ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

معرفی کتاب

کشف کنشگر اجتماعی در کنج روستای دورافتاده

نمونۀ آرمانی چپ روستایی به روایت کتاب تک‌نگاری حاجی‌آباد لک‌ها

امیر ایرانمنش در این گزارش به بهانۀ معرفی کتاب «تک‌نگاری حاجی‌‌آباد لک‌ها: روستایی کویری در گذار به شهر» و شخصیت مهرعلی ایل‌سعادتمند، به تیپی از روشنفکر یا کنشگر چپ می‌پردازد که در اجتماع محلی خود می‌ماند و محرک و مسبب تحول‌های اجتماعی است.

ویزیون‌تلۀ لک‌ها

دوگانۀ «ویزیون‌تله» (Vizontele) و «ویزیون‌تلۀ طوبی» (Vizontele Tuuba)، به نویسندگی و کارگردانی یلماز اردوغان (Yılmaz Erdoğan) که در سال‌های ۲۰۰۱ و ۲۰۰۴ ساخته شدند، تصویری طنز از خاطرات کودکی خود اردوغان در روستای محل سکونتش در منطقۀ حکاری، در جنوب‌شرقی ترکیه، در اوایل دهۀ ۱۹۸۰ است. فیلم اول با خبر کشته شدن پسر شهردار در جنگ ترکیه در قبرس و فیلم دوم با بازداشت و تبعید اعضای روستا در کودتای ۱۹۸۰ اورن به پایان می‌رسد، اما مردم روستای دورافتاده در مرز ایران، از سیاست سر در نمی‌آورند، حتی وقتی اخبار تلویزیون را می‌بینند یا کتابخانه دارند. تلویزیونی که برقکاری نامتعارف به نام امین آن را راه می‌اندازد و هم‌او در ساختن کتابخانه به خانواده‌ای تازه‌وارد به روستا یاری می‌رساند. امین - با بازی خود اردوغان - قهرمان این فیلم‌هاست؛ کسی که اهل همان روستاست، اما با مردم روستایی و بیسواد فرق دارد.

شخصیتی شبیه قهرمان این فیلم روستایی - از جنس فیلم‌هایی مانند «روزی روزگاری آناتولی» بیلگه‌جیلان که زندگی کشدار در روستاهای عقب‌ماندۀ آناتولی را توصیف می‌کنند - را در کتابی تازه‌منتشر شده دربارۀ روستایی در ایران می‌‌توان یافت: شخصیت مهرعلی ایل‌سعادتمند، در کتاب «تک‌نگاری حاجی‌‌آباد لک‌ها: روستایی کویری در گذار به شهر» (نشر مردمنگار، ۱۴۰۳).

مهرعلی ایل‌سعادتمند، فعال اجتماعی، در لباس پیش‌آهنگی

این گزارش به بهانۀ معرفی این کتاب و این شخصیت جالب اما ناشناخته که زمانی خبر بازداشتش در رادیو بی‌بی‌سی فارسی اعلام شده بود، به تیپی از روشنفکر یا کنشگر چپ می‌پردازد که در اجتماع محلی خود می‌ماند و محرک و مسبب تحولات اجتماعی است.

کنشگر فراموش‌شده در تاریخ، در روستای گم‌شده روی نقشه

«تک‌نگاری حاجی‌آباد لک‌ها» به‌عنوان مردم‌نگاری روستایی کویری در چند کیلومتری قم که حالا دیگر حتی نامش در نقشه‌ها یافت نمی‌شود (اواخر دهۀ هفتاد، با تبدیل قم از شهرستان به استان، این روستا با سه روستای مجاور ادغام به شهر قنوات تبدیل شد) نکته‌های عجیبی دارد. ظاهر ماجرا و در بادی امر این است که با گروهی روستایی در اطراف قم با تبار ایلیاتی و لک‌زبان مواجهیم که قبلاً قنات‌های متعدد و کشاورزی و دامپروری داشته‌اند و حالا ندارند. اما کتاب هر چه بیشتر پیش می‌رود و روایت‌های مردم محلی تحصیل‌نکرده و مهاجرین تحصیل‌کرده شنیده می‌شود، چیزهای جالب‌تری دستگیر مخاطب خواهد شد.

