ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

«هزاره بلوز»: اودیسه‌ای از ستم و مقاومت در تلاقی سه جهان

کتاب «هزاره بلوز: پاریس-تهران-کابل» اثر مصوری است که انتشارات سارباکان در فرانسه منتشر کرده و از امروز در کتابفروشی‌ها عرضه شده است. آنچه پیش رو دارید گفت‌وگویی است با نویسنده آن، رضا صاحبداد، فیلم‌ساز و نویسنده تبعیدی ایرانی-هزاره، درباره این اثر، مفهوم هویت و خانه در تلاقی‌های مرزها و مکانیزم‌های ستم و تبعیض.

در «هزاره بلوز: پاریس-تهران-کابل»، رضا صاحبداد، فیلم‌ساز و نویسنده ایرانی-هزاره، روایتی دراماتیک، شخصی و در عین حال جمعی و تعمیم‌پذیر از مسیری فرامرزی به دست می‌دهد که معرف هزارتویی از ستم، سلطه و مقاومت است. این روایت از خیابان‌های مشهد، قم و تهران آغاز می‌شود، میان‌پرده‌ای در کابل دارد و در مسیر پرپیچ‌وخم مهاجرت به پاریس می‌رسد. این کتاب که با تصویرگری یان دامزن منتشر شده است، سفری است میان سه جغرافیا و سه جهان ـ افغانستان، ایران و فرانسه ـ که در آن مرز، تبعیض، خشونت و عشق به سینما همچون موتیف‌های تکرارشونده ظاهر می‌شوند.

صاحبداد با نگاهی بی‌پرده و گاه شاعرانه، از زخم‌هایی می‌گوید که بر هویت هزاره نقش بسته و از رویاهایی که حتی زیر سایه سرکوب، هنوز روشن می‌درخشند. این روایت گرافیکی نه‌تنها داستان یک فرد، بلکه روایتی است از سرنوشت نسلی که میان ترک یک وطن ازدست‌رفته و حرکت به‌سوی خانه‌ای که در افق پیدا نیست، معلق مانده است.

رضا صاحبداد، نویسنده کتاب، کارگردان و فیلم‌نامه‌نویسی است که در سال ۱۹۸۰ در ایران و از والدینی مهاجر و هزاره‌تبارِ افغانستانی به دنیا آمد. او از ده‌سالگی در ایران مجبور به کار در شرایط سخت بود، اما در جوانی دو فیلم کوتاه درباره کودکان بدون اوراق هویت در ایران ساخت؛ وضعیتی که خود نیز تجربه کرده بود. این آثار در جشنواره‌های بین‌المللی انتخاب شدند. سپس به کابل رفت و مدتی کوتاه برای تلویزیون کار کرد. در سال ۲۰۰۸، برای ارائه فیلمش به دعوت پاپ به واتیکان رفت. او از آن زمان تاکنون در تبعید در فرانسه زندگی می‌کند. او کارگردان مستندهای «۸۰۰۰ کیلومتر پیاده» و «به پارستان خوش آمدید» است.

از یان دامزن، تصویرگر کتاب، پیش‌تر کتاب‌های مصور «کنسرتو برای دست چپ» و «مجنون و لیلی: نغمه‌های آن‌سوی گور»، هر دو توسط نشر جعبه حباب‌ها منتشر شده است. دامزن عاشق موسیقی است و خود نوازنده ویولنسل و کمانچه است.

کتاب هزاره بلوز در فهرست شش جایزه کتاب مصور شبکه حمل‌ونقل شهری شهر سن‌اتین قرار گرفته است. این جایزه هر سال به نویسنده یا خالق اثری اهدا می‌شود که هم از نظر داستان و هم از نظر کیفیت هنری و گرافیکی برجسته باشد. نامزدی در این جایزه به معنای شناخته شدن «هزاره بلوز» به عنوان یکی از آثار برتر کمیک سال در فرانسه است.

