ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

سریال «پایتخت»: یادگار سیلی سرد زمستان

شهبازی در این مقاله با تحلیل ساختار روایی و ایدئولوژیک سریال «پایتخت» نشان می‌دهد که این اثر با نمایش معضلات واقعی جامعه (فقر، ریاکاری، اختلافات خانوادگی)، راه‌حلی وارونه و مذهبی ـ سنتی ارائه می‌کند: «اتحاد موقت خانواده» در سایه‌ی زیارت امام رضا، که حقیقتی جعلی را بازتولید می‌کند. او استدلال می‌کند که سریال با ترویج «آگاهی کاذب»، مخاطب را از مواجهه با ریشه‌های ساختاری مشکلات (فساد نظام اقتصادی - سیاسی) منحرف کرده و دین را به ابزاری برای مسخِ توده‌ها تبدیل می‌کند. شهبازی این فرآیند را «یادگار سیلی سرد زمستان» می‌نامد؛ آرامشی دروغین که تنها طلوعِ فریبنده‌ی یک سحرگاه یخ‌زده است.

گزارش می‌دهم، تحلیل نمی‌کنم. سریال پایتخت تمام شد. سرگرم‌کننده بود. میلیون‌های بینده‌ی ایرانی در داخل و خارج از کشور آن‌را دنبال کردند. در ساعات پخش سریال ترافیک خیابان‌ها کمتر شد. تلویزیون از بحران کمبود مخاطب برای کوتاه‌مدت نجات یافت. با شوخی‌هایش مردم خندیدند. با اختلافتشان غمگین شدند. گریستند. پالوده شدند. تسلای موقت یافتند. آخرین قسمت آن را تماشاگران با بازیگران دیدند. چراخ‌های موبایلشان را روشن کردند و دسته‌جمعی با موسیقی‌اش آواز خواندند. همه خوشحال و راضی بودند. کارگردانش اعلام کرد تا زمانی که مردم بخواهند پایتخت ادامه خواهد داشت. برخلاف نظر یکی از منتقدان باسابقه، من اما پنهان نمی‌کنم و جز آن دسته از افرادی هستم که از دیدن سریال لذت بردم و به آن بد هم می‌گویم. چرا؟

خیال‌بافی نمی‌کنم. تحلیل می‌کنم. داستان اصلی سریال با فرود شهاب‌سنگ آغاز می‌شود. ناگهانی می‌آید. از آسمان می‌بارد. بر سقف شیروانی خانه‌ی نقی فرود میاید. نقی نمی‌بیند. نمی‌داند اما سنگ‌سیاه گنج پنهان است. راز ثروت و خوشبختی آینده‌ی نقی و خانواه‌اش است. رحمت اما هست. می‌بیند. راز ثروت آسمانی‌سیاه برملا می‌شود. شهاب‌سنگ امید می‌آورد. رویا می‌سازد. وعده‌ی ثروت و خوشبختی می‌دهد. آرزوی ثروت و خوشبختی، فریب می‌سازد. پنهان‌کاری می‌آورد. طمع می‌آفریند. صف دوستان و دشمنان را متمایز می‌کند. طمع‌کارانِ فریب‌گر هم‌دست می‌شوند. هم‌دستانِ پنهان‌کار نقشه می‌کشند. توطئه‌گرانِ نقشه‌کش هم‌پیمان می‌شوند. از عواطف پاک ابزار بد می‌سازند. فریب می‌دهند. سفر می‌آید. وحدت پوشالی می‌آید. بازی‌ها و خنده‌های واقعی و جعلی می‌آید. نقی اما امکان ثروت و خوشبختی خانواده را نابود می‌کند. کیمیای سعادت خانواده را به آب‌های جاودانه‌ی جاری می‌سپرد. فاجعه اما پنهان می‌ماند. شورشِ بهتاش و مظلومیتِ نقی؛ شادی و غم توامان می‌آورد. حمایت رحمت و ارسطو از نقی، رفاقت می‌سازد. دفاع جانانه‌ی هما از شوهرش، عشق می‌آفریند. سیلی فهیمه، خواهری می‌سازد. سکوت بهتاش، معرفت می‌آموزد. افتراق، خون خانواده را می‌مکد. خانواده از درون زخمی می‌شود. حمله‌ی خرس به حریم خانواده اما وحدت می‌آفریند. بهتاش جانفشانی می‌کند. زخمی می‌شود. زخم خانواده از برون التیام می‌یابد. مشهد می‌آید. شاعرانگی زائر و زیارت می‌آید. پنهانی‌های حقیر اما اشکار می‌شوند. خانواده در درون خانه از هم می‌پاشد اما تکه‌های پراکنده‌ی آن در ساحت مقدس حرم به‌هم می‌پیوندند. شفاعت امام رضا می‌آید. کدورت‌ها آب می‌شوند. دل‌ها صاف می‌شوند. وحدت می‌آید. خانواده مانند ایام خوش برد و باخت‌های گذشته عکس یادگاری می‌اندازند.