در روستایی در کویر قم - مثل همه‌جای ایران که مردم منتظر خدمات دولتی و ملتمس «مسئولین رسیدگی کنند» هستند - مناسبات اجتماعی و افراد متنفذی را می‌یابیم که به‌جای انتظار برای کمک دولت، خودشان مناسبات اجتماعی را تنظیم و امورات عمومی خود را اداره می‌کرده‌اند. مردمی که فرهنگ خودکفایی ایلی را به شکل جدیدی از خودگردانی بدل ساختند؛ و هر چند افراد متنفذ و باسواد روستا به نمایندگی از اهالی با شخص و دفتر نخست‌وزیر، مجلس سنا، شرکت نفت، وزارت بهداری و... مکاتبات رسمی داشتند - و حتی اسنادی از احمدشاه و دیدارهایی با شخص رضاشاه و محمدرضاشاه داشته‌اند (نک تصاویر انتهای کتاب و آلبوم صد صفحه‌ای تصاویر رنگی و اسناد تاریخی روستا که ضمیمۀ رایگان و آنلاین کتاب است) - اما خودشان هم دست‌به‌کار فکر و اقدام برای مسائل جمعی بوده‌اند.

در این بین، مهرعلی ایل‌سعادتمند، مردی متفاوت با افکاری متفاوت، یکی از کشف‌های محققان در گذشتۀ روستا است؛ همچنان که استعدادهای هنری و فعالان اجتماعی و فرهنگی جدیدی بین جوانان و زنان آنجا خواهیم یافت که مخاطب را شگفت‌زده می‌کند. در میان این افراد، مهرعلی نمونه‌ای از آن تیپ اجتماعی است که در گذشته در اصطلاح عامه «توده‌ای» خوانده می‌شد - البته به غلط و گاه با طعنه - و امروز چپ و «چپول».

به‌زعم یکی از متولدین روستا که پایان‌نامۀ کارشناسی‌ارشدش در دانشگاه فرانکفورت را دربارۀ بخشی از تاریخ چپ ایران و کنفدراسیون جهانی دانشجویان نوشته و سرپرست این پژوهش و این کتاب بوده، به‌جز مهرعلی ایل‌سعادتمند که طرفدار افکار جدید اجتماعیون‌ عامیون (سوسیال‌دموکرات‌ها) بود، بقیۀ افراد روستا تحت تأثیر تجدد دولتی بودند. این مهرعلی بود که به‌جای توقع ورود نهادهای دولتی، خودش امورات مردم را یک‌تنه و به‌صورت داوطلبانه - از جمله با راه‌اندازی تعاونی روستایی - اداره می‌کرد.

تصویر پشت جلد کتاب «تک‌نگاری حاجی‌‌آباد لک‌ها: روستایی کویری در گذار به شهر»

مسئولین رسیدگی نکنند!

مهرعلی ایل‌سعادتمند، همچنان که لقبش بین مردم روستا گواه بوده - یعنی «حاج‌ارباب عیسی‌خان» - خان‌زاده و در واقع پسر یک خرده‌مالک و جزو طایفۀ «خانی‌ها» از ایل «سعادتمند» (سعده‌وند، ساده‌وند) از قوم لک بوده است. طبیعتاً جزو نخستین کسانی که به‌رغم کمبود امکانات دولتی تحصیل پیدا کردند؛ در اولین دبستان منطقه و نزد مدیر-معلمی به نام آقای قائم‌مقامی. به گفتۀ حاج‌میرزاحسن سعادتی، شخصیت معمر و معتبر حاجی‌آباد لک‌های سابق و قنوات کنونی که اولین دیپلمه این منطقه بوده، «کسانی که زیردست قائم‌مقامی سواد یاد گرفتند، بیشتر فرزندان عیسی‌خان بودند: مثلاً قدرت‌خان، ارباب‌خان (مهرعلیِ عیسی‌خان) و قربان عابد. درهرصورت خانی‌ها ‌مسئول سوادآموزی برای بچه‌های خود بودند، بدون اینکه معلوم شود چرا!»

