در برابر دو جبههی شر، ما کجا میایستیم؟
جمعی از فعالان مدنی در نامهای سرگشاده مخالفت خود با جنگ را اعلام کردند. در این نامه میخوانیم: «ما امضا کنندگان این نامه، از تمامی نیروهای مترقی میخواهیم که به سکوت دربارهی نقش اسرائیل در این وضعیت پایان دهند. نه در کنار اسرائیل و ماشین کشتارش میایستیم و نه جمهوری اسلامی و ماشین سرکوبش. اما این به معنی بیموضع بودن نیست.»

بلوار کشاورز در مرکز تهران در 25 خرداد 1404(عکس از امیر خلوصی / ایسنا / خبرگزاری فرانسه)
بر هیچ کدام ما جاهطلبیهای جمهوری اسلامی پوشیده نیست. این رژیم جنایتکار از بدو تاسیس تا امروز، نه تنها مردم این کشور را به شکلی سیستماتیک سرکوب کرده، نه تنها زندگی، آزادی و امکان آینده را از آنان گرفته، بلکه با ارجاع مداوم به حذف اسرائیل، کشور را از هر مسیر صلح و مذاکره منحرف کرده و با منطق امپریالیستی خود، به کمک نیروهای نیابتیاش، کشورهای دیگر از جمله سوریه و لبنان را نیز از سهم سرکوب بینصیب نگذاشته است.
مخالفت ما با جمهوری اسلامی، نه نمایشی است، نه مناسبتی. این مخالفت، امتداد اصولیست که ما را به ایستادگی در برابر قدرت، خشونت و تحقیر انسان فرامیخواند. ایستادن ما صرفاً علیه جمهوری اسلامی نیست؛ بلکه بر دفاع از ارزشهاییست که اجازه نمیدهند هر جنایتی با نامی دیگر، در سکوت ما تکرار شود. مخالفت ما با هر نوعی از ارتجاع است، درست در زمانهای که رسانهی جریان اصلی فارسیزبان هم تبدیل به کانال پروپاگاندای اسرائیل میشود و اخبار را در شهوت جنگ و ارتجاع، غرق میکند.
و دقیقاً به همین دلیل است که نمیتوان دربارهی جنگ، با احتیاط یا با حذف واقعیتها حرف زد. اگر از طرفِ آغازگر جنگ نام نبریم، اگر به بافت سیاسی حمله اشاره نکنیم، اگر حملهی اسرائیل را در میانهی مذاکرات هستهای نادیده بگیریم، نه فقط با جنگ مخالفت نمیکنیم، بلکه در بازتولید نظم مسلط و هژمونیک جهان، نقش ایفا میکنیم. در حفظ همان مناسباتی که فجایع بعدی را ممکن میکنند. اگر نگذاریم که صداهای مخالف جنگ، خصوصاً از داخل ایران، فضایی برای شنیده شدن پیدا کنند، فضا را به رسانهای چون ایران اینترنشنال که بیشباهت به راست افراطی نیست، بخشیدهایم.
اسرائیل در خلأ دست به حمله به ایران نزد. در همین لحظه که به شهرهای ایران حمله میشود و زیرساختها نابود و غیرنظامیها کشته میشوند، در همین لحظهای که دود این جنگ بیشتر از همه به چشم فرودستان، سالمندان، افراد دارای معلولیت و بیماران میرود، غزه از گرسنگی میمیرد. در همین لحظه که بیانیه نوشته میشود، فریادهای بسیاری هستند که به گوش کسی نمیرسند مگر در فاصلهی یک متری. اسرائیل یک نسلکشی را پیاده کرد و هر بار آزمایید که مرزها را چقدر میتوان جابهجا کرد. چیزی نماند که دیگر هر چیزی «حماس» شد. در حماس شد، دیوار حماس شد، کودک حماس شد. این جنایات جنگی و سکوت جامعهی جهانی و دولتهای «غربی»، به اسرائیل چراغ سبزی نشان داد برای ادامه دادن. سکوت این دولتها تصادفی نیست؛ به ساختار اقتصادی-سیاسی آنها گره خورده، به دموکراسیهای بازارمحور که صنعت اسلحه و منافع ژئوپلیتیک در آنها بالاتر از جان انسانها نشسته است. کافی است به کارنامهی نتانیاهو نگاه کنیم، به کارنامهی آپارتاید نگاه کنیم، تا الگویی روشن ببینیم.