تحلیل نمی‌کنم، پیش‌فرض‌های نقد را تشریح می‌کنم. همان‌گونه که در کتاب «ترمینولوژی تحلیلی فیلمنامه» آورده‌ام، تضاد اصلی مهم‌ترین نقطه‌ی ثابت ارشمیدسی در درام است. درام بعد از طرح این تضاد دیگر نمی‌تواند هرطور که مولف خوش دارد، وحدت شخصیت و تضاد را به سرانجام برساند، بلکه می‌بایست سنتز آن را در جامعه و در واقعیت عینی  کشف و بازنمایی کند و یا برعکس آن را جعل و وارونه کند و آگاهی کاذب بیافریند. در پرتو تضاد اصلی درام است که همه‌ی تجلیات زندگی فرصت می‌یابند تا در ارتباط با این تضاد خود را بسط دهند. جوهر و معنایشان را برملا و آن‌را به سرانجام برساند. تنها از طریق تضاد اصلی و راه‌حل آن در نقطه‌ی اوج است که مخاطب در زندگی واقعی که آمیزه‌ی اسرارآمیزی از قانونمندی و تصادف است، پاسخ ساده‌شده و تعمیم‌یافته تجارب انسانی را فهم می‌کند. از کانال درگیری مخاطب با این تضاد است که علاوه بر تاثیرپذیری احساسی و عاطفی، شناختش را از معمای پیچیده زندگی ارتقا می‌بخشد.. بنابراین نه تنها حل سایر تضادهای فرعی درام مشروط به حل تضاد اصلی هستند بلکه معنای آن‌ها نیز از کانال بازگشائی معنای تضاد اصلی درام تحصیل می‌شود. معنای هر مفهوم تجریدی مانند مذهب، دین، عشق، ازدواج، بیگانگی، یگانگی، سنت، مدرنیته، کینه، بخشش، انتقام، عفو و غیره از دل پاسخ‌گوئی به تضاد اصلی درام به عنوان سنتز بیرون می‌آید. تنها در پرتو این تضاد به مثابه‌ی درون‌مایه‌ی اصلی فیلم و سنتز آن به عنوان راه‌حل، درام مانند خورشیدی که تمام سایر عناصر حول آن می‌چرخند، امکان بازنمایی زندگی به مثابه‌ی یک کلیت واحد واقعی یا جعلی را پیدا می‌کند.

