ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

گزارش‌هایی از زندان زنان در ترکیه: آیا همیشه ما مقصریم؟

فیروزه زمانی ــ ۳۵ سال بعد از حبس به اتهام فعالیت‌های سیاسی، آسیه مژگان گووَنلی داستان زنان بند عمومی را نوشت؛ زنانی که به عمد یا سهو مرتکب قتل شده‌اند.

آنها هم مادر، خانه‌دار، کارگر، سوسیالیست‌اند، انسان‌اند، این‌ها را وقتی می‌فهمی که با آنها زندگی کنی.

آسیه گووَنلی

آسیه مژگان گوونلی در سال ۱۹۷۵ متولد شد و در ترکیه جامعه‌شناسی خواند و کار روزنامه‌نگاری کرد. او از سال ۱۹۹۷ ساکن سوئیس است و به آلمانی و ترکی کتاب می‌نویسد و همکاری‌اش را با رسانه‌های آنلاین ترکی‌زبان ادامه می‌دهد.

گووَنلی در سال‌های دهه‌های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ زندانی سیاسی بود. می‌گویند کمتر کسی در ترکیه کار ادبی و روزنامه‌نگاری می‌کند و کارش به نوشتن از زندان یا به خود زندان نمی‌کشد. مجموعه داستان «زنان تصادفاً قانون‌شکن» روایت هم‌بندی‌های نویسنده در این دو دهه، در سال‌های کودتای نظامی ۱۹۸۰ است.

آسیه مژگان گووَنلی داستان زنانی را روایت می‌کند که مرتکب قتل شده‌اند، کسی را زخمی کرده‌اند، دزدی کرده‌اند و به دلایل دیگری زندانی‌اند. زنان گرفتار فقر، سنت، بیچارگی که «تصادفاً قانون‌شکنی» کرده‌اند. این‌ها زنانی هستند که با این واقعیت رویارو شده‌اند: برای اینکه زنده بمانی باید جرمی مرتکب شوی.

گووَنلی در مقدمۀ کتاب «زنان تصادفاً قانون‌شکن» (۲۰۲۲) می‌نویسد که اواخر دهۀ ۱۹۷۰ سردبیر خبرنامۀ یک انجمن زنان بود. او که در مقالات خبرنامه، ایده‌های سوسیالیستی را تبلیغ می‌کرد، در ژانویۀ ۱۹۸۰ دستگیر و روانۀ زندان غیرنظامی شد. می‌دانست که فعالیت سیاسی دیر یا زود کارش را به زندان خواهد کشاند اما وقتی از در زندان وارد شد، فهمید دانستن این موضوع با زیستن‌‌اش یکی نیست. نویسنده فضای زندان را به تیمارستان تشبیه می‌کند. او می‌گوید «زندانی سیاسی» برای زنان بند مفهوم بیگانه‌ای بود. برای اینکه به این زنان مفهوم زندانی سیاسی را بفهماند، به آنها می‌گوید: «جلوی دولت درآمده‌ام.» زن جوان روستایی‌ای می‌پرسد: «ها! با آجان دست به یقه شدی؟» او که قرار بود سی‌وپنج سال بعد راوی داستان این زنان باشد، می‌نویسد:

یادم می‌آید چقدر تحت تأثیر قرار گرفتم که بحث‌ آن روزها دربارۀ عملکرد ماشین دولت در این تصویر گلاویزی خلاصه شد و عینیت پیدا کرد.

هر بیست زنی که در این کتاب داستان‌شان را می‌خوانیم، یک وجه مشترک دارند: همگی مرتکب جرایمی شده‌اند که به خاطر آن مجازات می‌شوند و هیچکدام انکارش نمی‌کنند. گووَنلی در مقدمۀ مختصر کتاب می‌نویسد که بسیاری از آنان به خاطر قتل یا ضرب‌وجرح بازداشت یا محکوم بودند. چند کولی به جرم دزدی، چند زن هم به جرم زنا که آن‌وقت‌ها جرم محسوب می‌شد. زنانِ اکثراً روستایی از هر سنی در زندان بودند:

بعضی‌ها ساکت بودند، بعضی حرّاف، می‌پرسیدند و ته‌وتوی هر چیزی را درمی‌آوردند، سر کوچک‌ترین چیزها دعوا می‌کردند، می‌خندیدند، گریه می‌کردند. بیست و چند زن. روز اول من با آنها بیگانه بودم و آنها هم با من. بیست و چهار ساعت بیشتر طول نکشید که این بیگانگی از بین رفت. آنها به من گوش سپردند و من به آنها.

