فوکو در تونس: رویارویی با قدرت تحملناپذیر
ترجمه: حمیدرضا یوسفی
کاترین مدین، استاد جامعهشناسی دانشگاه کمبریج در این مقاله نشان میدهد که چگونه تجربیات فوکو از ستمگری نئواستعماری و امپریالیستی در تونس به شکلگیری نظریهاش در مورد قدرت منجر شد. چرخش نظری فوکو به سوی «قدرت» نه به دنبال وقایع مه ۱۹۶۸ پاریس یا صرفاً از طریق مباحثههای فکری اروپایی، بلکه مدیون مشاهدهها و تجربههای او در مورد جوشوخروش، مقاوت و تعهد مبارزاتی دانشجویان تونسیاش بود.

تظاهراتی در پاریس در ۲۷ نوامبر ۱۹۷۱ در اعتراض به تبعیض در مورد الجزایریهای فرانسه − آندره گلوکسمن، میشل فوکو، ژان−پل سارتر
در سپتامبر ۱۹۶۶، ده سال پس از آنکه تونس بهطور رسمی از سلطه استعماری فرانسه استقلال یافت، میشل فوکو برای مدت سه سال بهعنوان استاد فلسفه در دانشگاه تونس منصوب شد. این مقاله گزارشی از زمان حضور فوکو در تونس ارائه میدهد و در آن به مشارکت او در مبارزات ضدامپریالیستی و ضداقتدارگرایی که در این کشور جریان داشت و همچنین بیشتر به فعالیتهای او در مقابله با «شبکه حبسبنیاد» (l'archipel carcéral) تونس میپردازد. از طریق این گزارش، این استدلال مطرح میشود که ورود فوکو به فعالیتهایِ سیاسی و کار او در توسعه تحلیلی جدید از «قدرت» اساساً از مواجههاش با عاملانِ نئواستعماری قدرت که در زمان حضور در تونس شاهد آن بود و در مقابله با آن دست به عمل زد، اتفاق افتاده است. این مقاله در پی ردیابی مبارزات ضداستعماری و ضدامپریالیستی که همزمان با توسعه تحلیل قدرت فوکو در حال وقوع بودند، نوشته شده است؛ اگرچه این مبارزات در نوشتههای بعدی او در کانون توجه قرار نگرفتند، این مقاله با این پیشنهاد که جدی گرفتن بایگانی محقق-کنشگر میتواند مجموعهای از ابزارهای رادیکال فوکویی را برای مقاومت به ما ارائه دهد، به پایان میرسد.
در سال ۱۹۷۸، فیلسوف و سیاستمدار مارکسیست ایتالیایی، دوچو ترمبادوری، با میشل فوکو مصاحبهای انجام میدهد. موضوع این مصاحبه، [وقایع] مه ۱۹۶۸ فرانسه بود، که اغلب بهعنوان یک کاتالیزور مهم برای ظهور فلسفه پساساختارگرایانه اروپایی از آن یاد میشود، همانطور که توسط بورگ (۲۰۰۷)، برایدوک (۲۰۰۸)، ژندرون (۲۰۱۳) و پوستر (۱۹۸۴) مطرح شده است. در طول مصاحبه از فوکو خواسته شد تا تأثیر وقایع مه ۱۹۶۸ فرانسه را بر پراکسیس فلسفی و سیاسی خود توضیح دهد که او در پاسخ میگوید:
یادمه که مارکوزه یک روز با ناراحتی گفت، فوکو در زمان اعتراضات مه کجا بود؟ خب، من در تونس بودم، بهخاطر کارم. و باید اضافه کنم که این تجربه برای من یک تجربه تعیینکننده بود... تونس، برای من، به نوعی فرصتی بود برای بازگشت به مباحثه سیاسی. این وقایع مه ۶۸ فرانسه نبود؛ بلکه این وقایع مارس ۶۸ در یک کشور جهان سومی بود که من را تغییر داد.
۱۹۷۹/۱۹۹۱، ص. ۱۳۲
ادعای فوکو مبنی بر اینکه او در تونس در یک کشور جهان سومی به شکل رادیکال دگرگون شد، بسیاری از روایتهایی که درباره کار و زندگی او گفته شده را به یکباره درهم میشکند. در روایتهای غالب، کار فوکو معمولاً به سه دوره همپوشان اما در عینحال متمایز از یکدیگر تقسیم میشود: تمرکز اولیه بر «دیرینهشناسی» در دهه ۱۹۶۰؛ تغییر به «تبارشناسی و قدرت» نیچهای در دهه ۱۹۷۰؛ و تمرکز نهایی بر «مراقبت از خود» در اواخر دهه ۱۹۷۰ و اوایل دهه ۱۹۸۰تا زمان مرگ فوکو در ۱۹۸۴ (بارتت، ۱۹۸۸؛ دریفوس و رابینو، ۱۹۸۳؛ هاوگارد، ۲۰۰۲؛ پاکر، ۲۰۱۱؛ پوستر، ۱۹۸۴؛ اسمارت، ۱۹۸۵). بر اساس این روایتها، این وقایع مه ۱۹۶۸ در فرانسه، اروپا، و فعالیتهای سیاسی بعدی فوکو -که آشکارا بهعنوان نتیجهگیری از این وقایع بهنظر میرسند- بهویژه تأسیس گروه اطلاعات درباره زندانها (Groupe d'Information sur les Prisons, GIP) در پاریس بود که محرکِ حرکت فوکو از «دیرینهشناسی» به «تبارشناسی» شد؛ حرکتی که ریشه الهام آن به متفکرانِ اروپایی مانند فریدریش نیچه برمیگردد و به توسعه مفاهیمی مانند «انضباط»، «تکنولوژی»، «حکومتمندی»، «استراتژی» و «زیستقدرت» میانجامد.[۱] در این روایتهایِ غالب، حضور فوکو در تونس کمتر مورد توجه قرار میگیرد و اغلب تنها بهطور گذرا به آن اشاره میشود و یا تنها در پاورقی میآید. کنشگری رادیکال و آموختههایِ فوکو بهطور قاطع بهعنوان پدیدهای [صرفاً] مرتبط با تجربه اروپایی او شناخته میشود که در جغرافیایِ قاره اروپا اتفاق افتاده است.
برخلاف این روایتها، ادعای فوکو مبنی بر دگرگونیاش در تونس نیازمند یک بررسی تبارشناسانه است. نظر به این ادعا، این مقاله زمان دگرگونی زندگی فوکو در شمال آفریقا را مورد ردیابی قرار میدهد و گزارشی از این دوره از نوشتههای روشنفکران و کنشگران تونسی (بوراعوی، ۲۰۱۵؛ عثمانی، ۲۰۰۸؛ تریکی-بوباکر، ۲۰۰۸) و همچنین برخی از زندگینامهنویسان و مفسران معاصر فوکو در اروپا (دفرت، ۲۰۱۳؛ اریبون، ۱۹۹۱؛ میسی، ۱۹۹۳، ۲۰۰۴؛ میلز، ۲۰۰۳) را گردآوری میکند. من از طریق تحلیلی از مشارکت فوکو در مبارزات ضدامپریالیستی، ضداستعماری و ضداقتدارگرایی، موضوعات، جغرافیاها و تاریخهایِ تونسی را که از روایتهایِ فعلی درباره کار فوکو حذف شدهاند، دوباره وارد میدان بررسی و مطالعه میکنم. بنابراین، در حالی که تمرکز این مقاله بر میشل فوکو است، در طول بررسی زمان حضور او در تونس، به سازمانها و جنبشهای تونسی اشاره میکنم و پیشنهاد میدهم که باید به درستی جایگاهی در یادآوریهایِ ما از فوکو داشته باشند. پس از مستندسازی مشارکتهایِ فوکو در مبارزات ضدامپریالیستی و ضداقتدارگرایی در تونس، سپس به بررسی چگونگی سفر این تجربه با فوکو به پاریس میپردازم. در جریانِ این فرآیند، من به این موضوع میپردازم که چگونه تشخیص و شناسایی فوکو از تحملناپذیری قدرت، اصطلاحی که، همانطور که به زودی خواهیم دید، مشخصه فعالیت و کنشگری او در پرداخت به زندانهایِ پاریس و بعدها دانش پژوهی در مورد قدرت بود که مستقیماً از تجربیات او در تونس برخاست.
این مقاله همزمان گامهای پژوهشگران فمینیستی را نیز دنبال میکند که در استفاده و بررسی آثار فوکو تلاش کردهاند جایگاه مقوله استعمار و امپریالیسم را در بایگانی او مورد پرسشگری قرار دهند که نمونههایی از آن در آثار لازرگ (۲۰۱۷)، استولر (۱۹۹۵) و وهلیه (۲۰۱۴) آمده است. بهعنوان مثال، استولر بهویژه به این موضوع اشاره کرده که «عناصر حیاتی جنسیت و امپراتوری از روایت فوکو در مورد زیستقدرت غایب هستند» (۱۹۹۵، ص. ۳۵). در نتیجه، استولر استدلال میکند، هر توضیحی در مورد زیستقدرت که به جدیت نحوه تأثیرگذاری گفتمانهایِ زیستسیاست درباره بقای نژادی و مقررات جنسی در اروپا، که تحتتأثیر بازنمایی سوژههای مستعمره بهعنوان تهدید جنسی و نژادی بوده را در نظر نگیرد، بخش بزرگی از تاریخچه و [چگونگی] ظهور زیستقدرت را نادیده میگیرد. با تکیه بر این پژوهش، این مقاله مبارزات ضداستعماری و ضدامپریالیستی را که همزمان با توسعه تحلیل قدرت فوکو در حال وقوع بودند، ردیابی میکند، البته مبارزاتی که نشان داده میشود که در آثار بعدی او در کانون توجه قرار نگرفتهاند. با انجام این کار، این مقاله با پیشنهاد اینکه توجه جدی به بایگانی محقق-کنشگر میتواند مجموعهای از ابزارهای رادیکال فوکویی برای مقاومت در اختیار ما قرار دهد، به پایان میرسد. مجموعهای از ابزارهایی که مستلزم گسترش چارچوبهای مرجع ما به فراسوی سواحل اروپا هستند و از ما میخواهند که مرکزیت نژادپرستی دولتی، (نئو)استعمار و امپریالیسم را در کاربردهایِ قدرت مدرن جدی بگیریم.