تفسیر نمی‌کنم، نقد می‌کنم. تضاد اصلی در سطح پلات بیرونی سریال پایتخت چییست؟ تضاد ارسطو، شری، بهتاش و رحمت با نقی و هما بر سر شهاب‌سنگ. (اگرچه نقی و هما از راز تضاد  باخبر نیستند)

تضاد اصلی در سطح پلات درونی چیست؟ تضاد پنهان‌کاری و دروغ ارسطو، شری، بهتاش و رحمت با صداقت و پاکی نقی و هما. در فرایند روایت تضاد چه اتفاقی می‌افتد؟ نقی بدون این‌که بداند امکان ثروت و خوشبختی بیرونی خانواده را نابود می‌کند. در پایان سریال تضاد درونی نقی و هما با سایرین چگونه بارز و برملا می‌شود. نقی می‌گوید: «قربونت برم امام رضا ما را کشوندی اینجا دست اینا را برای ما رو کردی»

پیامد این تضاد چه می‌شود؟ نقی و هما قهر و به حرم پناه می‌برند و شکایت اهل خانه را به امام رضا می‌کنند.

نتیجه‌ی این تضاد چه می‌شود؟ اهالی پنهان‌کار و دروغگوی خانواده متنبه می‌شوند و اوس موسی در حرم امام رضا می‌گوید: «اگر از این در با دل پاک امدید بیرون که هیچی وگرنه دلتان با آب زمزم هم پاک نمی شه.»

تضاد اصلی پلات بیرونی و درونی در قسمت بیست‌ودوم و در مقصد مشهد به سرانجام می‌رسند. رحمت از هراس سوگند به امام رضا رازش را برای فهیمه برملا می‌کند. پنهان‌کاری و دروغ همدستان دروغگو در مقصد مشهد برملا می‌شود. آیه رحمت و بخشایش در حرم امام رضا نازل می‌شود. سوز دل نقی و دغلکاری باطن نیرنگ‌باز اهل خانواده با شفاعت امام رضا شفا می‌یابد. کدورت‌ها رفع می‌شود. وحدت و دوستی می‌آید و عکس یادگاری این خاطره‌ی قدسی یگانگی با خویش و دیگری را ثبت می‌کند.

در واقعیت تاثیر این پیام چیست؟ «رکود شکنی تقاضا برای خرید بلیط مشهد همزمان با پخش قسمت پایانی پایتخت» (به نقل از سایت روزنامه‌ی «اخبار مهم»)

حقیقت جعلی بزرگ چیست؟ برخلاف آنچه سریال پایتخت به عنوان راه‌حل ارائه می‌دهد، بزرگترین امپراطوری غارت، فساد، دروغ، ریاکاری در پنج‌دهه ی گذشته به نام دین توسط نظام ج.ا. رواج یافته است. شهد شهر مشهد در واقعیت شفاعت قدسی امام رضا نیست، در واقعیت فساد امپراطوری قدس رضوی علم‌الهدی عمل می‌کند.

سریال پایتخت هزار حرف درست کوچک می‌زند برای اینکه یک حقیقت جعلی بزرگ را جا بیندازد. برای هزار معضل واقعی در بیست‌‌ویک‌قسمت یک راه‌حل کاذب در بیست‌ودومین قسمت ارائه می‌دهد. «امر‌جزئی» درست را ابزار می‌کند تا «امرکلی» غلط را بازتولید کند. بیست‌و‌یک‌‌قسمت پندهای اخلاقی کوچک را درس می‌دهد برای این‌که در قسمت بیست‌و‌دوم مخاطب را در بی‌اخلاقی دین بازاری مسخ کند. «امرجزئی» و حرف‌های درست کوچک چیستند؟ افتراق خانواده اجتناب ناپذیر است اما اتحاد خانواده فضیلت است. بنیاد خانواده بر صداقت و راستی است. پنهان کاری سم دوست‌داشتن است. دروغ باتلاق خانواده است. خطر خانواده را متحد می‌کند. دوست‌داشتن انتخاب آگاهانه است نه جبر غریزه. سنت و مدرن، کهنه و نو با هم در ستیزند. واقعیت ایدئال تلفیق حس مسئولیت نقی و حفظ آزادی بهتاش است و...