در چارچوب این رویداد و همکاری با شبکه حمل‌ونقل شهری سن‌اتین، آثار انتخاب شده روی یک تراموا معرفی و تبلیغ می‌شوند. این تراموا از ۲۹ سپتامبر تا ۱۲ اکتبر ۲۰۲۵ در سطح شهر حرکت خواهد کرد و پیام‌آور جشن کتاب مصوردر این شهر خواهد بود.

انتشارات سارباکان یکی از فعال‌ترین و خلاق‌ترین ناشران مستقل در فرانسه است که از سال ۲۰۰۳ تأسیس شده و از سال ۲۰۰۷ به انتشار کتاب‌های مصور برای گروه‌های سنی مختلف می‌پردازد. این نشر که امروزه بیش از ۷۰۰ عنوان در فهرست منتشرشده‌اش دارد، با حفظ استقلال فکری و هنری‌اش، جایگاهی ویژه در تولید ادبیات مصور در فرانسه دارد.

«هزاره بلوز: پاریس-تهران-کابل» از ۲۰ اوت در کتابفروشی‌ها عرضه شده است.

قبل از هرچیز، می‌توانید کمی در مورد انگیزه و فرایند نوشتن، همکاری با تصویرگر کتاب و انتشار آن بگویید؟

رضا صاحبداد: از جمله دلایل و انگیزه‌های نوشتن این کتاب، خستگی و ناامیدی از روایت اکثریت یا غالب در این سه جغرافیا در مورد مهاجرت می‌آید؛ اینکه این اکثریت کر و کور و مغرض در روایتگری‌شان هم و غمی جز حذف دردها و مبارزات ما و خود ما نداشته و ندارند.

دلیل دوم علاقه‌ام به تجربیات مختلف در عرصه‌ی هنری است. حقیقتش، تا قبل از رسیدنم به پاریس هیچ کتاب مصوری نخوانده بودم. خواندن کتاب مصور را هم برای یاد گرفتن زبان فرانسه انتخاب کرده بودم. در طی این چند سال، هر چه بیشتر کتاب مصور خواندم، بیشتر به این هنر و اهمیتش در غرب پی بردم. سال ۲۰۱۸ بود که تصمیمم را برای تجربه کردن این زبان هنری گرفتم.

همکاری با یان عزیز ـ که پیدا کردنش بیش از یک سال به طول انجامید ـ یکی از بهترین همکاری‌هایی بود که تجربه کردم؛ به قول ناشرمان، بهترین «ماریاژ» [ازدواج] هنری ممکن. یان یکی از خوبان روزگار است: انسانی مهربان و صبور، با دانشی فوق‌العاده در شعر و ادب کهن فارسی و هنرمندی توانا با نگاهی ژرف و شاعرانه که همه‌ی این صفات را می‌توان بی‌پرده در رسامی‌هایش دید. او همان‌طور که کمانچه را با مهارت می‌نوازد، فارسی را هم صحبت می‌کند و هم می‌خواند. هرگاه یک پرسوناژ یا صحنه‌ای را حتی با چند کلمه برایش تشریح می‌کردم، تصویری که می‌کشید به‌طرز باور نکردنی دقیقا همان بود که باید می‌بود؛ به قولی، حرف نداشت.

در ابتدا در نظر داشتیم کتاب را در سه جلد تهیه کنیم و برای هر جلد خلاصه‌نویسی کرده بودم، اما با صحبت‌هایی که با ناشر داشتیم نهایتا تصمیم بر این شد که کتاب تک‌جلدی و با صفحات بالا (۲۴۰ صفحه) منتشر شود. از آنجایی که ناشر معتقد بود روایت‌های زیادی از تبعیدی‌ها و مهاجران در پاریس قبلا نوشته شده، ما هم قسمت‌های مربوط به غرب را خلاصه‌تر کردیم.

