا توسط جمهوری اسلامی ایران

نیما نیا در یکی از توییت‌هایش نوشت:

مقتول یک نوجوان ۱۷ ساله است اما به نظر می‌رسد که چندین و چند قاتل وجود دارد.

برای دیدن محتوای نقل شده از سایت دیگر، کوکی‌های آن سایت را بپذیرید

کوکی‌های سایت‌ دیگر برای دیدن محتوای آن سایت‌ حذف شود

بزرگ‌ترین قاتل پارسا، جمهوری اسلامی ایران است که زیرساخت‌های جامعه را برای کمک، یاری و رشد کوکان ناتوان ساخته است. این حکومت کودکی را به‌رسمیت می‌شناسد که از خانواده‌ای اصیل و مذهبی باشد، برابر اصول خودشان رشد کند، بسیجی و پاسدار بشود و نگهبان/قاتل بقیه جامعه باقی بماند. بقیه جامعه‌ای که در چشم مدیران این حکومت، «خس و خاشاک‌اند» و اهمیتی ندارند. فقط لازم شد به‌شدت سرکوب می‌شوند.

برای دیدن محتوای نقل شده از سایت دیگر، کوکی‌های آن سایت را بپذیرید

کوکی‌های سایت‌ دیگر برای دیدن محتوای آن سایت‌ حذف شود

بیش از چهار دهه حکومت جمهوری اسلامی، بخش قابل‌توجهی از جامعه ایران را که در دوران حکومت آنان متولد شده‌اند، بزرگ شده‌اند و از کودکی به نوجوانی و جوانی، سپس میان‌سالی رسیده‌اند، بدل به افرادی کرده که یک علی خامنه‌ای تمام‌عیار در مغزشان دارند. این بخش از جامعه مانند پدر پارسا، فارغ از تمایلات درونی به قتل، برای خشونت‌هایشان علیه دیگران – در این مثال، پارسا – ابزارهای گوناگونی از نظام اسلامی گرفته‌اند، از جمله قدرت مردسالاری که به آنها اجازه می‌دهد با کودکشان هرچه خواستند بکنند؛ فرزندکشی‌ای که قانونی هم حمایت می‌شود.

پارسا طبق قوانین ایران و قوانین بین‌المللی، کودک بود. در کودکی به قتل رسید. مانند او، بسیاری در خانواده‌های ایران به‌دلایل مختلف از جمله هویت جنسیتی و گرایش جنسی، و بیان جنسیتی، به قتل می‌رسند. مرده متحرکی می‌شوند که در مدرسه هم به قتل می‌رسند. در جامعه بزرگ‌تر هم به قتل می‌رسند. فامیل هم آنها را به‌شیوه‌های مختلف می‌کشد.

چون حکومت ناتوان در مدیریت جامعه به‌خصوص در آموزش جنسی، و مسائل مرتبط به سلامت روان مانند اعتیاد، شکست خورده است. حکومت ناتوان و شکست‌خورده اما لات و بی‌پروا همچنان خود را پیروز نشان می‌دهد. اما باید ابتدا خامنه‌ای درون را سرنگون کرد و سپس جمهوری اسلامی را کنار گذاشت تا بتوان با درک خودمان، جامعه‌ای بهتر برای آینده‌ای نزدیک بسازیم.

سؤال این است که پارساهایی که هنوز به قتل فیزیکی نرسیده‌اند، در آینده مشترک ما آیا می‌توانند جایگاه بهتری پیدا کنند؟ مثلاً برابر با بقیه مردم؟ این سؤال را من و شما پاسخ می‌دهیم. نه در آینده، بلکه همین الآن، با تمام قتل‌هایی که جلوی‌شان می‌ایستیم، خامنه‌ای درون را کنار می‌زنیم و اجازه می‌دهیم انسانی دیگر زندگی کند، مثل بقیه مردم.

از همین نویسنده بخوانید:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.