معضل‌های واقعی چیستند؟ بهتاش مریض است. فهیمه و بهروز سربار نقی هستند. کمر رحمت زیر اقساط مهریه شکسته است. نقی آرزوی یک خانه دارد. ارسطو و شری می‌خواهند از خانه به دوشی خلاص شوند. ابزار خوشبختی و رهایی ان‌ها از رنج فقر چیست؟ فروش شهاب‌سنگ. شهاب‌سنگ از کجا می‌آید؟ از آسمان. چه‌کسی شهاب‌سنگ را به سقف خانه‌ی نقی می‌کوبد؟ پاسخ را اوس موسی می‌دهد: «هر کسی روامام رضا یه جوری می‌طلبه. یه قلوه سنگ از بالا کوبیده تو سر خونه‌ات که بیا من کارت دارم.» چرا امام رضا شهاب‌سنگ را می‌کوبد توی فرق سر خانه‌ی نقی؟ چون عمق نگون‌بختی معنوی خانواده این است که سال‌ها آئین رهائی‌بخش زیارت امام رضا را به‌جا نیاورده‌اند. به همین دلیل خانواده پول‌پرست شده است. دغلکار و دروغگو شده‌اند.

به سطح تجرید برویم، کمی انتزاعی نگاه کنیم. در سریال پایتخت اما خبری از فقر واقعی و تگندستی ویران‌گر نیست. در مورد فقر فقط حرف زده می‌شود اما خانواده درگیر پیامد‌های مخرب فقر نیست. خانواده خوشبخت است. نقی مربی کشتی است. زمین جایزه می‌گیرد. داماد تاجکیش تاجر پشم است و پول پارو می‌کند. داماد ایرانی‌اش نابغه است. پیانو می‌نوازد و پراید پرنده می‌سازد. خانواده دائم مهمانی می‌دهند. مافیا و منچ و منوپلی بازی می‌کنند. بر سر دلارهای قلابی دعوا می‌کنند. آواز می‌خوانند. می‌رقصند. شاد هستند. فقرخانواده تنها دستمایه‌ی انتزاعی برای به تصویر در‌آوردن نزاع‌های اخلاقی و معنوئی است. نزاع‌هایی که پایش روی زمین سفت واقعیت نیست بلکه در جهانی جداگانه، هستی جداگانه دارد. واقعیت اما تصویر تزئینی آداب و رفتار شخصیت‌ها نیست بلکه زندگی ، تفکرات، احساسات و رفتار شخصیت‌ها براساس این واقعیت و موقعیت تاریخی شکل می‌گیرد. شخصیت‌های سریال پایتخت در ناکجا آباد زندگی می کنند. در واقعیت سارا و نیکا به دلیل همدردی و اعتراض به کشته‌شدن نیکاها و سارینا‌ها از سریال حذف می‌شوند در سریال اما سارا و نیکای جانشین، مطیع پدر سنتی هستند، یکی مهماندار هواپیماست و دیگری در رویای ازدواج با پسر نابغه‌ی کارگردان.

