«بزن! نمیریم.»
مانیفستی از ایستادگی زنان بلوچ در دل تاریخِ سرکوب، استعمار و فراموشی
در روستای گونیچ گلولهها بیمهابا به سوی زنان شلیک شدند. خانبیبی بامری کشته شد. زن بارداری به نام ریحانه بامری جنینش را از دست داد. لالی بامری نیز پس از سه روز تحمل جراحات شدید در بخش مراقبتهای ویژه، جان خود را از دست داد. این نوشته از «بلوچ زالبولانی زرُمبِش» در همین ارتباط است.

گونیچ: نامی برای خون
در سحرگاه دهم تیر ۱۴۰۴، روستای گونیچ در بلوچستان، بار دیگر صحنهی یکی از خونبارترین یورشهای نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی شد. در این حملهی نظامی که به بهانهی تعقیب چند «مظنون امنیتی» انجام شد، هیچ مرد مسلحی حضور نداشت؛ تنها زنانی بودند که خانههایشان را در تیررس نیروهای مسلح دیدند.
گلولهها بیمهابا به سوی زنان شلیک شدند. خانبیبی بامری کشته شد. زن بارداری به نام ریحانه بامری جنینش را از دست داد. لالی بامری نیز پس از سه روز تحمل جراحات شدید در بخش مراقبتهای ویژه، جان خود را از دست داد. دهها زن دیگر مجروح شدند.
سپاه پاسداران با افتخار از این یورش گزارش داد و رسانههای وابسته به حکومت و دیگران در سکوت همیشگیشان فرورفتند. اما یک حقیقت زندهتر از همیشه در خاک گونیچ نفس کشید: زن بلوچ، مانده است. نه از سر پذیرش ظلم، که از ارادهای برخاسته از تاریخ؛ تاریخی که بارها او را خواستند حذف کنند، اما نشد.
سیاست تبعیض و پروژهی حذف
یورش به گونیچ نه یک «اتفاق» که ادامهی طبیعی سیاست امنیتی حکومت در بلوچستان است. از جمعهی خونین زاهدان در مهر ۱۴۰۱، جمعه خونین خاش در ۱۳ آبان ۱۴۰۱، تا کشتار سوختبران، فعالان مدنی و مردمان بینام، جمهوری اسلامی همواره بلوچ را به عنوان یک تهدید امنیتی دیده است، نه شهروندی با حق زندگی.
حکومت همواره از «حرمت» مردم بلوچ سخن گفته، اما در میدان عمل، هیچ حرمت و حقوقی برای آنان قائل نبوده است. آنچه برای حکومت ارزش دارد، خاک بلوچستان است نه مردمش؛ معادنش، موقعیت استراتژیکش، مرزهایش، نه کودکانش، نه زبانش، نه زنانی که زیر شلیک مستقیم جان میدهند.
زن بلوچ: ماندن، برخاستن، ایستادن
در دل این تاریخِ سرکوب، زن بلوچ نه فقط قربانی، بلکه نماد بقا و ایستادگی است. از جنبش «ژن ژیان ئازادی» تا مقاومت امروز در گونیچ، حضور زن بلوچ پیامی روشن دارد:
«بزن! نمیریم.»
این جمله، فریاد تهدید نیست؛ مانیفست بودن است. زن بلوچ از قرنها تحقیر، حذف، ستم، تجاوز به خاک و هویت گذشته، اما ایستاده است. نه به سبک قربانیان خاموش، بلکه به مثابهی نیرویی که هست، میماند و راه را نشان میدهد. بودنش، خود، سیاسیترین اعتراض است.
اخراج افغانستانیها؛ ادامهی همان پروژه
در همان زمان که گلوله بر پیکر زنان بلوچ مینشیند، هزاران شهروند، مهاجر و پناهجوی افغانستانی در پی جنگ دوازده روزه ایران و اسرائیل، از کشور اخراج میشوند. نه بهخاطر تهدید امنیتی، بلکه از سر نژادپرستی ساختاری.
برای جمهوری اسلامی، افغانستانی و بلوچ یک معنا دارند: «دیگری»یی که باید یا سرکوب شود، یا ناپدید. آنکه نه بهعنوان انسان، بلکه صرفاً بهعنوان بخشی از «تمامیت ارضی» ارزشگذاری میشود. سیاست حذف، زبان، هویت، و حتی حق نفس کشیدن را از اقلیتها گرفته است.
تمامیت ارضی بدون انسان، بیمعناست
برای بسیاری از شهروندان مرکز، بلوچ وعرب و کورد و تورک و ترکمن، تنها هنگامی معنا پیدا میکنند که مسئلهی «تمامیت ارضی» مطرح شود. اما زندگی فقط مرز نیست. خاکی که با خون زنان حفظ شود، مقدس نیست؛ غاصبانه است.
در ایرانِ امروز، تمامیت ارضی بهانهای برای توجیه سرکوب ملل غیر فارس شده است. حاکمیت، اتنیکها را نه بخشی از ملت، بلکه مرزبانان بیارزشی میبیند که جانشان در ازای امنیت پایتخت خرج میشود. این سیاست، دیر یا زود، فرو خواهد ریخت؛ چرا که روی ویرانههای انسانی بنا شده است.
زندهایم، چون هستیم.
زن بلوچ نه سوژهی روایت است، نه ابزار مظلومنمایی. او ایستاده، شانهبهشانهی سرزمینش، نهفقط در سوگ، که در مبارزه. وقتی میگوید: «بزن !نمیریم»، یعنی هیچ قدرتی نمیتواند ما را از زمینمان، زبانمان، هویتمان جدا کند.
تا زمانی که تبعیض هست، مبارزه ادامه دارد. و تا زمانی که صدای زن بلوچ در میدان میپیچد، هیچ پروژهای برای حذف، موفق نخواهد شد.
«بزن! نمیریم»
صدایی از گونیچ، از دهها سال زخم و مقاومت.
صدایی که تاریخ، آن را خاموش نکرد. حاکمیت هم نخواهد توانست.
نظرها
نظری وجود ندارد.