دیدگاه
منششناسی سیاسی جامعهی ایران
محمدرضا نیکفر ـ لازم است گفتوگویی که سعید مدنی و آصف بیات دربارهی منششناسی جامعهی ایران گشودهاند، ادامه یابد. با این گونه گفتوگوهاست که شاید دریابیم جنبش «زن، زندگی، آزادی» دچار چه محدودیتهایی شد و چرا پیشتر نرفت.

هم-و-غم سعید مدنی جامعه است و از این رو ضمن اذعان به اینکه « در جامعهی ایران و اصولا تحت نظامهای اقتدارگرا هر امری سیاسی است»، خود را «فعال مدنی» معرفی میکند.[۱]
دو محور اصلی فکر سعید مدنی را شاید بتوان این گونه مشخص کرد:
۱) آسیبشناسی اجتماعی یا به بیانی کلیتر، چنانکه در عنوان یکی از کتابهای او آمده، «وضعیت توسعه انسانی در ایران»[۲].
۲) شناخت ویژگیهای جامعهی ایران، با نظر به پویش جنبشی آن و نحوهی ارتباطهای درونی مبنای امر سیاسی در آن.
آسیبشناسی و خصلتشناسی از هم جدا نیستند. خصلتشناسی اجتماعی در معنای گستردهی آن شناخت ویژگیهای جامعه از نظر منابع، استفاده از آنها، تولید آنها و شیوهها و رویههای دسترسی به آنها، تفاوتها و نقشها در بهرهگیری از آنها و کم و کیف تخصیص آنها، و درک افراد و گروهها از خود و جهان است. در این معنا خصلتشناسی دربرگیرندهی موضوع آسیبشناسی نیز هست که کار آن بررسی علتها و شاخصهای دوری از سامان اجتماعیای است دارای جامعیتی که هم عادلانه باشد و هم تفاوت هویتها و انتخابهای آگانه و آزادانه را برتابد. اما در اینجا منظور از محور دوم نه خصلتشناسی اجتماعی به طور کلی، بلکه منششناسی سیاسی است: توجه به رویههای زمینهساز امر سیاسی و نحوهی جلوهگری جنبشی آن.
با آخرین دیدگاههای سعید مدنی در بارهی محور دوم آشنا میشویم در گفتوگوی طولانی محسن رزاق با او در زندان. آصف بیات در نامهای که سال گذشته به سعید مدنی نوشت منش جامعهی ایران را موضوع بحث خود با او قرار داد. یادداشت زیر ادای سهمی اندک است در این بحث، بحثی که به گمان من لازم است به خاطر اهمیت موضوع آن ادامه یابد.
خصلتنمایی جامعهی ایران
مضمون «گفتوگوهای زندان» میان حسین رزاق و سعید مدنی تأمل بر وضعیت جامعهی ایران و حال و روز و آیندهی جنبشهای اعتراضی و مدنی در آن است. جامعهی ایران از دید سعید مدنی دارای دو خصلت بارز است: جامعهای است جنبشی و شبکهای. او در این گفتوگوها در آغاز بحث دربارهی جنبش «زن، زندگی، آزادی» میگوید:

مدتهاست در تحلیلهایم چند پیش فرض را مطرح کردهام که راجع به مشخصههای مهم و راهبردی جامعه ایران است و در تحلیل اعتراضات آبان، اعتراضات آب و اعتراضات دیگر هم به این ویژگیها اشاره کردهام؛ اول اینکه جامعه ایران یک جامعه شبکهایست. البته شبکه همیشه وجود داشته اما نقش و کارکرد محدودی داشته و پایدار نبوده است. مثال اوج کارکرد شبکه را در انقلاب ۵۷ داشتهایم، یا در مشروطه هم به نوعی شبکه های محدودی با کارکردهای محدود داشتهایم. اما با آمدن تکنولوژیهای جدید، مثل بسیاری از کشورهای