مهرعلی نه فقط باسواد که فردی متبحر در امور فنی بود؛ تا جایی که برای حاجی‌آباد کارخانۀ برق خرید و به راه انداخت. با اتصال روستا به شبکۀ برقی که تا نیمه‌شب کار می‌کرد (با چشمکی چند دقیقه قبل از نیمه‌شب، که اخطار قطع برق بود)، تکنولوژی‌های دیگر هم راه آنجا راه یافت. البته حتی قبل از خرید کارخانۀ برق هم او کار مردم را راه انداخته و تلویزیون را به روستا آورده بود:

اولین تلویزیونی که آمد تقریباً سال ۵۱-۵۲ بود توی‌ حاجی‌آباد‌. این تلویزیون را حاج‌مهرعلی آورد‌. مهرعلی بچۀ عیسی‌خان، از خانی‌ها که ‌‌اینجا رئیس شرکت تعاونی بود‌. یک تلویزیون شاوب لورنس گرفته بود و آن‌زمان سریالی به نام مرادبرقی در شب خاصی پخش‌‌ می‌شد‌. زمین فوتبالی این پایین بود، این‌موقع که‌‌ می‌شد (ساعت پخش مرادبرقی) تمام [مردم] غذاهایشان را بر‌‌می‌داشتند‌‌ می‌آمدند توی زمین فوتبال‌.

با توجه به نبود، و سپس کمبود برق در آبادی، نوآوری‌هایی لازم بود:

حاج‌مهرعلی تراکتور داشت. آن‌قدر مرادبرقی برفک داشت که چشم، چشم را نمی‌دید. تراکتور هم که روشن‌‌ می‌شد، دیگر صدای تلویزیون به عقبی‌ها‌‌ نمی‌رسید‌. جلویی‌ها‌‌ می‌گفتند مثلاً «مرادبرقی گفت اون سماورو بده»، به همدیگر می‌گفتند، گفت: «اون سماورو بده»، «اون سماورو بده»، «اون سماورو بده» و...، دوباره از جلو‌‌ می‌گفتند: «مرادبرقی گفت من‌ دارم‌‌ می‌رم خونه»، «من‌ دارم‌‌ می‌رم خونه»، «من‌ دارم‌‌ می‌رم خونه» و...، همین‌طور به هم‌‌ می‌گفتند تا آخر‌. عقبی که نگاه‌‌ می‌کرد، فقط‌‌ می‌دید وسط برفک یک سایه‌‌‌‌ای آمد و رفت‌. امشب که‌‌ می‌آمد، تا یک هفته داستان مرادبرقی بود. جمعیت‌‌ می‌رفت دنبال کار و کشاورزی تا هفتۀ آینده [که مرادبرقی پخش‌‌ ‌شود].

عکس یادگاری سیزده‌به‌در ۱۳۴۰ -مهرعلی ایل‌سعادتمند با دوربین عکاسی در مرکز عکس

توضیح بهروز سعادتی دراین‌باره جالب است و یادآور شخصیت امین در فیلم یلماز اردوغان:

حاج‌مهرعلی و برادرش فنی بودند. برادرش روی دوچرخه دینام نصب کرده بود و دوچرخۀ موتوری داشت. خودش با استفاده از دینام روی موتور تراکتور، برق تلویزیون را تأمین می‌کرد.

مهرعلی حتی دینامی روی دوچرخه گذاشته بود و از آن دوچرخۀ خودران ساخته بود.

بیایید تعاونی بسازیم!

فصلی از کتاب «تک‌نگاری حاجی‌آباد لک‌ها» به ورود نهادهای مدرن چون مدرسه، بهداری، خانۀ انصاف، ثبت احوال و ژاندارمری و نیز خدمات عمومی خدمت وظیفه، جاده‌سازی، نفت و گاز، برق و مخابرات به روستای حاجی‌آباد لک‌ها و اطراف آن می‌پردازد و نقش اهالی در ورود (مثل ساخت داوطلبانۀ خانۀ بهداشت) یا جلوگیری از ورود (مثل ژاندارمری و تحمیل سربازی) را شرح می‌دهد که به سنت ایلیاتی قوم لک (به‌عنوان تبعیدشدگان اردوی شکست‌خوردۀ زندیه در دوران قاجار) هرگز در مقابل اقتدار دولت جدید و توسعۀ آمرانۀ آن منفعل نبودند.

