ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

جنگ اسرائیل و ایران: چرا و تا کجا؟

کمیته عمل سازمانده کارگری - در این کلاف سردرگم کجا ایستاده‌ایم و چه چشم‌اندازی پیش روی ماست؟ پیش‌زمینه و یک نمای کلی از موقعیت و لحظه تاریخی-جهانی که در آن قرار داریم و مسأله مشخص جنگ اسرائیل در ایران.

جنگ اسرائیل

مقدمه:

سالی که گذشت انباشتی از تحولات را با خود به همراه داشت: کورس بی‌سابقه ارزش‌زدایی ریال، تغییر نقشه سیاسی خاورمیانه، فراروی نزاعِ سابقاً نیابتیِ ایران و اسرائیل به مواجهه مستقیم نظامی، پیامدهای غیرمنتظره و فراگیر هوش مصنوعی بر اقتصاد و جنگ، جان گرفتن انواع پوپولیسم راستگرا، جایگزینی حَرم سابقاً مقدس «نئولیبرالیسم» با شعار «گندیدگی گلوبالیسم» و انبوهی دیگر از تغییرات که همه و همه این سؤال را جلوی روی ما می‌گذارد: در این کلاف سردرگم کجا ایستاده‌ایم و چه چشم‌اندازی پیش روی ماست؟ اکنون با گذشت یک هفته از آغاز جنگ اسرائیل در خاک ایران، فشردگی و سرعت رویدادها ما را ملزم کرده که پرسش اولیه را به شکل خیلی اجمالی بررسی و از روی آن پرش کنیم تا به مسأله جنگ امروز برسیم.

برای این منظور مطلب در دو بخش تنظیم شده؛ در بخش اول به عنوان پیش‌زمینه، یک نمای کلی از موقعیت و لحظه تاریخی-جهانی که در آن قرار داریم ارائه می‌دهیم و در بخش دوم به مسأله مشخص جنگ اسرائیل در ایران می‌پردازیم.

 لحظه تاریخی-جهانی: یک نمای کلی

·  رکود جهانی

 اقتصاد جهانی مدت‌هاست که در یک روند ضدرشد قرار گرفته و از چین تا اروپا و آمریکا هر یک به نحوی با عوارضش دست و پنجه نرم می‌کنند. نکته مهم در آهستگی روند رشد اقتصادی سال‌های اخیر آنست که این وضعیت علی‌رغم تصویب دست و دل‌بازانه تریلیون‌ها دلار بسته‌های تشویقی و بودجه‌های انبساطی (هم در حوزه اقتصادی و هم نظامی) بوده و هم علی‌رغم ظهور فناوری‌های جدید از جمله خودروهای الکترونیک، تراشه‌‌های نسل جدید، تکنولوژی 5G، رایانش کوانتومی، نوآوری‌های بایوتک و هوش مصنوعی، که فقط همین آخری یک‌تنه در قد و قواره یک انقلاب صنعتی نوین ظاهر شده و نقداً رونق و سود‌آوری نجومی را برای غول‌های فناوری‌های پیشرفته (های تِک) به ارمغان آورده. اما با وجود تمام این دگرگونی‌ها و محرک‌های تشویقی، روند کُند رشد اقتصادی تغییر نکرده و همچنان شکاف فاحش بین رونق بخشِ فناوری‌های پیشرفته (های تِک) با سایر بخش‌های اقتصادی به چشم می‌زند.

نمودار رشد تولید ناخالص داخلی جهانی از سال ۱۹۸۰ تا ۲۰۲۴ به همراه پیش‌بینی IMF از روند رشد تا ۲۰۳۰

· بازار بورس و مشتقات مالی

درحالیکه اقتصاد جهانی در جهت رکود در حرکت است، اما بورس‌های سهام و سایر ابزارهای مشتقه مالی رکوردهای تاریخی را در جهت صعود ثبت کرده‌‍اند. چنین پارادوکسی به ذات بازارهای مالی برمی‌گردد که با گسست از بخش واقعی اقتصاد می‌توانند حیات مستقل خود را پی بگیرند، قوانین و مکانیسم درونی خودشان را بسازند و با سفته‌بازی و گمانه‌زنی حول انتظارات آینده و داغ شدن تنور معاملات سوداگرانه رونق گیرند. این خلصت‌نمای اقتصاد در سال‌های اخیر است؛ رکود در بخش واقعی و حباب در بخش مالی. به علاوه بار اصلی همان رونق بورسی را هم در حال حاضر سهام شرکت‌های بزرگ فناوری به دوش می‌کشند. برای مثال اگر بورس سهام آمریکا را به عنوان کانون بازار سرمایه جهانی (که بیش از نیمی از کل سرمایه عالم در آن متمرکز شده) معیار قرار دهیم، مشاهده می‌کنیم که نسبت ارزش بازار نزدک (صد شرکت‌ برتر فناورانه) به تولید ناخالص داخلی آمریکا طی یک دهه از ۴۰% به ۱۰۳% رسیده است.

همچنین وزن سرمایه‌ای ۱۰ شرکت برتر از ۵۰۰ شرکت بزرگ اقتصاد آمریکا در عرض فقط چند سال اخیر، سه برابر شده و رکورد جدیدی در نیم قرن اخیر ثبت کرده که این علاوه بر تشدید تمرکز و انحصار سرمایه، نشان می‌دهد که چطور بار اصلی رونق بورس نیز بر دوش معدودی از همین ابرشرکت‌ها قرار گرفته.

سهم ۱۰ شرکت برتر آمریکا از شاخص ۵۰۰ سهام بزرگ این کشور

به علاوه اثرات بالقوه آتی هوش مصنوعی بر انقباضی کردن مضاعف بازار نیروی کار[۱]، خود زنگ خطر تشدید وضعیت رکودی در آینده نزدیک را به صدا درآورده.

