متولد جمعه خونین زاهدان: نگاهی به بلوچستان سه سال پس از سرکوب
اعتراضهای پس از ۸ مهر ۱۴۰۱ بلوچستان تصویر غالب از بلوچها را شکست. سه سال پس از آن واقعه خونین وضعیت در بلوچستان چگونه است؟

اعتراضات مردم زاهدان در نخستین سالگرد «جمعه خونین زاهدان» ـ عکس از شبکههای اجتماعی
جمعه ۸ مهر ۱۴۰۱ همزمان با شعلهور شدن اعتراضها به قتل ژینا (مهسا) امینی در کردستان و بسیاری از شهرهای بزرگ و کوچک ایران، زاهدان یکی از خونبارترین سرکوبهای سالهای اخیر را تجربه کرد. با پایان گرفتن نمازجمعه، جمعیت در اعتراض به تجاوز فرمانده انتظامی چابهار به یک دختر ۱۵ ساله به سمت کلانتری ۱۶ زاهدان حرکت کرد. افشای تجاوز ابراهیم کوچکزایی از زبان زنان بلوچ و همینطور عبدالغفار نقشبندی، امام جمعه راسک بلوچهای به ستوه آمده از ستم چند لایه را خشمگینتر از قبل کرد.
پاسخ این خشم و اعتراض را حکومت با به رگبار بستن معترضان داد. به روایت فعالان حقوق بشر و همینطور فعالان بلوچ دستکم ۹۶ تن به فاصله کوتاهی به ضرب گلوله ماموران حکومتی کشته شدند. حکومت که تلاش کرد روایت خود از این واقعه را بسازد، شمار کشتهشدگان را ۳۵ تن اعلام کرد. به روایت شاهدان عینی، در سرکوب جمعه خونین از سلاحهای خودکار و حتی بالگرد استفاده شد. این سرکوب خونین سرآغاز اعتراضهای به هم پیوستهای بود که تا چند ماه ادامه داشت. تداوم اعتراض در شهرهای مختلف بلوچستان و شعارهایی که از زبان معترضان بیان شد، نه تنها حکومت، بلکه بسیاری از منتقدان و مخالفان حکومت را شگفتزده و تصویر ذهنی آنها از بلوچ و بلوچستان را مخدوش کرد. سه سال بعد از جمعه خونین و مرور رویدادهای پس از آن چه تصویری از خلق بلوچ و جغرافیای بلوچستان به ما نشان میدهد؟
واقعیت تحمیلی
تصویر غالب از بلوچستان در این سالها فقر، محرومیت، توسعه نیافتگی که واقعیتی تحمیل شده بر جغرافیای بلوچستان و مردمان بلوچ است، به همراه جامعهای مذهبی با بافت عشیرهای و فاقد تاریخ مبارزه بود و همچنان هم همین تصویر بازنمایی میشود.
به گواه آمار رسمی بیشترین نرخ ترک تحصیل و بازماندگی از تحصیل، رتبه نخست جمعیت زیر خط فقر و کودکان مبتلا به سوء تغذیه، بالاترین نرخ حاشیهنشینی و بدمسکنی و البته کمترین درآمد سرانه در استان سیستان و بلوچستان ثبت شده است.
کمبود زیرساختها، فقر مراکز درمانی، کمترین سرانه پزشک عمومی و متخصص، کمترین میزان دسترسی به آب سالم، پایینترین نرخ اشتغال صنعتی و پایدار و پوشش بیمه تامین اجتماعی از دیگر شاخصهای اجتماعی و اقتصادی در سیستان و بلوچستان هستند که فقر و محرومیت تحمیل شده بر مردمان آن را تایید میکنند.
بلوچها بیشترین جمعیت سیستان و بلوچستان و همینطور جمعیت غالب جنوب استان کرمان را تشکیل میدهند و در مقایسه مناطق «شیعه» و «فارس» در پهناورترین استان ایران، نابرابری، فقر و محرومیت بیشتری بر آنها تحمیل شده است. یک نمونه بارز از این نابرابری تحمیل شده اجبار بلوچها به سوختبری به عنوان یک منبع درآمد به جای شغل رسمی و یا شمار زیاد کارگران بلوچ مهاجر در پروژههای ساختمانی، نفت و گاز در دیگر مناطق ایران است.