دیگر، جامعه ایران هم وارد جامعه شبکهای شد و شبکههای قدرتمندی که به مراتب قدرتمندتر، گسترده تر و فراگیرتر از قبل بود شکل گرفت. این شبکهها از شبکههای بسیار کوچکی مثل شبکههای خانوادگی، همکاران، دوستان، همصنفان، همفکران سیاسی و فرهنگی و امثال آن شکل گرفت که آرام آرام با هم یک پیوستگی پیدا کردند. جامعه شبکهای مثل تور ماهیگیریست که بند بندهای آن با هم در ارتباطند و هر بندی هم پاره شود باز تور بر سر جایش باقی میماند. بنابراین جامعه ایران با ورود اینترنت از دهه ۷۰ وارد جامعه شبکهای شد که امروز میتوان گفت یکی از ویژگی های مهم جامعه ایران که در تحولات نقش اساسی دارد، مجموعهای از شبکههای مختلف است که در فضای مجازی و حقیقی شکل گرفته و در تحولات آینده نقش آفرینی میکنند، چراکه «روابط» اساساً نقش و اهمیت بسیاری دارد. در شبکه افراد به تدریج گرد هم میآیند و در کوتاهمدت شبکهای مرکب از هزاران تن ایجاد میشود. پس از آن میلیون ها نفر در فضایی نسبتاً آزاد صداها و تمناهای درونیشان را بیان میکنند. (ص. ۷−۶)
مدنی ویژگی دوم جامعه ایران را «وضعیت بحرانی» آن میداند و در این مورد میگوید:
بحران یعنی گرفتار شدن جامعه در مسائلی که نظام مستقر در چهارچوب سازوکارهای موجود قادر به حل آنها نیست. بحرانها ساختاری هستند و به همین اعتبار جامعه ایران دچار بحران های فراوانی شده؛ از جمله بحران فقر، بحران بیکاری، بحران دموکراسی، بحران فساد، بحران مشروعیت و بحران ناکارآمدی. (ص. ۷)
جامعه در برابر این بحرانها منفعل نیست، میجنبد و میخروشد. به این خاطر سعید مدنی ویژگی سوم جامعهی ایران را «جنبشی» بودن آن میداند. او در این باره میگوید:
درست است که در تمامی جوامع اعم از دموکراتیک یا اقتدارگرا، میزانی از نارضایتی وجود دارد؛ اما در جوامع دموکراتیک اغلب این نارضایتی از مجاری نهادهای رسمی و قانونی پیگیری میشود. به دلیل آنکه سازوکارهائی مثل احزاب، سازمانهای مردم نهاد و گروهها وجود دارند تا این اعتراض به صورت مدنی بروز پیدا کند. اما در جوامع غیر دموکراتیک این نارضایتی که تا حد ممکن از سوی نظام حکمرانی و دولت مستقر سرکوب شده، اجازه بروز در مجاری و نهادهای رسمی ندارد و در هر فرصت ممکن و بزنگاه در قالب مقاومت مدنی یا نافرمانی مدنی و امثال آن بروز پیدا میکند به همین دلیل جامعه ایران وارد فاز جامعه جنبشی شده است.
لزوم کاربست مفهومهای مشخص و متناسب در خصلتنمایی
آصف بیات اصطلاحهای جامعهی شبکهای و جامعهی جنشی در توصیف جامعهی ایران را چندان گویا نمیبیند، به خاطر باری که این مفهومها در اندیشهی جامعهشناختی متأخر یافتهاند. او در نامهاش به سعید مدنی مینویسد:
از دیدگاه من، استفاده از چنین مفاهیمی برای تحلیل مسائل اجتماعی و سیاسیِ ایران در اصل اشکالی ندارد، مشروط بر اینکه به سبق و نسب یاgenealogy این مفاهیم آگاه باشیم و بتوانیم معنایی بومی به آنها دهیم.
