دیدگاه
نقطه، سر خط
محمدرضا نیکفر ـ پا در وضعیت ویژهای نهادهایم. خطوط کلی آن چیستند؟ چه چشماندازهایی محتملاند؟ چه کنیم تا در این وضعیتِ نابهنجار ، گرفتار نابهنجاری در اندیشه و عمل نشویم؟

یک هواپیمای جنگنده آمریکایی در حال پرتاب بمبهای خوشهای است ـ عکس از خبرگزاری فرانسه

به مرحلهی ویژهای در درون یک وضعیت ویژه رسیدهایم، در درون اپیزودی که با حملهی اسرائیل به ایران در بامداد روز جمعه ۲۳ خرداد ۱۴۰۴ (۱۳ ژوئن ۲۰۲۵) آغاز شد.
اکنون با ورود رسمی آمریکا به درگیری، وضعی ایجاد شده که ممکن است آغاز منطقهای شدن درگیری و حتا جهانی شدن آن باشد.
دو حالت
ممکن است این اپیزود پرانتزی باشد که گرد یک جملهی معترضه بسته میشود، اما تعارضی را که آن جمله در خود حمل میکند چنان به اپیزودهای بعدی سرایت میدهد که بسته شدن آن به هیچ رو به معنای تداوم جریانها و گفتارهای پیش از آن نیست.
پرانتز بسته میشود اگر درگیری با وضعیتی که پس از قدرتنمایی آمریکا با حمله به سه پایگاه هستهای ایران ایجاد شد، ادامه نیابد. اما ممکن است ادامه یابد، و این حالت دوم است. در این حال ممکن است جنگ منطقهای و حتا جهانی شود.
در حالت دوم به احتمال بسیار در جایی و به صورتی، رأس رهبری کنون حکومت ایران حذف میشود. این به معنای آن نیست که آمریکا و اسرائیل بتوانند کاخ قدرت را به نیروی نیابتی خود بسپارند. دورهای آغاز میشود از منظر امروز با سرانجامی نامعلوم.
تلقی از وضع ویژه
دورهی فشردهی کنونی شاید مهمترین دورهی پس از انقلاب ۱۳۵۷ یا حتا مهمترین دوره در تاریخ عصر جدید ایران باشد. روزهای خونینِ شروع شده با حملهی اسرائیل به ایران اپیزود بیهمتایی را میسازند که همه چیز را به پیش از آن و پس از آن تبدیل میکنند. پیجویی زمینهی رخداد با ذکاوت ویژهای همراه نیست اگر به ویژگی خود رخداد توجه ویژهای نکند.
در این اپیزود حادثهها در هم فشرده میشوند؛ تمامی روندها به یکجا میریزند و در این گرداب است که زور و تأثیر خود را آشکار میکنند. گفتارهایی که در فضای مغشوش سیاسی روزهای پیش در کنار هم جریان داشتند، برخی از آنها با هم درمیآمیختند یا به صورت قطبی در مقابل هم قرار میگرفتند، اکنون به مرحلهی بیان منظور نهایی خود رسیدهاند. پس منظور شما این بود؟ این پرسشها را میتوانیم در برابر هر جریانی بگذاریم. خطاب به رژیم: پس منظور شما از اقتدار، ساختن مملکت امام زمان و صدور انقلاب اسلامی رسیدن به این وضع بود؟ خطاب به ترامپ: پس منظور شما از مذاکره و صلح این بود؟ یا خطاب به سلطنتطلبان: پس منظور شما از «ملیگرایی» و «ایرانگرایی» این بود که گروه نیابتی اسرائیل و آمریکا شوید؟
دوره، دورهی حادّی است. بالقوه بالفعل میشود؛ همه به آخر خط میرسند، یعنی به آنچه از خطّشان برمیآید. فصلی دیگر آغاز میشود که در آن با خطوطی دیگر، بازسازی شده یا تازه، مواجهیم.
پیچیدگی و پیشبینیناپذیری ـ گسترش افق تحلیل
گذار از یک موقعیت به موقعیتی دیگر که نسبت به حالت پیشین به دلیل دخالت عاملهای دیگر پیچیدهتر شده، توضیحهای علّی پیشین را ممکن است به حالت تعلیق درآورد، و تعلیق چیزی جز ابطال است. در وضعیت تازه عاملها و متغیرهای پیشین ممکن است دیگر وزن و نقش پیشین را نداشته باشند. در یک چیدمان پیچیده، رابطهها بهصورت خطی محض نیستند. تغییرهای کوچک در یک قسمت میتوانند بهدلیل حلقههای بازخورد و ویژگیهای نوظهور، تأثیرهای نامتناسب بزرگ یا برخلاف انتظار کوچکی در جای دیگر داشته باشند.
