صداهای فقدان، پژواکهای مقاومت
مویه[*] سوگواری موسیقایی در کرماشان و سیاست حافظه
چگونه میتوان در لابهلای صداهای سوگ، نشانههایی از تاریخ و سیاست را جستوجو کرد؟ چگونه سوگواری، در مقام یک فرم موسیقایی، به زبانی برای بقا، برای یادآوری و برای بازگوییِ آنچه انکار شده بدل میشود؟ علی آشوری در این نوشته تلاش میکند به این صداهای سوگ نزدیک شود؛ تلاشی برای شنیدنِ آنچه در حاشیه مانده، آنچه از خلال سوگ به مقاومت بدل شده است.

صداهایی که میمانند
در کرماشان، سوگ فقط یک واقعه نیست، بلکه امری جاریست، همچون رودخانهای که از دل زبان و صدا میگذرد. آنچه در هیئت مویه، بیت، یا لهوانن شنیده میشود، فقط نشانهی فقدان یک فرد یا یک لحظه نیست؛ پژواکیست از تاریخی که خود را از خلال زخم، آواز، و خاطره بازمیسازد.
آیین سوگواری در این اقلیم، تنها آیینی نیست، شکل خاصی از زیستن با خاطره است؛ خاطرهای که از خلال صدا، در بدن و زبان رسوب میکند و به حافظهای جمعی بدل میشود. در دل این صداها، مفهومی نهفته از حضورِ آنچه رفته است، حضوری که نه به گذشته تبعید میشود و نه به سکوت.
لهوانن، واژهای در گویش گورانی، به معنای «رفته است»، خود گواهیست بر این نسبت میان زبان و فقدان. گویی زبان، با همین فعل ساده، روایت میکند که چهچیز از دست رفته، و همزمان، آن را بازمیگرداند؛ به معنای احیا، آن نیست تنها و تنها بهمنزلهی یادآوری.
این نوشته تلاشیست برای نزدیک شدن به این صداها؛ برای شنیدنِ آنچه در حاشیه مانده، آنچه از خلال سوگ، به مقاومت بدل شده است.
در میانهی آوا، بدن، خاطره و زمین، میشود این پرسش را مطرح کرد: چگونه میتوان در لابهلای صداهای سوگ، نشانههایی از تاریخ و سیاست را جستوجو کرد؟ چگونه سوگواری، در مقام یک فرم موسیقایی، به زبانی برای بقا، برای یاد آوری، و برای بازگوییِ آنچه انکار شده، بدل میشود؟
لهوانن (*lament): زبانِ رفتن، زبانِ فقدان
در زبان گورانی، «لهوانن» معنای سادهای دارد: رفته است. اما در بافت زبانی و فرهنگی مناطق کُردنشین، بهویژه کرماشان، این واژه چیزی فراتر از یک فعل صرف است. «لهوانن» ردّیست از آنچه دیگر نیست؛ شکلی از اشارهی بیواسطه به غیاب، بیآنکه بخواهد آن را تفسیر یا بازسازی کند.
در ساختار این واژه، نوعی فشردگی مفهومی وجود دارد که با آنچه در زبانهای مرکزیتر و رسمیتر میبینیم متفاوت است. «لهوانن» همزمان مکان و زمان را پشتسر میگذارد؛ کسی یا چیزی که بوده و اکنون نیست، بیآنکه مکان یا زمان آن دقیقاً مشخص باشد. این واژه در فرهنگ عامیانه، بهویژه در آیینهای سوگواری، بدل به شالودهای صوتی برای مرثیه شده است؛ جایی که صدا بهجای تحلیل، فقدان را ادراکپذیر میسازد.
موسیقی سوگ: مویه و … بیت
در کرماشان، سوگواری فقط کلمات نیست. صدا، کشیدگی حروف، لرزش صدا، و ریتمهای آزادِ بدون ساز، همه بخشی از آیین اندوهاند. «مویه» از زبان زنانه و روستایی برمیخیزد؛ صدایی که در دل کوه و زمین پیچیده و بازتابی از جان جمعیست. گاه بیکلام، گاه با جملههایی شکسته، مویه حامل چیزیست که نوشتار قادر به انتقال آن نیست.