فوکو در تونس
در سپتامبر ۱۹۶۶، ده سال پس از آنکه تونس بهطور رسمی استقلال خود را از سلطه استعماری فرانسه بهدست آورد، میشل فوکو به مدت سه سال بهعنوان استادیار با حمایت حکومت فرانسه به دانشگاه تونس منتقل شد و در آنجا فلسفه تدریس میکرد. در دوران حضورش در تونس، فوکو به دانشجویان تونسی آثار نیچه، آلتوسر و دکارت را آموزش میداد و هر جمعه بعدازظهر یک سلسله سخنرانی هفتگی در دانشگاه تونس برگزار میکرد، جایی که به گفته یکی از دانشجویان سابقش «باید زود میرسیدی تا جای نشستن پیدا کنی» (عثمانی، ۲۰۰۸، ص. ۸).[۲] علاوه بر کار در دانشگاه، فوکو بهطور منظم در باشگاه طاهر حداد - مرکز فرهنگی که توسط فمینیست تونسی جلیله حفیصه اداره میشد- سخنرانی میکرد و در آنجا ایدههایی را مطرح و توضیح میداد که پیشدرآمدی بر «دیرینهشناسی دانش» بود (ریس، ۲۰۰۷، ص. ۲۷). در طول اقامت فوکو در تونس، او همچنین مرتباً از کتابخانه خصوصی همکارش ژرار دلدال دیدن میکرد که مجموعهای درباره جان دیویی داشت، و شروع به خواندن متونی از لئون تروتسکی، روزا لوکزامبورگ و حزب پلنگ سیاه آمریکایی کرد (دفرت، ۲۰۱۳؛ میسی، ۱۹۹۳، ص. ۹۰).
تقریباً تمامی گزارشهایِ فوکو از تونس با شگفتی او از دانشجویان تونسی و توانایی آنها برای فراتر رفتن از خوانشهایِ اروپایی متون فلسفی، از بین بردن مرز بین نظریه و عمل و سوق دادن اندیشه به سمت کنش انقلابی همراه است. فوکو طی مصاحبهای در آوریل ۱۹۶۷ با La Presse de Tunisie اظهار داشت: «من دانشجویان تونسی را ملاقات کردم و این یک عشق در نگاه اول بود... آنچه بیشتر از هر چیزی مرا مسحور میکند، اشتهای سیریناپذیر آنها برای دانش است» (فوکو، ۱۹۶۷ نقلشده در ووجیچوفسکی، ۲۰۱۵، ص. ۱۶۸). در مصاحبهای که بعدتر در سال ۱۹۸۰ انجام شد، فوکو پیشنهاد میکند که برخلاف اروپا، «برعکس، در تونس، همه با یک شدت و خشونت رادیکال و با نیرویی حیرتانگیز به سمت مارکسیسم کشیده شدند. برای آن جوانها، مارکسیسم صرفاً راهی برای تحلیل واقعیت نبود؛ بلکه نوعی نیروی اخلاقی بود، یک کنش وجودی که آدم را مبهوت میکرد» (فوکو، ۱۹۷۹/۱۹۹۱، ص. ۱۳۵). همینطور، فوکو در نامهای به تاریخ دسامبر ۱۹۶۶ به پارتنر خود دانیل دفرت، از درک دانشجویان تونسی از آلتوسر مینویسد و میگوید: «عجیب است که میبینم آنچه برای ما یک گفتار نظری محض است، در اینجا ناگهان به یک ضرورت تقریباً فوری تبدیل میشود» (فوکو، ۱۹۶۶ نقلشده در دفرت، ۲۰۱۳، ص. ۳۴).
شدت رادیکالیسم دانشجویان فوکو در ژوئن ۱۹۶۷، ده ماه پس از ورود فوکو به تونس، خود را بیش از پیش نشان داد. در ۵ ژوئن ۱۹۶۷، اولین روز جنگ شش روزه، که به نام «نکسه» (روز شکست) شناخته میشود و در آن نیروهایی از سراسر آفریقا و آسیا جنگی علیه دولت استعماری اسرائیل آغاز کردند، گروه دانشجویی ضداستعماری و سوسیالیستی تونسی به نام «پرسپکتیو»[۳] تظاهراتی در مرکز تونس سازماندهی کرد. معترضان در مقابل سفارتهای بریتانیا و آمریکا جمع شدند تا امپریالیسم غربی و صهیونیسم را محکوم کنند و از دولت تونس خواستند که حمایت خود را از رژیمهای غربی متوقف کند. این تظاهرات با حملات معترضان تونسی علیه سفارتهای بریتانیا و آمریکا به اوج خود رسید و آنها تلاش کردند که این سفارتها را به آتش بکشند.
در حالی که تظاهرات ضدامپریالیستی در هسته خود روحیهای ضدنژادپرستی و ضداستعماری داشت، بخشی از معترضان از جریان تظاهرات جدا شدند و به سمت Quartier de Lafayette، محلهای تونسی-یهودی در مرکز تونس، راهپیمایی کردند. معترضان خانهها را سوزاندند، فروشگاههای متعلق به یهودیان را غارت کردند و با پرتاب مواد آتشزا کنیسه محله را به آتش کشیدند. فوکو خشونت ضدیهودی این متعرضان را محکوم کرد. دو روز بعد، در نامهای به دوستش جورج کنگیلم در پاریس نوشت:
حدود پنجاه آتشسوزی. ۱۵۰ یا ۲۰۰ فروشگاه غارت شده —مشخص است که این اتفاق [بیشتر] برای فروشگاههای فقیرتر افتاد؛ منظره همیشگی کنیسه کاملاً تخریب شد، فرشها به خیابان کشیده شده، لگدمال و سوزانده شدند،مردم در خیابانها میدویدند و به بلوکی پناه بردند که تظاهرکنندگان میخواستند آن را به آتش بکشند. از آن زمان، سکوت، کرکرهها پایین، هیچکس یا تقریباً هیچکس در منطقه نیست، کودکان با وسایل شکسته بازی میکنند.
فوکو، ۱۹۶۷ نقلشده در میسی، ۱۹۹۳، ص. ۲۰۴
با گذشت چند هفته از این شورشها، دولت تونس با شدت به معترضان حمله کرد، رهبران جنبشها را دستگیر و مالیاتی بر تمام ساکنان شهر تونس وضع کرد تا خسارات وارد شده را جبران کند. رژیم تونس زندانیان را مورد ضرب و شتم و شکنجه قرار داد و در دادگاههای نظامی خصوصی، حکمهای سنگینی برای متهمان صادر کرد. بهعنوان مثال، یکی از بسیاری از دستگیرشدگان، دانشجوی الهیات محمد بن جنت بود[۴] که به ۲۰ سال کار اجباری محکوم شد و قرار بر این بود که سال بعد در تظاهرات مارس ۱۹۶۸ به سوژه اصلی اعتراضات تبدیل شود.
چند ماه پس از آن، فوکو به فعالان باقیمانده که دستگیر نشده بودند اجازه داد تا از آپارتمان شخصیاش بهعنوان فضایی برای سازماندهی استفاده کنند؛ فضایی که از نظارتهای دولتی در امان بود (میسی، ۱۹۹۳). فوکو یک دستگاه چاپ را نیز در باغ خانه خود مخفی کرد تا به فعالان این امکان را بدهد که پوسترها و خبرنامههایی برای حمایت از فعالان زندانی، از جمله یک جزوه با عنوان «مسئله فلسطین» (ووجیچوفسکی، ۲۰۱۵) و پوسترها و بروشورهایی که نامهای تونسیهای شکنجه و زندانیشده را لیست کرده بود، چاپ کنند (اریبون، ۱۹۹۱؛ میسی، ۱۹۹۳). فوکو همچنین شروع به دادن بخشی از حقوق خود برای حمایت از دفاع قانونی از دانشجویانش کرد (دفرت، ۲۰۱۳).
پس از گذشت ماهها که به شدت اعتراضات افزوده شد، که شامل یک روز اعتراض علیه جنگ ویتنام در نوامبر ۱۹۶۷ و اعتراض دیگری در ژانویه ۱۹۶۸ علیه سفر دیپلماتیک معاون رئیسجمهور آمریکا هیوبرت هامفری بود،[۵] فعالیت جنبش دانشجویی در مارس ۱۹۶۸ به اوج خود رسید؛ تاریخی که فوکو میگوید «او را تغییر داد» و در نقل قول ابتدایی این مقاله نیز به آن اشاره شد. در مارس ۱۹۶۸، یک هفته اعتراضات و اعتصابات در سراسر دانشگاه تونس برگزار شد، معترضان خواستار آزادی تمام کسانی شدند که در طول راهپیماییهای ضدصهیونیستی و ضدامپریالیستی سال گذشته زندانی شده بودند. جنبشی که ابتدا بهعنوان جنبش بینالمللی و ضدامپریالیستی آغاز شده بود، اکنون در حال پیوند زدن مبارزات جهانی علیه خشونت استعماری با سرکوب محلی توسط اقتدارگرایی شبکه حبسبنیاد بود.