آصف بیات در توضیح مفهوم جامعهی شبکهای به واضع آن، مانوئل کاستلز (Manuel Castells) جامعهشناس اسپانیایی، ارجاع میدهد که از این اصطلاح در توصیف جامعههای پیشرفتهای استفاده میکند که در آنها به لحاظ کانونی شدن اطلاع (Information) در روابط، مراتب فرماندهیای که تنها مبتنی بر داشتههایی جز دانش و کاردانی بودهاند، به هم میخورد. مظهر اطلاعمحور شدن، شبکههای گسترشیابندهی اطلاعرسانی و نقش آنها در سامانیابی اجتماعی و سیاسی است.
بیات در مورد مفهوم جامعهی جنبشی میگوید:
این اصطلاح که آلن تورن واضع آن است، در توصیف کنش «جامعهی جنبشی» در واقع تبلور تحولات اجتماعی و سیاسی پس از سال ۱۹۶۸ در کشورهای لیبرالدموکراسیِ غربی است که در آن قدرت در مفهوم تورنی و فوکوییاش در اغلب عرصهها، نهادها و روابط اجتماعی تنیده شده و از این رو موجب بروز مقاومت گسترده در قالب جنبشهای اجتماعی مانند جنبش زنان، جوانان، دانشجویان و محیط زیست شد.
به جای جامعهی جنشی با نظر به بحران همهجانبهی موجود در کشور به سادگی میتوان گفت جامعهی ناراضی و معترض. در موجهای پیاپی توان جنبشی مردم که سنتی طولانی در سرپیچی و اعتراض و قیام دارند، بروز مییابد. با این تعبیر میتوان جامعه را جنبشی خواند.
اما عنوان جامعهی شبکهای، به سادگی جایگزینی پیدا نمیکند. اینکه اعتراض و جنبش و قیام بر یک شبکهی ارتباطی استوار است، در همهی جامعهها صدق میکند. و به همین گونه این حکم در همه جا صدق میکند که با شبکههای ارتباطی جدید، امکانهای جدیدی برای ارتباطهای اجتماعی پیدا شده است.
به جای پیدا کردن جایگزینی برای عنوان «جامعهی شبکهای»، میتوان از در گفتوگو با واضع آن، مانوئل کاستلز درآمد و با مقایسهی آنچه او دربارهی جامعهی شبکهای میگوید با وضعی که ما داریم، گامی در جهت خصلتنمایی جامعهی ایران برداشت.
ما در کجای جهان قرار داریم
مانوئل کاستلز، کتاب سهجلدیاش با عنوان «عصر اطلاعات: اقتصاد، جامعه و فرهنگ» را در پایان سدهی بیستم منتشر کرد. سه جلد آن به ترتیب «ظهور جامعه شبکهای»، «قدرت هویت» و «پایان هزاره» نام دارند.[۳]
مروری کنیم بر نکتههای اصلی کتاب، و در هر موردی دریابیم ما کجای آن جهانی قرار داریم که کاستلز توصیفش میکند.
از جلد سوم شروع کنیم که بررسیهای دو جلد یک و دو اول را جمعبندی میکند. کاستلز در این جلد جهان در آستانهی هزاره سوم میلادی را در حال گذار از دورهای که با صنعتی شدن مشخص میشد به دورهی شبکهای شدن میبیند. جهان در این گذار یکپارچه نیست و همچون دورهی پیشین در آن شکاف وجود دارد، شکاف میان برخورداری و نابرخورداری. «جهان سوم» عنوان کشورهای فقیر و عقبمانده در قرن بیستم بود. این جهان هم تقسیمبندی شد و در اواخر قرن بیستم از میان آن کشورهایی سربرآوردند که اینک از مرحلهی رو به رشد بودن، به مرحلهی رشدیافتگی رسیدهاند. کاستلز از شکلگیری یک «جهان چهارم» سخن میگوید. جهان چهارم پهنهی وسیعی است با مشخصهی فقر و محرومیت، پهنهای پر از «سیاهچالههای سرمایهداری اطلاعاتی».