آنچه در جریان است، نه فقط حمله به ایران، که حمله به هر نوع امکان مخالفت است. ساختار قدرت همیشه طوری چیده شده که صدای انسان عادی، چه در تهران باشد، چه در تلآویو، چه در رفح، در لحظهی تصمیمگیری جایی نداشته باشد. حتی آنهایی که با دولتهای خود مخالفاند، بهای سنگین جنگ را میپردازند، بیآنکه فرصت داشته باشند در مسیرش مداخله کنند.
جامعهی ایرانی اما همچنان از داشتن جریان روشنفکری مسئول، محروم است. ما نتوانستهایم خود را در برابر فاشیسم، سازماندهی کنیم. بخشی از آن سرمایهای است که در جریان فاشیستی کار گذاشته شده است اما بخشی از آن، غیرمسئول بودن یا حتی بهتر بگوییم، وجود نداشتن جریان روشنفکری است. در بزنگاههای مختلف دیدهایم که نیرویی نیست که مسئلهی انسان افغانستانی را تبدیل به مهمترین مسئولیت خود کند، تنها پراکنده و بهندرت به مسئلهی فلسطین پرداخته است بدون آنکه منطق زورگو و قلدر را بازتولید کند و نسبت به خشونت جنسی و جنسیتی و جریان منعطف به «نفرت از ضعف» بیتفاوت بوده. صدای جمعی در کار نبوده که تجربهی زیستهی فرودستان را، بی هیچ مکث و تردیدی، به سطح گفتمان غالب برساند. به هیچ عنوان «امکان» چنین جریانی را رد نمیکنیم، اما چیزی/چیزهایی ما را از هم جدا نگه داشته است.
این نامهی سرگشاده اما در این هنگامهی آتش و خون، در مخالفت راستین با جنگ است. نه فقط جنگ علیه ما، که منطق جنگ و آتشافروزی، که نابود کردن امکان آینده. دعوت به نفی استثناءگرایی و دیدن پیوستگی سرنوشت انسانها با یکدیگر. ما امضا کنندگان این نامه، از تمامی نیروهای مترقی میخواهیم که به سکوت دربارهی نقش اسرائیل در این وضعیت پایان دهند. نه در کنار اسرائیل و ماشین کشتارش میایستیم و نه جمهوری اسلامی و ماشین سرکوبش. اما این به معنی بیموضع بودن نیست.
همین حالا، حمله به ایران باید متوقف شود.
همین حالا، فلسطین باید آزاد شود.
همین حالا، پروپاگاندای «سپر انسانی» باید متوقف شود.
بهراستی، چطور میتوان در پی هر حمله و بمباران، ادعای غیر قابل رد یا اثبات «سپر انسانی» یا «ساختمان غیرنظامی با فعالیت نظامی» را باور کرد وقتی اسرائیل بهصورت سیستماتیک غزه را با همین فرمول با خاک یکسان و جانهای بسیاری را گرفته است؟
و فراموش نمیکنیم که همان دولتهای غربی، زمانی که ایرانیان در اوج انقلاب ژینا خواستار تروریستی اعلام شدن سپاه بودند، با پاسخ مزورانهی «سپاه یک نهاد نظامیست»، تجربهی زیستهی مردم را انکار کردند. اما حال که پای اسرائیل در میان است، همانها با کمال میل از «حق دفاع مشروع» سخن میگویند، و با ترور سران سپاه مشکلی ندارند. شادی ما از مرگ سردمداران ستم نباید مانع دیدن این استانداردهای دوگانه شود.
اگر صدایی هست، باید بلند شود.
اگر جایی برای ایستادن هست، نه میان دو طرف، که در کنار زندگیست.
هرجا هستید، صدایتان را علیه جنگ بالا ببرید. در برابر آنچه میخواهند «اجتنابناپذیر» جلوه دهند، بایستید. این جنگ نباید عادی شود.
نه به جنگ، نه به امپریالیسم، نه به هر شکلی از فاشیسم.
نظرها
نظری وجود ندارد.