موضوعی بسیار مهم نوپدیداری (Emergence) است. سامانهی تشکیل شده ویژگیها یا رفتارهایی را نشان میدهد که نمیتوان بهراحتی با بررسی محدود به اجزای منفرد آن، پیشبینی یا درکشان کرد. ویژگیهای نوظهور میتوانند خودشان تأثیراتی علّی بر اجزای سطح پایینتر داشته باشند (علیّت رو به پایین).
سیستم پیچیده، پویایی خاصی دارد. کنش و واکنشها و پیکربندی آن در طول زمان تغییر میکنند. ممکن است به یک سیستم تطبیقپذیر تبدیل شود، به این معنی که بتواند در پاسخ به تأثیرات محیط یاد بگیرد و خود را دگرگون کند، و ممکن است نتواند و دچار تنشهای کشندهای شود.
سیستمهای پیچیده، نسبت به سیستمهای ساده یا آنهایی که عادت به سادهسازیشان داریم و این سادهسازی به دور از واقعیت نبوده است، تعینناپذیرترند. عدم قطعیت در برآورد وضعیت و پیشبینی روندهای آینده به این برمیگردد که مشاهدهی همه متغیرهای مرتبط دشوار است و ممکن است عاملهای مخدوشکنندهی پنهان یا عوامل اندازهگیری نشدهای وجود داشته باشند که بر رفتار سیستم تأثیر بگذارند.
تصور سادهی علیّت استوار است بر جداسازی عاملها و دیدن تأثیر آنها بر هم به صورت رابطهی خطی. «الف« باعث «ب» میشود. اما در چیدمانهای پیچیده چه بسا ما با علیت دایرهای مواجه شویم: «الف» باعث «ب» و «ب» باعث «الف» میشود. دیگر نمیتوان گفت کدامیک علت نخستین برانگیزاننده است. در وضعیت پیچیده عاملهای کوچک میتوانند توسط حلقههای بازخورد تقویت یا تضعیف شوند، و این هم چیزی است که پیشبینی را دشوار میکند.
رابطه میان سطحهای مختلف در سامانهی وضعیتِ پیچیده هم خود پیچیده است. کنش و واکنش در سطح خُرد (میکرو) ممکن است باعث پدیدههایی در سطح کلان (ماکرو) شود (علیّت رو به بالا)، و از طرف دیگر ویژگیهای نوظهور سطح کلان بر رفتار اجزای منفرد در سطح خرد تأثیر میگذارند (علیّت رو به پایین). در این حال مرزهای علیّت (اینجا علت، آنجا معلول) محو میشوند.
بهطور کلی یک پدیده بهندرت ناشی از یک علت واحد است؛ اغلب نتیجهی مجموعهای از علتهای در حال تعامل است که برخی از آنها ممکن است تنها در ترکیب با علتهای دیگر تأثیرگذار باشند. تأثیرگذاری یک عامل ممکن است فوری نباشد؛ ممکن است تأخیرهای زمانی قابل توجهی وجود داشته باشد که پیوند دادن یک علت به تأثیر نهایی آن را دشوار میکند.
روندهای پیشبینیپذیر
ارزش گسترش افق تحلیل به این است که به ما هشدار میدهد برای آنکه تنها عاملهایی را نبینیم که پیشتر برآوردمان از وضعیت متمرکز بر آنها بوده است. ایران کشور وسیعی است، جمعیتی نزدیک به ۹۰ میلیون دارد با بافتی متنوع، در درون خود تنش دارد و در یک منطقهی پرتنش واقع است و آن منطقه اکنون یکی از عرصههای اصلی تنشهای جهانی است. دیگر، تحلیلهایی که اول و آخرشان حکومت ولایی باشد، به کار نمیآیند. حکومت تنها عامل صحنه نیست و سرنوشت کشور دیگر تنها به آن بستگی ندارد. ممکن است به زودی رأس آن حذف شود، و نیروی جانشین آن به یک نیرو در کنار عاملهای دیگر برانگیزانندهی درگیریهای بیپایان تبدیل شود.
وضعیت پیچیده است، و ما به ناگزیر در آن برشی انجام میدهیم و متغیرهایی را برجسته میسازیم، کاری که بستگی دارد که تابع را چگونه تعریف کنیم. در چارچوب وضعیت موجود بدترین حالت، جنگ مرکبی است که با ورود عاملهای منطقهای و جهانی دیگر نمیتوان آن را جنگ داخلی خواند. ممکن است وضع از آنچه در لیبی و سودان و سوریه دیدهایم، بدتر شود.