ایران در جهان سوم است، و پایی نیز در این جهان چهارم دارد. در همان حال بخشهایی از جمعیت آن به دلیل برخورداری یا مهاجرت در جهان اول میزیند.
کتاب پرارج سعید مدنی با عنوان «وضعیت توسعهٴ انسانی در ایران – آسیبپذیری و تابآوری» حاوی اطلاعات فراوانی درباره فقر و محرومیت و آسیبدیدگی در ایران است.
سعید مدنی در مقدمه این کتاب میگوید:
باید توجه داشت که امروزه دیگر به سختی میتوان کاستیها و نقاط ضعف جامعه را در برابر آسیبها و مشکلات اجتماعی نادیده گرفت، امری که دو دهه پیش کاملاً مرسوم و مشروع قلمداد میشد. در دهه ۱۳۶۰ بحث درباره مشکلات اجتماعی با مقاومت و سرسختی مواجه میشد. در اویل دهه ۱۳۷۰ هنوز به دشواری میشد مطالعه و پژوهش قابل قبول و ارزشمندی درباره اعتیاد انجام داد و نتایج آن را در سطح آکادمیک و دانشگاهی منتشر کرد. درهمین دوره، در حالی که شواهد قطعی از وجود موارد ابتلا به اچآیوی/ایدز وجود داشت، به رسانهها اجازه داده نمیشد در این زمینه بحث و گفتوگو کنند یا راههای پیشگیری از آن را آموزش دهند. تا سال ۱۳۸۰ پژوهش درباره تنفروشی با موانع جدی روبرو بود و اندک مطالعات در این زمینه که از تعداد انگشتان یک دست هم کمتر بود اجازه انتشار نداشت. در فاصله سالهای ۱۳۸۴−۱۳۹۲ بسیاری از مباحث مرتبط با مسایل اجتماعی به کلی مسکوت ماند. در طی سه سال ۱۳۹۲−۱۳۹۵ نیز شواهدی از پیگیری سیاستهای اجتماعی مشخص در دولت مشاهده نشده است، به ویژه آنکه دیدگاههای حاکم بر آن اقتصادمحور و رشدمحور و مبتنی بر بنیادگرایی بازار است که نتیجه آن به محاق رفتن سیاستهای اجتماعی است. (ص. هجده)
کتاب در سال ۱۳۹۶ منتشر شده و از آن هنگام تا کنون وضع به مراتب بدتر شده است. نکتهی مهم این است که وضعیت جهان چهارمی ایران از نظر دور نگه داشته میشود.
جامعهای با این توصیف که حکومتش میتواند اطلاعات دربارهی خود آن جامعه را به این سان محدود کند و تصویر تحریفآمیزی از آن به دست دهد، با مفهوم مرکزی اطلاع مشخص نمیشود. جامعهای که اطلاع در آن از یک طرف موضوع پنهان کردن و تحریف کردن و از طرف دیگر موضوع شایعه و افشاگری سیاسی باشد، نمیتواند طبق تعریف مانوئل کاستلز یک جامعهی شبکهای باشد. جامعهی شبکهای بنابر توصیف او در جلد یکم سهگانهاش جامعهای است اطلاعگرا. سامان آن از تولید صنعتی متمرکز بر پردازش مواد و سازماندهی کار به صورت فرماندهی مراتبی، به سوی دادهپردازی و تناسب با منطق ارتباطهای شبکهای میرود.
اما جامعهی شبکهای هم دور از شکل ایدهآل جامعهای ارتباطی است که در آن مبنای تبادل همدلی و حقیقت باشد. شبکهها ما را وارد فضای «پساحقیقت» میکنند که مشخصهی آن بالا رفتن شدید کمیت اطلاعات و همزمان کاهش کیفیت آنهاست.