سهم فزاینده بودجه‌های نظامی نسبت به تولید ناخالص داخلی کشورهای اروپایی عضو ناتو ۲۰۱۴-۲۰۲۴

· دورنمای بحران مالی

اما مسأله فقط طولانی شدن برهه رکودی نیست؛ به نظر می‌رسد سرمایه‌داری جهانی در ابتدای یکی دیگر از اپیزودهای بحران مالی هم قرار دارد. حبابی شدن غلوآمیز سرمایه مالی نسبت به اقتصاد واقعی در پنج سال اخیر چنان قلعه شنی و شکننده‌ای از این ساختار ساخته که کوچکترین تنشی در آن ناقوس فروپاشی مشابه با سال ۲۰۰۸ را به صدا درمی‌آورد. در مقاطع مختلفی همچون مارس ۲۰۲۰، مارس ۲۰۲۳، اوت ۲۰۲۴ و آوریل ۲۰۲۵ هر بار صدای ناقوس این فروپاشی از گوشه‌ای از این بنای شنی بلند شد، منتها دولت توانست با توسل به «بسته نجات» و راهکارهایی این بنا را شکسته‌بندی کند. تمامی این وصله پینه‌ها اما فقط وقوع بحران را تا این لحظه به تعویق انداخته و زمین زاینده‌اش را دست نخورده باقی گذاشته. فرقی نمی‌کند تکانه این بحران از بازار اوراق خزانه‌داری آمریکا[۲] آغاز شود یا از افزایش نرخ بهره ژاپن[۳] یا خالی شدن حباب بورس‌ (شرکت‌های های‌تک) یا هرجای دیگر، در هر حال هزینه این فروپاشی در زمان رخدادش بر سر مردم دنیا آوار خواهد شد.

·  بازگشت به انزواگرایی اقتصادی

خصلت ویژه این لحظه تاریخی اما فقط در دوره رکود و بحران تعریف نمی‌شود. تشدید رقابت، انزواگرایی اقتصادی[۴] و نظامی‌گری هر سه  از ملازمات دوران رکود هستند. تاریخ سرمایه‌داری همیشه در برهه‌های رکود گرایش به درونگرایی را از خود بروز می‌داده. چنانکه سه اپیزود از تعرفه‌گرایی دوره مِلین فرانسه (۱۸۹۲)، مک‌کینلی آمریکا (۱۸۹۰) و بیسمارک آلمان (۱۸۷۹) همگی در حین یا در واکنش به رکود بلندمدت اواخر قرن ۱۹ رخ دادند. به همین ترتیب رکود دهه ۱۹۳۰ با خود موجی از سیاست‎های انزوا‌گرایی اقتصادی را در آمریکا و اروپا به همراه آورد (قانون تعرفه‌های اسموت-هاولی آمریکا، تعرفه‌گزاری‌های ایتالیای موسولینی، فرانسه، آلمان، اتریش، اسپانیا و انگلستان در این دهه همگی متأثر از رکود این برهه تاریخی بودند).

اینک نیز رقابت اقتصادی قدرت‌های سرمایه‌داری چنان اوج گرفته که پس‌لرزه‌های معرفی یک نمونه هوش مصنوعی یا خودروی الکترونیک مثلاً چینی[۵] می‌تواند به فوریت منجر به ریزش سهام شرکت‌های فناورانه همتای آمریکایی شود، چنانکه پیشتر هم پرونده‌های تحریمی یا حقوقی علیه غول‌های فناوری چینی از هواوی و تیک‌تاک تا CATL هر یک راوی تهاجمی‌شدن این رقابت‌های تکنولوژیک هستند.

 به این ترتیب تعرفه‌گرایی ترامپ یک سیاست فردی، جناحی یا استثنائی نیست، بلکه ادامه سیاستی دوجناحی در آمریکا است که حداقل یک دهه از آغازش می‌گذرد؛ چنانکه تحریم صنایع فناورانه چین و اختصاص همزمان ۲۸۰ میلیارد دلار یارانه دولتی برای کمک به صنایع تراشه‌سازی آمریکا[۶] در دوره بایدن، کاهش ۲۰ درصدی واردات از چین در عرض تنها یکسال (۲۰۲۳)، ممنوعیت صادرات تراشه به چین و حتی فشار به اروپا و آسیا برای اعمال ممنوعیت‌های مشابه[۷]، تمهیدسازی ممنوعیت واردات خودروهای الکترونیک چینی[۸] (چه از مبدأ چین و چه نسخه مونتاژشده‌اش از مبادی مکزیک و کانادا) همگی در دوره بایدن رخ دادند. علاوه بر تحریم فناوری‌های چینی در حوزه انرژی‌های نو، اختصاص حدود ۱ تریلیون دلار مشوق دولتی و یارانه برای توسعه این فناوری‌ها در داخل خاک آمریکا[۹] هم مجدداً در دوره استیلای دمکرات‌ها صورت گرفته بود  (امری که در دوره ترامپ هم با اعمال تعرفه‌های ویژه روی باتری‌های خورشیدی و خودروهای الکترونیک چینی تداوم داشت).

در طرف اروپایی هم گرچه لیبرالیسم هنوز در ساحت گفتمانی رایج است اما اختصاص ۴۲ میلیارد دلار یارانه برای حمایت از صنایع تراشه‌سازی اروپا[۱۰] و همچنین دادگاه‌های سریالی و غرامت‌گیری‌های ده‌ها میلیارد دلاری کمیسیون اروپا از غول‌های فناوری آمریکایی نشان از رویکرد مشابهی برای تقویت صنایع ملی می‌دهد؛ بنابراین تعرفه‌گرایی ترامپ فقط تشدید و تصریح سیاسیِ رویکردی بوده که در سال‌های اخیر به طور فزاینده و در اغلب کشورهای بزرگ سرمایه‌داری در جریان بوده. به طور خلاصه قدرت‌های اصلی سرمایه‌داری به طور تصاعدی در حال رقابت‌اند و تحریم و غرامت و تعرفه و داده‌دزدی و مالیات‌بندی بر رقبا جزو قواعد جدید این معادلۀ رقابت شده است.