فرآیند نوشتن اما طولانی و سهمگین بود؛ سفری تا مرز جنون. کابوس‌های شبانه، بی‌خوابی و سکوت؛ به یاد آوردن گذشته‌ای چنان که مرزهای واقعیت و کابوس و رویا، گذشته و حال همان‌طور که در کتاب در هم تنیده می‌شدند، زندگی را برایم تلخ‌تر و تلخ‌تر می‌کردند.

ساختار روایی کتاب را به پیشنهاد یان از «هزار و یک شب» به عاریه گرفتیم تا بتوانیم خشونتی را که در دل سیستم پناهندگی غرب قرار دارد، نشان دهیم. رضا همانند شهرزاد باید قصه‌اش را چنان با زیرکی و مهارت تعریف کند که مبادا شهریار (قاضی مهاجرت) حوصله‌اش سر برود یا قصه‌اش را بی‌ارزش بداند و زندگی‌اش به باد برود.

هیولاهای دنیای امروز ـ دولت‌ها، مرزها، پولیس، کراک، دوا، قاضی مهاجران ـ به جای جادوگران و دیوهای افسانه‌های قدیم می‌نشینند و از دل هر قصه حادثه‌ای دیگر می‌روید؛ همانند روزگار ما هزاره‌ها در جهان واقعی.

خوشبختانه، در اطرافم خانواده و دوستان دلسوزی بودند که نه تنها در این مدت طولانی مرا تحمل کردند، بلکه با تمام وجود حمایتم کردند. ازشان بی‌نهایت متشکرم. همچنین از ناشر و تیمش که به مرور بر اهمیت اثر پی بردند و در آخر سنگ تمام گذاشتند. خود را انسانی خوشبخت احساس می‌کنم که شانس داشتن چنین خانواده و دوستانی را دارم.

پایین و بالا بگیرید و بکشید

در کتاب، نگاه تصویری و روایت‌گرانه‌ای دارید که یادآور یک فیلم مستند شخصی است. این نگاه چه‌قدر از تجربه فیلم‌سازی‌تان آمده است؟

دو تجربه‌ی آخر فیلمسازی‌ام هر دو مستند هستند: «۸۰۰۰ کیلومتر پیاده» و «به پاریستان خوش آمدید». هر دو مستندی بسیار شخصی و در عین حال در ادامه‌ی مسیر فیلمسازی مستقل و چریکی ما هستند، بدون هرگونه حمایت مالی یا مجوزی از مراجع قدرت، مثل «زندگی‌هامان».

فیلمسازی برای ما هزاره‌ها، حداقل در جغرافیای ایران، اگر نگویم غیرممکن، بسیار دشوار بود و پرهزینه (مالی و جانی). اما با همه‌ی آن مشکلات، ما (گروه فیلمسازی) توانستیم در چندین تجربه گوشه‌ای از دردهایمان را به تصویر بکشیم. هیچ‌گاه فداکاری‌های دوستان همکارم که مثل خودم کارگر روزمزد بودند را فراموش نمی‌کنم؛ اینکه چگونه علیرغم نداشتن مدرک، از مواجهه با نیروی انتظامی، بسیج و فاشیست‌ها ترسی به دل راه نمی‌دادند، آن‌هم در شهری مثل قم.

«هزاره بلوز» را در تخیلم هم به صورت تصویری، دکوپاژ شده از یک فیلم، تصور می‌کردم و امیدوارم که در ادامه، اگر عمری بود، آن را به فیلم برگردانم.

«هزاره بلوز» در سه جغرافیا می‌گذرد؛ پاریس، تهران و کابل. این سه جغرافیا امروز هر کدام برای شما چه معنایی دارند؟ هر کدام چه‌قدر «خانه» و چه‌قدر یادآور «محرومیت از خانه» است؟

تولد و زندگی در ایران تجربه‌ی مادر وطنی بود، بسیار نامادر و سنگدل؛ تجربه‌ای بود از زندگی در جایی که از در و دیوار نفرت این نامادری بر سر و جان ما هزاره‌ها می‌ریخت. نامادری‌ای که انواع و اقسام اردوگاه‌های کار اجباری را در نقطه‌نقطه‌اش برایمان به خاطره گذاشته است؛ از سفید سنگ تا تله سیاه و …، از یک جنایت ضدبشری هیچ کم نداشت و ندارد.

