سالیاد خیزش ژینا «زن، زندگی، آزادی»: بررسی دستاوردها، گرهگاهها و چشماندازهای پیشِ رو
سه سال پس از قتل حکومتی ژینا امینی، خیزش «زن، زندگی، آزادی» همچنان زنده است؛ با دستاوردهای بازگشتناپذیر و ضعفهایی که آینده را رقم خواهند زد. هیوا امانی در این مقاله با نگاهی سوسیالیستی، ریشههای طبقاتی، نقش زنان و کوردستان، و ضرورت سازمانیابی شورایی را بازخوانی میکند: آیا خیزش بعدی میتواند بر محدودیتها غلبه کند و مسیر رهایی را هموار سازد؟

مراسم چهلم ژینا (مهسا) امینی

سه سال پس از قتل حکومتی ژینا امینی، خیزش «زن، زندگی، آزادی» همچنان بهعنوان نقطه عطفی در تاریخ معاصر ایران و کوردستان زنده است. این خیزش، هم دستاوردهای بازگشتناپذیر بهجا گذاشت و هم محدودیتها و گرهگاههایی را آشکار کرد که تعیینکننده مسیر آیندهاند. بازخوانی آن از منظر سوسیالیستی، چشمانداز رهایی و نقش طبقه کارگر و جنبشهای اجتماعی را روشنتر میسازد.
سه سال از خیزش انقلابی «ژن، ژیان، ئازادی» میگذرد؛ خیزشی که در شهریور ۱۴۰۱ با قتل حکومتی ژینا (مهسا) امینی آغاز شد و به سرعت به بزرگترین جنبش اجتماعی پس از انقلاب ۵۷ بدل گردید. این خیزش از همان ابتدا از سطح یک اعتراض به حجاب اجباری فراتر رفت و به صحنهای برای رویارویی مستقیم با کلیت جمهوری اسلامی تبدیل شد. کشتهشدن ژینا بهمثابه یک جرقه بود، اما آنچه به آتش شعلهور بدل شد، انباشت سالها تبعیض، فقر، استثمار و سرکوب بود؛ شرایطی که جامعه را در وضعیت «انفجار انقلابی» قرار داده بود.
یکی از ویژگیهای بارز این خیزش، رهبری و پیشتازی زنان بود. زنان با برداشتن حجاب، نماد اصلی سلطهی ایدئولوژیک جمهوری اسلامی را به چالش کشیدند و این پیام را به جامعه منتقل کردند که سرکوب جنسیتی صرفاً مسئلهای فردی یا فرهنگی نیست، بلکه بخشی از یک نظام طبقاتی و سیاسی است که باید در کلیتش واژگون شود. از این رو، خیزش ژینا نقطهی اتصال میان مسئلهی زن، مسئلهی ملی و مسئلهی طبقاتی شد و توانست به شعار «ژن، ژیان، ئازادی» معنا و برد اجتماعی وسیع ببخشد.
بستر مادی این خیزش، بحران همهجانبه سرمایهداری در ایران بود. تورم مزمن و بیسابقه، سقوط مداوم ارزش دستمزد، خصوصیسازی و واگذاری صنایع به نهادهای نظامی، و گسترش قراردادهای موقت و پیمانکاری، کارگران و اقشار فرودست را به آستانهی نابودی کشانده بود. این شرایط بهویژه در حاشیهنشینهای کلانشهرها و در کوردستان و خوزستان خود را بهشدت نشان میداد. خیزش ژینا درواقع فوران همین تضادها بود: تلاقی استثمار اقتصادی، سرکوب سیاسی و سلطهی ایدئولوژیک.
کوردستان بار دیگر به نقطهی مرکزی مقاومت تبدیل شد. از قتل شوانه قادری در ۱۳۸۴ تا اعتصابهای عمومی ۱۳۹۷، تاریخ معاصر کوردستان پر از لحظاتی است که مردم با وجود سرکوب خونین، مسیر مقاومت را ادامه دادند. در ۱۴۰۱ نیز کوردستان نه فقط بهلحاظ جغرافیایی، بلکه بهلحاظ سیاسی و سمبلیک در کانون قرار گرفت و به الگویی برای سایر مناطق بدل شد. شعار «ژن، ژیان، ئازادی» که از دل جنبش زنان کورد برخاست، توانست در سراسر ایران پژواک یابد و به شعار ملی و طبقاتی بدل شود. این امر نشان داد که برخلاف تلاش حکومت و نیروهای ناسیونالیست برای محدودکردن مسئله کورد به سطح ملی، حقیقت آن است که ستم ملی در کوردستان بهطور ساختاری با ستم طبقاتی و جنسیتی پیوند خورده است.