در ۱۵ مارس ۱۹۶۸، هزاران دانشجوی تونسی در مقابل دانشگاه تونس تجمع کردند. رهبر دانشجویانِ تونسی، ابراهیم رزگلا در جمع معترضان حاضر شد و سخنرانی کرد و حکومت تونس را متهم ساخت که از امپریالیسم آمریکا دفاع میکند، او خواستار پایان جنگ ویتنام شد، استعمارگری اسرائیل را محکوم کرد و از دولت اقتدارگرای تونس خواست تا به تحقیق درباره شکنجه و فساد موجود در کشور بپردازد و تمامی دانشجویان زندانی را نیز آزاد کند. بار دیگر مقامات تونسی با قدرت هرچه بیشتر به این اعتراضات پاسخ دادند. بیش از ۲۰۰ دانشجو دستگیر و بدون محاکمه تا سپتامبر همان سال در بازداشت ماندند. گزارشهای شکنجه شامل سوختگیهای اسیدی در کف پا، کندن ناخنها، سوختگی پوست، شوک الکتریکی، غرق مصنوعی و سوختگی سیگار بر روی سینههایِ زنان بود (هنریکسون، ۲۰۱۲). در میان دستگیرشدگان، احمد عثمانی، عضو گروه پرسپکتیو و یکی از دانشجویان فوکو، قرار داشت که فوکو پیشتر در خانه خود به او پناه داده بود، یعنی زمانی که مقامات تونسی در جستوجو برای دستگیریاش بودند (میسی، ۲۰۰۴). در همان ماه، در واکنش به خشونت دولت تونس، فوکو نشستی با رئیسجمهور وقت تونس، حبیب بورقیبه، و سفیر فرانسه در تونس برگزار کرد و از آنها خواست تا فعالان دانشجویی زندانی را آزاد کنند، اما این درخواست بینتیجه ماند (دفرت، ۲۰۱۳).
در ۹ سپتامبر ۱۹۶۸، شش ماه بعد، محاکمه ۱۳۴ فعال زندانی در تونس آغاز شد. محاکمههای آنها توسط دادگاه تازه تأسیس یعنی «دادگاه امنیتی دولت» انجام شد که دسترسی آنها به وکلای مدافع و هرگونه مدارک حمایتی را رد میکرد. با این حال، فوکو مدارک و شواهدی را جمعآوری کرد و در اختیار وکلای آنها گذاشت (دفرت، ۲۰۱۳)، که بعدتر همگی آنها توسط دادگاه رد شد. در کنار بسیاری دیگر،[۶] دانشجوی فوکو، احمد عثمانی، به ۱۴ سال حبس محکوم شد که تمام مدت حبس خود را گذراند.[۷]
دو هفته بعد، در سپتامبر ۱۹۶۸، فوکو مأموریت خود در تونس را زودتر از موعد به پایان رساند و به پاریس برگشت.[۸]
تحملناپذیری قدرت (نئو)استعماری
همانطور که بخش پیش نیز گواهی میدهد و برخلاف روایتهایی که میگویند «در سال ۱۹۶۹ فوکو شروع کرد تا خود را بهعنوان یک روشنفکر مبارز معرفی کند» (اریبون، ۱۹۹۱، ص. ۲۰۱۰، تاکید اضافه شده)، پیش از آن در تونس بود که فوکو با جدیت درگیر فعالیتهای مبارزاتی شده بود، آنجا که او دست به حمایت گسترده از دانشجویان خود زد که علیه دولت اقتدارگرا و نئواستعماری تونس و علیه رژیمهایِ استعماری در دیگر نقاط دنیا مبارزه میکردند. فوکو با تأمل در گذشته خود زمانی که در شمال آفریقا بود، میگوید:
... چه چیزی در دنیا میتواند در فردی، میل، ظرفیت و امکان فداکاری مطلق را برانگیزد؛ بدونِ آنکه هیچ تردید یا کوچکترین جاهطلبی یا تمایلی برای قدرت و منفعتی در کار باشد؟ این همان چیزیست که من در تونس دیدم. ضرورت مبارزه در آنجا به دلیل ماهیت تحملناپذیر شرایطی خاصی که توسط سرمایهداری، استعمار و نئواستعمار ایجاد شده بود، به وضوح مشخص بود.
فوکو، ۱۹۷۹/۱۹۹۱، ص. ۱۳۷، تاکید اضافه شده
در تشخیص روابط قدرت استعماری که فوکو در تونس شاهد آن بود و دست به مقابله و مقاومت علیه آن زد و همچنین اظهار به اینکه «احساس میکرد که خود را موظف میداند تا از دانشجویاناش حمایت شخصی کند، تا تجربه و مشارکت در چیزی کاملاً متفاوت از تمام سخنرانیها و مناظرات سیاسی که در اروپا اتفاق میافتاد، داشته باشد»، او شیوههای سرکوبی که شاهد آن بود را «تحملناپذیر» نامید (۱۹۷۹/۱۹۹۱، ص. ۱۳۴). پیش از آنکه به این پرسش بپردازیم که چگونه دوران مبارزاتی فوکو در تونس باعث تغییر در فلسفه او شد و فوکو را به تمرکز بر عاملان و کارگزارانِ قدرت سوق داد، در ادامه بررسی خواهم کرد که چگونه تجربه تحملناپذیری سرکوب استعماری فوکو در تونس همراه با او به پاریس برگشت؛ بهویژه در جریان نقشی که او در تأسیس گروه اطلاعات درباره زندانها و کمیته جلالی[۹] داشت.
گروه اطلاعات درباره زندانها - یک گروه متشکل از دانشپژوهان، کنشگران، زندانیان و خانوادههای آنها که تلاش میکردند تا مکان سرکوبگر زندان را به تصویر بکشند- اغلب بهعنوان عامل تأثیرگذار بر «چرخش» فوکو به سمت تبارشناسی و مسئله قدرت توصیف میشود که به ما یک بایگانی محقق-کنشگر ارائه میدهد که باید در کنار «فلسفه اصلی» فوکو قرار گیرد (برای مثال، دیلتس و زورن، ۲۰۱۶؛ الدن، ۲۰۱۷؛ هاینر، ۲۰۰۷؛ هافمن، ۲۰۱۲). بسیاری از تحلیلهایِ اخیر در مورد گروه اطلاعات درباره زندانها و نقش فوکو در تاسیس و همکاری با این گروه، در حالی که بر ابعاد بینالمللی کار آنها تأکید میکنند، اما در عین حال ریشههای آن را در تجربهای اروپایی میدانند. برای مثال، دیلتس و زورن در کتاب اخیر خود تحت عنوان «بیتابی فعال: میشل فوکو، گروه اطلاعات زندانها، و آینده الغای زندان»، استدلال میکنند که «ریشههای گروه اطلاعات درباره زندانها را میتوان به آشفتگی سیاسی مه ۱۹۶۸ در فرانسه ربط داد» (۲۰۱۶، ص. ۳). در حالی که بهطور قطع میتوان ادعا کرد که مه ۱۹۶۸ در پاریس و گشایش امکانهایِ سیاسی که پس از آن به وجود آمد، کار و فعالیت گروه اطلاعات درباره زندانها را امکانپذیر ساخت،[۱۰] در آنچه که در ادامه میآید توضیح خواهم کرد که در نظر گرفتنِ پاریس بهعنوان محلِ آغازین و اصلی برای زمینه شکلگیری فعالیت گروه اطلاعات درباره زندانها ممکن است تأثیری بر پنهانکردن خطوط روابط تونسی و غیر اروپایی آن داشته باشد. بنابراین هدف من اینجا فقط جایگزینی یک محل اصلی با یک محل دیگر نیست. بلکه هدف من این است که نشان دهم تجربه تونس به فوکو این الهام را داد تا در مبارزه مسئله زندانهای فرانسه درگیر شود و برخی از ارتباطات ضروری برای کار فراملی گروه اطلاعات درباره زندانها را فراهم سازد؛ تا تنوع بینالمللی و ضداستعماری را به تاریخ اروپایی به ظاهر تکین بازگرداند.
در ۸ فوریه ۱۹۷۱، میشل فوکو در یک کنفرانس مطبوعاتی در Chapelle Saint-Bernard حاضر شد و خبر از تأسیس گروه اطلاعات درباره زندانها را داد. فوکو این گروه را به همراه پییر ویدال-ناکِه، استاد ادبیات باستانی یونان و روم که بارها آشکارا و در ملاعام به استفاده سیستماتیک ارتش فرانسه از شکنجه در جنگ الجزایر اعتراض کرده بود، و ژان-ماری دومناش، سردبیر مجله ادبی Esprit که مخالف جنگ الجزایر و استعمارگرایی فرانسه بود، بنیانگذاری کرد. این گروه با شناسایی هدف قرار گرفتنِ نابهجای «خارجی»ها و «جوانان» توسط دولت فرانسه و تلاش برای ایجاد فرصتی که در آن زندانیان بتوانند «خود، صدایِ خود باشند» [بدونِ هیچ واسطه و میانجیگری][۱۱]، اقداماتی مانند جمعآوری دادهها از طریق انجام نظرسنجی در میان زندانیان و برگزاری جلسات و تظاهرات عمومی را در دستور کار خود قرار داد. هدف این فعالیتها افزایش آگاهی عمومی از منطقهای خشونتآمیز شبکه حبسبنیاد بود (دیلتس و زورن، ۲۰۱۶؛ ایریبون، ۱۹۹۱؛ میسی، ۲۰۰۴).[۱۲]
کارکرد گروه اطلاعات درباره زندانها، یعنی شناسایی و عمومیکردنِ واقعیت زندان، از خواستهای برای مخالفت، مقابله و مقاومت در برابر زندان و بهطور کلی نهادهایِ کنترل اجتماعی بهعنوان مکانهایِ خشونتهای متقاطع برانگیخته شد. در این راستا، گروه اطلاعات درباره زندانها از مکانِ زندان نام برد و این امر با توصیف فوکو از تجربیاتش در برابر سرکوبهای استعماری و نئواستعماری در تونس که آن را تحملناپذیر میدید، همصدایی داشت. یک ماه پس از برگزاری کنفرانس مطبوعاتی، گروه اطلاعات درباره زندانها بیانیهای در J’accuse منتشر کرد که در آن آمده بود:
بگذارید آنچه تحملناپذیر است -که به زور و سکوت بر ما تحمیل شده- را دیگر نپذیریم. ما بررسیها و تحقیقات خود را برای انباشت دانش انجام نمیدهیم، بلکه برای افزایش بیتابیِمان و تبدیل آن به یک بیتابی فعال انجام میدهیم. بیایید نسبت به زندانها، نظام قضایی، نظام بیمارستانی، کردارهایِ روانپزشکی، خدمت سربازی و غیره بیتاب شویم.
