معرفی کتاب
«زنان مسلح، دانش شورشی»: ژنئولوژی بهمثابه آلترناتیو فمینیستی
کتاب «زنان مسلح، دانش شورشی : از مبارزه سیاسی کرد تا ژنئولوژی » نوشته سمیه رستمپور که به تازگی به زبان فرانسه منتشر شده مداخلهای نظریـسیاسی در فهم امکان تولید دانشی آلترناتیو و زنانه از دل مقاومت مدنی و مسلح است. کتاب حاصل پژوهشی میدانی، مصاحبههای عمیق و تحلیل نظری چندلایه است که جایگاه زنان کرد در جنبشهای انقلابی و شکلگیری دانش رهاییبخش را بازخوانی میکند.

کتاب «زنان مسلح، دانش شورشی: از مبارزه سیاسی کرد تا ژنئولوژی» نوشتهی سمیه رستمپور به تازگی توسط انتشارات آگون به زبان فرانسه منتشر شده است. این اثر پژوهشی و انتقادی، از خلال تجربهی مبارزاتی زنان کرد در خاورمیانه، به تحلیل پیوند میان مقاومت، دانش، بدن، و سازمانیابی سیاسی پرداخته است.
این کتاب اگرچه به تجربه زنان حزب کارگران کردستان (پ.ک.ک) میپردازد، نه تاریخنگاری حزب پ.ک.ک است، نه صرفاً گزارش میدانی از یک جنبش سیاسی یا مطالعهای جامعهشناختی در معنای متعارف آن؛ بلکه بازاندیشیای ریشهای در باب چیستی دانش، بدن، مقاومت و کنش جمعی در متن تضادهای استعمار، سرمایهداری، دولتملت و پدرسالاریست.
سمیه رستمپور، با تمرکز بر مفهوم ژنئولوژی—دانشی فمینیستی برآمده از دل مبارزه— پیش از هرچیز روایتهای لیبرال و آکادمیک غربمحور از فمینیسم را در این کتاب به چالش میکشد.
از میدان نبرد تا میدان نظر: ژنئولوژی و بازآفرینی مبارزه
در «زنان مسلح، دانش شورشی…»، سمیه رستمپور با اتکا به پژوهشی میدانی، مصاحبههای عمیق، و بازخوانی منابع آرشیوی و نظری، دست به تحلیلی چندوجهی از پراتیک و تئوری زنان مبارز کرد زده است. در بخش نخست کتاب، نویسنده از خلال پژوهشی عمیق و با تمرکز بر آنچه «انقلاب زنان در دل انقلاب ضداستعماری کرد» مینامد، به بررسی پرسشهایی بنیادی در جامعهشناسی جنسیت و کنشگری سیاسی میپردازد. او تلاش میکند تا فرایندهای اجتماعی و سیاسیای را توضیح دهد که به زنان کرد، برخلاف بسیاری از جوامع در شرایط مشابه، این امکان را دادهاند که در دل یک ساختار بهشدت مردسالار، نه تنها به کنشگرانی سیاسی و چریکهایی فعال بدل شوند، بلکه همزمان شکل مسلط مردانگی در سپهر مبارزه مسلحانه و حتی در احزاب چپگرا را نیز به چالش بکشند.