گووَنلی در سال‌های دهۀ ۱۹۸۰، چند بار در بندهای مشابه زندان‌های مختلف زندگی کرد. او دنیاهایی را شناخت که با دنیای خودش فرق داشتند:

در آن دنیاها، متوجه چیزهایی شدم که تا وقتی زندگی جمعی نداشتم متوجه‌شان نبودم. می‌خواستم راوی داستان این زن‌ها باشم.

او می‌خواست داستان زنانی را بگوید که مرتکب قتل شده‌اند، کسی را زخمی کرده‌اند، دزدی کرده‌اند و به دلایل دیگری زندانی‌اند. زنان گرفتار فقر، سنت، بیچارگی که «تصادفاً قانون‌شکنی» کرده‌اند. فشار خانواده و اجتماع، سنت‌ها، مردسالاری، فقر، خشونت و به حاشیه رانده شدن راه گریزشان را چنان سد کرده که قتلی مرتکب شده یا سرقت کرده‌اند. به‌خصوص زنانی که «شوهرکُش» ‌ هستند، شوهرشان را کشته‌اند تا به دست او کشته نشوند. این‌ها زنانی هستند که با این واقعیت رویارو شده‌اند: برای اینکه زنده بمانی باید جرمی مرتکب شوی.

مژگان گووَنلی دربارۀ انگیزه‌اش از نوشتن داستان‌های این زنان می‌گوید:

این کتاب سومین و آخرین کتاب در زمینه‌ای است که با خودم عهد بسته بودم بنویسم. طبیعتاً اول داستان زندانیان سیاسی را نوشتم. در این کتاب، "قهقهه‌هایی که از دیوار سنگی می‌گذرند" (۲۰۱۸)، خواستم به قدرتی که خیال می‌کرد با فشارهای وحشیانه می‌تواند این زندانیان را نابود کند، نشان بدهم که در اشتباه است. موضوع کتاب دوم «رفتارهای ناشایست ناشی از دیدگاه اروپامحوری بود که اروپایی به روابطش با بیگانگان دارد.

او در ادامه می‌افزاید:

«سال‌هاست در فکر روایت موضوعی هستم که شخصاً شاهدش بودم. می‌خواستم پرده‌ای کنار برود که این زن‌ها را نامرئی می‌کند؛ زنانی که علاوه بر قانون، جامعه مجازات‌شان می‌کند. اغلب این زن‌ها اهل روستا یا قصبه‌ای بودند. اما جرم‌شان، به‌خصوص در زمینۀ «شوهرکُشی»، مانند زنان شهری بود. گرفتاری‌های مشابهی داشتند. وقتی رابطۀ عاشقانه با «شوهرکُشی» همراه می‌شود (نمونه‌هایش را می‌توان در ازدواج اجباری «بلما» و تهدید و تجاوز «سهیلا» دید)، متوجه نوعی اجتناب‌ناپذیری می‌شویم.»

در پاسخ به این نگاه انتقادی که چرا روی عنصر تصادف تأکید می‌کند، می‌گوید:

تصادف اتفاقی است که بی‌اختیار واقع می‌شود. ممکن است موقعی که خربزه می‌برید دستتان را ببرید. حتی نقشه‌هایی که شخصیت‌های این کتاب کشیده‌اند، در نهایت ناشی از این است که هیچ چارۀ دیگری نداشتند. اگر این طور نگاه کنیم، نمی‌شود گفت این کارها به‌تمامی عمداً انجام شده‌اند. به همین خاطر آنها را در مقولۀ تصادف می‌گذارم. مثلاً در داستان اول، نقشه‌ای در کار نیست، زن با بالش به خشونتی که بر او اعمال شده واکنش نشان می‌دهد. در «زیرسیگاری» هم مرگ بدون عمد و نقشه واقع می‌شود. این را هم اضافه کنم که در قتل شوهر/معشوق/مرد، اغلب آلت‌های قتل چیزهایی مثل بالش، چاقوی آشپزخانه، زیرسیگاری هستند. شخصیت «پری» همان چاقویی را به کار می‌برد که خودش را زخمی کرده. سمباهات در حالی روانۀ زندان می‌شود که کودک است و باید تحت حمایت باشد.