اما فراتر از نقش کدخداها و خان‌های محلی - که با تصور عمومی از ارباب‌های روستایی همخوان نیست - در این مسائل، تیپ اجتماعی کنشگر چپ نیز حضور دارد؛ مهرعلی که فعالیت عمومی‌اش فقط وقف سرگرمی مردم نبود. چنان که پیش از اصلاحات ارضی در قالب «انقلاب شاه و مردم»، خود او دست به کار تحول کشاورزی شد. چنانچه یکی از اهالی قنوات در این باره توضیح می‌دهد:

یکی از فرزندان عیسی‌خان به نام مهرعلی از اولین فعالان اجتماعی قم بود. در زمینۀ ترویج کشاورزی نوین بسیار فعال بود. با مهندسان سرشناس مملکت و حتی استادان دانشکدۀ کشاورزی رفت‌و‌آمد داشت و رساله‌هایی دربارۀ کشاورزی می‌نوشت. حتی در یکی از سفرهای شاه و ملکه به قم، به‌عنوان نمایندۀ تعاونی‌های کشاورزی قم سخنرانی زیبایی ایراد کرد و شاه در جریان کم‌وکیف تعاونی‌های قم گذاشت که شاه هم او را مورد تفقد قرار داد.

حاج‌میرزاحسن سعادتی دربارۀ نخستین تعاونی‌های دولتی در جریان انقلاب سفید می‌گوید:

چندین سال بعد، حاجی‌‌آباد هم از اثرات جانبی این طرح،‌ نظیر تأسیس تعاونی‌ها و... بی‌نصیب نماند‌. حاج‌مهرعلی ایل‌سعادتمند، پسر عیسی‌خان ایل‌سعادتمند، تقریباً اولین فعال اجتماعی بود که پس از این اصلاحات، امور تعاونی‌ها را اداره می‌کرد. بعدها متوجه شدیم که ایشان متأثر از افکار احزاب چپ آن دوران، مثل حزب توده، هم بودند‌.

یکی دیگر از اهالی که فرهنگی بازنشسته و راوی داستان‌ها و رسوم قدیم روستا است، دربارۀ شرکت‌های تعاونی‌‌ دولتی گذشته می‌گوید:

شرکت تعاونی مصرف قبل از انقلاب هم بود، به ریاست آقای حاج‌مهرعلی. درست است که الآن "جهاد سازندگی" شدند، اما در گذشته ‌‌این‌ها به ادارۀ کشاورزی مربوط بودند، که در تمام روستاها یه نمایندگی داشت؛ توی‌ حاجی‌آباد هم نمایندگی‌‌اش آقای‌ مهرعلی بود. در همه‌چیزی هم دست داشت: در کارهای فرهنگی، ورزشی، اردوها و... کمک‌‌ می‌کردند. من خودم یادم‌‌ می‌آید سال ۵۰-۵۱ ما تیم فوتبالی داشتیم تحت عنوان "تیم شاهین حاجی‌آباد لک‌ها". ما رفتیم "جام گندم‌طلایی" در ورامین؛ ‌‌‌آنجا بین تیم ما و تیم کرج مسابقه بود... در این مسابقات اول شدیم و ادارۀ کشاورزی به‌عنوان پاداش این برد، ما را یک هفته فرستاد بابلسر، تماماً با هزینۀ خودشان با‌‌ ‌‌‌‌مینی‌بوس بردند و با‌‌ ‌‌‌‌مینی‌بوس آوردند.

