پایان غرب – نظم جهانی آینده
نگاهی خلاصه به گفتوگوی ریچارد داوید پِرشت با ایوان کراستِف(۱)
جلال رستمی گوران - آیا برتری سیاسی، فرهنگی و اخلاقی غرب، که پس از جنگ جهانی دوم و به ویژه پس از پایان جنگ سرد شکل گرفت، در حال افول است؟

منبع: شاتراستاک
در این گفتوگوی عمیق و تفکربرانگیز، ایوان کراستِف(۲) و ریچارد داوید پِرشت(۳) به این پرسش محوری میپردازند که آیا جهان وارد دوران «پساغربی» شده است؟ به عبارت دیگر، آیا برتری سیاسی، فرهنگی و اخلاقی غرب – که پس از جنگ جهانی دوم و به ویژه پس از پایان جنگ سرد شکل گرفت – در حال افول است؟
کراستِف در آغاز گفتوگو تأکید میکند که نظم لیبرال غربی، که پس از فروپاشی شوروی جهانی شد، اکنون از درون و بیرون تحت فشار قرار گرفته است. کشورهایی چون ایالات متحده در درون با چالشهایی چون قطبیشدن اجتماعی، بحران اعتماد به نهادها و ظهور پوپولیسم مواجهاند. در بیرون، کشورهایی مانند چین و روسیه با مدلهای غیرلیبرال خود به روند شکلگیری نظمی چندقطبی کمک میکنند.
او بر این نکته تأکید دارد که آغاز جنگ اوکراین نقطه عطفی برای شروع در این روند بود. این جنگ نهتنها اتحاد موقتی غرب را تقویت کرد، بلکه نشان داد که جهان به دو بلوک عمده تقسیم شده است: یکی مبتنی بر ارزشهای لیبرال و دموکراتیک و دیگری مبتنی بر قدرت، امنیت و منافع ملی.
پِرشت دراین گفتوگو نقش فیلسوف منتقد را ایفا میکند و از کراستِف میپرسد که آیا واقعاً میتوان از «پایان غرب» سخن گفت یا ما شاهد دگرگونی شکل آن هستیم؟ آیا غرب باید خود را بازتعریف کند یا با فروتنی بیشتری با نظم جهانی جدید روبه رو شود؟
کراستِف پاسخ میدهد که ما وارد عصر «سیاست منافع» شدهایم؛ جهانی که در آن «ارزشها» دیگر مرکز ثقل تصمیمگیریها نیستند، بلکه «بقا»، «ثبات» و «منافع ملی» جای آن را گرفتهاند. اما این بهمعنای نادیدهگرفتن اخلاق و دموکراسی نیست؛ بلکه این ارزشها باید با درک جدیدتری ازجهان به کار گرفته شوند.
در نهایت، هر دو به این نتیجه میرسند که آینده، بهجای بازگشت به گذشته، نیازمند «تخیل سیاسی جدید»، گفتوگویی جهانی و روایتی تازه از هم زیستی در جهانی متکثر است.
«پایان غرب- نظم جهانی آینده، گفتوگویی است در باب افسردگی جهانی و دگرگونی نظم لیبرال!»
در جهانی که امید به آینده رو به افول گذاشته، گفتوگوی ریچارد داوید پِرشت با ایوان کراستِف، اندیشمند برجسته سیاسی بلغاری آشنا با تحولات روسیه و اروپا، تصویری ژرف و هشداردهنده از وضعیت کنونی دموکراسیهای لیبرال، نظام سرمایهداری و رابطه غرب با نظم جهانی ارائه میدهد. کراستِف معتقد است آنچه امروز شاهد آن هستیم، نه صرفاً یک بحران سیاسی یا اقتصادی، بلکه یک بحران «هویتی» است: بحرانی در رابطه انسان با آیندهی خود.
کراستِف با اشاره به تجربه دولت ترامپ، آن را بهعنوان شکلی از «انقلاب ارتجاعی» توصیف میکند؛ انقلابی که نه بهدنبال ساختن نظمی نوین، بلکه در پی نابود کردن زیرساختهای نظم مدرن است: آموزش عالی، فرهنگ، نهادهای دموکراتیک. او میگوید ترامپ نماد سرمایهداری بیقیدوبند و در عین حال سودای سلطنت مطلقه قرون وسطایی است؛ شخصیتی که در اوج فردگرایی اقتصادی، رؤیای نظمی بسته و مطیع را در سر میپروراند.