·  ترک برداشتن نظم تک‌قطبی

اما آنچه این لحظه تاریخی را از این هم خاص‌تر می‌کند، فقط شرایط اقتصادی و تشدید رقابت نیست؛ در سال ۲۰۰۸ گرچه بحران اقتصادِ آمریکا به چهارگوشه جهان سرمایه‌داری تسری یافت، اما نظم تک قطبی هنوز به این شکل تَرَک نخورده بود. اینک علاوه بر افول نظامی و سیاسی، بحران بدهی آمریکا و متزلزل شدن هژمونی دلار در تجارت جهانی (که به طور تناقض‌آمیزی با تشدید سیاست‌های تعرفه‌گرایی آمریکا در حال تعمیق است) سبب شده که نظم تک قطبی سابق به ویژه در حوزه اقتصادی هم متزلزل شود. این گذار به نظم چندقطبی، باعث ناپایداری ائتلاف‌های بلندمدت، بالارفتن شانس درگیری‌های نیابتی، تهاجمی شدن رقابت اقتصادی، مسابقه تسلیحاتی، تضعیف نهادهای بین‌المللی زیر نفوذ آمریکا، معکوس شدن روند جهانی‌سازی زنجیره تأمین، افزایش تصادم و اختلافات درون جناح‌های درون هر دولت (و به تبعش عدم انسجام در سیاست‌گذاری‌های استراتژیک) و ... را به همراه دارد. در مورد این آخری بحران بدهی دولت آمریکا به قدری تعمیق یافته و خطرناک شده که انعکاس سیاسی‌اش تا همین اواخر در عریان‌ترین شکل دعواهای اخیر ترامپ و ماسک به عنوان دو نماینده متحد از یک جناح واحد قابل مشاهده بوده است[۱۱]. به هر حال در این پروسه گذار به نظم چندقطبی، تمامی قدرت‌های سرمایه‌داری با چنگ و دندان برای حفظ و گسترش مناطق تحت نفوذ خود می‌جنگند.

·  تکنولوژی نفت شیل و بازتعریف جایگاه ما در اقتصاد انرژی

تأثیر شیل روی خودکفایی نفتی آمریکا پس از ۶ دهه (منحنی قرمز: واردات نفت– منحنی آبی: صادرات نفت)

بیش از یک قرن است که سرنوشت خاورمیانه با اقتصاد انرژی دنیا گره خورده و اِشغال نظامی، جنگ، کودتا و انواع پروژه‌های رژیم چنجی، تاریخ این منطقه را با هدف کنترل منابع نفتی‌‌اش شکل داده. هر چند در قرن ۲۱ انواع فناوری‌های سبز می‌توانستند بالقوه دینامیسم اقتصاد انرژی دنیا را تغییر دهند، اما موقعیت برتر نفت به عنوان انرژی در دسترس و ارزان همچنان محوری باقی مانده. از سال ۲۰۱۰ به این سو اما فناوری استخراج نفت شیل، جایگاه آمریکا را به تدریج در بازار انرژی دنیا تغییر داد، به طوریکه نه تنها آمریکا را به سطح خودکفایی نفتی رساند بلکه بدل به بزرگترین صادرکننده نفت دنیا کرد. همین امتیاز بوده که آمریکا را توانمند کرده تا با فراغ بال دست به تحریم نفتی دو تا از بزرگترین صادرکنندگان نفتی دنیا (ایران و روسیه) بزند بدون آنکه نه تنها کوچکترین خللی در اقتصاد انرژی دنیا وارد آید، بلکه موقعیت آمریکا به عنوان یک بازیگر جدید و برتر حوزه صادرات نفت تثبیت شود.

با این توضیحات در شرایطی که «مهار چین» به عنوان مهمترین استراتژی اقتصادی و حتی «امنیت ملی آمریکا» به مردمش فروخته می‌شود، عجیب و دور از انتظار نیست که گشودن جبهه جنگی جدیدی در ایران (ولو به شکل نیابتی یا غیرمستقیم) به عنوان بخشی از پازل بلندمدت‌تر‌ِ مهار چین در نظر گرفته شود. چرا که تکنولوژی شیل برای امریکا مصونیتی نسبی را در برابر اختلال در بازار انرژی فراهم آورده و از آنسو چین را (به عنوان بزرگترین خریدار نفت خاورمیانه و به ویژه نفتِ تحریمی و تخفیف‌خورده ایران) در موضع آسیب‌پذیر نسبت به تبعات چنین جنگی قرار می‌دهد.

این موضوع به ویژه از آنجایی اهمیت دارد که در جعبه‌ابزار تسلیحاتی جمهوری اسلامی -به ویژه به دنبال از دست دادن توان هسته‌ای و نیابتی‌هایش- از گزینه هدف‌گیری تأسیسات نفتی کشورهای خلیج فارس و ایجاد اختلال در عبور و مرور نفتکش‌های تنگه هرمز به عنوان کارت آس بزرگ دفاعی یاد می‌شود. به عبارتی در صورت وقوع چنین سناریویی آمریکا بدون حتی چکاندن یک ماشه و به صرف اقدام نیابتی جمهوری اسلامی، منابع تأمین انرژی چین را بی‌ثبات می‌کند و از طرفی به خاطر شرایط رکودی و افزایش عرضه نفت شیل در برابر اوپک، ضربه‌پذیری خود و اقتصاد اروپا را از محل این اختلال تا حدی کاهش می‌دهد؛ تاکتیکی که نقداً از زمان تحریم‌های نفتی روسیه در حال اجرا بوده.

روند رو به رشد عرضه نفت آمریکا در مقابل اوپک

البته این را باید اضافه کنیم که خودکفایی نفتی آمریکا به این معنا نیست که تاب‌آوری اقتصادش در برابر جهش قیمت نفت، بی‌انتها است. بر مبنای برآوردهای مختلف افزایش قیمت نفت حتی تا بالای مرز ۱۰۰ دلار، هنوز برای امریکا -در مقام بزرگترین صادرکننده نفت- صرفه اقتصادی خواهد داشت؛ اما اگر چنین افزایشی ناگهانی، کنترل‌نشده و بدون تمهیدات پیشینی باشد، تاثیرات متعاقبش بر افزایش بهای بنزین داخلی و شاخص‌‌های تورمی، می‌تواند اقتصاد امریکا را با چالش روبرو کند[۱۲]. علاوه بر این باید در نظر داشت که جهش کنترل‌نشده قیمت نفت اثرات بین‌المللی دیگری هم دارد و می‌تواند باعث واگرایی هر چه بیشتر منافع متحدان آمریکا از جمله هند و اروپا از این کشور شود.