گروه اطلاعات درباره زندانها، مارس ۱۹۷۱، نقل از فوکو، ۱۹۹۴، صفحات ۱۷۵-۱۷۶
کار فوکو با گروه اطلاعات درباره زندانها و نقد این گروه به نظام زندانِ تحملناپذیر فرانسه، از همان بدو شکلگیری خود از یک دورنمایِ بینالمللی برخوردار بود و به برخی از مبارزات جهانی پیوست و با آنها ارتباط برقرار کرده بود. بهعنوان مثال، در آوریل ۱۹۷۱، دو ماه پس از تأسیس گروه اطلاعات درباره زندانها، فوکو به مونترال سفر کرد تا در دانشگاه مکگیل سخنرانی کند. در طول سفر خود، او زمانی را برای ملاقات با «جنبش دفاع از زندانیان سیاسی در کبک»( MDPPQ) اختصاص داد و از پیر والیرس، نویسنده کتاب «سیاهپوستانِ سفید آمریکا» در زندان دیدن کرد (دفرت، ۲۰۱۳).[۱۳] یک ماه بعد، در مه ۱۹۷۱، فوکو به تونس بازگشت تا در باشگاه طاهر حداد سخنرانی کند. در جریان بازگشت خود، او دیداری با مقامات تونسی ترتیب داد و دوباره از آنها خواست که فعالان زندانی را آزاد کنند، اما باز هم درخواست او بینتیجه ماند (دفرت، ۲۰۱۳). در ماه مه همان سال، گروه اطلاعات درباره زندانها اولین جزوه خود را در مجموعه چهارگانهای با عنوان تحملناپذیرمنتشر کرد. در پشت جلد این جزوه، تحملناپذیر اهداف خود را بیان میکند:
همه اینها تحملناپذیر هستند:\nدادگاه\nپلیس\nبیمارستان، آسایشگاه\nمدرسه، خدمت سربازی\nمطبوعات، تلویزیون\nدولت.
گروه اطلاعات درباره زندانها، مه ۱۹۷۱، نقل شده در اریبون، ۱۹۹۱، ص. ۲۲۴
همانطور که این گزیدهها از بایگانی وسیع گروه اطلاعات درباره زندانها نشان میدهند، کار این گروه با این انگیزه همراه بود که نشان دهند مکانهای حکمرانی دولتی و اجتماعی تحملناپذیر هستند: صحنههای خشونتآمیزی که در آنها قدرت بر روی بدنهای جمعیت اجتماعی پوشیده میشود و بدنهای خاصی را برای دستکاری، حذفکردن و کنترل دولت مشخص میکند. بهکارگیری دوگانه اصطلاح «تحملناپذیر» – که فوکو هم برای توصیف تجربیات خود در تونس بهکار میبرد و هم توسط گروه اطلاعات درباره زندانها برای مقاومت فعال در برابر دولت تحملناپذیر فرانسه بهکار میرود– احتمالاً دلالت بر پیوند و یا پیوستگیهایی دارد که فوکو میان هر دو تجربه سیاسی خود آن را تشخیص میدهد. او بعدتر در تأملاتی درباره این تجربیات و ارتباط آنها با پژوهشهای خود میگوید:
زمانی که در نوامبر-دسامبر ۱۹۶۸ به فرانسه برگشتم، وقتی وضعیت را با آنچه در تونس دیده بودم مقایسه کردم، کاملاً شگفتزده و متعجب شدم؛ و تا حدودی نیز ناامید. مبارزات [در فرانسه]، گرچه با خشونت و درگیری شدید همراه بودند، ولی هرگز بهای مشابه و همان فداکاریها [در تونس] را به همراه نداشتند. هیچ مقایسهای با تجربه سنگرهای کارتیه لاتن و خطر گذراندن پانزده سال زندان وجود ندارد؛ آنطور که در تونس اتفاق افتاد... بنابراین، من سعی کردم یک سری اقداماتی انجام دهم که واقعاً متضمنِ یک تعهد شخصی و جسمی واقعی باشد و مسائلی را به شکلهایِ عینی، دقیق و معین در یک وضعیت مشخص مطرح کند.فقط با شروع از این نقطه بود که تحقیقات و بررسیهای لازم میتوانستند توسعه پیدا کنند. من سعی کردم، در حالی که در گروه اطلاعات درباره زندانها روی مسئله زندانیان کار میکردم، نوعی تجربه کامل را نیز به دست بیاورم؛ که برای من فرصتی را فراهم کرد تا سرنخهایِ پراکندهای را که در آثاری مانند تاریخ جنون یا تولد کلینیک مرا درگیر کرده بودند، با آنچه که توانسته بودم در تونس تجربه کنم و دریابم، به هم وصل کنم.
فوکو، ۱۹۷۹/۱۹۹۱، ص. ۱۳۸
بنابراین، همانطور که خودِ فوکو به روشنی بیان میکند، تجربیات او در تونس ارتباط مستقیمی با کارش در گروه اطلاعات درباره زندانها دارند و همزمان تنها اهمیت اندکی به وقایع پیشین در اروپا میدهد. در پرتو اظهارات فوکو، اکنون به بررسی مجموعهای از لحظات مرتبط با مشارکت فوکو در گروه اطلاعات درباره زندانها میپردازم. لحظاتی که -همانطور که روشن خواهد شد- هم از نظر ارتباطات شخصیای که او در شمال آفریقا برقرار کرده بود و هم از نظر جمعیتهایی که در میان آنها کار کرده بود، تا به مقاوت با تحملناپذیری قدرت زنداندار فرانسوی بپردازد، به تجربیات فوکو در تونس مرتبط هستند.
مقاومت در برابر آنچه تحملناپذیر است: از پاریس، به سن کوئنتین، تا تونس
اندکی پس از انتشار اولین جزوه از تحملناپذیر، فوکو توسط کاترین فون بیلوو، که با او به هنگام حضور در تونس ملاقات کرده بود، با شاعر و کنشگر فرانسوی ژان ژنه آشنا شد (ماسی، ۲۰۰۴، ص. ۱۰۲). در آن زمان، ژنه در حال تهیه متنی برای دفاع از جورج جکسون عضو زندانی جنبش پلنگ سیاه آمریکایی بود و به تازگی از اقامت کاری در اردوگاههای آوارگان فلسطینی بازگشته بود (دفرت، ۲۰۱۳). فوکو پیش از این با «جنبش قدرت سیاه» در آمریکا آشنایی داشت، آثاری که او از زمان حضورش در تونس شروع به خواندن آنها کرده بود، موجب شد تا این دو تصمیم بگیرند که این متن را با هم بنویسند (دفرت، ۲۰۱۳، ص. ۴۶).[۱۴] در آگوست ۱۹۷۱، جکسون در زندان سن کوئنتین، در کالیفرنیا، کشته شد.[۱۵] پس از آن، در ۱۱ نوامبر ۱۹۷۱، گروه اطلاعات درباره زندانها یک جلسه عمومی بزرگ در la Mutualité برگزار کرد.[۱۶] موضوع این جلسه به نظام زندانهایِ فرانسه و آمریکا اختصاص داشت و فیلمی درباره زندان آتیکا، زندانی در ایالت نیویورک که محل شورش زندانیان در سپتامبر ۱۹۷۱ بود، و زندان سن کوئنتین، در کالیفرنیا، به نمایش درآمد که شامل گزارشی از قتل جکسون و مروری کلی بر فعالیت جنبش قدرت سیاه در آمریکا بود (دفرت، ۲۰۱۳، ص. ۴۸).[۱۷]
چند ماه بعد، توجه فوکو به مسئله تحملناپذیرِ نژادپرستی فرانسوی معطوف شد. در اکتبر ۱۹۷۱، نوجوان الجزایری، جلالی بن علی، در حملهای با انگیزه نژادپرستانه در محله لا گوت دور (La Goutte d’Or) پاریس به ضرب گلوله کشته شد (حاجات، ۲۰۱۱). این محله که جمعیت قابل توجهی از مهاجران شمال آفریقا در آن زندگی میکردند، به تمامی به صحنه تظاهراتی درآمد که توسط کمیتههایِ محلی «فلسطین» سازماندهی شده بود و بیش از دوهزار نفر در ۳۰ اکتبر در خیابانهای این محله دست به راهپیمایی زدند. وقوع این قتل مورد توجه فوکو و همراهانش قرار گرفت و موجب شد تا آنها کمیته جلالی را تأسیس کنند، کمیتهای که برای تحقیق و بررسی درباره قتل جلالی و بهطور کلی «وجود نژادپرستی سازمانیافته سیاسی» تشکیل شد (دفرت، ۲۰۱۳، ص. ۴۸). بهعنوان بخشی از این تحقیقات، فوکو شروع به بازدید از لا گوت دور کرد و «ساعتها در کافههای محلی درباره وضعیت [آنها] صحبت میکرد و اغلب از کمک یک مترجم عربزبان نیز استفاده میکرد» (ماسی، ۱۹۹۳، ص. ۳۰۸).