نویسنده نشان میدهد چگونه این فرایند سیاسیشدن از دل جنگ، به اشکالی از خودسازماندهی و خودگردانی زنانه منجر شده است که به کوههای قندیل محدود نمیماند، بلکه دستاوردهای آن بهصورت بیننسلی در نهادهای مدنی و سیاسی کردها در ترکیه و روژآوا رسوخ کرده است. مفاهیمی چون بدن، مادری واگذارشده و سکسوالیتهزدایی در این بستر به ابزارهایی برای مقاومت فمینیستی بدل میشوند که همزمان درگیر تنشها و تناقضاتیاند که گاه در خدمت بازتولید نظم محافظهکار جنسیتی قرار میگیرند. تحلیل کتاب همچنین به رابطه-اتحاد پیچیده و دوسویه میان جنبش زنان کرد و عبدالله اوجالان، رهبر کاریزماتیک جنبش کردستان، میپردازد و تلاش میکند آن را از چارچوبهای تحلیل تقلیلگرایانه رایج بیرون آورد؛ تحلیلهایی که یا زنان را به ابزاری در دل سازمانی چریکی تقلیل میدهند یا آنها را بهمثابه قربانیان اقتدار مردانه رهبری بازنمایی میکنند. در برابر این رویکردها، کتاب تلاش میکند تا روندی از «مبارزه درونی خلاق» را مرئی سازد که زنان کرد طی دههها در دل این جنبش پیش بردهاند. در چارچوب تحولات خاورمیانه، کتاب به بحثی نظری درباره «خشونت انقلابی مشروع» میپردازد و سؤال بنیادینی را مطرح میکند: آیا دفاع مشروع انقلابی واجد جنسیت است؟ «تقسیم کار جنسیتی میلیتانت» در میدان مبارزه چگونه بازتولید یا دگرگون میشود؟ و چگونه میتوان آن را در دل یک جنبش رهاییبخش ضد استعماری تحلیل کرد؟
اما بخش دوم کتاب، قلب تپنده و هستهٔ اصلی آن بهشمار میآید. این بخش به معرفی، تحلیل و تبیین نظریهای اختصاص دارد که توسط جنبش کردستان در ترکیه و روژآوا تحت عنوان «ژنئولوژی» (Jineolojî) ارائه شده است. واژهی ژنئولوژی ترکیبی است از «ژن» به معنای زن در زبان کردی و پسوند «لوژی» به معنای شناخت یا علم. در زبان فارسی، میتوان آن را بهعنوان «زنشناسی» یا «دانش زنانه» ترجمه کرد.
ژنئولوژی نوعی دانش بدیل است که از دل جنبش زنان کرد، بهویژه از تجربیات زیستهٔ زنان عضو حزب کارگران کردستان (پ.ک.ک) در کوههای قندیل، زندانها، خیابانها و ساختارهای محلی سر برآورده است. این دانش با نقد انحصار تاریخی مردانه در تولید دانش و با رد روایتهای اروپامحور از تاریخ تقسیم کار جنسیتی، در پی ارائهٔ بدیلی رهاییبخش است. ژنئولوژی با بهرهگیری از اسطورههای کردی مانند شاماران، روایتهای اسطورهای نظیر حماسه گیلگامش، تجربه مبارزات سیاسی و چریکی زنان کورد در درون جنبش و نیز با ترکیب این عناصر با نظریههای مارکسیستی و دستاوردهای جنبشهای فمینیستی، شکل گرفته است.

با این حال، ژنئولوژی فراتر از ساخت تئوریهای انتزاعی در چارچوبهای مرسوم دانشگاهی حرکت میکند. این دانش بر تولید جمعی، سیاسی، و کنشگرانهی دانشی تأکید دارد که در خدمت مبارزهای تودهای برای رهایی زنان و دگرگونی بنیادین مناسبات قدرت عمل میکندژنئولوژی به دنبال خلق زبانی تازه برای بازتاب تجربه زنانه و ساخت جهانی متفاوت است؛ جهانی که از دل مبارزه و همبستگی برمیخیزد و میکوشد با استفاده از ابزارهای عینی مبارزاتی موجود، کرامت زنان را بازپس گیرد و آنها را به الهههای عصر جدید بدل کند. هرچند در این مسیر گاهی به تفسیرهای داتگرایانه یا دگماتیک میلغزد، اما ماهیت رادیکال و ضدسیستم آن وجه مشخصه ی این پارادایم نوین فکرسی سیاسی است.
رستمپور مینویسد:
ژنئولوژی دانشیست که عمدتاً توسط زنانی خارج از دانشگاه تولید شده و در پی خلق دانشی فراگیر، سیاسی و بومیست که برای تمام زنان قابل دسترسی باشد؛ دانشی که همزمان انحصار روایتهای زنانه اروپامحور توسط نهادهای شمال جهانی و رویکردهای شرقشناسانه و لیبرال به مقوله جنسیت در کشورهای اسلامی را به چالش میکشد.