جمع بندی:

تمام این نکات را گفتیم تا به این پرسش برسیم که  لحظه تاریخی- جهانی که در آن قرار داریم چه اثری بر معادله و سرنوشت ایران خواهد داشت؟ پاسخ این است که ایران نه فقط به دلیل موقعیت خاص ژئوپلتیک، نقش گلوگاهی‌اش در بزرگترین هاب انرژی دنیا و ضریب نفوذش در اغلب کشورهای منطقه، بلکه در عین حال به دلیل جاه‌طلبی‌های فشل نظامی و نیابتی‌‌ ج.ا در منطقه و فرای آن (از سوریه و عراق و یمن و لبنان تا سودان و اکراین) در کانون مداخلات امپریالیستی قرار گرفته است. شرایط جهانی، تشدید رقابت ابرقدرت‌ها و نقش محوری غرب آسیا در تأمین انرژی چین در کنار مزایای تکنولوژی شیل، می‌تواند بالقوه زمین ایران را (مشابه با اکراین) بدل به جنگ نیابتی بلندمدت و چندوجهی امپریالیستی کند؛ فارغ از اینکه جنگ کنونی اسرائیل برق‌آسا و کوتاه باشد یا بلندمدت و فرسایشی و فارغ از نتایج آن، یک چیز مبرهن است: شرایط از این نقطه به بعد برای تداوم و تعمیق دخالت‌های امپریالیستی در ایران مهیا و باز است؛ چه از نوع سیاسی یا نظامی، چه نرم و چه سخت.

بخش دوم 

انفجار بندر رجایی: پیش‌پرده حمله نظامی اسرائیل به خاک ایران

شگفت‌انگیزترین واکنش به حمله اسرائیل به خاک ایران اطلاق لفظ «غافلگیرانه» بدان بوده است. اگر در شیوه و زمان‌بندی اجرای عملیات اسرائیل عناصری از غافلگیری وجود داشت اما در اصل حمله جای شگفتی نبود. جنگ «سایه‌ها»ی این دو حکومت در حداقل یک سال اخیر چنان صورت آشکار و علنی و مستقیم به خود گرفته و از حالتِ کنترل‌شده («این ضربه در برابر آن ضربه» یا آن‌چه موسوم به قواعد الإشتباک است) خارج شده بود که به محض تغییر توازن قوا به ضرر جمهوری اسلامی و از دست دادن سنگرهایش در لبنان و سوریه، تصویر چنین روزهایی در خاک ایران دور از انتظار نبود. منظور از خارج شدن درگیری طرفین از کنترل، اشاره به عملیات‌های عمدتاً نمایشی همچون «وعده‌های صادق» نیست که این‌ها نقش ترمز را در تخاصمات طرفین ایفا می‌کردند، بلکه منظور سلسله‌ای از عملیات‌های ایذایی دوطرفه‌ی پس از آن است که آتش زدن روزانه جنگل‌ها و کارخانه‌ها و سوله‌ها و سیلوها و خرابکاری‌های سایبری را به روتینی در خاک دو کشور تبدیل کرده بود و درست یک سال پیش تا ترور موفقیت‌آمیز بزرگترین مقام اجرایی حکومت (رئیسی و تعدادی از اعضای کابینه‌اش) جلو رفت. ترور رئیسی به مثابه ترمزگیری در تصاعدی شدن درگیری‌های فزاینده طرفین عمل کرد و احساس خطر از سطح نفوذ اطلاعاتی و اجرایی موساد در دستگاه حاکمه، جمهوری اسلامی را واداشت تا به بازچینش قوای داخلی‌اش (موسوم به «وفاق جناحی») دست بزند و فراتر آنکه نتیجه را هم به عنوان پروژه «آشتی ملی» به مردم بفروشد. به هرحال ترور نصر‌الله و سرنگونی اسد، تیر آخر در تغییر قطعی موازنه قوای بین اسراییل و جمهوری اسلامی بود. از این نقطه به بعد مهمترین مهره‌های ج.ا در منطقه از دستش رفته بود: به یاد بیاورید توافقات ج.ا را بعد از جنبش ژینا با عربستان و آمریکا که به مصونیت‌بخشی سربازان امریکایی در خاک عراق و همچنین مصونیت‌بخشی کشورهای حوزه خلیج فارس از عملیات ایذایی انجامیده بود. بعد از سرنگونی نصرالله و اسد، اینک یمن تنها مهره باقی‌مانده در چنته منطقه‌ای ج.ا بود که این آخری نیز در توافق اردیبهشت ماه ۱۴۰۴ میان آمریکا و انصارالله (تضمین مصونیت دهی به کشتی‌های غیراسراییلی) تا حد وسیعی خنثی شد.

حالا سؤال این بود: اگر زمانی کارت آس جمهوری اسلامی در مذاکراتش با آمریکا نفوذ نیابتی در منطقه بود، اکنون که «برجام منطقه‌ای» با قدرت زور و بدون هزینه به او تحمیل شده و توان موشکی‌اش هم آسیب دیده، چه انگیزه‌ای برای تداوم مذاکره وجود می‌داشت وقتی توان بالفعل‌نشدۀ هسته‌ای هم می‌توانست به روش مشابهی خنثی شود؟

اگر فهم واقع‌گرایانه از موازنه قوا را هم کنار بگذاریم و حتی اگر نمای بزرگتر تشدید رقابت‌های امپریالیستی غرب و شرق را که در زمین ایران به یکدیگر می‌رسند به طور کامل نادیده می‌گرفتیم، انفجار بزرگ بندر رجایی در میانه مذاکرات ج.ا و آمریکا کوچکترین جای تردیدی باقی نگذاشت که پایان‌بندی این سکانس با جنگ در ایران تمام خواهد شد. فاجعه‌بار است که بعد از این انفجار که به تلفات‌گیری صدها شهروند غیرنظامی در ایران منجر شد، رژیم آبروباخته ج.ا به بهانه حفظ اقتدار امنیتی نداشته‌اش این جنایت را به سانحه «عدم رعایت ایمنی محیطی» منتسب کرد تا ذلیلانه به دریوزگی قدرت در مذاکراتش با آمریکا ادامه دهد. بماند که رژیم کذابی که به درازای عمرش رنج مردم فلسطین را مصرف کرده و وساخة وجودش، بزرگترین پروپاگاندای سفیدشویی اسراییل است، حتی اگر بگوید «روز»، مردم بنا به تجربه آن را «شب» تعبیر می‌کردند و باز هم باورنمیکردند که اثر انگشت اسراییل بر این جنایت باشد.  