در نوامبر ۱۹۷۲، محمد دیاب، یک کارگر مهاجر الجزایری که در پاریس زندگی میکرد، در حالی که تحت بازداشت پلیس فرانسه بود، به ضرب گلوله کشته شد. در واکنش به مرگ دیاب، کمیته تحقیقی دیگری تشکیل شد و فوکو و ژنه تظاهراتی را برای ۱۶ دسامبر ۱۹۷۲ ترتیب دادند (دفرت، ۲۰۱۳، ص. ۵۱). صدها معترض در ایستگاه متروی بن-نوول تجمع کردند، مکانی که اتفاقاً محل کشتار اکتبر ۱۹۶۱ پاریس بود که یک دهه پیشتر رخ داده بود[۱۸] و گذشته استعماری وحشیانه فرانسه را با خشونت و وحشیگریهایِ امروز پلیس پیوند میزد. پلیس فرانسه با خشونت بسیار به این تظاهرات واکنش نشان داد و معترضان شمال آفریقایی را دور هم جمع کرد، آنها را کتک زد و سپس دستگیرِشان کرد. فوکو تلاش میکرد تا معترضان بازداشت شده را از دست پلیس آزاد کند که در نتیجه خود نیز مورد ضرب و شتم پلیس قرار گرفت و دستگیر شد. او «با چهل و پنج نفر دیگر در سلولی نگهداری شدند که فقط برای بیست نفر طراحی شده بود. کمی بعد از ساعت ده به فوکو گفته شد که آزاد است و میتواند برود، اما او از رفتن خودداری کرد تا زمانی که همسلولیهایِ موقتش نیز آزاد شوند... نگرانی فوکو از این بابت بود که اطمینان حاصل کند که هیچ معترض شمال آفریقایی قرار نیست در بازداشت بماند» (ماسی، ۱۹۹۳، ص. ۳۱۳). فوکو با پررنگکردنِ شرایط زندگی شمال آفریقاییهایی که در معرض خشونت تحملناپذیر دولتی قرار داشتند، و در پاسخ به جرایدی که شدیداً بر ضرب و شتمهایی که بر او شده بود، تمرکز کرده بودند، به یک خبرنگار منتظر برای صحبت با او گفت: «باید بگوییم که ما بیشتر کتک خوردیم تا عربها کمتر کتک بخورند. ما باید به جای عربهایی فریاد بزنیم که نمیتوانند فریادِشان را به گوش دیگران برسانند» (فوکو، ۱۹۷۲، نقل از دفرت، ۲۰۱۳، ص. ۵۲).
در همان ماه، پس از دستگیریاش، فوکو به حمایت از آزادی احمد عثمانی، دانشجوی سابق خود که هنوز در تونس در بازداشت بود، ادامه داد و طومار بلندی را برای درخواست آزادی او امضا کرد (هندریکسون، ۲۰۱۲). همچنین در همین ماه بود که گروه اطلاعات درباره زندانها دو شماره نهایی از جزوه تحملناپذیر خود را منتشر کرد. شماره سوم به قتل جورج جکسون اختصاص داشت. چهارمین و آخرین شماره با عنوان خودکشیهایِ زندان بهطور مشترک با کمیته اقدام زندانیان و انجمن دفاع از حقوق زندانیان منتشر شد که به ۳۲ مورد خودکشی که در زندانهایِ فرانسه در سال ۱۹۷۲ رخ داده بود اختصاص داشت و شامل مجموعهای از «سوابق موردی» و نامههایی از زندانیانی بود که دست به خودکشی زده بودند. سوابق یکی از این افراد به این شرح است:
زندان فلوری-مروژیس، مارس ۱۹۷۲. سعید بلید، ۱۹ ساله. الجزایری، خانواده مقیم فرانسه. توسط یک قاضی به Foyer des Epinettes فرستاده شد.[۱۹] دستگیر میشود؛ سرپرستFoyer des Epinettes پس از آزادی او از زندان، از پذیرش دوباره او خودداری کرد. به دلیل نداشتن محل اقامت ثابت، [به الجزایر] تبعید میشود. او که هیچ رابطه خانوادگی در الجزایر ندارد، دوباره به فرانسه بازگردانده میشود. دستگیر و تهدید به اخراج شد. خود را حلقآویز میکند.
گروه اطلاعات درباره زندانها، خودکشیهای زندان، به نقل از مسی، ۱۹۹۳، ص. ۲۸۷
پیش از پایان ماه دسامبر ۱۹۷۲، گروه اطلاعات درباره زندانها منحل شد. چند روز پس از آن، فوکو در متنی نوشت که قصد دارد تحلیلی از روابط قدرت بر اساس «جنایتکارانهترین (محکومترین) شکل جنگ: نه هابز، نه کلاوزویتس، نه مبارزه طبقاتی، بلکه جنگ داخلی» آغاز کند (فوکو، نقل از دفرت، ۲۰۱۳، ص. ۵۲، تأکید از متن).[۲۰]
نتیجهگیری: تحملناپذیری قدرت امپریالیستی
از تمام این تجربیات مختلف، از جمله تجربیات خودم، تنها یک کلمه پدید میآید، مانند پیامی که با جوهر نامرئی نوشته شده باشد و وقتی ماده شیمیایی مناسب به آن اضافه شود، آماده ظاهر شدن بر روی صفحه میشود؛ و آن کلمه قدرت است.
فوکو، ۱۹۷۹/۱۹۹۱، صفحات ۱۴۵–۱۴۶
در طول مدت زمانی که فوکو در تونس اقامت داشت، همچنین در سالهای همکاریاش با گروه اطلاعات درباره زندانها و کمیته جلالی، فوکو را شاهد و در مقابله و مقاومت با تحملناپذیری قدرت امپریالیستی، نژادپرستانه و حبسبنیاد میبینیم؛ مجموعهای از نیروهای جنگی که از دید فوکو تنها از طریق شورشهای مبارزاتی (ستیزهجویانه) آنطور که میباید میتوان با آنها دست به مقابله زد. فوکو با کار در میان و به نمایندگی از گروههایی که بار اصلی ظرفیتهای انقیاد/سرکوبگرانه قدرت را بر دوش میکشیدند، توانست بهطور مداوم نژادپرستی درونِ بافت جوامع را شناسایی کند. از پنهان کردن تونسیهایِ فراری در آپارتمان خود، تا انجام کار طولانی جمعآوری شواهد و مدارک لازم برای دفاع از آنها، و تا پذیرش ضرب و شتم از سوی پلیس پاریس به جای مهاجران شمال آفریقایی، اقدامات فوکو همگی نشاندهنده تحملناپذیری بیاندازه فعال نسبت به قدرت مدرن است.
پس از انحلال گروه اطلاعات درباره زندانها و چند سال پس از سالهایِ رادیکال و دگرگونکننده فوکو در تونس، او دست به انتشار مراقبت و تنبیه (۱۹۷۵) زد و به دنبال آن سه جلد تاریخ جنسیت (۱۹۷۸، ۱۹۸۴، ۱۹۸۸) را نیز منتشر کرد؛ در حالی که همچنان به تدریس در کلژ دو فرانس ادامه میداد. در همین آثار است که فوکو، در اصطلاح فلسفی آن، نظریه خود را در مورد زیستسیاست، حکومتمندی و قدرت بهطور ملموستر ترسیم میکند. با این حال، علیرغم اهمیتی که اراده انقلابی ضداستعماری مردم تونس، فلسفهها و مبارزات رادیکال حزب پلنگ سیاه، و بیعدالتیهای پیدرپیای که شمال آفریقاییهایِ مقیم فرانسه با آن روبهرو بودند، در توسعه مفهومی این تحلیلِ قدرت توسط فوکو داشتند، حضور و تأثیر این موارد در فلسفه بعدی فوکو به سکوت تقلیلیافته و به ندرت توسط مفسران و منتقدان پسینی فوکو بهطور پایدار تحلیل شدهاند.[۲۱] در بخش پایانی این مقاله، من به تحلیل این موضوع میپردازم که چگونه تجربیات فوکو از ستمگری نئواستعماری و امپریالیستی در تونس به شکلگیری نظریهاش در مورد قدرت منجر شد. در واقع، علیرغم آن که نظریهپردازیهایِ فوکو در مورد قدرت به نظر میرسد که تحت تأثیر سنتهای سیاسی و نظری ضداستعماری و ضدامپریالیستی قرار نگرفته است، من استدلال میکنم که تحلیل قدرت او عمیقاً مدیون جوشوخروش، نیروها و تعهدات مبارزاتی دانشجویان تونسیاش است.
فوکو از اوایل دهه ۱۹۷۰، پس از تجربه زندگی در تونس، روابط قدرت اجتماعی را بهعنوان مجموعهای از نیروهای جنگی مولد، در توزیع نابرابر، با استفاده از اصطلاح نیچهای «تبارشناسی» برای به تصویر کشیدن «مبارزهای که این نیروها علیه یکدیگر بهراه میاندازند» آغاز کرد (۱۹۹۸، ص. ۳۷۶). فوکو، با در نظر گرفتن مسائلی مانند بهکارگیری سامانه سکسوالیته، نظام فرضی (The putative system) و حکمرانی نئولیبرال، بهعنوان مکانهایِ تحلیل، قدرت مدرن را بهعنوان تمایل به وابستگی متقابل و فزاینده اداره زندگی و مرگ دانست. در فرمولبندی فوکو، هنر نقد یا مقاومت اساساً مقاومت در برابر «اینگونه حکومتشدن» است (۱۹۷۸/۲۰۰۲، ص. ۱۹۶). مرکزیت فرمولبندی انتقادی فوکو برقراری رابطهای متقابلِ وابسته بین «نظر» و «تجربه» بود (۱۹۹۷، صفحات ۱۰۹–۱۱۲)؛ مفهومسازی که تجربههای فردی از قدرت را بهعنوان مرکزیترین عنصر هر پروژه انتقادی برجسته میکند. فوکو بعدتر با تأمل در مورد اهمیت تجربه تونس در مفهومسازی خود از قدرت و پیشزمینه نقشی که تجربه سیاسی در اندیشه فلسفیاش ایفا کرد، اظهار داشت:
... معنای آن طغیانِ شورش رادیکالی که دانشجویان تونسی برای آن تلاش کردند چیست؟ آن چیزی که در همه جا آماجِ سوال قرار میگرفت، چه بود؟ فکر میکنم پاسخ من این است که نارضایتی ناشی از اعمال نوعی سرکوب دائمی در زندگی روزمره توسط دولت یا سایر نهادها و گروههایِ سرکوبگر است. آن چیزی که به سختی تحمل میشد و مدام مورد سوال قرار میگرفت و باعث ایجاد چنین ناراحتی میشد، «قدرت» بود. و نه فقط قدرت دولتی، بلکه آن چیزی که در بدن اجتماعی از طریق کانالها، شکلها و نهادهایِ کاملاً مختلف اعمال میشد. دیگر قابل قبول نبود که به شیوهای خاص «حکومت» شوند. منظور من از «حکومت»شدن به معنای گسترده است؛ منظور من فقط به حکمرانی دولتی و افرادی نیست که آن را نمایندگی میکنند، بلکه به افرادی نیز اشاره میکنم که زندگی روزمره ما را از طریق قوانین، از طریق تأثیرات مستقیم یا غیرمستقیم، مانند رسانههای جمعی، سازماندهی میکنند. اگر امروز به گذشتهام نگاه کنم، به یاد میآورم که فکر میکردم اساساً در حال کار بر روی یک تاریخ «تبارشناسانه» از دانش هستم. اما نیروی واقعی محرک در واقع همین مسئله قدرت بود.