«بیت»، شکل مردانهتری از سوگواریست که اغلب در مناطق عشایری و در مراسم خاکسپاری شنیده میشود. بیتخوانی، با ضربآهنگ کند و ریتم آزاد، شکلی از گفتار موزون است که نه از پیش نوشته شده، نه تمرین شده، اما دقیق، سوزناک، و منسجم است. واژهها در لحظه پدید میآیند، از دل رنج، از حافظه، از تجربهی زیسته. بیت، به این معنا، گونهای شعر شفاهیست که زخم را واژه میکند.
بدن، صدا، خاک: هندسهی سوگ
سوگواری فقط در زبان و صدا اتفاق نمیافتد، بلکه بدن نیز در آن نقش دارد. نشستن بر زمین، خاکبرسرریختن، کندن مو، و حتی ضربه زدن به سینه، همه بخشی از ژستهای بدنی سوگاند. این حرکات فقط از سر نمایش، نیست در واقع از دل نوعی همبدنی با فقدان برخاستهاند.
در آیینهای محلی، بهویژه در مناطق روستایی کرماشان، سوگواری بدون بدن کامل نمیشود. صدا از سینه برمیخیزد، از گلو، از حنجرهی آموزشدیده بر نیامده. بدن، در لحظهی سوگ، بیان رسانهای برای نمایش نیست خود میدان تجربهی زیستهی اندوه است.
این تنصداها (embodied voice) هستند که به حافظهی جمعی شکل میدهند. آنها صداهایی نیستند که ضبط یا بازپخش شوند؛ بلکه در دل موقعیت، در لحظه، با تن زنده و خاک حاضر، زاده میشوند و میمیرند. اما همین ناپایداری، همین زوالپذیری، آنها را به بخشهایی از حافظهی زندهی جمعی بدل میکند.
سوگ بهمثابه مقاومت فرهنگی
در تاریخ سرزمینهایی که حاشیهنشین بودهاند—هم در معناهای سیاسی و هم فرهنگی—سوگ بهعنوان یک فرم بقا عمل کرده است. در غیاب تاریخنگاری رسمی، در غیاب رسانه و بازنمایی عادلانه، این صداهای سوگ، نقش آرشیوهایی زنده را ایفا کردهاند.
زنان بیتخوان، مردان مویهسرا، یا حتی نوحهخوانهای محلی، حاملان حافظهای بودهاند که تاریخ رسمی از آنها عبور کرده است. هر مویه، خاطرهی یک قتلعام، یک کوچ، یک مرگِ ثبتنشده را در خود دارد. این صداها، بیآنکه شعار بدهند، حافظان نوعی حقیقتاند: حقیقتی نازک، صیقلی، و شکننده که فقط در لابهلای صدا و اشک و خاک شنیده میشود.
سیاست صدا، سیاست حافظه
سوگواری موسیقایی در کرماشان نه فقط یک آیین فرهنگی، که شکلی از تاریخنویسی خُرد است؛ تلاشی برای نگاهداشتن آنچه گم شده، و بازگفتن آنچه انکار شده. زبان کردی( گورانی)، با واژگانی چون «لهوانن»، بستریست برای فهم سوگ بهمثابه تجربهای زنده، بدنی، و مقاوم.
اگر گوش بسپاریم، درمییابیم که در این صداها، چیزی بیش از اندوه جاریست؛ نشانی از آنچه هنوز خاموش نشده است. پژواکی از یک خاطرهی مشترک، که در کتابها اثری از آن نیست می بایست در حنجرهها و خاکها که نگه داشته شده اند نگریست .
این مقاله، در نهایت، دعوتیست برای شنیدن؛ شنیدن صداهایی که شاید به زبان ما نباشند، اما به تاریخ ما نزدیکاند.
