تفکر بهمثابه عملی عمومی ـ نمایشگاهی در شهر بُن آلمان درباره سوزان سانتاگ
برای سانتاگ، تفکر فرایندی باز و بیپایان بود. همین ویژگی او را امروزی میکند. او مظهر چیزی بود که در عصر دیجیتال کمیاب شده است: تمایل به تجدید نظر، به پس گرفتن علنی حرف خود، و به اعتراف به اینکه «من اشتباه کردم».

سوزان سونتاگ، نویسنده، منتقد و نمایشنامهنویس آمریکایی ـ ۲۴ مارس ۲۰۰۲ ـ عکس از خبرگزاری فرانسه
اکنون باید به سراغ سوزان سانتاگ رفت. نمایشگاهی درباره این نویسنده و نظریهپرداز در موزه بوندسکونستهاله شهر بُن، دلیل این امر را نشان میدهد.
سوزان سانتاگ جنبههای مختلفی داشت: نویسنده، نظریهپرداز، شهروند جهان، و چهرهای برجسته. او میتوانست متکبر، بیحوصله و آزاردهنده بهنظر برسد، اما در تفکر خود سازشناپذیر بود. در دفتر خاطراتش نوشته است: «من مینویسم تا پی ببرم به چه فکر میکنم.»
برای سانتاگ، تفکر فرایندی باز و بیپایان بود. و دقیقاً همین ویژگی است که او را اکنون نیز امروزی میکند. او تجسمبخش چیزی بود که در عصر دیجیتال کمیاب شده است: تمایل به تجدید نظر، به پس گرفتن علنی حرف خود، و به اعتراف به اینکه «من اشتباه کردم».
در بوندسکونستهاله بُن، این جسارت بهشکل ملموسی دیده میشود.
نمایشگاه با عنوان «سوزان سانتاگ: دیدن و دیدهشدن»، نشان میدهد که سانتاگ چگونه حتی در برابر زندگینامه خود نیز دائماً ایستاد. نمونه بارز آن، مورد مربوط به لنی ریفنشتال، کارگردان آلمانی است.
سانتاگ ابتدا فیلمهای ریفنشتال را که در دوران نازیها ساخته شده بودند، بهعنوان شاهکارهایی درخشان از نظر فرمی ستایش میکرد. اما پس از انتشار آلبوم عکسهای ریفنشتال درباره مردم «نوبا» در سودان در سال ۱۹۶۳، در این زیباییشناسی وسوسه سیاسی خطرناکی را تشخیص داد. سانتاگ در مقاله خود با عنوان «فاشیسم جذاب» در سال ۱۹۷۴ نوشت:
هنر فاشیستی، سرسپردگی را تمجید میکند، از اطاعت کورکورانه تجلیل و مرگ را ستایش میکند.
با این کار، او نهتنها چرخش فکری خود را رقم زد، بلکه به شکلی تعیینکننده مانع از بازگشت ریفنشتال به ایالات متحده آمریکا شد.
چنین تغییرات فکریای، سانتاگ را به متفکری معذب، اما صادق تبدیل میکند. در حالیکه اینترنت امروزه با یک موضعگیری، تیتر جنجالی و طوفان خبری، اغلب خواستار شفافیت است، سانتاگ زندگی پر از بیقراری فکری را سپری کرد. او علناً فکر میکرد و خطر تناقض را به جان میخرید.
اینکه او مدتها پیش از اینکه عکاسی و فیلم در محافل فرهنگی بهرسمیت شناخته شوند به این هنرها علاقهمند بود؛ با شخصیت او همخوانی دارد. در مقاله «درباره عکاسی» که در سال ۱۹۷۷ منتشر شد، او دوربین را بهعنوان ابزاری از قدرت توصیف کرد که نهتنها جهان را به تصویر میکشد، بلکه آن را شکل میدهد. سانتاگ نوشت:
عکاسی بهمعنای تصاحب چیزی است که به تصویر کشیده میشود.
یک عکس دستکاریشده از سال ۱۹۴۵ که در نمایشگاه به نمایش گذاشته شده، این ایده را بهخوبی نشان میدهد: پرچمی که بر فراز ساختمان رایشستاگ در برلین برافراشته شده، بعدها با دود بیشتر و نمادهای اضافی، دستکاری شده است. آنچه «مستند» بهنظر میرسد، در واقع یک صحنهآرایی است. سانتاگ درباره توهم تصاویر عینی هشدار داد. امروز، در عصر «جعل عمیق» (Deepfakes) و محتوای تولیدشده توسط هوش مصنوعی، شکاکیت او تقریباً پیشگویانه بهنظر میرسد.
جسارت بیان عقیده
با این حال، سانتاگ خالی از غرور و تأثر نبود. علاقه او به عبارات تیز، جدلی و اغلب موجز، هرچند به مسائل وضوح میبخشید، اما در عین حال آنها را تا مرز سوءتفاهمها نیز پیش میبرد.
در فضای عمومی امروزی که با خشم ناشی از الگوریتمها، پسزمینههای مختصرشده و بیرحمی دیجیتال مشخص میشود، برخی از اظهارات تحریکآمیز او احتمالاً به جای بحث، مستقیماً به تشدید تنش منجر میشد. جسارت او در بیان عقیده قابل تحسین بود، اما همیشه سنجیده نبود.
با وجود این، در شرایطی که در دومین دوره ریاستجمهوری دونالد ترامپ در آمریکا، بسیاری از ارزشهایی که او مدافعشان بود ـ مانند فضای عمومی لیبرال، تردید فرهنگی و مسئولیت اخلاقی ـ دوباره در معرض خطر قرار گرفته، روحیه جدلی و بیباکانه سانتاگ به ما یادآوری میکند که تفکر بهعنوان عملی عمومی چقدر اهمیت دارد.
با این حال، این امر به چیزی بیش از جسارت یک فرد نیاز دارد؛ به جامعهای نیاز دارد که بتواند مخالفت را تحمل کند و فضایی را برای موضوعی بگشاید که سانتاگ هرگز آن را ضعف نمیدانست: اعتراف به اشتباه کردن.
- برگرفته از روزنامه تاگستسایتونگ آلمان
نظرها
نظری وجود ندارد.