با این حال، خیزش ژینا در کنار دستاوردهایش، محدودیتهای مهمی نیز داشت. مهمترین ضعف، نبود سازمانیابی شورایی و سراسری طبقه کارگر بود. کارگران بهطور فردی و محلی در خیزش مشارکت کردند، اما بهعنوان یک طبقه با نیروی سازمانیافته وارد میدان نشدند. شوراهای کارگری و محلات، که میتوانستند پیوند میان اعتصاب و خیابان را برقرار کنند، هنوز شکل نگرفته بودند. همین ضعف باعث شد که رژیم بتواند با ترکیبی از سرکوب خشن، دستگیریهای گسترده، و جنگ روانی، جنبش را به عقب براند. اگر این پیوند برقرار میشد، امکان شکلگیری یک «قدرت دوگانه» وجود داشت؛ وضعیتی که در آن دولت رسمی با یک قدرت شورایی از پایین به چالش کشیده میشد.
نکتهی دیگر، نقش اپوزیسیون بورژوایی بود. سلطنتطلبان کوشیدند شعارهای جنبش را با روایتهای مردسالارانه و ملیگرایانه منحرف کنند، لیبرالها بر «گذار مسالمتآمیز» و حفظ ساختارهای سرمایهداری تأکید کردند، و احزاب ناسیونالیست بار دیگر نگاهشان را به مداخلهی قدرتهای خارجی دوختند. همهی این جریانات در یک چیز مشترک بودند: بیتفاوتی به خواستهای واقعی کارگران، زنان و جوانان. برای آنها مهم این بود که نظام سیاسی تغییر کند، اما نظام اقتصادی و مناسبات سرمایهداری همچنان پابرجا بماند. در مقابل، جنبش ژینا نشان داد که بدون چشمانداز پیشرو و رادیکال، بدون تضمین برابری کامل ملی و جنسیتی، هیچ تغییر واقعی امکانپذیر نیست.
سه سال پس از آغاز خیزش، شرایط بهمراتب پیچیدهتر شده است. جمهوری اسلامی با افزایش سرکوب، اعدامهای بیسابقه و تصویب لایحههای ضدزن تلاش میکند کنترل از دسترفته را بازگرداند. اما بحران اقتصادی عمیقتر شده، نارضایتی عمومی گستردهتر گشته، و جامعه بیش از هر زمان دیگری آمادهی انفجار است. پرسش اصلی این نیست که آیا خیزش دیگری رخ خواهد داد یا نه؛ این حتمی است.
پرسش این است که آیا خیزش بعدی میتواند بر ضعفهای پیشین غلبه کند و مسیر سرنگونی انقلابی را هموار سازد؟
پاسخ به این پرسش به وظایف امروز ما بازمیگردد. وظیفهی اساسی چپ و نیروهای سوسیالیست، ایجاد و تقویت شوراهای کارگری و محلهای است؛ ساختارهایی که بتوانند در لحظهی خیزش، خیابان و اعتصاب را به هم پیوند دهند و یک رهبری شورایی سراسری بیافرینند. تنها در چنین صورتی است که شعار «ژن، ژیان، ئازادی» میتواند از یک فریاد اعتراضی به یک برنامهی سیاسی رهاییبخش بدل شود؛ برنامهای که نه فقط زنان، بلکه کل طبقه کارگر و ملتهای ستمدیده ایران را به رهایی برساند.
خیزش ژینا نشان داد که جمهوری اسلامی دیگر قادر به بازتولید مشروعیت خود نیست. این نظام شاید هنوز با سرکوب و خشونت بتواند موقتاً بایستد، اما در بطن جامعه فرسوده و متلاشی شده است. آینده به نیرویی تعلق دارد که بتواند این فرسودگی را به قدرتی شورایی و سوسیالیستی بدل کند. ما امروز در برابر یک فرصت تاریخی ایستادهایم: یا جنبشهای پراکنده بار دیگر قربانی سرکوب و انحراف خواهند شد، یا اینکه با سازمانیابی طبقاتی و شورایی، راه واقعی رهایی را هموار خواهیم کرد.
نظرها
نظری وجود ندارد.