فضای ایرانی فضای خفقان بوده و هست. اکنون فضایی با این پیشینهی تداوم یابنده، از پساحقیقت هم آکنده شده است. حقیقتگویی دربارهی واقعیتهای سخت −تبعیض، استثمار، خشونت و از دست رفتن محیط زیست− به سختی میتواند بر این فضا تأثیر گذارد. همهی مشکلهایی که سعید مدنی در قول نقل شده در بالا برشمرده، انعکاس در خوری در فضای ارتباطی ایرانی نداشته، و این فقط به اختناق و سانسور حکومتی برنمیگردد.
در نمونهی جنبش «زن، زندگی، آزادی» دیدیم که چگونه شبکههای ارتباطی جدید نقش مؤثری در بازتاب خبرها و تا حدی هماهنگسازی کنشها و سرایت دادن نمادها و شکلهای اعتراض داشتند، اما در همان حال در آنها جریانهایی سربرآوردند برای اعمال کنترل و جهتدهیهای گمراهکننده. همهی نابرابریها و تبعیضهای دنیای واقعی در دنیای مجازی هم منعکس میشوند. نبرد گفتمانها نه به شیوهی صفبندیهای روشن مبتنی بر محتواهای سنجشپذیر، بلکه در فضایی مهآلود، آکنده از تحریف و توهین و پرخاش پیش میرود. مرکزهایی برای اِعمال کنترل بر فضا وجود دارند. رسانههای پرقدرت خارج از کشور عمدتاً نه در خدمت رسانش، بلکه پیشبرد نقشههای استراتژیک مؤسسان و برنامهریزان خود هستند. الگوریتمهای به کار برده شده در رسانههای اجتماعی یا آنهایی که در جریان تراکنش ظاهراً آزاد شکل یافته و راهبر میشوند، «اتاقهای پژواک» (echo chambers) و «حبابهای فیلتر» (filter bubbles) ایجاد میکنند و افراد را به دام «سوگیری تأییدی» (confirmatory bias) میاندازند. در این اتاقها و حبابها تمایل ذهنی که منتقد و پرسشگر نباشد، در یافتن اطلاعاتی که پیشداوریهایش را تأیید کنند، تشدید میشود.
موضوع جلد دوم اثر مانوئل کاستلز، با عنوان «عصر اطلاعات: اقتصاد، جامعه و فرهنگ» مسئلهی هویت در جامعهی شبکهای است. به نظر کاستلز ظهور جامعه شبکهای و رشد گرایش به تبیین هویتی از وجود و شیوهی زندگی خود فرآیندهای درهمتنیدهای هستند. تأکید بر هویت جلوهی رشد مقاومت در برابر تبعیضهای موجود است. اما به طور کلی، از جمله در جاهایی که تبعیض محسوسی در کار نباشد، هویت در یک جهان جهانیشده، جهانی با گرایش به بیمکانی، زائل کردن ویژگی و فردیت منزوی و بیچهره، منبع معنا و تعلق است.
کاستلز در جلد مربوط به «هویت» تفاوتی میگذارد میان «هویتهای مقاومت» (resistance identities) و «هویتهای پروژهای» (project identities).[۴] هویت مقاومت اغلب از حس ادراک تبعیض و محرومیت برمیخیزد. هویت پروژهای از واکنش فراتر میرود و به سوی طرحریزی سامانی بدیل برای رفع ستم حرکت میکند.
هویت مقاومت در میان ما جلوههای روشنی دارد. نمونهی بارز آن را در جنبش زنان میبینیم. آگاهی رشدیابنده بر تبعیض جنسیتی در میان زنان ایران به شکلگیری هویت مقاومت در میان آنان و مردان پشتیبان راه برده است. در میان خلقهای ایران هم، مشخصاً خلقهای کرد و ترک و بلوچ و عرب، هویت مقاومت پرنیرو و پرجلوه شده است. هویت جامعههای دینی غیرشیعی نیز شکل هویت مقاومت یافته است. گرایشهای جنسیتی LGBTQ نیز هویت خود را به شکل مقاومت در برابر سرکوب و تبعیض آشکار میکنند. آگاهیهای صنفی و آگاهی از محرومیت منطقهای نیز تببینی به شکل هویت مقاومتی مییابند.