فوکو، ۱۹۷۹/۱۹۹۱، صفحات ۱۴۴–۱۴۵
بنابراین، همانطور که خودِ فوکو نیز مشخصاً اشاره میکند، به جای آنکه «چرخش به سوی قدرت» او به دنبال وقایع مه ۱۹۶۸ پاریس یا صرفاً از طریق مباحثات فکری اروپایی اتفاق افتاده باشد، میبینیم که بخشی از این چرخش، به واسطه تجربیات فوکو از مقاومت مردم تونس در برابر شیوههای سرکوب دائمی و تحملناپذیری که توسط آنچه او پیشتر به آن اشاره کرده بود، یعنی «سرمایهداری، استعمار و نئواستعمار» شکل گرفته است. با رسیدن به مرزهای زیستپذیری، این دقیقاً امتناع [مقاومت] مردم تونس در برابر قدرتهای امپریالیستی و استعماری بود که نمیخواستند این قدرت بر زندگی آنها مسلط شود، تفکر و نظر را به عملِ انقلابی سوق دادند که برای فوکو «مسئله قدرت» را نمایان ساخت. با این حال، به جای آنکه برای فوکو منجر به برداشتی تقدیرگرایانه از روابط قدرت شود، این دقیقاً رد نظم اجتماعی نئواستعماری توسط مردم تونس، امتناع آنها از محدودیتهای کاملکننده یک قدرت تحملناپذیر و ابراز آنچه فوکو بعدها آن را سیاست «انقیاد»زدایی (۱۹۷۸/۲۰۰۲، ص. ۱۹۴) مینامید، الهامبخش نقد ایجابی فوکو از قدرت شد.
مهم است که تأکید فوکو بر دگرگونی به واسطه تجربه تونس و تشخیص او از شبکههای اجتماعی قدرت تحملناپذیر، به راههای متنوع و متقاطعای اشاره دارد که در آنها قدرت از طریق کانالها، شکلها و نهادهای بسیار مختلف درونِ بدن اجتماعی اعمال میشود. با این حال، علیرغم این اذعان، مبارزات ضداستعماری و ضدامپریالیستی که آن را تقویت کردند، در نوشتههای بعدی فوکو نادیده گرفته شدهاند.[۲۲] در عوض، آنچه میبینیم که فوکو در شکلدهی به قدرت مدرن به آن پرداخته، مفهوم تحملناپذیری قدرت است. در سال ۱۹۷۲، در دوران مشارکت فوکو با گروه اطلاعات درباره زندانها، او در گفتوگویی با ژیل دلوز تحت عنوان «روشنفکران و قدرت» شرکت کرد. در جریانِ این تبادل نظر، دلوز از فوکو پرسید که چگونه باید مبارزات ملی و فراملی مختلف علیه قدرت، برای «نقاط متعدد» مبارزات و مقاومت و «پیوندهای عرضی میان این نقاط فعال و گسسته، از یک کشور به کشور دیگر یا درون یک کشور واحد» را درک کنیم (فوکو و دلوز، ۱۹۷۷). فوکو در پاسخ اظهار داشت که:
... اگر مبارزه علیه قدرت هدایت شود، آنگاه تمام کسانی که قدرت به ضرر آنها اعمال میشود، تمام کسانی که آن را تحملناپذیر مییابند، میتوانند مبارزه را در زمین خود و بر اساس فعالیت (یا انفعال) خود آغاز کنند. درگیر شدن در مبارزهای که به منافع خودشان مربوط میشود، اهداف آن را به وضوح میفهمند و شیوههایی که فقط خودشان میتوانند تعیین کنند، آنها را وارد فرآیند انقلابی میکند. آنها بهطور طبیعی بهعنوان متحدان پرولتاریا وارد میشوند؛ زیرا قدرت به شیوهای اعمال میشود تا استثمار سرمایهداری را حفظ کند. زنان، زندانیان، سربازان اجباری، بیماران بیمارستانی و همجنسگرایان اکنون مبارزه خاصی علیه این قدرت مشخص، محدودیتها و کنترلهایی که بر آنها اعمال میشود، آغاز کردهاند. اینگونه مبارزات عملاً در جنبش انقلابی دخیل هستند؛ به میزانی که رادیکال، سازشناپذیر و غیراصلاحطلبانه هستند و هرگونه تلاشی برای رسیدن به وضعیتی جدید از همان قدرت در بهترین حالت، با تغییر اربابان را رد میکنند و نمیپذیرند.
فوکو و دلوز، ۱۹۷۷، ص. ۲۱۶، تأکید اضافه شده
فوکو با پیوند زدنِ مبارزات خاص علیه تحملناپذیری نهادینهشده قدرت - نظامی، پدرسالارانه، جنسی، حبسبنیاد، پزشکی - استدلال کرد که آنچه این مبارزات را در یک نقطه مشترک قرار میدهد، رابطه آنها با تجربه قدرت تحملناپذیر است؛ یعنی قدرتی که در خدمت استثمار سرمایهداری جهانی عمل میکند. فوکو با استدلال اینکه گروههای محلی باید شیوههایی برای صحبتکردن و مبارزه بر اساس تجربیات محلی خود بیابند، تلاش گروه اطلاعات درباره زندانها برای دادن صدا به زندانیان، تمرکز او بر خشونتهایی که مهاجران آفریقایی با آن مواجه هستند، و آرزوی او برای تسهیل و کمک به شورش دانشجویان تونسیاش را منعکس کرد. با قرار دادن چنین مبارزاتِ خاصی در تجربه مشترک مقاومت در برابر قدرت تحملناپذیر، به این ترتیب فوکو نوعی جهانیشمولی تجربی یا حداقل همبستگی را بین نقاط مختلف مقاومت محلی مطرح کرد. در واقع، ادعای فوکو که «قدرت در همه جا هست» (۱۹۷۸، ص. ۹۳) و اینکه «جامعه بدون قدرت یک انتزاع ساده است» (۱۹۸۲، ص. ۲۲۲)، به جای آنکه انتزاعی یا نیهیلیستی باشد، مبتنی بر شناخت توانایی قدرت در تولید همزمان مقاومت است، نه به شیوههای انتزاعی و بیمحتوا، بلکه از طریق تجربیات موقعیتهای تحملناپذیر: تجربیاتی که در کنار هم، تسلط همهجانبه و فراملی قدرت را آشکار میکنند، تسلطی که ما را در یک همبستگی مشترک متحد میکنند. همانطور که خودِ فوکو میگوید: «با این حال، من متقاعد شدهام که در نهایت، آنچه که در فرانسه نیز واقعاً در تیرس بود و آنچه باعث تغییر در بسیاری از چیزها شد، از همان ماهیت تجربهای بود که من در تونس شناخته بودم» (فوکو، ۱۹۷۹/۱۹۷۱، ص. ۱۴۱). بنابراین میتوان گفت که تجربیات ضداستعماری و ضدامپریالیستی فوکو در تونس زمینهساز تحلیل او از بهرهوری قدرت بود. با این حال، سیاستهای ضداستعماری و ضدامپریالیستی که این تجربیات را پشتیبانی میکردند، از فرمولبندی او از قدرت مدرن خارج میشوند.
بنابراین با نامبردن از تونسیهای انقلابی، پلنگهای سیاه رادیکال و تاکید بر فرانسوی-آفریقاییهای شمالی، که به نظر من عمدتاً الهامبخش و انگیزهدهنده چرخش فوکو به سوی مسئله قدرت بودند، هدف من در این مقاله، این بود که شروع به مقابله با محو مبارزات آنها از تحلیلهایِ بعدی فوکو کنم. در واقع، در حالی که هر تحلیلی از امپریالیسم و استعمار در آثار فلسفی گسترده بعدی فوکو به شکل مداوم و سیستماتیک جایی ندارند، آنچه این مقاله امیدوار است که آن را روشن کند، این است که خودِ فوکو از مبارزات علیه سلطه استعمار، دولت نژادپرست و اقتدارگرایی نئواستعماری الهام گرفته و در آنها غوطهور بوده است. و علاوه بر این، خودِ این مبارزات به رغم به حاشیه راندهشدنِشان، فلسفه او را شکل دادند. با جلب توجه به این بایگانی محقق-کنشگر، میخواهم پیشنهاد دهم که جدی گرفتن رابطه بین (نئو)استعمار، امپریالیسم، نژادپرستی دولتی و کارکردهایِ قدرت مدرن، و نیاز همزمان به مقاومت در موقعیت، ممکن است مجموعهای از ابزارهای رادیکال فوکویی برای مقاومت معاصر به ما ارائه دهد. در بهکارگیری تحلیل فوکو از قدرت، وظیفه تنها تحلیل اجتماعی نیست، بلکه پرورش روابط مقاومتی نظر و تجربه است که مستقیماً نیروهای تحت سلطه کاربردهای قدرت مدرن را به چالش میکشد و رد میکند. وظیفهای که از ما میخواهد تحملناپذیری خود را در برابر شیوههایِ نژادپرستانه دولت فعال کنیم و جدیت مسائل امپریالیستی، نژادپرستانه و استعمارگرایانه قدرت را در نظر بگیریم.
پینوشت:
[۱] این استدلال توسط افرادی مانند مارک پوستر (۱۹۸۴، ص. ۱) مطرح شده که میگوید: «کتابهای مراقبت و تنبیه و تاریخ جنسیت میتوانند پاسخ فوکو به وقایع مه ۱۹۶۸ در فرانسه تفسیر شوند». بهطور مشابه، برنارد ژندرون نیز استدلال کرده که: «حرفه فوکو بهعنوان یک روشنفکر عرصه عمومی، موضع او در کلام و عمل، در نظریه و پراکسیس، عمیقاً تحت تأثیر وقایع مه ۱۹۶۸ و مبارزات سیاسی که پس از آن به وقوع پیوست، قرار داشت» (۲۰۱۳، ص. ۲۱).