با این همه، آنجا را خانه‌ی خود می‌دانم، هرچند که آن خانه هنوز سیاه است. به همان اندازه که وطن هر ایرانی با سه‌جلد [شناسنامه] است، وطن من هم هست، شاید بیشتر، اما نه هرگز کمتر. من متولد مشهد‌ام و خود را یک هزاره مشهدی ایرانی می‌دانم.

کابل هم نامادری دیگری بود که خوراکش تن و بدن انسان هزاره بوده و هست؛ انکار شده به وسعت یک تاریخ پر از درد و نسل‌کشی.

پاریس و کارتون‌خوابی‌هایش، با همه‌ی سردی و گرمایش، در آخر شد خانه و وطنی برای فرزندم.

کتاب شما فراتر از یک خاطره‌نگاری شخصی است و به مسئله تبعیض و خشونت هویتی و ملی هم می‌پردازد. کتاب در شرایطی منتشر شده است که ناسیونالیسم سرکوبگر در ایران موجی از اخراج مهاجران افغانستانی و شهروندان ایرانی افغانستانی‌تبار را برانگیخته و از سوی دیگر راست افراطی ضدمهاجر در اروپا در حال قدرت گرفتن است. نظرتان اصولاً در این باره چیست و به طور کلی، هنر و روایت شخصی چه نقشی در مقابله با سیاست‌های بیگانه‌هراس و فاشیسم ضدمهاجرتی می‌تواند داشته باشد؟

در این روزها و شب‌هایی که ناسیونالیسم، شوونیسم و فاشیسم، چه در ایران و چه در جهان، از همیشه پرسر و صداتر است و بی‌پرده‌تر از همیشه قصاوت و بی‌هنری‌اش را به رخ می‌کشد، شاید تنها هنر و روایت شخصی است که می‌تواند در برابر این لشکر تا دندان مسلح ارز اندام کند. لشکری که امروز از غزه تا بامیان، از مشهد تا سرزمین ایگورها جنایت می‌کند؛ اما آنچه مهم است، در این صحنه مقاومت است؛ مقاومتی که باید به هر طریقی خود را روایت کند و می‌کند.

هزاره بلوز قصه‌ی مردمانی است که در هیچ روایت رسمی جایی ندارند؛ قهرمانانی بی‌نام و نشان، خانه‌به‌دوشانی که غم سیلاب ندارند. از کوچه‌های تنگ شلوغ بازار گلشهر در مشهد تا چهارراه سرگردان در قم، از بازار مندوی در کابل تا گوشه پارکی در کنار گارد لِست در پاریس؛ قصه‌ی مردمانی که اگرچه سفره روزیشان کوچک است، اما سفره کرمشان بسیار بزرگ‌تر است از این چهار دیواری دنیای پرآشوب امروز.

به امید روزی که من و ما بتوانیم حلقه‌های به‌هم‌بافته‌ی ستم و نژادپرستی را که امروز از فرط تکرار برای برخی نادیدنی شده است، از هم پاره کنیم و طرحی نو بیندازیم.

آیا برنامه‌ای برای انتشار کتاب‌تان به فارسی دارید؟

طبق توافق ضمنی‌ای که از همان ابتدا با سرباکان، ناشر کتاب، داشتیم، ایشان متعهد شدند که دو سال پس از انتشار کتاب به زبان فرانسوی، نسخه فارسی «هزاره بلوز» را به صورت اینترنتی منتشر کنند. امیدوارم پیش از آن تاریخ، ناشری علاقه‌مند شود و کتاب را به فارسی نیز به صورت چاپی منتشر کند. ما همچنان به امید زنده‌ایم.

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.