در اینجا ممکن است برخی بگویند برمبنای چه اسناد و مدارکی ادعا می‌کنید که سقوط هواپیمای رئیسی یا انفجار بندر رجایی کار اسراییل بوده؟ چنانکه قبلاً هم در اینجا نوشته بودیم، خاصیت عملیات‌های پنهان آنست که به دلیل عواقب حقوقی و سیاسی بین‌المللی، کوچکترین مدرکی در اثبات انتساب این مجموعه عملیات به دولت‌های طرفین وجود نداشته باشد؛ اما آشنایی با تاریخچه و سبک کار ترورهای سیاسی موساد، به اضافه تحلیل گفتمان‌های رایج در حلقه‌ها و مقامات و اندیشکده‌های امنیتی طرفین و داده‌های عمومی‌تر می‌تواند تحلیل نزدیک به واقعی از عملیات‌های پنهان متقابل طرفین ارائه کند؛ ولو آنکه دهه‌ها طول بکشد تا موساد رسماً مسئولیت یک ترور سیاسی در این ابعاد را به گردن بگیرد. در مورد بندر رجایی اما این داده‌ها آن قدرها هم پنهان نبود. چنانکه دو سه ماه پیش از این واقعه فایننشیال تایمز[۱۳] با انتشار یک گزارش امنیتی و به نقل از عوامل سرویس‌های اطلاعاتی دو کشور غربی، اعلام می‌کند که کشتی‌های حامل سدیم پرکلرات از چین به ایران در حرکت‌اند و تخمین می‌زند که این کشتی‌ها بعد از سه هفته (اوایل اسفند) قرار است در  بندررجایی لنگر بگیرند. انتشار این گزارش امنیتی، به سان پیش هشداری درباره رصد و مورد هدف قرارگیری محموله نظامی این کشتی‌ها بود؛ به طوری که در آرشیو صفحه اینترنتی این گزارش حتی خوانندگان هم در کامنت‌های زیر مقاله درباره مورد هدف قرار گرفتن و محل انفجار محموله توسط موساد و موانعی که بر سر انجام سابوتاژ دریایی وجود دارد (به خاطر درگیر بودن چین به عنوان طرف صادرکننده) صحبت می‌کنند و گمانه‌زنی‌هایی درباره محل انفجار احتمالی‌اش نیز طرح می‌کنند. چند هفته بعد و تنها یک روز پس از انفجار بندر، یک شرکت متخصص امنیت دریایی، با تحلیل داده‌های دریایی تأیید می‌کند که کشتی مورد اشاره در گزارش فایننشیال تایمز چند هفته قبل‌تر در بندررجایی لنگر گرفته و این داده‌ها هم مستقلاً توسط اسوشیتدپرس بررسی و تأیید می‌شوند. پس ساده‌لوحانه است که تصور کنیم وقتی در پاسخ به آخرین دور عملیات آشکار طرفین ‌(وعده صادق ۲) میکسرها و سوخت موشکی جزو بانک اهداف اصلی مورد انهدام بوده‌اند، آنگاه انتشار هشدار امنیتی (در یک رسانه بزرگ رسمی) از قول سرویس‌های اطلاعاتی با ذکر تاریخ و محل لنگرگیری محموله و ماهیت حساسش و سپس انفجار آن همگی وقایعی کاملاً تصادفی بوده باشند. البته که جاسازی این محموله خطرناک و علم به زیر هدف بودن آن در انبارهای عادی (احتمالاً به بهانه پوشش امنیتی) نقش ج.ا را در این جنایت کمتر از اسراییل نمی‌کند؛ اما شفاف شدن زوایای این انفجار در سطح عمومی می‌توانست در نقش یک هشدار جنگی و باز شدن چشم مردم نسبت به توحش اسرائیل در هدف قرار دادن شهروندان غیرنظامی عمل کند؛ اما ج.ا که در دروغگویی و استفاده ابزاری از جان انسان‌ها کم از اسرائیل ندارد، پوششی بر این جنایت گذاشت و آن را به سانحه انبارداری نسبت داد تا مبادا تصویر عریان از نظام اطلاعاتی-امنیتی آبکش‌شده‌اش هویدا شود. به هر روی وقوع این انفجار بزرگ در میانه مذاکرات با آمریکا، جای شکی باقی نگذاشت که هماهنگی کاملی میان دولت آمریکا و اسرائیل در استفاده از ابزار نظامی در خاک ایران برای به زانو درآوردن ج.ا وجود دارد.

آیا با یک جنگ تمام عیار طرف هستیم یا عملیات نظامی کنترل‌شده؟

همانطور که گفتیم «جنگ کنترل شده» (قواعد الإشتباک) از زمان ترور رئیسی به این سو شکسته شده بود و تا این لحظه نیز پاسخ‌های نامتوازن ج.ا نسبت به ضرباتی که دریافت کرده ناشی از ضعفش بوده و نه (مانند مجموعه عملیات وعده صادق) ناشی از پایبندی به کنترل‌کنندگی شرایط جنگی. در نتیجه ما با یک جنگ تمام عیار طرف هستیم که چه آمریکا از پشت پرده بیرون آید و چه نه، با اراده و حمایت ناتو کلید خورده و بدیهی است تا به نتیجه نرسد در میانه کار رها نخواهد شد.

·  اهداف و چشم انداز جنگ اسرائیل در ایران چیست؟

اهداف «حداقلی» اعلام شده نتانیاهو و ترامپ تا این لحظه از بین بردن کامل توان هسته‌ای و موشکی ج.ا اعلام شده‌؛ با اینحال «رژیم چنج»، «تسلیم مطلق» و «تغییر چهره خاورمیانه» هم گهگاه به عنوان چشم انداز بزرگتر این جنگ اعلام شده. ما تعبیر و تحلیل خود را نسبت به آنچه پروژه «رژیم چنجی» در ایران خوانده می‌شود خواهیم گفت؛ اما در وهله اول این امر بدیهی می‌نماید که نابودی توان هسته‌ای و موشکی ج.ا بدون تعبیه کردن یک تضمین سیاسی برای عدم بازیابی آن استراتژی ناقصی از منظر اسراییل خواهد بود. بنابراین اگر نتانیاهو هم ترور خامنه‌ای را صراحتاً در لیست اهدافش عنوان نمی‌کرد، تصور چنین اقدامی بسیار محتمل و نزدیک می‌نمود. پس از این نقطه به بعد پرسش اصلی این است که تعیّن و شمایل این «رژیم چنج» در فردای پس از ترور خامنه‌ای چگونه خواهد بود؟ در پاسخ به این سؤال باید به یاد داشت که نه ناتو و نه اسرائیل و نه هیچ دولتی خارج از این منظومه در وضعیت کنونی توانایی و تمایلی به وارد کردن نیروی زمینی کافی در خاک ایران را ندارند؛ این ملاحظه نقش کلیدی در چشم‌انداز سیاسی این جنگ دارد.

