خامنهای علیه نظام؛ نقطه بدون بازگشت برای «جهانِ جمهوری اسلامی»
علی رسولی- با حملات نظامی اسرائیل، سیاست بازدارندگی جمهوری اسلامی فرو ریخته و ابزارهای امنیتی جمهوری اسلامی به جای تأمین امنیت نظام اکنون علیه خود نظام عمل میکند.

دیوارنگاره میدان ولیعصر پس از حمله ایران به اسرائیل
حملات بامداد ۲۳ خرداد اسرائیل به تأسیسات هستهای و مناطق مسکونی پایتخت ایران و کشتهشدن چندین فرمانده ارشد نظامی و چهره هستهای، نقطه عطفی تاریخی و آغاز دورهای بیبازگشت با هزینههای بسیار سنگین برای جمهوری اسلامی است. دروازهای گشوده شده است که ایران طی چهار دهه اخیر، بهویژه در دوره رهبری علی خامنهای، همواره تلاش میکرد، بسته بماند.
از آغاز تأسیس جمهوری اسلامی و بهویژه در دوره رهبری خامنهای، راهبرد امنیتی اصلی ایران مبتنی بر یک سیاست امنیتی نامتقارن و به اصطلاح «بازی خرابکن و امتیاز بگیر» بوده است. ایران در این سیاست، همواره در لبه پرتگاه جنگ و تنش حرکت میکرد، اما با دقت بسیار تلاش داشت که تنشها به یک درگیری مستقیم تمامعیار تبدیل نشوند.
این روش، در بزنگاههای حساسی نظیر جنگ آمریکا در عراق و افغانستان، بحران سوریه و حتی پس از حمله حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ نیز پی گرفته شد. دکترین امنیتی جمهوری اسلامی یا همان «جهانِ جمهوری اسلامی» بر این پایه استوار شده بود که با اختلال در جهانی قاعدهمند و قابل پیشبینی، امتیاز کسب کند و منافع امنیتیاش را تأمین کند.
شاید گزینه جمهوری اسلامی از ابتدا این نبود که چنین دکترین امنیتی را انتخاب کند ولی جداافتادگی از جهان پس از انقلاب، حمله عراق به ایران و ناگزیریهای زنده ماندن در جهانی بدون متحد و لایههای امنیتی پیرامونی سبب شد تا پا در این راه بگذارد. علی خامنهای در دوران رهبریاش فراتر از ضرورتهای تحمیلی دوران جنگ هشت ساله این سیاست نامتقارن را به قلب «جهانِ جمهوری اسلامی» کشاند و هر نیروی متعارض با آن را در سیاست داخلی و خارجی سرکوب کرد.
اما آنچه در محاسبات رهبران جمهوری اسلامی مغفول مانده بود، این واقعیت بود که بازی خرابکنی و رفتار بیقاعده فقط در زمینی جواب میدهد که دیگر بازیگران طبق قواعد مشخصی عمل کنند و تمایلی به تغییر یکباره قواعد بازی نداشته باشند. اما واقعیت این بود که پس از حمله ۷ اکتبر، در سایه تنش روزافزون آمریکا و چین، جنگ روسیه در اوکراین و بحرانهای موجودیتی اروپا، کل جهان وارد یک وضعیت بیقاعدگی و عدم اطمینان بیسابقهای شد. در این شرایط جدید، جمهوری اسلامی نتوانست استراتژی خود را بازنگری کند و رفتار بیقاعدهاش دیگر برای کسب امتیاز کفایت نمیکرد.
در حقیقت، جمهوری اسلامی به این دلیل توان تغییر راهبرد خود را نداشت که فاقد ابزار لازم برای ورود به یک بازی جدید بود. انبوهی از پروندههای امنیتی پیچیده، تحریمهای شدید اقتصادی، بحران اقتصادی فراگیر و انزوای گسترده در منطقه و جهان، توان ایران برای مانور را بهشدت محدود کرده است. در این میان، رابطه ایران با همسایگان عربش نیز به یکی از پایینترین سطوح تاریخی خود رسیده بود. در چنین شرایطی، ایران تنها میتوانست به نرمشهای نمایشی و کوتاهمدت روی بیاورد؛ ولی برای جهان روشن بود که جمهوری اسلامی دیگر ابزار لازم برای ایجاد یک اختلال راهبردی جدی را ندارد.
وقایع اخیر، از جمله ترور حسن نصرالله در بیروت و اسماعیل هنیه در تهران، کشتهشدن فرماندهان ارشد سپاه در کنسولگری ایران در سوریه، دو حمله اسرائیل به خاک ایران و پاسخ کمرمق و بیاثر ایران، نشان داد که دکترین امنیتی جمهوری اسلامی دیگر کار نمیکند.
به نظر میرسد اسرائیل و آمریکا به این جمعبندی رسیدهاند که ایران دیگر نمیتواند هزینه سنگینی به آنها تحمیل کند. در نتیجه، سیاست بازدارندگی جمهوری اسلامی فرو ریخته و ابزارهای امنیتی جمهوری اسلامی به جای تامین امنیت نظام اکنون علیه خود نظام عمل میکند.
به بیان دیگر اکنون بزرگترین تهدید برای نظام سیاسی جمهوری اسلامی، رهبر جمهوری اسلامی و ناتوانی او در تغییر در دکترین امنیتی و ایجاد سازه امنیتی جدید است.
امروز جمهوری اسلامی در یک دوراهی خطرناک قرار گرفته است:
یا باید دست به واکنشهای انتحاری و گسترده بزند و به اهداف آمریکا و اسرائیل در منطقه حمله کند که نتیجه آن بروز یک جنگ بزرگ و ویرانگر است.
یا مجبور خواهد شد به واکنشهای نمایشی اکتفا کند. در سناریوی دوم، جمهوری اسلامی عملا تبدیل به کیسه بوکسی برای حملات دورهای اسرائیل خواهد شد.
هیچ نقطه آرامشی در هر کدام از این دو انتخاب نیست. «جهانِ جمهوری اسلامی» که معمار آن علی خامنهای است پا به نقطهای بیبازگشت از تنش و بحران گذاشته است و لاجرم کشته شدن فرماندهان نظامی و امنیتی و حمله محدود به تاسیسات هستهای تازه پرده اول از این تراژدی است.
نظرها
نظری وجود ندارد.