*واژهی Lament (در فارسی: مویه، نوحه، زاری) تنها بیانی از سوگ نیست، میتواند راهی بالقوه برای گسست از اسطوره، و در نتیجه، گریز از نظم استبدادی باشد که اسطوره آن را مشروعیت میبخشد. در این معنا، لمنت نه صرفاً بازتابی از رنج که شکلی از مقاومت است، مقاومتی که از طریق سوگ، به امکانهای مدنی و تاریخی اشاره میکند. در زبان کُردی (بهویژه در گویش هورامی یا گورانی)، ریشهی واژهی لهوانن بهمعنای رفته است یا آمده و رفته، حامل نوعی فقدان است؛ چیزی که از دست رفته و دیگر بازنمیگردد. از همینرو، «لهوانن» نهتنها دلالت بر زوال دارد، بلکه یادآور خاطرهی فقدان و مرثیهی آن است، و همین ویژگی باعث شده که در معنای «موویهکردن» یا زاریکردن نیز بهکار رود. این پیوند میان زبان و فقدان، میان سوگواری و خاطره، امکان تأملی تازه در باب سیاست زبان و فرهنگ فراهم میآورد؛ تأملی که لمنت «لوانن» را به کنشی تاریخی و رهاییبخش تبدیل میکند
نکته یادآوری: برای تحلیل زبان سوگ در جوامع غیرمرکزی، نگاه زبانشناسی فرهنگی سودمند است؛ نگاههایی که به زبان بهمثابه یاد آوری عملی میکند و نه صرفاً ابزار ارتباط مینگرند.
توضیح:
در زبان کردی کرماشاهی واژهی «مور» به معنای سوگ خوانی (مرثیه خوانی) در آیینهای سوگواری بهکار میرود؛ همچنین در متون کردی قدیمی «مورین» (mourin) به معنای نالیدن و گریستن دستهجمعی آمده است.
همانگونه که در فارسی «مویه» از فعل «موییدن» به معنای زاری و گریستن، و در انگلیسی mourning از فعل to mourn باستانی به معنای اندوه و عزاداری ریشه دارد. این سه واژه از یک خاستگاه هندواروپایی مشترک گرفته شدهاند: ریشهی کهن *mer- / *mr̥- که دلالت بر «میرایی، مرگ و اندوه ناشی از فقدان» دارد. پیوندی که در واژگان «مور»، «مویه» و «mourning» دیده میشود نشان میدهد زبان اندوه و مرثیه، بهرغم تفاوتهای فرهنگی، بر بستری زبانی و آیینی مشترک استوار است؛ بستری که ناله، آواز و یاد جمعیِ فقدان را در حافظهی تاریخی ملل بازتاب میدهد.
منابع و پانوشتها:
Judith Butler, Precarious Life: The Powers of Mourning and Violence, Verso, 2004.
Jacques Derrida, Specters of Marx, Routledge, 1994.
James E. Young, The Texture of Memory: Holocaust Memorials and Meaning, Yale University Press, 1993.
Ruth Finnegan, The Hidden Musicians: Music-Making in an English Town, Cambridge University Press, 1989.
در زمینهی قومموسیقیشناسی و کاربرد اجتماعیِ آوا در مناسک، ر.ک:
Ruth Finnegan, The Hidden Musicians: Music-Making in an English Town, Cambridge University Press, 1989.
- در موسیقی نواحی کرماشان، بیتخوانی و مویهها اغلب بدون ساز انجام میشوند و از ریتم آزاد و نغمههایی متکی بر دستگاه شور و بیات استفاده میکنند. ضبطهای آرشیوی فرهنگستان هنر یا مرکز موسیقی حوزهی هنری نمونههای خوبی از این اجراها را ثبت کردهاند.
- «مویه» در سنت زنانهی کرماشان، نه فقط ابزار بیان اندوه، که راهی برای بازداشتن فراموشیست. مویهگران محلی، حتی گاه نامها و وقایع تاریخی را در اشعار خود زنده نگه میدارند. در برخی آیینها، اجرای مویه در ارتفاعات کوه یا دامنهی تپه صورت میگیرد که نشان از پیوند آیین با زمین و طبیعت دارد.
- [اینجا بایستی از “که کوکی“ ( کوکب) بله وان مشهور شهر کرماشاه یادی شود و قدردانی، با آن آوای گرم و روحیه نمایشی زنانه (که کوکی بله وان) که در فقدانعزیزی از دست رفته با صدایی گرم و حزن انگیز اش سویه نمایشی این آیین کهن را به تنهایی هنرمندانه در استاتیک ویژه ی شهر کرماشاه اجرا میکرد یادش گرامی].
- در برخی آیینها، اجرای مویه در ارتفاعات کوه یا دامنهی تپه صورت میگیرد که نشان از پیوند آیین با زمین و طبیعت دارد.
نظرها
نظری وجود ندارد.