سناریوهای پیش‌رو

 «رژیم چنج»:

در این سناریو که باید آن را به معنای دقیق کلمه «داخل گیومه» گذاشت تفاوتی نمی‌کند که خود اسرائیل رأساً اقدام به ترور خامنه‌ای کند یا آنکه جناحی از حکومت «جام زهر» را به خامنه‌ای بخوراند؛ تفاوتی نمی‌کند که این تسلیم، داوطلبانه و سیاسی باشد یا با حذف فیزیکی؛ در هر حال مهمترین کاندیدای جانشینی که برای تحویل قدرت در سایه ایستاده، برخلاف پروپاگاندای غالب نه در مریلند است (پهلوی) و نه در تیرانا (رجوی)، بلکه همین امروز در قلب تهران و نقداً در قدرت است؛ به مدت دو دهه است که برنامه‌ریزی بلندپروازانه و استراتژی سیاسی جناح اصلاح‌‌طلبان به فردای پس از مرگ خامنه‌ای گره خورده. این همان نیرویی است که سازمان‌یافته؛ از ذیل تا صدر ساختار چند لایه اقتصادی-سیاسی-نظامی حکومت، از جمله پلیس، ارتش، سپاه، وزارت خارجه، حوزه علمیه، مجلس، لابی‌های خارجی و منطقه‌ای نفوذ کافی دارد و از همه مهمتر نه فقط از دهه‌ها قبل، بلکه به ویژه در یک سال گذشته و در اوج تخاصمات نظامی بین ج.ا و اسرائیل، سازش و مصالحه با این دولت را به صراحت در رسانه‌ها و اندیشکده‌ها و کرسی‌های دانشگاهی تبلیغ و تئوریزه کرده است. اگر زمانی «فشار از پایین، چانه‌زنی از بالا» استراتژی سهم‌خواهی قدرت در این جناح بود، امروز با ریزش توهمات اصلاح‌طلبانه مردم این استراتژی به «فشار از بالا» و اینک «حذف از بالا» استحاله پیدا کرده؛ چنانکه فائزه هاشمی نیز روزگاری با توسل به همین ایده، فشار از بالای ترامپ را (به عنوان فاکتوری در موازنه قدرت داخلی ج.ا) مفید دانسته بود[۱۴]. درست در زمانی که همین متن در حال نگارش بود و در کمتر از یک هفته از شروع رسمی جنگ، خبرگزاری تسنیم -وابسته به سپاه- در ۲۹ خردادماه از تلاش جمعی از مقامات سابق حکومت با اتکا به برخی مراجع قم برای سازش با اسرائیل خبر داده بود و هشدار امنیتی را در این زمینه به اینان صادر کرد. بدیهی است که احتمال و زمانبندی وقوع چنین سناریویی کاملاً بستگی به توازن قوا در جنگ حاضر دارد. اینکه در چه زمان و تحت چه شرایطی این تلاش برای انتقال نرم قدرت (و تبدیل این جناحِ به اصطلاح «اقلیت» به قدرت مطلقه) صورت بگیرد و روبنای نظام ج.ا تا چه حد بزک شود امری جانبی است؛ ممکن است کوتاه مدت و سریع باشد یا طولانی و پس از یک جنگ نسبتاً فرسایشی؛ اما در هر حال به نظر می‌رسد که کم‌هزینه‌ترین و مطلوب‌ترین گزینه در لحظه فعلی برای آمریکا و اروپا چنین سناریویی است.

جنگ فرسایشی – متلاشی نگه داشتن دولت متمرکز:

به نظر می‌رسد که این گزینه به دلایل استراتژیک و سیاسی سناریوی مطلوب‌تری برای اسرائیل و شخص نتانیاهو[۱۵] (نه الزاماً آمریکا و اروپا) باشد. نگه داشتن کشور در وضعیت خلأ قدرت، نه فقط تضمینی عملی برای عدم بازسازی توان نظامی خواهد بود (برای هر جناحی که سودای قدرت دارد)، بلکه در عین حال امکان صحنه‌گردانی بیشتر و بلندمدت‌تری به اسرائیل برای مداخله در جنگ داخلی ایران را خواهد داد. بر کسی پوشیده نیست که زد و بند اسرائیل از سال‌ها قبل با بازیگران متخاصم سیاسی ایرانی از اصلاح‌طلبان تا پهلوی‌گرایان و مجاهدین و جناح‌هایی از ناسیونالیست‌های جغرافیای اقلیت‌های ملی ایران صورت گرفته و این امکان مانور برایش فراهم است که اگر بتواند اراده آمریکا و اروپا را هم برای چنین سناریویی با خود همراه کند، نیروهای متخاصم داخلی را تا سال‌های سال به اندازه‌ای که هیچ‌یک به قدر کافی علیه دیگری قوی نشوند در جنگ با یکدیگر نگه دارد.