این تعاونی‌ها بعد از انقلاب ادامه یافت و البته به تبع تحولات سیاسی، مسئولیت آن از مهرعلی چپ‌گرا به حاج‌اکبر حزب‌اللهی رسید:

بعد از انقلاب همین روند ادامه داشت. همین آقای حاج‌اکبر محمدی کاشانی که رئیس شورا هم بود، قبل از ‌‌‌اینکه بیاید وارد شورا (بشود)، چیزی حدود پانزده سال مسئول این شرکت تعاونی مصرف بود. کالاهای کوپنی‌‌ می‌آمد و بین مردم تقسیم‌‌ می‌کردند، مثل قند، چایی، شکر، روغن و هرچیزی که‌‌ می‌آمد، بین مردم توزیع‌‌ می‌کردند. ‌‌‌آن‌هایی که عضو بودند، در پایان سال که حسابرسی‌‌ می‌شد مبلغی را هم به‌عنوان سود سهام‌‌ می‌گرفتند. یواش‌یواش حاج‌مهرعلی رفت کنار و حاج‌اکبر آمد.

البته این فقط حاج‌اکبرها نبودند که جای مهرعلی‌ها را گرفتند؛ در انقلابی اسلامی که طلبه‌های معمولی خوشه‌چین و زکات‌جمع‌کن روستاها برای ادارۀ امورات مراجع و طلاب حوزۀ علمیۀ قم ناگهان به مقامات عالی کشوری و لشکری رسیدند، جایی برای تحصیلکردگان روستا - و حتی شهر و بازگشته از خارج برای آبادی میهن و آگاهی جامعه - نبود. از جمله طلبه‌ای که اهالی او را از نزدیک می‌شناختند و پیش از انقلاب، گاهی مهمان منزل حاج‌اکبر بود:

یک آخوندی همیشه با الاغش‌ می‌آمد که اهالی اسمش را "شیخ پاپتی" گذاشته بودند.  همین آقای صادق خلخالی بود که قبلاً به ساوه تبعید شده بود، از آنجا راه‌ می‌افتاد و از در و دهات مختلف گندم‌ می‌گرفت.

حذف‌شدگان انقلاب شهرنشینان مذهبی

اما معلوم بود که چنین فرد فعالی که به‌زعم عامه «توده‌ای» محسوب می‌شد، در چشم حکومت خطرناک جلوه کند. بهروز سعادتی هم در این باره می‌گوید:

مهرعلی ایل‌سعادتمند در زمینۀ اجتماعی چنان فعال بود که یک بار قبل از انقلاب بازداشت شد و خبر بازداشت او را از رادیو بی‌بی‌سی فارسی شنیدیم.

یکی دیگر از اهالی هم به بازداشت پس از انقلاب اشاره دارد:

پس از انقلاب هم به‌علت تنگ‌نظری‌ها برخی آقایان برای ایشان پاپوش درست کردند، ولی خیلی زود از زندان آزاد شد و در آخر از ایشان عذرخواهی کردند.

باری، مهرعلی ایل‌سعادتمند، که او را با عکس‌های جوانی در حال ورزش و زورآزمایی به شیوۀ مردان ایلیاتی لک، گشت‌وگذار و عکاسی با دوستان، حول و حوش سمپاشی دفع آفتاب با د.د.ت در ادارۀ اصل چهار قم و... به خاطر می‌آورند، نمونۀ کنشگر اجتماعی در اجتماعی محلی بود که به‌رغم سواد و عقاید اجتماعی-سیاسی، هرگز از محیط منزوی روستا و مردم عامی روی برنگرداند و به‌جای مهاجرت به شهر و ابراز تفر از تودۀ بیسواد، کوشید در همان اجتماع محلی فعالیت‌های مدنی انجام دهد که برای بهبود حال مردم مفید باشد.

شهر قم، سال ۱۳۴۱ - علائم سمپاشی د.د.ت (دفع آفات) روی دیواری در خیابان مشهور به «تف به چوب» (چوق) قم

مهرعلی در زمان خودش شاید بین برخی از عوام بی‌سواد و مذهبی که قصد یاریشان را داشت، جزو چپ‌هایی حساب می‌شد که «کمونیست» به معنای «خدا نیست» و متهم به بی‌دینی هستند، و اگر امروز بود، نزد عوام کم‌سواد راست‌گرا، «چپول» و «بی‌وطن» خطاب می‌شد. مهرعلی و مهرعلی‌ها اما نه خیانت می‌کردند، نه فرار؛ می‌ماندند و کاری برای مردم خودشان می‌کردند. مدرسه و بهداری می‌ساختند، مردم را باسواد می‌کردند، کشاورزی مکانیزه و علمی راه‌اندازی می‌کردند، برای سرگرمی و فراغت مردم فکری می‌کردند، تعاونی و شورای محلی راه می‌انداختند و...