به اذعان مدیرکل تامین اجتماعی سیستان و بلوچستان تنها ۲۵ درصد جمعیت سه میلیون و ۳۴۵ هزار نفری این استان تحت پوشش خدمات بیمهای تامین اجتماعی هستند؛ یعنی حدود ۸۲۰ هزار. نکته مهم اینکه تنها ۲۳۰ هزار تن از این جمعیت بیمه شده اصلی هستند و ۵۹ هزار تن هم مستمریبگیر. بر این اساس ۶٬۸ درصد جمعیت این استان بیمه شده اصلی تامین اجتماعی هستند.
نرخ مشارکت اقتصادی سیستان و بلوچستان در بهار ۱۴۰۴، ۳۵٬۵ درصد و نسبت اشتغال آن ۳۱٬۸ درصد گزارش شد که پس از کهکیلویه و بویراحمد و ایلام سومین استان با نرخ پائین است. نرخ بیکاری رسمی هم به روایت مرکز آمار ۱۰٬۵ درصد، و دومین استان با بالاترین نرخ بیکاری است. بر اساس سالنامه آماری ۱۴۰۰، ۱۸ هزار کارگاه تحت پوشش تامین اجتماعی در این استان ثبت شده است که ۸۴٬۶ درصد آنها کوچک و با یک تا ده کارکن هستند.
این وضعیت محصول سیاستهای حکومتی است که نابرابری منطقهای را گستردهتر و محرومیت را بر بلوچها به عنوان «دیگری» که زبان و مذهب همسان با حکومت ندارند، تحمیل کرده است.
بلوچها نه در پس از انقلاب ۵۷ که پیش از آن نیز ستمی مشابه وضعیت امروزی و حتی خشنتر تجربه و تحمل کردند. پس از انقلاب ۵۷ تخیل امکان زیست برابر برای بلوچها قابل دسترس به نظر رسید. خلع قدرت از خانها و سران طوایف که به ابزار سرکوب و کنترل محلی حکومت مرکزی بدل شده بودند و رها شدن نیروی اجتماعی مردمان سرکوب شده بلوچها را به آینده امیدوار کرده بود. این امیدواری اما چندان واقعی نبود، چرا که جای سران طوایف را مولویها گرفتند و ماشین سرکوب این بار با نامی دیگر همان راه حکومت سرنگون شده را در پیش گرفت.
زاده شدن دوباره
بلوچستان اما فقط فقر و محرومیت نیست. همانطور که «مولوی»ها و جریان پیرامون آنها تصویر اصلی و غالب مردم بلوچ نبود و نیست. یعقوب ریگی در روایت رویدادهای سالهای پس از انقلاب در جغرافیای بلوچستان نشان داده است که همگام ما دیگر مردم ایران، بلوچها نیز برای دسترسی به برابری و آزادی و پایان دادن به سلطه حکومت مرکزی، سران طوایف و جریانهای مذهبی تلاش بسیار کردند. جریانهای سیاسی غیرمذهبی، ملیگرا و چپ در سالهای نخست در جغرافیای بلوچستان فعال بودند. مخالفت با قانون اساسی که با حمله به محلهای رایگیری بود، انتشار نشریه به زبان بلوچی و تشکیل سازمانهای مترقی همانند سایر مناطق ایران در بلوچستان هم جریان داشت. حکومت مرکزی اما با همکاری مولویها این جریانها را سرکوب و به ترک بلوچستان مجبور کرد.
این بخش از تاریخ مردم بلوچ همچون دیگر برشهایی که مقاومت و مبارزه آنها را در برابر استعمار خارجی و داخلی روایت میکند، در سالهای پس از سرکوب به عمد حذف شد تا تصویر غالب از بلوچستان همان مردمانی مظلوم و ستمپذیر که تحت فرمان مولویها هستند، و یا بخشی از زنجیره تجارت مواد مخدر نمایان شود. تحت تاثیر همین تصویر غالب بود که کمتر کسی انتظار داشت در جریان اعتراضهای مستمر بلوچها نشانی از مطالبات مترقی، برابریخواهانه دیده شود. همانطور که تولد دسگوهاران (صدای زنان بلوچ) همزمان با اعتراضها و سرکوب بسیاری را شگفتزده کرد.
در شرایطی که رسانهها در خارج از ایران تلاش داشتند عبدالحمید اسماعیلزهی را در جایگاه «رهبر» معترضان بنشانند و از او چهرهای دیگر بسازند، زنان بلوچ از نقش مدارس مذهبی وابسته به مسجد مکی به ریاست عبدالحمید اسماعیلزهی پرده برداشتند تا از ستم و سلطه چند لایه تحمیل شده بر زنان بلوچ بگویند. همان دوره بود که جمعههای اعتراضی به فرصتی برای مخالفت با اعدام بلوچها بدل شد در حالی که اسماعیلزهی در یکی از سخنرانیهایش، همزمان با اعتراض به اعدام معترضان، گفت مگر آنها مرتکب قتل یا تجاوز شدهاند تا فاصله او با صدای مخالفان با اعدام آشکارتر شود.