سراب منجی‌گرایی و پاسیفیسم انفعالی

در تمامی این سال‌ها که خاورمیانه در آتش می‌سوخت، گویی مردم ایران با دیواری نامرئی از بقیه جدا شده بودند. جمهوری اسلامی به دور کشور حصاری کشیده بود و در عوض آن سوی مرزها را به حیاط خلوت یا زمین رقابت‌های ژئوپلیک بدل کرده بود. بدین ترتیب فهم مردم از رخدادهای خاورمیانه و تنوع نیروهای ارتجاعی حاکم بر آن از تجربه مستقیم‌شان برنمی‌خاست و تنها عمق کثافتِ نیروی ارتجاعی حاکم بر خود را با گوشت و پوست و استخوان لمس کرده‌ بودند. برای آنان «فلسطین» همانقدر مسأله‌ای انتزاعی بوده که «اسرائیل» و «عربستان». این موضوع در کنار استفاده‌های ابزاری که ج.ا دهه‌ها از رنج فلسطین در مسائل داخلی کرده، فهم عمومی مردم از «مسائل خاورمیانه» را تنها با عطف به دشمن داخلی و روزمره‌شان یعنی «جمهوری اسلامی» شکل داده بود. تا جاییکه متأسفانه توهم به رهایی‌بخشیِ یک جنگ خارجی را در میان بخشی از مردم عادی کرده بود؛ ولی حالا که جنگ از پشت دروازه‌ها به داخل رسیده و به عبارتی کشانده شده، ماهیت جنگ برای این دسته از مردم از نزدیک لمس خواهد شد و با واقعیاتش روبرو می‌شوند. هنوز یک هفته از آغاز جنگ نگذشته که استرس تمام‌وقت، صدای انفجار و پدافند و موشک، وحشت از زدن زیرساخت‌ها و کمیابی مواد غذایی، در ترکیب با مسائل اقتصادی که از پیش وجود داشت، باعث شد که سراب توهم به یک جنگ خارجی رهایی‌بخش برای بخش‌های زیادی از مردم فروبریزد. اینکه مردم برای اولین‌بار چهره کریه اسرائیل را نه از بلندگوهای تطهیرکننده ج.ا بلکه مستقیم و بلاواسطه می‌بینند، خود دستاوردی است؛ اما حتی ریزش توهم به اسرائیل و نفرت از جنگ خارجی هم الزاماً به آگاهی و عمل مترقی ترجمه نمی‌شود. بخشی از مردمی که -به لطف سرکوب‌های بی‌وقفه ج.ا-نتوانسته‌اند و یادنگرفته‌اند «عاملیت» خود را تمرین کنند و لاجرم همیشه دنبال یک منجی بیرونی برای رهایی از منجلاب حاضر گشته‌اند، در شرایط تشدید فضای جنگی سهل است که به دوگانه «بد و بدتر» برگردند و این بار از درِ دفاع از سپاه و جمهوری اسلامی درآیند.

نیروهای ارتجاعی نظیر سلطنت‌طلبان و مجاهدین که امروز از جنگ اسرائیل در ایران حمایت و حتی در آن مشارکت می‌کنند، فراموش کرده‌اند که در جنگ صدام هم مجاهدین مشابه با همین توهمات را تبلیغ می‌کردند که «جنگ منجر به تضعیف رژیم می‌شود و این در هر حال به نفع مردم است»! حال آنکه دست آخر اتفاقاً و دقیقاً همین جنگ صدام بود که نقش بی‌بدیلی در به تثبیت رساندن خمینی در شرایط پساانقلابی ایفا کرد. 

تبعات جنگ و حمله خارجی برای جنبش مترقیِ پراکنده و غیرسازمان‌یافته داخل کشور‌ فاجعه‌بار است و در صورت فرسایشی و طولانی شدن جنگ می‌تواند همین جنبش نوپا را هم برای دهه‌ها به عقب براند. هنوز یک هفته از حمله اسرائیل نگذشته که به شکل دوفاکتو حکومت نظامی بر شهرهای بزرگ حاکم شده، گویی گرد مرگ بر خیابان‌ها پاشیده‌اند، تمام فعالیت‌های اجتماعی مردم متوقف شده، ایست‌های بازرسی و بسیجی‌های کلاش به دست خیابان‌ها را قُرق کرده‌اند و هر جُنبنده‌ای را به هر بهانه‌ای مورد رصد و آزار قرار می‌دهند، تصاویر هجمه و آزار شهروندان افغانستانی‌ در خیابان‌ها به ظن همکاری با اسرائیل در حال عادی شدن است، دادگاه‌ها و اعدام‌های سریع و بدون دادرسی به رویه قضایی برگشته، هرگونه صدای اعتراض یا مخالفت با جمهوری اسلامی انگ همکاری با دولت متخاصم می‌خورد و در این مدت، ده‌ها گزارش در رسانه‌های رسمی ج.ا در رابطه با بازداشت «عوامل موساد» منتشر شده که به شکل حیرت‌انگیزی در متن خبر، اتهام بازداشت‌شدگان «انتشار اخبار منفی» یا «تخریب همبستگی ملی» عنوان شده. درحالیکه از یکسو صدای هلهله‌کشی برای بمب و نابودی زیرساخت‌ها از زبان اپوزیسیون ارتجاعی و رسانه‌های فارسی‌زبان خارج از کشور شنیده می‌شود، در سوی دیگرش هم بوی گند ملی‌گرایی آغشته به نژادپرستی و مذهب‌گرایی از داخل بلندشده؛ شناعت و قبح تجسس از دوست و فامیل و همسایه مثل دهه شصت شکسته و مردمِ هراسان از جنگ تشجیع می‌شوند که دشمن را نه از میان کسانی که انحصار قدرت و سلاح دارند بلکه در میان خود بجویند. در غیاب نیروهای انقلابی، چشم انداز چنین وضعیتی قطعاً به ضرر هرگونه امکان پاگیری جنبش مترقی در ایران خواهد بود و مردم را سیاهی لشکر دو وجه شرّ این جنگ، یعنی اسرائیل و ج.ا خواهد کرد.

جمع‌بندی:

شرایط جهانی رکود و تغییر موازنه قوا میان قطب‌‌های سرمایه‌داری، آنان را در کورس رقابت اقتصادی و نظامی قرار داده و بلوک‌بندی‌های سابق را ناپایدار و متزلزل کرده است. اختلافات آمریکا و اروپا در سال‌های اخیر هم در حوزه جنگ اکراین، هم جنگ تعرفه‌ای و فناورانه نمودی از این وضعیت چندقطبی شدن رقابت‌های امپریالیستی حتی در بلوک‌های سابقاً واحد است.