اما در همۀ داستان‌ها زنان از ناچاری مرتکب جرم نشده‌اند. مثلاً یکی از زنان معشوقۀ شوهرش را کشته است. یا زنی که به خاطر خصومت خانوادگی خونخواهی کرده و می‌گوید این قاعده در زندگی خودش و دیگر اهالی روستا چقدر شایع است. نویسنده می‌گوید:

«اگر علاوه بر مردان، زنان هم به خونخواهی در نتیجۀ خصومت خانوادگی برخیزند خیلی دردناک است. نمونۀ اعلای تحجّر. در روابط سنتی، علاوه بر کارهای خانه و رسیدگی به کودکان و پیران (در روستاها، رسیدگی به مزرعه هم در زمرۀ این کارهاست)، نجات ناموس هم از زنان انتظار می‌رود. چنین توقعی در چرخه‌ای بیرحمانه درونیِ زنان می‌شود. گاهی به زن‌ها به خاطر قتلی که در راه ناموس مرتکب شده‌اند پاداش هم می‌دهند: پدرشوهر دست عروسی را می‌بوسد که ماشه را کشیده است!»

گووَنلی با تجربۀ دست‌اولی که از فضای زیستیِ روزمرۀ زنان زندانی دارد، زندگی آنان را همچون منشوری به تصویر کشیده و حتی از تصویر شادی و سرور آنان هم غافل نشده است. او در پاسخ به این سؤال که چرا استقبال از زنان زناکار را همراه با شادمانی به تصویر کشیده است (در حالی که این زنان تحقیر می‌شدند و می‌شوند)، می‌گوید:

بله، در آن دوران زنا بین زنان جرم تحقیرآمیزی بود. اما بین زنانی که محکومیت سنگینی داشتند، شنیدن داستان این زنان نوعی تفریح محسوب می‌شد. از طرف دیگر، یادمان نرود که زنا در جامعه (حتی بین زنان) تحقیر و تا مدت‌های مدید مجازات می‌شد.

او در پاسخ به این سؤال که آیا در دهه‌های حبس خود متوجه بود این زن‌ها فقط از خود دفاع کرده‌اند و مجازات‌شان سیاسی است، می‌گوید:

نه، هیچ در این فکر نبودم. البته این زن‌ها را قضاوت هم نمی‌کردم. آن سال‌ها هنوز فمینیست نبودم. به نظرم موضوع فقط این نیست که دفاع این زن‌ها از خودشان قانونی بود. بلکه پشت شوهر/پدر/معشوق‌کشی بسیاری از این زنان (اگر نه همۀ آنان)، مردسالاری، خشونت، تجاوز و استثمار جنسی خوابیده بود. به نظرم این جرم‌ها هم سیاسی هستند. به نظرم در کشوری که قاتل‌های زنان با کت‌وشلوار جلوی قاضی حاضر می‌شوند، باید به زنان بیشتر میدان داد.

زنان داستان‌های گووَنلی جرم‌شان را پذیرفته‌اند، شاید به این دلیل که اعتمادی به قضاوت عالانه ندارند، نگرشی که نه بر پیشداوری بلکه بر تجربه مبتنی است. اما در هر صورت قتل قتل است (دیدگاهی غایب در کتاب گووَنلی). آیا اگر این زنان انتخاب دیگری داشتند تا خودشان را از این روابط خلاص کنند، بدون ترس از خانواده و دیگر عواقب، اگر هنجارهای زن‌ستیز اجتماعی در کار نبود، اگر می‌توانستند شوهر خشن خود را به دادگاه بکشند، بسیاری از این جنایت‌ها اتفاق می‌افتاد؟

کتاب گووَنلی از این جهت اهمیت دارد که صدای زنانی است که معمولاً نادیده انگاشته می‌شوند. هرچند از این گزارش‌ها سال‌ها می‌گذرد، هنوز هم تصویر بسیاری از زنان را، از همه جای دنیا، در این داستان‌ها می‌بینیم.

منابع:

بیشتر بخوانید:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.