روایت‌های پراکندۀ کتاب «تک‌نگاری حاجی‌آباد لک‌ها» می‌‌تواند گواه آن باشد که وجود کنشگر اجتماعی مانند مهرعلی در هر اجتماع کوچک و بزرگ می‌توانست تفاوت بزرگی ایجاد کند.

مسابقات ورزشی سنتی لکی در حاجی‌آباد لک‌ها - از چپ: مهرعلی ایل‌سعادتمند در کنار حاج‌منصور مرادخانی، مشهور به منصور سیف‌الله‌خان (از بازماندگان طغیان نایبی‌های کاشان در دوران مقاومت علیه ارتش اشغالگر روسیۀ تزاری در جنگ جهانی اول)

استثنا یا قاعده؟

توصیف شخصیت مهرعلی ایل‌سعادتمند، چونان کنشگر چپ در روستایی دورافتاده، که می‌خواست در اجتماع کوچک محلی کارهایی کوچک اما مفید کند، می‌تواند خود آغاز پرسشی در مقام تبیین اجتماعی باشد که آیا او استثنایی در روستایی خاص بوده یا می‌تواند چونان نمونه‌ای آرمانی (ideal type) در دیگر مناطق تا حد یافتن قاعده‌ای از یک نوع کنشگر-روشنفکر محلی در آستانۀ انقلاب ۵۷ تعمیم داده شود؟

برای یافتن پاسخ این پرسش می‌توان به دو صورت عمل کرد. ابتدا از نظریه به میدان، در تحلیل‌های جامعه‌شناسی تاریخی از ایران دوران پهلوی دوم به‌دنبال ردپای احزاب و ایدئولوژی چپ در روستاها گشت و سپس، از میدان به نظریه حرکت کرد که آیا کنشگران مستقل و گمنامی چون مهرعلی قابلیت تعمیم دارند یا نه؟

در سیر نخست، همچنانکه کتاب «تک‌نگاری حاجی‌آباد لک‌ها» به کتاب «ایران بین دو انقلاب» ارجاع داده، دربارۀ شکست احزاب چپ در جذب گستردۀ مردم روستانشین، بخش «توده‌های روستایی» این کتاب (آبراهامیان، ۴۶۲-۴۷۱) می‌تواند راهگشا باشد.

در روایت آبراهامیان از اجتماع‌های روستایی ایران در عصر پهلوی دوم، روستایی منفعل است، زیرا زمینداران «حتی از طریق مخالفت با نوآوری‌هایی همچون ایجاد مدارس روستایی رابطۀ دهقان با مقامات دولتی را محدود می‌کردند.... برخی زمین‌داران بزرگ به مأموران حکومتی اجازه نمی‌دادند به روستاهایشان وارد شوند، آنها همچنین با تعیین کدخدا به‌عنوان رابط رسمی میان روستا و جوامع همجوار رابطۀ دهقان با دنیای بیرون را ضعیف نگاه می‌داشتند.» (همان، ۴۶۹)

و در نتیجه، «روستاییان تنها هنگامی نارضایتی خود را نشان می‌دادند که یک سازمان بیرونی وارد کار می‌شد، مسئولیت حفاظت از دهقانان را بر دوش می‌گرفت و زمینداران و نمایندگانش را به مبارزه می‌طلبید. حزب توده تا سال‌های ۱۳۲۵-۱۳۲۴، از به دوش گرفتن چنین مسئوولیت بزرگی ناتوان بود، زیرا مقامات دولتی فعالیت در روستاها را محدود می‌کردند. حزب به اتحادیه‌های شهری اهمیت بیشتری می‌داد و افراد و اعضای دارای پیشینۀ روستایی و روابط شخصی با روستاییان را در اختیار نداشت. همچنان که کامبخش سال‌ها بعد اعتراف می‌کند، حزب از لحاظ داشتن افرادی که از نزدیک با مشکلات روستایی آشنایی داشته باشند، بتوانند به لهجۀ روستاییان گفتگو کنند و بدانند که چگونه دهقانان را جذب کنند، در تنگنا قرار داشت. ولی حزب با وجود این کاستی‌ها در سال‌های ۱۳۲۴-۲۵، با فرستادن کادرهای شهری به روستاهای نزدیک برای سازماندهی روستاییان و تشکیل اتحادیه‌های دهقانی به تلاش و مبارزه‌ای بزرگ دست زد.» (همان، ۷۰-۴۶۹)