 اگر نیم قرن پیش نتیجه مسابقه جنگ سرد شوروی-آمریکا با بُرد در رقابت تسلیحاتی و فضایی تعیین می‌شد، کانون این رقابت امروز به حوزه استراتژیک صنایع تراشه‌ای و هوش مصنوعی کشیده شده و برنده این رقابت کسی است که دست برتر را در این نوع صنایع نوین پیدا کند. بنابراین حداقل تا زمانی که آمریکا در این حوزه استراتژیک به خودکفایی و انفکاک کامل از شرق نرسد وقوع یک جنگ فراگیر امپریالیستی دور می‌نماید (درحال حاضر وابستگی آمریکا به ساخت و تولید جدیدترین نسل تراشه‌هایش به خاک تایوان پابرجاست). با اینحال تا آن زمان، درگیری‌های غیرمستقیم، نیابتی و فرسایشی در سرزمین‌های تحت نفوذ، قاعده دوره جدید است. متأسفانه جاه‌طلبی‌های دو دهه‌ای جمهوری اسلامی در تبدیل گشتن به ابرقدرت منطقه، ایران را خواهی نخواهی در وسط این منازعات امپریالیستی قرار داده و امتیازی که نفت شیل برای آمریکا فراهم آورده هم تا حد زیادی بازدارندگی وقوع یک جنگ فراگیر در خلیج فارس را از بین برده است. این البته بدان معنا نیست که وقوع چنین جنگی خواسته امروز و این لحظه آمریکا یا ناتو باشد؛ اما چهارچوب کلان وقوع آن در بلندمدت دور از انتظار نیست.

ما کوچکترین تردیدی نداریم که جنگ گرچه در کوتاه مدت برای ج.ا چالش است، اما در بلندمدت «نعمت» است؛ چنین جنگ بلندمدتی بهترین فرصت برای تسویه‌حساب‌های داخلی و تجدید قوا و سربازگیری از میان مردمِ آسیب‌دیده از توحش اسرائیل است. طُرفه آنکه یک جنگ بلندمدت داخلی به دلایلی که شرحش رفت می‌تواند جزو گزینه‌های مطلوب اسرائیل نیز باشد. متاسفانه اگر به هر دلیلی -چه امروز و چه در آینده- اراده ناتو به آغاز یک جنگ بلندمدت و فرسایشی در خاک ایران (ولو نیابتی) باشد، خواهیم دید که چطور ایران (به‌سان اکراین) به آزمایشگاه نظامی تمامی ابرقدرت‌های غرب و شرق عالم بدل خواهد شد و شرکت‌های نظامی آن‌ها از چهارگوشه دنیا، جدیدترین نسل از محصولات نظامی و سایبری خود را برای محک‌ زدن روی بدن‌های این مردم وارد خواهند کرد؛ درست همانطور که انواع و اقسام تکنولوژی پهپادی روی بدن مردم اکراین آزمون شد تا به عنوان یک تاکتیک استاندارد جنگی فرموله شود.

 فارغ از اینکه این جنگ چه مدتی طول بکشد و به چه نتایجی منجر شود، در غیاب یک نیروی سازمان‌یافته انقلابی ما آن را به ضرر تام و تمام هرگونه جنبش مترقی و دموکراتیک در ایران می‌بینیم و در این وضعیت کمترین وظیفه نیروهای انقلابی را شکافتن ابعاد امپریالیستی این جنگ ضمن حفظ استقلال نسبت به تمامی جبهه‌های ارتجاعی درگیر در آن و آلترناتیوسازی‌های مطلوب‌شان می‌دانیم.

بسیاری از نکات و ابعاد مهم دیگری از جمله شرایط جنگی و وظایف پیش روی ما نیز وجود دارد که از سر ناچاری و به خاطر ناپایداری اینترنت و احتمال قطع آن از پرداختن به آن‌ها صرف نظر کرده‌ایم تا به زودی در فرصت‌های بعد به آن‌ها بازگردیم.

[۱] امری که حتی در همان حوزه استثنایی های تِک (شرکت‌های فناوارنه) که اوج رونق و رشد خود را در سال‌های اخیر تجربه می‌کنند نیز انعکاس یافته؛ به‌طوری‌که میانگین رشد جذب نیروی کار در هفت شرکت برتر فناورانه آمریکا از متوسط ۲۵% درصد در دهه قبل به ۲% در سال‌های اخیر رسیده است.

[۲] افزایش بازدهی زیر فشار فروش اوراق که در صورت پایداری می‌تواند منجر به نکول اعتبارات و موج ورشکستگی‌ها شود.

[۳]  به واسطه اثر سونامی‌وارش بر نکول اعتبارات بیش‌اهرمی شدۀ دلار به ین در اقتصاد مالی آمریکا.

[۴] منظور سیاست‌های حمایت‌گرایانه دولتی از صنایع ملی در کشورهای مرکزی سرمایه‌داری است.

[۵]  دیپ‌سیک یا نسل جدید BYD

[۶] The CHIPS and Science Act  (2022)

[۷] https://www.ft.com/content/a437c103-9544-4cfe-86f5-25c65f7f347c

[۸] https://www.nytimes.com/2024/02/29/us/politics/biden-chinese-electric-vehicles.html

[۹]  اختصاص این مخارج در قالب قوانین Inflation Reduction Act (IRA) و Infrastructure Investment and Jobs Act (IIJA) و CHIPS and Science Act صورت گرفت.

[۱۰] European Chips Act (2023)

[۱۱] https://en.wikipedia.org/wiki/Trump%E2%80%93Musk_feud

[۱۲]طبق یک تخمین، در سناریوی افزایش بهای هر بشکه نفت به ۱۰۰ دلار، بهای بنزین معمولی با ۱۵ درصد افزایش به ۳.۷۳ دلار به ازای هر گالن خواهد رسید  و شاخص بهای مصرف‌کننده (تورم) نیز ۲.۷ درصد افزایش خواهد یافت.

[۱۳]  گزارش فایننشیال تایمز به تاریخ (۲۲ ژانویه ۲۰۲۵ - ۳ بهمن ۱۴۰۳) –

[۱۴] گفتگوی ویدیویی فائزه رفسنجانی با انصاف نیوز – زمستان ۱۳۹۹

[۱۵]  رسیدگی به پرونده فساد نتانیاهو و بسیاری از تحقیق و تفحص‌هایی که از هفت اکتبر به بعد حول کارنامه او وجود دارد، در شرایط جنگی معلق شده و موکول به برکناری‌اش از قدرت است.هر زمان که نتانیاهو در آستانه برکناری از قدرت بود (مانند تابستان سال پیش و خرداد امسال)، دست به عملیات نظامی در جبهه جدیدی زد تا خود را ابقا کند. بنابراین علاوه روندهای کلان، انتفاع شخص او و حزبش را نیز نمی‌توان از معادلات به کلی حذف کرد.

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.