نقد نمی‌کنم، تفسیر می‌کنم. آخرین نمای فیلم چیست؟ بازیگران اصلی به عکاسی کارگردان (سیروس مقدم) می‌روند. نقی (محسن تنبانده) به عنوان قهرمان اصلی سریال با او به میمنت این‌که کمپر زیارتی را به سلامت به مقصد رسانده‌اند، روبوسی می‌کند. بهتاش به مثابه‌ی نماد نسل کنونی میزانسن عکس را براساس گذشته ی نوستالژیک و آرمانی خانواده می‌چیند. نقی به عنوان شخصیت اصلی، سالار به عنوان نماد نسل آینده، جانشین پدر پنج‌علی در عکس می‌شود و با زن‌دائی هما به عنوان مامان لیلی در مرکز قاب قرار می‌گیرند. ارسطو و شری و رحمت هم هستند. بهتاش زانو می‌زند و چادر مادرش را در دست می‌گیرد. کارگردان (عکاس) نه شمارش به جلو «یک، دو، سه» بلکه شمارش رو به عقب می‌دهد. «سه، دو، یک.» عکس را می‌گیرد. تصویر فیکس می‌شود. عکس زمان حال روی تصویر قدیمی خانواده در گذشته‌ی نه چندان دور دیزالو می‌شود. این صحنه به ما چه می‌گوید؟ مولف از آینده‌ی رو به جلو وحشت دارد. راه فرار را اما رو به عقب و در گذشته‌ی نه چندان دور می‌یابد. در حفظ سنت پوشالی و نظم فاسد موجود. اگرچه تفاوت نسل‌ها به مو رسید‌ه‌است. اگرچه رابطه‌ی حاکمیت و جامعه پاره شده‌است اما سریال پایتخت آن‌را دوباره رو به جانب گذشته به‌هم گره می‌زند. فرزندان سالار، می‌بایست تکرار پنج‌علی‌های پدر باشند تا صفا و صمیمت، وحدت و یگانگی احیا شود، آنهم در ایام گذشته‌ای که دروغ و ریاکاری بنیاد نظام و جامعه بود.

تفسیر نمی کنم، حکم ایجابی صادر می‌کنم. سریال پایتخت دروغ می‌فروشد. ایدئولوژیک است. آگاهی وارونه بازتولید می‌کند. برای معضلات واقعی راه‌حل کاذب می‌دهد. چهل‌چراغی‌ست که کاهدان را تزئین می‌کند. احساس می‌آفریند تا تماشاگر را بی‌حس کند. عاطفه می‌سازد تا فهم عطوفت را وارونه کند. دین را؛ نه به عنوان جهان‌بینی و رابطه‌ی شخصی و معنوی انسان با خدا بلکه به عنوان ایدئولوژی و دکانی برای کاسبی تئوریزه می‌کند. رونق بازار دین‌بازی برای رونقِ بازی دینِ ‌بازاری

سریال پایتخت میان دو ساحت، معضلات غیرواقعی و راه‌حل‌های کاذب در نوسان است تا حقیقت جعلی را بازتولید کند. استثنا را قاعده می‌کند تا از قاعده استثنا بسازد. رویا نمی‌سازد. توهم خلق می‌کند. اکسیرِ اعظمِ مسخ‌کننده‌ی مذهب و ایدئولوژی بی‌اثر شده‌اش در پنج دهه‌ی گذشته را تبلیغ می‌کند. با این‌که اشک ما را می‌گیرد اما از کنار جراحت‌های پایان‌ناپذیر و عمیق ما بی‌تفاوت می‌گذرد. نگاهش به انسان و جهان رقت‌انگیز و درمانده است. جهالت مفتخرانه را ترویج می‌هد. شهاب‌سنگ‌های خوشبختی و یگانگی از هیچ‌کجای آسمان بر سقف خانه‌ی محرومان فرود نمی‌آیند. شهاب‌های ایزدی بردرگاه خانه‌ی هیچ محرومی چراغ نمی‌شوند. معجزه‌ی خیالی نه از آسمان که وحی واقعی از زمین نازل می‌شود. سریال پایتخت بیست‌ویک‌قسمت راستمائی می‌کند تا در قسمت بیست‌و‌دوم حقیقت جعلی‌ را تئوریزه کند. سریال پایتخت چیزی نیست، جز تجلیلِ تکرار دروغ‌گویی‌ها و ریاکاری‌های ما. سریال پایتخت چیزی نیست جز «یادگار سیلی سرد زمستان»

‌»چه می‌گویی که بیگه شد. سحر شد، بامداد آمد. فریبت می‌دهد. برآسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست. حریفا! گوش سرما برده است. این یادگار سیلی سرد زمستان است.»

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.