اما «هنگامی که دولت در اواخر سال ۱۳۲۵ حزب توده را در فشار قرار داد، این فعالیت و مبارزه در روستاها به پایان رسید و اوضاع در اکثر نواحی به حالت عادی بازگشت. حزب توده دیگر نتوانست تا سال‌های ۳۲-۱۳۳۰، مبارزات ۱۳۲۴-۲۵ را تکرار کند، ولی فعالیت‌های موفق آن سال‌ها نیز در نتیجۀ سرکوب دولت کوتاه‌مدت بود.» (همان، ۴۷۰)

در این روایت، کنش چپ محدود به کنش سیاسی است، آن‌هم در رقابت با شهر و تقابل با دولت: «ناتوانی حزب توده در یافتن پایگاه‌های روستایی در نواحی دیگر مصیبت‌بار بوده است. در جامعه‌ای که روستاییان و قبایل بیش از نصف جمعیت را تشکیل می‌دادند، حزب توده با وجود موفقیت در شهرها، بدون پشتیبانی، روستایی همچون واحه‌ای در صحرای محافظه‌کاری دهقانی باقی ماند. همچنان که رهبران حزب توده در تحلیل شکست مرداد ۱۳۳۲ اعتراف می‌کنند، اگر سربازان روستایی نافرمانی می‌کردند یا توده‌های روستایی سر به شورش برمی‌داشتند، افسران سلطنت‌طلب نمی‌توانستند کودتا را به انجام رسانند. اگر روستاییان سر به شورش برمی‌داشتند و یا نیروهای ارتش از دستورات سرپیچی می‌کردند، حزب توده با اعضا و شبکۀ ارتباطی کارآمدی که در شهرها داشت، بی‌تردید برای رهبری یک انقلاب بلشویکی مانند تلاش می‌کرد. پس، از لحاظ جامعه‌شناختی بدون قیام دهقانی شکست حزب توده از پیش رقم خورده بود.» (همان، ۴۷۱)

این شکست در پیوند چپ با روستاها از این لحاظ اهمیت دارد که در دوران پس از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ و سرکوب ۱۵ خرداد ۴۲، تز مائوئیستی «انقلاب با محاصرۀ شهرها از راه دهات» یا الگوی جنگ چریکی و پارتیزانی از مبدأ کوه و جنگل به سبک کاسترو-چه‌گوارا یا از دل عشایر (نک مجلدات «نگاهی به چپ از درون» حمید شوکت، دربارۀ شکست پروژۀ شورش در ایل قشقایی و کردستان توسط نیروهای همسو با سازمان انقلابی حزب توده ایران در دهۀ چهل، به رهبری بهمن قشقایی و ملاآواره) جایگزین راهبردهای جذب توده‌ای و کار اجتماعی به سبک بخش دهقانی حزب توده شدند. اما تماس با واقعیت در میان نیروهای چپ حزبی و سپس چریکی به‌نحوی قطع بود که بعدها از انفعال روستا سرخورده شدند. (ماجرای سیاهکل در بهمن ۱۳۴۹ و آمل در پاییز و زمستان ۱۳۶۰)