[۲] این موضوع بهطور مشابه توسط مطبوعات تونسی نیز گزارش شده است. در شماره ۱۲ آوریل ۱۹۶۷ روزنامه تونسی La Presse de Tunis گزارشی آمده که در آن نوشته شده: «هر جمعه بعدازظهر، بزرگترین سالن سخنرانی دانشگاه تونس برای جای دادنِ صدها دانشجو و بازدیدکنندهای که برای پیگیری سخنرانیهای پروفسور میشل فوکو میآیند، بسیار کوچک است» (نقل شده در دفرت، ۲۰۱۳، ص. ۳۵).
[۳] «پرسپکتیو» یک گروه سوسیالیست تونسی چپگرا و بینالمللی بود که توسط دانشجویان تونسی که در دهه ۱۹۵۰ در پاریس تحصیل میکردند، تأسیس شد. این گروه یکی از جنبشهای اصلی مخالف رژیم دیکتاتوری بورقیبه بود. «پرسپکتیو» یک روزنامه منظم به نام El Amal Ettounsi(کارگر تونسی) و همچنین نشریهای به نام Tunisian Outlook منتشر میکرد.
[۴] محمد بن جنت Mohammed Ben Djennet فعال برجسته تونسی و یکی از اعضای برجسته گروه «پرسپکتیو» بود. بن جنت بیوقفه علیه دیکتاتوریهای بورقیبه و بنعلی مبارزه کرد. او در سال ۱۹۷۲ به پاریس تبعید شد و در همانجا در سال ۲۰۱۲ درگذشت.
[۵] در جریان اعتراضات، دانشجویان تونسی که کمیته آزادی بن جنت را راهاندازی کرده بودند، توانستند ۱۳۰۰ امضا در یک طومار بزرگ جمعآوری کنند که خطاب به رئیسجمهور بورقیبه نوشته شده بود و در آن خواستار آزادی بن جنت شده بودند (هنریکسون، ۲۰۱۲).
[۶] علاوه بر احمد عثمانی، افرادی که در جریان محاکمات سپتامبر ۱۹۶۸ زندانی شدند شامل این فعالان تونسی بودند: ژیلبر ناتاش، نورالدین بنخادر، ابراهیم رزگله و عبدالعزیز کریشن. پس از زندانی شدن آنها، بسیاری از این فعالان مونوگرافیهایِ خودنوشت منتشر کردند که جزئیات شورش مارس ۱۹۶۸ تونس را در آنها شرح میدهند؛ که عمدتاً از سوی بسیاری از پژوهشگران نادیده گرفته شدهاند. این آثار شامل چارفی (۲۰۰۹)، ژیلبر (۲۰۰۹) و عثمانی (۲۰۰۸) است.
[۷] پرونده احمد بن عثمانی Ahmed Othmani مورد توجه سازمان عفو بینالملل در پاریس قرار گرفت و این سازمان او را بهعنوان اولین «زندانی سیاسی» خود پذیرفت. عثمانی در سال ۱۹۷۹ آزاد شد و بعدها به تأسیس بخش تونسی سازمان عفو بینالملل کمک کرد. در سال ۲۰۰۸ او کتابی به نام Beyond Prison منتشر کرد که در آن به تفصیل تجربیات خود در زندان تونس و مبارزه بینالمللیاش علیه نظام زندان را شرح داد.
[۸] پیش از خروج فوکو از تونس، گزارش شده که او توسط پلیسهای لباس شخصی مورد ضرب و شتم قرار گرفته است (اریبون، ۱۹۹۱).
[۹] کمیته جلالی Comité Djellali به گروه یا ابتکاری اطلاق میشود که توسط میشل فوکو در اواخر دهه ۱۹۶۰، بهویژه در پاسخ به زندانیشدن و بدرفتاری با یک فعال دانشجویی تونسی به نام جلالی بن علی Djellali Ben Ali، تأسیس شد. جلالی با شرکت در اعتراضات سیاسی توسط دولت تونس دستگیر شد. هدف این کمیته مبارزه برای آزادی جلالی و افزایش آگاهی در مورد سرکوب سیاسی و سوءاستفادههایی بود که در تونس تحت حاکمیت اقتدارگرای این کشور انجام میشد. کمیته جلالی به این دلیل اهمیت دارد که نشاندهنده مشارکت فعال فوکو در مبارزات ضداقتدارگرایی و حمایت او از زندانیان سیاسی، از جمله مشارکت او در اقدامات مستقیم برای مقاومت در برابر سرکوب دولتی و ایجاد همبستگی با کسانیست که علیه رژیمهای استعماری و اقتدارگرا دست به مبارزه میزنند.
[۱۰] خودِ فوکو این ادعا را مطرح کرده و گفته: «اما به هر حال مسلم است که بدون مه ۱۹۶۸، من هرگز کارهایی که امروز انجام میدهم را نمیدادم؛ انجام تحقیقاتی مانند آنهایی که در مورد زندان، جنسیت و غیره مشغول به آن هستم، غیرقابل تصور میبود» (فوکو، ۱۹۷۹/۱۹۹۱، ص. ۱۴۰).
[۱۱] گروه اطلاعات درباره زندانها مخالف نمایندگی از یا سخن گفتن به نام دیگران بود. در اولین شماره از تحملناپذیر آمده: «گروه اطلاعات درباره زندانها پیشنهاد نمیکند که به نام زندانیان در زندانهای مختلف سخن بگوید، بلکه برعکس، پیشنهاد میکند که امکان سخن گفتن به خود زندانیان داده شود تا آنها بتوانند بگویند که در زندانها چه میگذرد» (گروه اطلاعات درباره زندانها نقل شده در اریبون، ۱۹۹۱، ص. ۲۲۴).
[۱۲] در مقدمه اولین شماره تحملناپذیر توضیحی مفصل در مورد اهداف گروه اطلاعات درباره زندانها آمده است. برای ترجمه انگلیسی این بخش به اریبون (۱۹۹۱، صفحات ۲۲۷–۲۲۸) مراجعه کنید.
[۱۳] Pierre Vallieres رهبر جبهه آزادی کبک بود.
[۱۴] ژان ژنه نویسنده، شاعر، نمایشنامهنویس و فعال برجسته فرانسوی بود که محتوای آثارش بیشتر مسائل مرتبط با همجنسگراییستیزی، نژادپرستی و خشونت دولتی بود. همانطور که هاینر اشاره کرده است (۲۰۰۷، صفحات ۳۱۷–۳۱۸)، فوکو و ژنه از طریق فعالیتهای گروه اطلاعات درباره زندانها به هم نزدیک شدند: «بعد از تأسیس گروه اطلاعات درباره زندانها در فوریه ۱۹۷۱، فوکو شروع به ملاقات مکرر با ژان ژنه، یکی از معروفترین شخصیتهای ادبی فرانسه، که همچنین همجنسگرا و فعال سیاسی رادیکال بود، کرد... همانطور که بیوگرافینویس ژنه، ادموند وایت، ادعا میکند، فوکو و ژنه به دلایل سیاسی به یکدیگر نزدیک شدند و به دلیل نگرانی مشترک برای اعضای زندانی حزب پلنگ سیاه با یکدیگر ملاقات کردند».
[۱۵] به جورج جکسون (۱۹۷۰) مراجعه کنید؛ برای مطالعهای درباره زندگی و مبارزات او علیه دولت برتریطلب سفیدپوست آمریکا.
[۱۶] سازماندهی گروه اطلاعات درباره زندانها حول قتل جورج جکسون یک استثنا نبود، بلکه بخشی از طیف وسیعی از ارتباطات بین هنرمندان و روشنفکران فرانسوی و حزب پلنگ سیاه آمریکا بود. بهعنوان مثال، انیس واردا، فیلمساز فرانسوی، مستند پلنگ سیاه را در سال ۱۹۶۸ ساخت که آن را در اوکلند، کالیفرنیا، در جریان اعتراضات علیه دستگیری هوی نیوتون فیلمبرداری کرد (به اونگیری، ۲۰۰۹ مراجعه کنید)؛ در سال ۱۹۶۸ ژان لوک گدار، کارگردان فرانسوی، فیلم «همدردی با شیطان» [با نام اصلی یک به علاوه یک] را کارگردانی کرد که در آن رولینگ استونز با نماهایی از حزب پلنگ سیاه در حال خواندن متون انقلابی بود؛ ژان ژنه، نویسنده فرانسوی نیز بهطور مرتب در مورد جنبش قدرت سیاه آمریکا، از جمله در خودِ خبرنامه رسمی پلنگ سیاه صحبت میکرد و مینوشت (به ژنه، ۱۹۷۰ مراجعه کنید).
[۱۷] برای تحلیل مهم و عمیق از نقشی که فلسفههای حزب پلنگ سیاه در شرح تبارشناسی و قدرت فوکو ایفا کردند، به برادی هاینر (۲۰۰۷) مراجعه کنید.
[۱۸] در غروب ۱۷ اکتبر ۱۹۶۱، در جریان جنگ استقلال الجزایر، هزاران معترض شمال آفریقایی، عمدتاً الجزایریها، در سراسر پاریس علیه مقررات تبعیضآمیز منع آمد و شد که برای آنها وضع شده بود، دست به تظاهرات زدند. پلیس پاریس با خشونت به آنها پاسخ داد و به معترضان شلیک و حدود ۱۱هزار و پانصد نفر را نیز دستگیر کرد. همه بازداشتشدگان به مراکز بازداشت موقت انتقال یافتند و در آنجا مورد ضرب و شتم قرار گرفتند و بدون غذا برای روزها نگهداری شدند. علاوه بر این، تا ۳۰۰ معترض نیز کشته و اجساد آنها در رود سن انداخته شد. برای توصیفها و تحلیلهای دقیقتر از این وقایع به هاوس (۲۰۰۱) و سبار (۲۰۰۸) مراجعه کنید.