ژنئولوژی نه صرفاً پروژهای تئوریک، که تلاشی رهاییبخش برای سازماندهی زندگی و مقاومت است. این رویکرد بهروشنی در برابر فمینیسمهایی قرار میگیرد که کنشگران این میدان تحقیقی، آنها را «اروپامحور، نخبهگرا، لیبرال، نهادین، پوزیتیویستی، قطعهقطعه و سیاستزدوده» مینامند. آنچه در متن برجسته است، تلاش برای خلق دانشی است که نه صرفاً در خدمت فهم واقعیت، که در جهت تغییر آن باشد—دانشی درگیر، بدنمند، برآمده از مقاومت، و شکل گرفته نه از بالا بلکه از دل تجربه فرودستان.
یکی از دستاوردهای مهم مفهومی این کتاب، برجستهکردن شکافها و گسستهایی است که زنان مبارز کُرد آگاهانه با فمینیسمهای لیبرال، اروپامحور و استعمارزده ایجاد کردهاند. برخلاف برخی خوانشهای تدافعی که صرفاً بر طرد فمینیسم به نفع امر ملی یا همبستگی در جنوب جهانی تأکید میکنند، ژنئولوژی در موضعی بدیل و متفاوت قرار میگیرد؛ درکی از فمینیسم که به تمایز تجربه زنان کُرد و نیاز به زبانی خاص برای بیان آن آگاه است. این تمایز نه بر پایه بومیگرایی بسته یا جوهرگرایی فرهنگی، بلکه از دل نقد امپریالیسم دانش، جهانیسازی نئولیبرال و سرکوب دولتی شکل میگیرد. شکلگیری این رویکرد را باید بیش از هر چیز واکنشی جدی و بنیادین به نژادپرستی و ناسونالیسم غالب در جنبش فمینیستی هژمونیک در ترکیه دانست؛ جنبشی که نه تنها نسبت به خشونت سیستماتیک و سازمانیافته دولت علیه زنان کُرد بیتوجه بوده، بلکه با نادیده گرفتن واقعیت استعمار داخلی و پیچیدگیهای آن، عملاً در تقویت سیاستهای ضدکُردی نقش ایفا کرده است. این فمینیسم هژمونیک، در همدستی آشکار یا پنهان با دولت، ناسیونالیسم دیگریستیز ترکیه را به شکل بیسابقهای تقویت کرده است؛ ناسیونالیسمی که بهطور مستقیم و غیرمستقیم موجب بازتولید خشونتهای ساختاری، تبعیضها و سرکوبهای گسترده علیه زنان کُرد شده و جان و زندگی بسیاری از آنان را به مخاطره انداخته است. این واقعیت، نشاندهنده شکاف عمیق میان ادعای همبستگی فمینیستی و عمل سیاسی واقعی است که در بسیاری موارد، به بازتولید نظامهای استعماری و نژادپرستانه دامن زده است.
کتاب با طرح پرسشهایی بنیادین، بحثهایی جدی را دربارهی نسبت میان فمینیسم جهانی و مبارزات زنان در «پیرامون» جهانی پیش میبرد:
- چگونه میتوان بالقوگیهای فمینیسم را از سیطرهی روایتهای آکادمیکـ لیبرال آزاد کرد؟
- چگونه میتوان دانش زنانهای تولید کرد که از زندان تا خیابان، از کوه تا دیاسپورا، جاری باشد و به سازماندهی تودهای بینجامد؟
- چگونه میتوان سنتزی میان نقد اروپامحوری و نفی جوهرگرایی و نقد پدرسالاری ایجاد کرد؟
کتاب همچنین با تمرکز بر چالشها و تناقضهای پیچیده درون جنبش کردستان، نقدی متوازن و ژرف ارائه میدهد که هم از رویکردهای ایدهآلگرایانه و سادهانگارانه پرهیز میکند و هم از نگاههای تماماً خصمانه و نفیکنندهی دستاوردهای جنبش فاصله میگیرد. این رویکرد میتواند تصویری واقعگرایانهتر و چندبُعدی از تحولات تاریخی، ساختاری و اجتماعی جنبش فراهم کند، به گونهای که ضمن درک محدودیتها و نقاط ضعف، توانمندیها و ظرفیتهای پویای آن را نیز بهدرستی نشان دهد.