اما در رویکرد دوم، که مردمنگاری سیاسی است، در مناطق مختلف مرکز و پیرامون ایران می‌‌توان کنشگران محلی را جست‌وجو کرد که ایده‌های خودگردانی محلی را نیز در ابعاد کوچک و بزرگ اجرا کرده‌اند. امیرتوکل کامبوزیا در زاهدان و کار اجتماعی او نمونل جالبی است. او که از نیروهای جوان هوادار کلنل تقی‌خان پسیان در خراسان دوران مشروطه بود، در پی سرکوب و قتل کلنل، به خراسان جنوبی و سپس بلوچستان تبعید شد و تمام دوران حیات خود در عصر پهلوی اول و دوم تا زمان مرگ مشکوک در سال ۱۳۵۳ در زاهدان را در تبعید گذراند. از آثار حیات اجتماعی او در آبادانی منطقه‌ای به نام «کلاتۀ کامبوزیا» تا به امروز باقی است؛ همچنان که شرح فعالیت‌های سیاسی او به نفع نهضت نفت و... از این مقال بیرون خواهد بود.

 نمونۀ دیگر، فعالان شوراهای دهقانی در ترکمن‌صحرا در آستانۀ انقلاب ۵۷ و به‌ویژه شخصیت شیرمحمد درخشندۀ توماج هستند که کوشیدند در فرایند بازپس‌گیری مالکیت زمین‌های ترکمن‌صحرا - که در زمان رضاشاه غصب شده بودند - خود نقش مستقل ایفا کنند. اما با ربایش و قتل توماج به همراه حسین جرجانی، عبدالکریم مختوم و محمد واحدی، خلق ترکمن که برای اولین بار در تاریخ معاصر توانسته بود خود را در صحنۀ سیاست و اجتماع در مقیاس ملی بنمایاند (پیشتر رمان و سریال «آتش بدون دود» به نویسندگی و کارگردانی نادر ابراهیمی، این اقلیت قومی-مذهبی را به مردم ایران شناسانده بود)، دچار چنان ضربه‌ای تروماتیک شد که هرگز نتوانست از آن خارج شود و برای همیشه به حاشیه رفت.

حتی در بلوچستان (در سه استان سیستان‌وبلوچستان، کرمان و هرمزگان) هم اگر سیاست حکومت پساانقلاب برای پر کردن خلاء قدرت ناشی از حذف زمینداران محلی و روسای طوایف بزرگ با جای‌نشانی روسای طوایف کوچک‌تر نبود، می‌شد چهره‌های تحصیلکردۀ محلی را یافت که امکان تأثیرگذاری بر اجتماع محلی را داشتند. اما سرکوب چپ در آغاز دهۀ شصت، شامل حذف تمام تحصیلکردگان متهم به چپ‌گرایی در آن نواحی هم می‌شد که باید جایشان را به روحانیون شیعه و یا سنی متحد با حکومت می‌دادند.

مثال‌های بیشتر را می‌توان در میان روشنفکران و کنشگران محلی در مناطق مختلف کردستان یافت که البته همچنان زنده است.

بنابراین، در بررسی امکان و امتناع بسط یک نمونۀ فردی در روستایی با جمعیت لک‌زبان تبعیدی در مجاورت قم دیگر نواحی ایران، به‌مثابۀ «نمونۀ آرمانی» از کنشگر چپ در اجتماعات محلی روستایی، مثال‌های بسیاری در مناطق مختلف پیش رو خواهند بود که با داده‌های تاریخی کلان از تأثیرگذاری مقطعی احزاب چپ بر آن اجتماعات هم همخوانی دارند.

بدین ترتیب، می‌توان آن نمونۀ آرمانی را فراتر از آن شرایط تاریخی به وضعیت خلأ کنونی نیز بسط داد. بدین معنا که معنای واقعی چپ هم کسی مانند مهرعلی‌ها و توماج‌ها باشد که در محیط کوچک و محلی، کارهایی به‌ظاهر کوچک اما موثر می‌کند، نه آنکه افکار بزرگ بی‌ارتباط با مسائل اجتماع خود می‌پرورد و جز توهم و حسرت برای خودش و دیگران حاصلی ندارد. شاید باید به تأسی از شازده‌کوچولو و به تقلید از مهرعلی، به کنشگران چپ ایران یادآوری کنیم که «تو مسئول اجتماع خودت هستی!»

  • امیر ایرانمنش، پژوهشگر اجتماعی

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.