مشکل ما اما در «هویت پروژهای» است که پیش گذاشتن طرحی برای آینده است که هویت خود را در آن متحقق ببینیم. این هویت پروژهای طرحی همگانی است، در آن جامعه چنان بازتعریف میشود که هویتهای مقاومت به همسازی رو آورند. هویت پروژهای صرفا برنامهی سنجیدهی کاملی بر روی کاغذ نیست. از حلقههایی تشکیل شده که در آن مقاومت و حرکت در عرصههای مختلف را به هم پیوند میدهند و با برهمافزایی، جنبش عمومی را به مدار تازهای از عمق و گستردگی برمیکشند.
خلاصه
گفتیم که دو محور اصلی فکر سعید مدنی، آسیبشناسی و خصلتشناسی اجتماعی است. آسیبهای اجتماعی به استبداد سیاسی و مجموعهای از عاملهای دیگر، از جمله عامل فرهنگی، برمیگردند. در زمینهی خصلتشناسی تأکید سعید مدنی بر دو خصوصیت شبکهای بودن و جنبشی بودن است. این خصلتشناسی به یک منششناسی امیدوارانه راه میبرد: جامعه در مقاومت و حرکت است و راه خود را با عبور از پیچ و خمهایی به سوی آیندهی مطلب میگشاید.[۵]
اما این منششناسی هم باید با دیدی انتقادی همراه باشد. جامعهی شبکهای ایرانی، تکهپاره است و پر از سیاهچالههای اطلاعاتی است. آنجایی که پیشرفته مینماید، افراد چه بسا نه در شبکه، بلکه در اتاقهای پژواک و حبابهای فیلتر اسکان دارند. منششناسی انتقادی لازم است توضیح دهد چرا هویتهای مقاومت به هویت پروژهای فرانمیرویند.
به گمان من لازم است گفتوگویی که سعید مدنی و آصف بیات دربارهی منششناسی جامعهی ایران گشودهاند، ادامه یابد. از رهگذر این گونه گفتوگوها شاید دریابیم جنبش «زن، زندگی، آزادی» دچار چه محدودیتهایی شد و چرا پیشتر نرفت.
پانویسها
[۲] سعید مدنی: وضعیت توسعهٴ انسانی در ایران – آسیبپذیری و تابآوری. تهران: کتاب پارسه ۱۳۹۶.
[۳] The Information Age trilogy:
− Castells, Manuel (1996). The Rise of the Network Society, The Information Age: Economy, Society and Culture Vol. I. Cambridge, Massachusetts; Oxford, UK: Blackwell.
− (1997). The Power of Identity, The Information Age: Economy, Society and Culture Vol. II. Cambridge, Massachusetts; Oxford, UK: Blackwell.
− (1998). End of Millennium, The Information Age: Economy, Society and Culture Vol. III. Cambridge, Massachusetts; Oxford, UK: Blackwell.
[۴] در این باره افزون بر جلد دوم سهگانهی مانوئل کاستلر رجوع کنید به این اثر که حاوی توضیح فشرده و در عین حال جامعی دربارهی کل فکر کاستلز است (درباره هویت از ص. ۸۶ به بعد):
Felix Stalder: Manuel Castells (Key Contemporary Thinkers), Polity 2006.
[۵] در این باره بنگرید به گفتوگوهای زندان، مجموعه گفتوگوهای حسین رزاق با سعید مدنی. ص. ۳۰−۳۱.
نظرها
نظری وجود ندارد.