بدن، سوگ، مادرانگی: از قندیل تا دیاسپورا
کتاب با دقتی کمنظیر، پیچیدگی تجربهی زنان کرد را از منظر تقاطع نقشها، بدن، خشونت و سوگ بررسی میکند. رستمپور با بررسی موقعیتهایی چون «مادران سور» در شهرهای مقاوم، با عنوان «مادران شورشی»، نشان میدهد که چگونه بدن زنان، حامل سیاستی رادیکال میشود. زنان موقعیت مادرانگی، کنشگری، سوگوار بودن و مبارز سیاسی بودن را از سر میگذارند، بیآنکه در یکی از این هویتها تثبیت شوند یا یکی را به نفع دیگری طرد کنند. نویسنده مینویسد:
مادران کرد از قربانی بودن به کنشگر سیاسی بدل شدهاند. آنها بدنهای خود را به میدان مقاومت بدل کردهاند و در کوچهها، در میان خرابهها و در برابر چشم دولت، سیاستی دیگر را زیستهاند.
این رویکرد، بازنمایی زن مبارز را از سطح اسطورهسازی و کلیشهپردازی بیرون میکشد و آن را در بستر شرایط مادی، تضادهای درونی جنبش، و امکانناپذیریهای مقاومت جای میدهد.
یکی از وجوه مهم کتاب، تأکید بر پیوند میان دانش و سازمانیافتگی سیاسی است. رستمپور در تحلیل خود، نشان میدهد که ژنئولوژی صرفاً یک نظریه یا زبان جدید نیست، بلکه بخشی از فرایند سازماندهی سیاسی زنان است. از تولید دانش در قندیل و انتشار آن در قالب بروشورها، بیانیهها و کلاسهای آموزشی (پهروهرده)، تا ارتباط با زندانیان سیاسی، نمایندگان أحزاب، فعالان شهرداری و جنبش زنان در دیاسپورا، کتاب نشان میدهد که چگونه یک دانش بومی و بدیل، از خلال شبکهای از کنشگران، در جریان است.
این دانش برخاسته از تجربهی مستقیم زنان است؛ دانش کسانی که اگر تئوری را در عمل نبینند، آن را بیفایده و بیربط میدانند. از همین منظر است که نویسنده ژنئولوژی را با جنبش فمینیسم سیاه و سایر فرمهای دانشـمقاومت برآمده از دل مبارزات مردمان پیرامونی مقایسه میکند که بدن، طبقه، نژاد و جغرافیا را در مرکز تحلیل قرار میدهند.
همزمان با جهانیشدن شعار «زن، زندگی، آزادی»، خطر تقلیل آن به یک برند فرهنگی یا کالایی برای مصرف رسانهای افزایش یافته است. «زنان مسلح، دانش شورشی» اما کتابی خلاف جریان اصلی است که بار دیگر ما را با خاستگاه انقلابی و رادیکال شعار «ژن، ژئان، ئازادی» روبهرو میسازد. کتاب بهما میگوید دانش میتواند از دل آتش، آوار، زندان و کوه متولد شود؛ میتواند با بدنهای درگیر، نه فقط جهان را تفسیر، که آن را دگرگون کند.
در دورانی که دانشگاهها بدل به کارخانههای بیخطرسازی دانش شدهاند، چنین کتابهایی یادآور آنند که هنوز هم، دانش میتواند شورشی، فرودستمحور، و رهاییبخش باشد.
نظرها
نظری وجود ندارد.