عبدالحمید اسماعیلزهی که در انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۰ با ابراهیم رئیسی «بیعت» کرده بود، پس از جمعه خونین با حکومت فاصله بیشتری گرفت. روایتهای تاییدنشدهای از دیدار نکردن او با نمایندگان ویژه علی خامنهای که برای بررسی جمعه خونین به زاهدان رفته بودند، منتشر شد. رسانههای حکومتی هم او را هدف تخریب قرار دادند و شایعه کردند که پول گرفته است. اسماعیلزهی تا آنجا پیش رفت که خواهان برگزاری همهپرسی در ایران شد. این دوری اما طولانی نشد.
سقوط بالگرد ابراهیم رئیسی در ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳ و برگزاری انتخابات زودهنگام ریاستجمهوری بار دیگر پای رئیس مسجد مکی را به مراسم دولتی باز کرد. او به مراسم معارفه استاندار سیستان و بلوچستان که برای نخستین بار سنی و بلوچ بود، دعوت شد. در این مراسم خوشحالی خود از دعوت دوباره به این مراسم را پنهان نکرد و از رئیس دولت خواست اجازه بدهد بومیها هم برای تامین امنیت مشارکت داشته باشند و به «درجه شهدای امنیت» برسند. «شهدای امنیت» عنوانی است که برای نظامیان کشته شده در درگیری با گروههای نظامی مخالف حکومت استفاده میشود.
هر چه که اسماعیلزهی به جایگاه پیشین خود نزدیکتر شد، در سوی دیگر درگیری نظامی میان جمهوری اسلامی ایران و جیشالعدل بیشتر شد. جیشالعدل مسئولیت چند حمله به پاسگاههای مرزی و ساختمان نهادهای دولتی را برعهده گرفت. حکومت هم به همین بهانه سرکوب در بلوچستان را خشنتر کرد تا آنجا که به بیرون از مرزهای ایران کشیده شد تا پاکستان در پاسخ مناطقی در بلوچستان را هدف حمله هوایی قرار دهد.
افزایش حملات جیشالعدل در سیستان و بلوچستان، به ویژه پس از جمعه خونین زاهدان نشانهای از کاهش اعتبار اسماعیلزهی در نقش میانجی حکومت در بلوچستان است. اگرچه نباید تاثیر روند جاری در منطقه را نادیده گرفت.
طناب دار؛ سم بلوچ از ایران
بر اساس آمار فعالان حقوق بشر طی سه سال ۱۴۰۱ تا ۱۴۰۳ دستکم ۴۶۴ بلوچ در زندانهای ایران اعدام شدند؛ ۱۸۲ نفر در سال ۱۴۰۱، ۱۷۱ نفر در سال ۱۴۰۲ و ۱۱۱ نفر در سال ۱۴۰۳. اعدام زندانیان بلوچ تحت عنوان جرایم مربوط به مواد مخدر یا قتل همچنان ادامه دارد. همزمان حکومت به اتهام همکاری با جیش العدل به بازداشت و سرکوب بلوچها ادامه میدهد.
همگام با ماشین سرکوب به عنوان سیاست همیشگی در بلوچستان، دولت تلاش میکند روابط تخریب شده با مولویها و بخشهایی از بلوچها را با انتصاب مدیران بومی و وعده سرمایهگذاری و بهبود خدمات دولتی ترمیم کند. این راهکار ممکن است برای کوتاه مدت چون مسکنی موقتی کارساز باشد اما پاسخ مطلوب برای نارضایتی و خشم بلوچها که سالیانی طولانی تحت سرکوب و ستم هستند، نخواهد بود.
بلوچستان حالا سه سال پس از جمعه خونین زاهدان دیگر آن تصویر غالب ساخته شده نیست. در دل خشم و سرکوب ۱۴۰۱ بلوچستان تجربهای تازه از سرگذراند و تصویری دیگر از خلق بلوچ نمایان کرد. بدبینانه این است که دسگوهاران را تنها متولد این تجربه مقاومت بدانیم اما بازخوانی شعارها و مطالبات معترضان در جمعههای ۱۴۰۱ میگوید آنچه که از آن خشم زاده شد باید بیش از این باشد. برای نمایان شدن و به کار بستن تجربهای که در پس جمعه خونین اندوخته شد باید چشم انتظار فرصتی دیگر بود.
نظرها
نظری وجود ندارد.