[۱۹] Foyer des Epinettes یک سکونتگاه موقت بود که عمدتاً برای اسکان جوانان مرد فرانسوی-شمال آفریقایی که با اتهامات جنایی مواجه بودند، استفاده میشد.
[۲۰] تصمیم فوکو برای تمرکز بر قدرت، سرکوب و مقاومت از منظر جنگ داخلی و شورش در سخنرانیهای بعدی او آشکار میشود. برای مثال، در یک سخنرانی در ۴ فوریه ۱۹۷۶ بهعنوان بخشی از مجموعه سخنرانیهای «باید از جامعه دفاع کرد»، فوکو استدلال کرد که «نظم اجتماعی جنگ است و شورش آخرین قسمت از آن است که با آن به پایان میرسد» (۲۰۰۴، صفحات ۱۱۰-۱۱۱). به علاوه، به فوکو (۲۰۱۵) نیز مراجعه کنید.
[۲۱] استثناهای این موضوع شامل هاینر (۲۰۰۷)، اهلوالیا (۲۰۱۰)، یانگ (۲۰۱۴) و ووجیچوفسکی (۲۰۱۵) است.
[۲۲]اگرچه نظریه و سیاست ضدامپریالیستی عمدتاً در آثار بعدی فوکو مورد توجه قرار نگرفته است، اما خودِ امپریالیسم در مواردی مورد بحث قرار میگیرد. در «تولد زیستسیاست»، فوکو دست به تشریح آنچه را که «هنر لیبرال حکومت» مینامد، میزند؛ یعنی یک شیوه اجتماعی-سیاسی و اقتصادی حکومتی که در قرن هجدهم همراه با زیستقدرت بهعنوان روشی برای تأمین امنیت اروپا پدید آمد. فوکو با این استدلال که «ایده پیشرفت، پیشرفت اروپایی، موضوع بنیادین در لیبرالیسم است» (۲۰۰۸، صفحه ۵۴)، ظهور لیبرالیسم را بهعنوان مجموعهای از شیوههای بازار که از طریق آن «اروپا بهعنوان یک واحد اقتصادی ظاهر شد» (صفحه ۵۵) دنبال میکند. در اینجا، مهمتر آن که، فوکو «هنر لیبرال حکومت» و «فرهنگ خطر» را به فرآیندهای استعمار و امپریالیسم پیوند میزند. همانطور که او مینویسد: «واضح است که این سازمان، یا حداقل این تأمل در موقعیتهای متقابل اروپا و جهان، آغاز استعمار نیست. استعمار مدتها پیش در حال انجام بود. همچنین فکر نمیکنم که این آغاز امپریالیسم به معنای مدرن یا معاصر آن باشد، زیرا احتمالاً ما شکلگیری این امپریالیسم جدید را بعدتر در قرن نوزدهم میبینیم» (صفحه ۵۶).
منابع:
- Ahluwalia P. (2010). Post-structuralism’s colonial roots: Michel Foucault. Social Identities, 16, 597–606.
- Barrett M. (1988). The politics of truth. Cambridge, UK: Polity Press.
- Bouraoui H. (2015). Michel Foucault en Tunisie (1966–1968). CELAAN, 2.
- Bourg J. (2007). From revolution to ethics: May 1968 and contemporary French thought. Montreal, Canada: McGill-Queen’s Press.
- Braidotti R. (2008). The politics of radical immanence: May 1968 as an event. New Formations, 65, 19–34.
- Charfi M. (2009). Mon combat pour les lumières. L’echelle, France: Zellige.
- Defert D. (2013). Chronology. In Falzon C., O’Leary T., Sawicki J. (Eds.), A companion to Foucault (pp. 11–83). Chichester, UK: Wiley-Blackwell.
- Dilts A., Zurn P. (Eds.). (2016). Active intolerance: Michel Foucault, the Prisons Information Group, and the future of abolition. New York, NY: Springer.
- Dreyfus M., Rabinow P. (1983). Michel Foucault: Beyond structuralism and hermeneutics. Chicago, IL: Chicago University Press.
- Elden S. (2017). Foucault: The birth of power. Cambridge, UK: Polity Press.
- Eribon D. (1991). Michel Foucault. Cambridge, MA: Harvard University Press.
- Foucault M. (1975). Discipline and punish: The birth of prison. Paris, France: Gallimard.
- Foucault M. (1978). The history of sexuality volume 1: The will to truth. New York, NY: Random House.
- Foucault M. (1982). The subject and power. Afterword. In Michel Foucault: Beyond structuralism and hermeneutics (Dreyfus M., Rabinow P., Eds.) (pp. 208–228). Chicago, IL: Chicago University Press.
- Foucault M. (1984). The history of sexuality volume 2: The use of pleasure. Paris, France: Gallimard.
- Foucault M. (1988). The history of sexuality volume 3: The care of the self. Paris, France: Gallimard.
- Foucault M. (1991). Between ‘words’ and ‘things’ during May ’68. In Remarks on Marx: Conversations with Duccio Trombadori (pp. 131–146). New York, NY: Semiotext(e) (Original work published 1979).
- Foucault M. (1994). Dits et ecrits II: 1970–1975. Paris, France: Gallimard.
- Foucault M. (1997). Preface to History of sexuality. In Rabinow P. (Ed.), Essential works of Michel Foucault, volume one (pp. 199–206). New York, NY: New Press.
- Foucault M. (1998). Nietzsche, genealogy and history. In Faubion J. D. (Ed.), Aesthetics, method and epistemology (pp. 369–392). New York, NY: The New Press.
- Foucault M. (2002). What is critique? In Ingram D. (Ed.), The political (pp. 191–212). Oxford: Blackwell (Original work published 1978).
- Foucault M. (2004). Society must be defended: Lectures at the Collège de France, 1975–76. New York, NY: Penguin.
- Foucault M. (2008). The birth of biopolitics: Lectures at the Collège de France, 1978–79. New York, NY: Palgrave Macmillan.
- Foucault M. (2015). The punitive society: Lectures at the Collège de France, 1972–1973. New York, NY: Palgrave Macmillan.
- Foucault M., Deleuze G. (1977). Intellectuals and power. In Bouchard D. F. (Ed.), Language, counter-memory, practice: Selected essays and interviews (pp. 205–217). Ithaca, NY: Cornell University Press.
- Foucault M., Vidal-Naquet P. (1971, March 18). Enquete sur les prisons. Politique Hedbo.
- Gendron B. (2013). Foucault’s 1968. In Sherman D., van Dijk R., Alinder J., Aneesh A. (Eds.), The long 1968: Revisions and new perspectives (pp. 21–48). Bloomington: Indiana University Press.
- Genet J. (1970). I must begin with an explanation of my presence in the United States. The Black Panther, 9, 6–19.
- Hajjat A. (2011). The Arab Workers’ Movement (1970–1976): Sociology of a new political generation. In Jackson J., Milne A.-L., Williams J. S. (Eds.), May 68: Rethinking France’s last revolution (pp. 109–121). Basingstoke, UK: Palgrave Macmillan.
- Haugaard M. (2002). Power: A reader. Manchester, UK: Manchester University Press.
- Heiner B. T. (2007). Foucault and the Black Panthers. City, 11, 313–356.
- Henrikson B. (2012) March 1968: Practicing transnational activism from Tunis to Paris. International Journal of Middle East Studies, 44, 755–774.
- Hoffman M. (2012). Foucault and the ‘lesson’ of the Prisoner Support Movement. New Political Science, 34, 21–36.
- House J. (2001). Antiracist memories: The case of 17 October 1961 in historical perspective. Modern & Contemporary France, 9, 355–368.
- Jackson G. (1970). Soledad brother: The prison letters of George Jackson. London, UK: Penguin.
- Lazreg M. (2017). Foucault’s orient: The conundrum of cultural difference, from Tunisia to Japan. New York, NY: Berghahn Books.
- Macey D. (1993). The lives of Michel Foucault. London, UK: Vintage.
- Macey D. (2004). Michel Foucault. London, UK: Reaktion Books.
- Mills S. (2003) Michel Foucault. London, UK: Routledge.
- Naccache G. (2009). Récits de prison. Tunis, Tunisia: Editions du Cerf.
- Ongiri A. (2009). Prisoner of love: Affiliation, sexuality, and the Black Panther Party. The Journal of African American History, 94, 69–86.
- Othmani A. (2008). Beyond Prison: The fight to reform prison systems around the world. New York, NY: Berghahn Books.
- Packer M. (2011). The science of qualitative research. Cambridge, UK: Cambridge University Press.
- Poster M. (1984). Foucault, Marxism, history: Mode of production vs. mode of information. Cambridge, UK: Polity Press.
- Rice L. (2007). Of irony and empire: Islam, the West, and the transcultural invention of Africa. Albany, NY: State University of New York Press.
- Sebbar L. (2008). The Seine was red: Paris, October 1961 (Mortimer M. P., Trans.) Bloomington: Indiana University Press.
- Smart B. (1985). Michel Foucault. London, UK: Routledge.
- Stoler A. L. (1995). Race and the education of desire: Foucault’s history of sexuality and the colonial order of things. Durham, NC: Duke University Press.
- Triki-Boubaker R. (2008). Notes sur Michel Foucault a l’Universite de Tunis. Rue Descartes, 3, 111–113.
- Weheliye A. (2014). Habeas viscus: Racializing assemblages, biopolitics, and black feminist theories of the human. Durham, NC: Duke University Press.
- Wojciehowski H. (2015). Archaeologies of censorship: Michel Foucault’s 1968. In Hartmann J., Zapf H. (Eds.), Censorship and exile (pp. 163–182). Göttingen, Germany: V&R Unipress.- Young R. J. (2014). Foucault in Tunisia. In Bakan A. B., Dua E. (Eds.), Theorizing anti-racism: Linkages in Marxism and critical race theories (pp. 41–62). Toronto, Canada: University of Toronto Press.
نظرها
نظری وجود ندارد.