دیدگاه
مناسک قدرت، حذف حافظه: درباب پیکرهای تحویلندادهشده، از اعدامیهای دهه شصت تا مجاهد کورکور
صدرا عبدالهی - هر پیکر تحویل داده نشده، هر خاک بینشان، نه صرفاً یک غیبت بلکه یک افشاگری است؛ افشاگری از ساختاری از قدرت که بر پایهی ترس از حافظه، ترس از بدن، و ترس از معنا شکل گرفته است.

جمهوری اسلامی ایران در دهههای اخیر، و بهویژه در مواجهه با کشتار و اعدام مخالفین و معترضین، از سازوکاری استفاده میکند که کمتر به آن توجه نظری دقیق شده است: امتناع از تحویل اجساد افراد اعدامشده یا کشتهشده به خانوادههایشان. این رویه نه امری حاشیهای، بلکه بخشی از «تکنولوژی قدرت» در رژیمهای تمامیتخواه است.
در بستر مفاهیم فلسفی و روانشناسی سوگ، چنین رفتاری نوعی از اعمال قدرت بر حافظه، مناسک، و روان اجتماعی است و از نشانههای فروپاشی مشروعیت اخلاقی در نظامهای دینی-ایدئولوژیک به شمار میرود.
۱.
وقتی حکومتها به سوی انحصار حافظه و کنترل بدنها میروند، مرگ نیز بدل به پروژهای سیاسی میشود.
در حاکمیت جمهوری اسلامی از اولین روزها تا اعدام «مجاهد کورکور»، امتناع از تحویل اجساد کشته شدهها و اعدامیان یک روند ساختاری و نه استثنایی است. این رفتار را نمیتوان صرفن از منظر حقوق بشر یا سطوح انسانی آن بررسی کرد، بلکه باید آن را در پیوند با منطق قدرت و شکلهای مدرن حاکمیت تفسیر کرد؛ قدرتی که در آن سیاست بر بدن، مرگ، و مناسک نیز تسلط مییابد.
۲.
فوکو در تحلیل معروف خود از «زیستقدرت»، نشان میدهد که در دوران مدرن، قدرت دیگر صرفاً «کشتن» نیست، بلکه مدیریت، تنظیم، و تولید بدنهاست. اما در سنتی که «آشیل امبمبه» آن را «نکروپولیتیک» مینامد، این قدرت به حوزهی مرگ نیز گسترش مییابد: نه صرفاً قتل، بلکه کنترل شکلهای مردن، چگونگی مرگاندیشی، و حتی چگونگی دفن و یادآوری.در اینجا، بدنِ مخالف حتی پس از مرگ نیز در مدار انضباط قرار دارد.
حکومت جمهوری اسلامی با تحویل ندادن جسد، مانع از تحقق مناسک تدفین، آیین سوگواری و تولید حافظهی جمعی میشود. این کنترل نه ناشی از بیتوجهی، بلکه دقیقن یک تکنیک حکمرانی است: «نامرئیسازی» معترض و مخالف حتی پس از مرگ.
۳.
از منظر روانشناسی تحلیلی، سوگواری امری صرفاً فردی یا احساسی نیست، بلکه فرایندی اجتماعی-معنایی است که امکان بازسازی خود در مواجهه با فقدان را فراهم میکند. باتلر فیلسوف پساساختارگرا معاصر میگوید: که محرومیت از امکان سوگواری، خود شکلی از خشونت است: خشونت نمادین و روانشناختیای که مرگ را تعلیقزده و جامعه را از مواجهه صادقانه با فقدان بازمیدارد.
در جامعهای که اعدام، حذف فیزیکی و امتناع از تدفین بدل به ابزار حکمرانی شده، فرایند سوگواری به حال تعلیق در میآید. این تعلیق، باعث گسترش ترومای جمعی، اضطراب وجودی و حس دائمی عدمقطعیت در بدنهی جامعه میشود. جمهوری اسلامی، با تعلیق سوگواری، بر درد نمیافزاید، بلکه از آن بهمثابه ابزاری برای انضباط روانی استفاده میکند.
۴.
جمهوری اسلامی ادعای مشروعیت دینی و اخلاقی دارد. اما امتناع از تحویل اجساد یا دفن مخفیانهی اجساد اعدامیها، در تعارض کامل با بنیادهای اخلاق اسلامی و اصول شناختهشدهی اعتقادی و فقهی خود است. در سنت شیعه، کرامت جسد حتی جسد دشمن نیز حفظ میشود. دفن، تغسیل، نماز میت و وداع، نه فقط مناسکی دینی، بلکه مبنای کرامت انسانی در مواجهه با مرگاند. حکومتی که بدنِ مرده را گروگان میگیرد، نه تنها از شریعت اعتقادی خود عبور کرده، بلکه در سطحی بنیادین، روایت دینی خود از عدالت را نیز بیاعتبار میسازد.
این رفتارها نشانهی بحران مشروعیتاند، چراکه حذف مناسک مرگ، در واقع حذف امکان بازنمایی مقاومت و حافظهی جمعی است. هر جسد تحویلنداده، نشانهای است از ترس حکومت از بازتولید معنا.
۵.
در جمهوری اسلامی، بدنِ مخالف، پس از مرگ نیز حامل خطر است. به همین دلیل است که بدن نه دفن میشود، بلکه ناپدید میشود؛ نه وداع با او ممکن است، نه یادآوریاش. این بدان معناست که جمهوری اسلامی از پیکر میترسد، نه چون مرده است، بلکه چون میتواند تبدیل به نشانه شود: نشانهای از مقاومت، اعتراض، و شکست روایت رسمی.
در چنین بافتی، هر پیکر تحویلنداده، هر خاک بینشان، نه صرفاً یک غیبت، بلکه یک افشاگری است: افشاگری از ساختاری از قدرت که بر پایهی ترس از حافظه، ترس از بدن، و ترس از معنا شکل گرفته است.
نظرها
نظری وجود ندارد.