بهترین حالت ممکن این است که نیرویی در حکومت دست بالا را بگیرد که به تشدید درگیری با اسرائیل و آمریکا رو نیاورد، مواظب باشد که کار به درگیریهای منطقهای نکشد، و از سوی دیگر برای منفعت خود هم که شده به مردم رو آورد، آن هم نه مردمی که تصورش از آن امت حزب الله است، بلکه مردمی که مدتهاست بخشهای آن هر یک به شکلی با حکومت زاویه دارند. بهترین حالت آن است که جامعهی مدنی ایران محور هدایت شود، به این منظور باید در درجهی اول همه زندانیان سیاسی آزاد شوند، حکومت از آزار مردم دست بردارد و مانع تشکل و خودگرانی و بیان آزاد نظر شهروندان نشود. در همین راستا ایرانیان خارج از کشور باید بتوانند بدون ترس از آزار و پیگرد به کشور سفر کنند.
داشتن تصوری از حالت یا حالتهای منفی به ما امکان میدهد که عاملهای برانگیزانندهی آنها را بشناسیم. در مقابل یک چشمانداز مطلوب دید ما را برای ارزیابی از وضعیت در جهت تغییر مثبت آن تیز میکند.
بهنجاری در اندیشه و عمل
ما در وضعیت کنونی به بینشی نو و شکلهای تازهای از کنشگری نیاز داریم. معیار ارزیابی انتقادی و هنجار بنیادین کنش برای نیروی خواهان آزادی و برابری همسازی وسیله و هدف است.
این ایده اساسی میگوید که روشهای به کار گرفته شده در پیگیری تغییرات اجتماعی باید مستقیماً منعکسکنندهی ارزشها و ساختارهای جامعه مطلوب آینده باشد. این امر مستلزم رد این تصور است که هر وسیلهای، هر چقدر هم که با هدف نهایی متناقض باشد، میتواند با یک هدف ظاهراً مثبت توجیه شود. روند تغییر به اندازه نتیجه مهم است، و شیوهای که یک جنبش در زمان حال برپایهی آن سازماندهی و عمل میکند باید اصولی را تجسم بخشد که در آینده به دنبال استقرار آنیم.
بیان دیگری از این بهنجاری در موقعیت جنگی چنین میتواند باشد:
- اصل جامعه است؛ اصل این است که مردم در امان بمانند. (جامعهمحوری)
- ناپدیرفتنی است پیشبرد سیاستی جنگطلبانه با این توجیهِ کلیشهایِ شناخته شده که جنگ یک جراحی ناگزیر برای رسیدن به سلامتی و آسایش است. (رد وعدهی توجیهکنندهی کشتار)
مقابله با هنجارگرایی انتقادی معمولاً زیر حمله به اخلاقگرایی صورت میگیرد. گفته میشود که این رویکرد مصلحت و فایدهی نهایی را در نظر نمیگیرد و به انفعال یا به خاطر همراهی نکردن با یک عامل قوی دگرگونساز حتا به پشتیبانی از وضع موجود میانجامد.
تعهد به اخلاق در معنای تعهد به اصولی عام و در نظر داشتن خیر عمومی که در درجهی اول دفاع از حق زندگی است در هر وضعیتی لازم است. هنجارگرایی انتقادی به آن نظر دارد، اما این تعهد به معنای نگاه خشک و مطلقگرا به اخلاق و بیتوجهی به پیچیدگیها به ویژه در یک وضعیت جنگی نیست.
بحث بر سر اصولیتی است که نه از اخلاقگرایی محض، بلکه از بررسی تجربههای تاریخی طولانی حاصل شده است. این تجربهها میگویند که اگر به بهانهی رسیدن به هدفهایی نیک اصولی زیر پا گذشته شوند، و مصلحتگراییای به صورت اجتنابناپذیر بودن زیر پا نهادن برخی اصول، راهنمای عمل ما گردد، هیچ معلوم نیست از کجا سردرآوریم. امروز اگر اختیار خود را به نیرویی واگذار کنیم که شاید در دل آن را شر بدانیم، هیچ تضمینی وجود ندارد که بعداً صاحب اختیار شویم. حق تعیین سرنوشت، با سپردن مصلحتی سرنوشت خود به یک نیروی پایمالکنندهی چنین حقی حاصل نمیشود.
نظرها
قمر فلاح
مطلب اساسی را آقای نیکفر مطرح می کند . بحث اساسی است . بحت هنجار انتقادی و تقاطع آن با اخلاق پویا .بحث سناریو های محتمل و تاکید بر اصولی مشابه برای جامعه مدنی و خواسته در تمام این سناریو ها . اما مشکل پیچیده بودن زبان آقای نیکفر و با همه احترامی که برایشان دارم مغلق گویی و نوشتاری ایشان است . این مشکل از زمان مشروطیت بر روشنفکران ما حاکم است . مردم و بسیاری از مردم حتی با تحصیلات بالا این زبان را نمی فهمند . باید چند بار یک جمله را بخوتانی تا شاید بفهمی . حیف و افسوس