کراستِف هشدار میدهد که خطر بزرگ تر از خود آمریکا ناشی نمیشود، بلکه از تأثیری است که این سیاستها بر دیگر نقاط جهان میگذارند. او میگوید اروپا ممکن است دچار تقلیدی ناقص از «مدل ترامپ» شود، اگرچه باور ندارد که اتحاد جهانی پوپولیستها ممکن باشد. به باور او، ترامپ اساساً فاقد یک ایدئولوژی سیاست خارجی روشن است؛ او صرفاً میان «دوست» و «دشمن» تمایز قائل میشود و همین امر به فروپاشی درک سنتی ازرابطه آمریکا با «غرب» منجرخواهد شد.
در ادامه، بحث به تهدید روسیه میرسد. کراستِف تحلیل میکند که آنچه روسیه را خطرناک میسازد، نه قدرتطلبی صرف، بلکه احساس فروپاشی جمعیتی و بیثباتی داخلی است. به باور او، پوتین جنگ را نه برای سرزمین، بلکه برای جمعیت آغاز کرد؛ تلاشی برای جلوگیری از «شستوشوی مغزی» جوانان روسی توسط غرب. وسواس جمعیتی پوتین، هراس از زوال و ناتوانی در پذیرش مدرنیته و دموکراسی غربی از دلایل مهم این جنگ است.
از سوی دیگر، کراستِف معتقد است اروپا نیز به شکلی پارادوکسیکال قربانی موفقیت خود شده است. به گفتهی او:
اروپاییها توانستند پس از جنگ سرد خاطره جنگ را به شکلی ازحافظه ی ذهنی جمعی خود پاک کنند، به همین دلیل اکنون از توانایی مقابله با تهدیدهای نوین بازمانده اند. کراستِف میگوید اروپا نمی تواند با تلاش بیش از حد برای محافظت ازفرهنگ خود، بدون وجود طبقهای مستعد جنگ یا فداکاری، صرفاً با افزایش بودجه دفاعی آماده نبرد شود. این وضعیت شرایط فعلی در اروپاست که موجب بازگشت به ایدهی مجهزشدن به سلاحهای هستهای شده است؛ ابزاری که به کارگیری آنها نیازی به فداکاری و انسجام اجتماعی ندارد.
در بطن همه این بحرانها، کراستِف بحران افق آینده را میبیند. او در بخش پایانی گفتوگو به مهمترین نهاد ناپایدار دموکراسی اشاره میکند: باور به آینده. زمانی که امید به پیشرفت رنگ میبازد، خود انتخابات نیز بیمعنا میشود. هراس از آینده چنان شدت مییابد که هر انتخابی به آخرین انتخاب و همه چیز به بقا تقلیل پیدا میکند.
در نهایت، کراستِف با لحنی تأملبرانگیز اما نه ناامیدکننده خاطرنشان میکند که تاریخ هرگز خطی پیش نمیرود. آینده همیشه در چندین جهت در حال حرکت است و همین امر امکان تغییر را فراهم میآورد. او هشدار میدهد که بقای دموکراسیهای لیبرال قطعی نیست، اما در عین حال تأکید میکند که بدبینی محض نیز بیفایده است. شرط بقا این است که دموکراسیها بار دیگر بتوانند با آینده «قراری عاشقانه» بگذارند.
پانویسها:
۱. «پایان غرب – نظم جهانی آینده»، گفتوگوی ریچارد داوید پِرشت (Richard David Precht) با ایوان کراستِف (Ivan Krastev).
منبع ویدئو: نسخهی کامل گفتوگو
۲. ایوان کراستف، اندیشمند و تحلیلگر سیاسی بلغاری، رئیس مرکز راهبردی لیبرال در صوفیه و عضو برجسته «انستیتوی علوم انسانی وین» است. او یکی از نویسندگان کتاب تحسینشده The Light that Failed («نوری که خاموش شد») درباره افول لیبرالیسم پس از جنگ سرد است. آثار کراستف نگاهی نو و گاه انتقادی به سیاست جهانی و بحرانهای دموکراسی غربی دارند.
۳. ریچارد دیوید پِرشت فیلسوف، نویسنده و مجری آلمانی است که به واسطه آثار فلسفی و برنامه تلویزیونی خود با عنوان Precht در شبکه ZDF شهرت یافته. او مفاهیم فلسفی را با زبان ساده برای عموم توضیح میدهد و آنها را به موضوعات روز جامعه، سیاست و تکنولوژی پیوند میزند.
برنامه تلویزیونی Precht از شبکه ZDF آلمان پخش میشود و در آن پرشت با مهمانانی از حوزههای فلسفه، علم، فرهنگ و سیاست درباره مسائل بنیادین و معاصر گفتوگو میکند. این برنامه فضایی آرام و تأملبرانگیز دارد و ویدیوهای آن در کانال یوتیوب ZDF نیز در دسترس است.
نظرها
نظری وجود ندارد.